اکبر گنجی − هفده “اندیشمند و استاد ایرانی” طی نامه‌ای مبسوط به رئیس جمهور مصر، دو پیشنهاد پیرامون اسلامی سازی دولت و کمک ایران به توسعه علمی و اسلامی مصر مطرح کرده‌اند. حداد عادل یکی از چهره‌های شاخص این “اندیشمندان” است.

پیشنهادات ارائه شده به این قرارند: الف- اسلامی سازی دولت/مدیریت: “به‌ جنابعالی…توصیه می‌کنیم، مبنا و الگوی قطعی و عملی مدیریت کشور را بر پایه اسلام عزیز قرار دهید و مقاصد فشارهای بین‌المللی و فضاهای به‌اصطلاح روشنفکری متاثر از رویکرد‌های منزوی کننده دین از عرصه سیاست، فرهنگ و اقتصاد را مطمح نظر قرار ندهید”. ب- کمک ایران به توسعه‌ی علمی و اسلامی مصر: “به‌طور حتم اندیشمندان مسلمان ایرانی آمادگی دارند تجربه و توان علمی خود را در اختیار دولت و ملت شریف و مسلمان مصر قرار دهند”.

غلامعلی حداد عادل یکی از چهره‌های شاخص این اندیشمندان است. یعنی همان استادی که کتاب یوستوس هارتناک- نظریه‌ معرفت در فلسفه کانت – را که علی حقی به عنوان پایان نامه‌ فوق لیسانس خود به فارسی ترجمه کرده بود، به نام خود منتشر کرد (چاپ اول: فکر روز، چاپ دوم و سوم: هرمس). حالا حداد عادل می‌خواهد “تجربه و توان علمی” سرقت را به مرسی انتقال دهد.

♦ مرتبط با این موضوع:
نامه هشدارآمیز پنج نواندیش مسلمان ایرانی خطاب به رهبران مردم مصر
گفت‌وگوی سراج میردامادی با حسن یوسفی اشکوری

علی اکبر ولایتی هم وقتی وزیر امور خارجه بود، اساتیدی را به کار می‌گرفت تا کتاب‌های تاریخی بنویسند و او به نام خود منتشر کند و کرد. یکی دیگر از اندیشمندان امضا کننده، در جلسه‌ امتحان دکتری، به دلیل لباس روحانیت و داشتن مسئولیت حکومتی، در کتابخانه‌ دانشکده تنها گذاشته می‌شود. استاد که برای احوال‌پرسی باز می‌گردد، حاج آقا در حال رونویسی از کتاب‌های کتابخانه بوده است. شخصیت شناسی نویسندگان را رها کرده و به سراغ متن می‌رویم.

نامه دارای ۱۱ بند است که با تبریک “براندازی حکومت استبدادی و ظالم” آغاز می‌شود. اگر براندازی رژیم استبدادی و ظالم عملی نیکوست، چرا در ایران رقبا و منتقدان و مخالفان به اتهام براندازی (مثلاً شرکت در انتخابات ریاست جمهوری ۸۸) محاکمه و زندانی می‌شوند؟ چرا براندازی جمهوری اسلامی- با کارنامه‌ ۳۳ سال سرکوب مخالفان و مراجع تقلید و دگراندیشان مذهبی- نامقبول است؟

 البته نویسندگان در ادامه “شکل‌گیری مصر جدید مبتنی بر ارزش‌های اسلامی، رأی مثبت به قانون اساسی جدید و پیروزی مرسی در اولین انتخابات مردم سالارانه‌ ریاست جمهوری” را هم تبریک گفته‌اند.

این مقدمات برای آن است تا نکاتی درباره‌ “تجربه ۳۴ سال مبارزه بی‌امان با صهیونیزم و استکبار جهانی برای استقرار جمهوری اسلامی ایران” را به اطلاع مرسی رسانده و وی را به طی این مسیر دعوت کنند.

غلامعلی حداد عادل یکی از چهره‌های شاخص این اندیشمندان است. همان استادی که کتاب یوستوس هارتناک نظریه‌ معرفت در فلسفه کانت را که علی حقی به عنوان پایان نامه‌ فوق لیسانس خود به فارسی ترجمه کرده بود، به نام خود منتشر کرد. او حالا می‌خواهد “تجربه و توان علمی” سرقت را به مرسی انتقال دهد. ولایتی هم وقتی وزیر امور خارجه بود، اساتیدی را به کار می‌گرفت تا کتاب‌های تاریخی بنویسند و او به نام خود منتشر کند.

پرداختن به تک تک مدعیات طرح شده در این نامه، آن هم در یک مقاله‌ کوتاه امکان‌پذیر نیست. به همین دلیل به برخی از مدعیات پرداخته و اعتبار آنها را در ترازوی نقد خواهیم سنجید.

مدعای بند اول: جدایی از حقیقت اسلام دلیل بحران‌های فردی و اجتماعی جهان پیشرفته است.

الف- بحران‌های فردی و اجتماعی جهان پیشرفته چه اموری هستند؟

ب- اسلام حقیقی چگونه می‌توانست یا می‌تواند این بحران‌ها را مرتفع سازد یا از آنها پیشگیری کند؟

مدعای بند دوم: جهان غرب به اهمیت جایگاه دین در همه‌ زمینه‌ها پی برده و جوامع غربی به طور جدی در مسیر دین مداری جامعه حرکت می‌کنند. تبیین مدعا: “بازگشت به دین محصول بن‌بست‌های ناشی از رشد و توسعه منهای دین و بحران‌های اجتماعی فراگیری است”.

الف- شواهد و قرائن توجه جهان غرب به جایگاه دین در همه‌ زمینه‌ها چیست؟

ب- شواهد و قرائن بازگشت جدی جهان غرب به مسیر دین مداری کدام است؟ تمامی آمارهای نهادهای معتبر جهانی نشان می‌دهند که دینداری در جوامع غربی در ۶ دهه‌ گذشته – به جز آمریکا- در حال کاهش بوده است (رجوع شود به: رونالد اینگلهارت و پیپا نوریس، مقدس و نامقدس، دین و سیاست در جهان، ترجمه مریم وتر، انتشارات کویر، فصل “معمای غیردینی شدن در ایالات متحده و اروپای غربی”، صص ۱۶۵- ۱۲۷. چارلز تیلور، تنوع دین در روزگار ما، دیداری دوباره با ویلیام جیمز، برگردان مصطفی ملکیان، نشر شور. جان دی. کپیوتو، اینک دین، سرشت ایمان در عصر مدرن، ترجمه‌ مرضیه‌ سلیمانی، نشر علم).

پ- چرا بازگشت جهان غرب به دین محصول بن‌بست‌های ناشی از رشد و توسعه‌ منهای دین و بحران‌های اجتماعی فراگیر است؟ این مدعا را چگونه می‌توان موجه ساخت؟

مدعای بند سوم: “دین و به‌طور خاص اسلام مرجع حل مسائل و مشکلات ملی و منازعات بین‌المللی است”.

الف- با کدام شواهد و قرائن می‌توان این مدعا را تأیید کرد؟

ب- آیا تاریخ ادیان- “به طور خاص اسلام”- صدق این مدعا را نشان می‌دهد یا کذب آن را؟ جنگ‌های ایران و عثمانی، یهود کشی مسیحیان در کل اروپا، جنگ‌های صلیبی، جنگ‌های ۳۰ ساله میان پروتستان‌ها و کاتولیک‌ها از ۱۶۱۸ تا ۱۶۴۸، فقط چند شاهد مهم نقض این مدعایند. سکولاریسم- به معنای جدایی نهاد دین از نهاد دولت- محصول تأملات نظری صرف نبود، بلکه در درجه‌ اول محصول جنگ‌های مذهبی ۳۰ ساله بود که به عهدنامه‌ وستفالی منتهی شد. سکولاریسم راه حلی برای گریز از منازعات منطقه‌ای و بین المللی و زندگی صلح آمیز بود.

مدعای بند پنجم: اومانیسم پاسخ جامعی برای تأمین نیازهای معنوی و مادی انسان نیست.

الف- چه کسی از “جامعیت اومانیسم” سخن گفته است؟

ب- فرض کنیم کسانی به جامعیت اومانیسم باور دارند، آیا مرسی اخوانی هم دارای چنین اعتقادی است که او را به “توجه به کمال مطلق که مصداق احد و واحد آن خدای متعال است”، فرا می‌خوانید؟

رهبران اخوان‌المسلمین چند دهه قبل از فقیهان ایرانی حکومت دینی را تئوریزه کردند. آیت‌الله خامنه‌ای و دیگر فقیهان به شدت تحت تأثیر رهبران اخوان بوده و آثار آنان را به فارسی ترجمه می‌کردند. درس اسلام‌شناسی به اخوانی‌ها دادن، نقض غرض بوده و از نظر آنان توهین به شمار خواهد رفت.

مدعای بند ششم: حکومت و “ولایت متعلق به‌ خدا و رسول خدا و اولیاء خدا است و بهترین مسیر و سبک زندگی، مسیری است که برگرفته از ولایت الهی باشد”.

الف- در واقع به طور غیر مستقیم به مرسی گفته می‌شود که حکومت چیزی جز ولایت فقیه نیست. آیا جز گروه کوچکی از فقیهان شیعه- آن هم پس از تجربه‌ جمهوری اسلامی- کسی به این نظریه باور دارد؟

ب- چرا بهترین سبک زندگی، “سبک زندگی دینی” است؟ دینداران می‌توانند آزادانه به سبک زندگی دینی عمل کنند، اما نمی‌توانند سبک زندگی دینی را به غیر دینداران- آن هم از سوی حکومت و به روش‌های خشونت‌آمیز- تحمیل کنند.

پ- به حکم کلی: مارکسیسم‌ها، لیبرالیسم‌ها، یهودیت‌ها، مسیحیت‌ها، اسلام‌ها و… وجود دارد. با توجه به این مقدمه: اسلام‌های مختلف، دارای سبک‌های زندگی دینی متفاوتی هستند. مرسی را به اجرای کدام سبک زندگی اسلامی دعوت می‌کنید؟

ت- واگذاری امر “سیاست گذاری، نهاد سازی و برنامه ریزی” به ولایت الهی، که به ادعای نویسندگان “قطعا به صلاح و سعادت دست پیدا خواهد کرد و مرجع رشد و ترقی خواهد بود”، چه معنایی دارد؟

مدعای بند هفتم: “همه امور مرتبط با زندگی انسان اعم از امور فردی و اجتماعی و یا قلمروهای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی بدون توجه و تمسک به‌ اصول اسلامی منتهی به ‌ضلالت و گمراهی و رشد ناقص و یا ظهور جامعه ناقص‌الخلقه می‌شود”.

الف- گزاره‌ کلی “عدم تمسک به اصول اسلامی در همه‌ امور فردی و اجتماعی (قلمروهای فرهنگی و سیاسی و اقتصادی) به ضلالت و گمراهی منتهی می‌شود”، قطعاً کاذب است. اگر این حکم صادق باشد، باید اکثریت مردم جهان در طول تاریخ- حتی اکثریت مسلمانان- را گمراه به شمار آورد.

ب- چرا این اندیشمندان اسلام‌شناس نگاهی به مقدمه ابن خلدون نینداخته‌اند که در آن ضرورت نیاز به انبیا و وحی برای زندگی فردی و جمعی و تمدن سازی را برهان باطلی به شمار آورده و نوشته است:”موجودیت و زندگانی بشر بی آمدن پیامبرانی هم ممکن است تحقق یابد و این امر به وسیله‌ مقرراتی است که حاکم بین خویش یا به نیروی عصبیتی که به قدرت آن بشر را مقهور می‌سازد بر مردم فرض می‌کند و آنان را به پیروی از طریقه‌ خود وا می‌دارد. و اهل کتاب و پیروان نسبت به مجوس که کتاب آسمانی ندارند اندک می‌باشند، چه اینان اکثریت مردم جهان‌اند و با همه‌ اینها گذشته از حیات و بقا دارای دولت‌ها و آثار و یادگارها بوده‌اند و تا این روزگار نیز همچنان بر همان وضع به سر می‌برند و در اقلیم‌های غیر معتدل سکونت دارند و زندگانی آنان بی گمان برخلاف زندگی مردمانی است که به صورت هرج و مرج و بی حاکم به سر می‌برند، چه اگر چنین می‌بود امکان نداشت به حیات خود ادامه دهند” (مقدمه‌ ابن خلدون، ترجمه‌ی محمد پروین گنابادی، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ یازدهم، جلد اول، ص ۸۰).

پس بدون دین هم می‌توان تمدن سازی کرد و چنان تمدنی لزوماً ضلالت و گمراهی نیست.

مدعای هشتم و نهم: جمهوری اسلامی از ابتدأ بر مبنای سیطره‌ اسلام در همه‌ زمینه‌ها تأسیس شد و 

مهم‌ترین اصول قانون اساسی، “ابتناء جمهوری اسلامی ایران به اصول اعتقادی و قوانین اسلامی است”.

مرسی و اخوان‌ المسلمین اینک به شدت از سوی سکولارها، لیبرال‌ها، ملی‌گرایان و حامیان رژیم سابق مصر تحت فشار قرار گرفته‌اند تا به زیر کشیده شوند. این گونه نامه‌ها، موجب می‌شود که جبهه‌ مقابل مرسی آنان را به پیروی از مسیر ایران متهم سازد.

الف- در ۱۰ و ۱۱ فروردین ۱۳۵۸، ۲۰۴۰۶۵۹۱ تن به جمهوری اسلامی آری گفتند. ۹ ماه بعد، در ۱۱ و ۱۲ آذر ۱۳۵۸، ۱۵۶۸۸۴۰۷ تن به قانون اساسی جمهوری اسلامی رأی دادند. کاهش ۵ میلیون نفری تا حدودی معلول افزودن اصل ولایت فقیه و اجرای شریعت به قانون اساسی بود.

ب- چرا اینک جمهوری اسلامی زیر بار رفراندمی دیگر برای همین نظام و قانون اساسی‌ا‌ش نمی‌رود تا روشن گردد که اکثریت مردم ایران خواهان اجرای شریعت و جمهوری اسلامی‌اند یا نه؟

مدعای دهم: جمهوری اسلامی “طی ۳۴ سال مجاهدت، تلاش و تدبیر و مبارزه بی‌امان با استکبار جهانی و دشمنان اسلام و مسلمین در سطح بین‌المللی” در افتاده و “بدین خاطر غرامت سنگینی را پرداخت کرده که از جمله آنها جنگ و تحریم فراگیر و فشار‌های سیاسی بین‌المللی است”.

الف- بدین ترتیب مرسی به ایستادن در برابر آمریکا و دولت‌های غربی دعوت می‌شود.

ب- آیا با توجه به پیامدهای این خط مشی- غرامت سنگین، از جمله جنگ و تحریم فراگیر و فشارهای سیاسی بین‌المللی- عاقلانه است که مصریان با این دعوت لبیک بگویند؟

مدعای بند یازدهم: جمهوری اسلامی در همه‌ زمینه‌ها پیشرفت‌های خیره‌کننده‌ای داشته است. “برنامه اصلی آینده کشور ایران متمرکز بر “تمدن‌سازی نوین اسلامی” است. این برنامه بلندمدت مبتنی بر الگوی ویژه‌ای از پیشرفت است که هم از نظر مبانی نگرشی و معرفتی و هم از نظر روش اجرا مبتنی بر اصول مترقی اسلام و متمایز از هنجارهای دیکته شده و سلطه‌آمیز جهان غرب و صهیونیزم بین‌الملل تحت عنوان شاخص‌ها و معیارهای توسعه است”.

الف- در اسلام (کتاب و سنت معتبر) هیچ طرحی برای توسعه وجود ندارد. برای این که: ۱- برنامه ریزی کار علم است، نه دین. ۲- مدیریت دارای دو بعد معرفتی و مهارتی است که به دین هیچ ارتباطی ندارند. ۳- ارزش‌ها مستقل از دین‌اند (عدم اتکای وجودی و معرفت شناختی و روانشناختی ارزش‌ها به دین. یا به تعبیر متکلمان معتزلی: حسن و قبح ذاتی و عقلی). ۴- فقه و شریعت را نمی‌توان حقوق- آن هم حقوق مدرن- به شمار آورد.

ب- نمی‌توان در تاریخ دین یک بام و دو هوایی بود. به تعبیر دیگر، نمی‌توان همه‌ خوبی‌ها را معلول دین و دینداری به شمار آورد و همه‌ بدی‌ها را علی رغم دین”- یعنی بد مسلمانی- قلمداد کرد و گفت: “هر عیب که هست از مسلمانی ماست”.

این نامه دارای چه پیامدهایی است؟

یکم- کلاس درس اسلام شناسی برای مرسی و اخوانی‌ها: در قرن بیستم، رهبران اخوان‌ المسلمین چند دهه قبل از فقیهان ایرانی حکومت دینی را تئوریزه کردند. آیت‌الله خامنه‌ای و دیگر فقیهان به شدت تحت تأثیر رهبران اخوان بوده و آثار آنان را به فارسی ترجمه می‌کردند (رجوع شود به مقاله‌ “آیت‌الله خامنه‌ای و عدالت به سبک سید قطب“). درس اسلام‌شناسی به اخوانی‌ها دادن، نقض غرض بوده و از نظر آنان توهین به شمار خواهد رفت.

دوم- نزاع شیعه و سنی: نزاع تاریخی شیعه و سنی، در سال‌های اخیر به شدت رشد کرده است. عربستان سعودی و قطر، با دلارهای نفتی، برای ضربه زدن به شیعیان در بحرین، عراق، سوریه، لبنان، ایران، پاکستان و افغانستان دست به هر عملی زده و می‌زنند. آنان نیروهای سلفی چون القاعده و طالبان و جبهه النصرة سوریه را حمایت مالی و تسلیحاتی کرده و می‌کنند.

اینک مدت‌هاست که ایران از سوی کشورهای عربی منطقه به دخالت در امور داخلی آنان متهم می‌شود. این گونه نامه‌ها- که به امضای دو تن از نزدیکت‌رین افراد به آیت‌الله خامنه‌ای و کاندیدای ریاست جمهوری (حداد عادل و ولایتی) رسیده است- سندی بر دخالت ایران در امور داخلی مصر به شمار خواهد رفت و بر نزاع‌های ایران و اعراب خواهد افزود.

 اخوان‌ المسلمین که خود را سردمدار جریان اسلام‌گرایی می‌داند، در چند سال اخیر رشد چشمگیری کرده و در سوریه در حال مبارزه‌ی خونین برای سرنگونی رژیم سکولار سرکوبگر بشار اسد است تا حکومتی دینی جایگزین آن سازد. اسلام‌گراها رقیب یکدیگرند و به جای وحدت و زندگی صلح‌آمیز، نزاع برپا می‌سازند و خون یکدیگر را می‌ریزند. “بیداری اسلامی” منطقه به زیان اسلام و مسلمانان بوده است (رجوع شود به مقاله‌ “در باب مضرات بیداری اسلامی“).

سوم- تحت فشار قرار گرفتن مرسی: مرسی و اخوان‌المسلمین اینک به شدت از سوی سکولارها، لیبرال‌ها، ملی‌گرایان و حامیان رژیم سابق مصر تحت فشار قرار گرفته‌اند تا به زیر کشیده شوند. این گونه نامه‌ها، موجب می‌شود که جبهه‌ مقابل مرسی آنان را به پیروی از مسیر ایران متهم سازد. مرسی و اخوان‌المسلمین، مجبور بوده‌اند که دائماً بر تفاوت‌های مسیر خود و ایران تأکید بنهند. نطق مرسی در تهران و مصاحبه‌ مطبوعاتی مشترک احمدی‌نژاد و مشاور رئیس الازهر در قاهره دو شاهد این مدعا هستند.

چهارم- دخالت در امور داخلی اعراب: اینک مدت‌هاست که ایران از سوی کشورهای عربی منطقه به دخالت در امور داخلی آنان متهم می‌شود. این گونه نامه‌ها- که به امضای دو تن از نزدیکت‌رین افراد به آیت‌الله خامنه‌ای و کاندیدای ریاست جمهوری (حداد عادل و ولایتی) رسیده است- سندی بر دخالت ایران در امور داخلی مصر به شمار خواهد رفت و بر نزاع‌های ایران و اعراب خواهد افزود.

پنجم- دوشیدن ایران: حماس اخوانی سال هاست که از سوی ایران مورد حمایت مالی و تسلیحاتی قرار گرفته است. با توجه به تغییرات منطقه، آنان به سوی مصر و ترکیه و قطر رفته و سیاست‌های ایران در سوریه را رسماً محکوم کرده و می‌کنند، در حالی که همچنان از ایران کمک دریافت می‌کنند (رجوع شود به مقاله‌ “جمهوری اسلامی و حماس: کمک در راه خدا“).

مرسی هم خواهد کوشید تا از فرصت ایران استفاده کرده و بدین ترتیب، انواع و اقسام کمک‌ها را از دولت‌های غربی و عربی- در قبال عدم نزدیکی به ایران- دریافت کند. برخوردهای آنان با ایران تاکنون کاملاً تحقیرآمیز بوده است. آنان تاکنون به هیچ یک از مقام‌های ایرانی اجازه‌ سفر به غزه را نداده‌اند و پیشنهاد برقراری روابط رسمی را رد کرده‌اند.

ششم- دین در محدود صلح و دین برای جنگ و خون‌ریزی: بسیاری از دینداران، دین را به ابزاری جنگی تبدیل کرده‌اند که فقط به کار خون‌ریزی می‌آید. نویسندگان حتی اگر چنین هدفی نداشته باشند، پیامد عملی دعوت آنان خشونت به نام دین خواهد بود. کانت زمانی از دین در محدوده عقل سخن گفت. مدعای او را با رویکرد “دین در محدوده‌ صلح” باید تکمیل کرد. از موضع دلسوزی برای اسلام و حفظ آن، باید از جدایی نهاد دین از نهاد دولت دفاع کرد. به سود دینداری است که دین پشتیبان ارزش‌های اخلاقی و پارسایی و معنویت باشد، تا مدعی اجرای شریعت از طریق حکومت.

هفتم- نزاع دیکتاتوری و دموکراسی: نزاع‌های مذهبی و قومی به زیان مردم منطقه و به سود زمامداران فاسد خودکامه است. اگر نزاع اصلی- که شکاف دیکتاتوری و دموکراسی است- جایگزین این گونه نزاع‌ها شود، جبهه‌بندی‌های کل منطقه تغییر خواهد کرد.

 همه‌ سرکوبگران منطقه نزاع‌هایی بر می‌سازند تا دیکتاتوری فاسد خود را تداوم بخشند. قدرت‌های جهانی (آمریکا، اروپا، چین و روسیه) هم طبق منافع خود از متحدان سرکوبگر حمایت می‌کنند. دموکراسی‌خواهان اگر در جبهه‌ دیکتاتورهای سکولار یا مذهبی قرار گیرند، دموکراسی و حقوق بشر را به حاشیه می‌رانند. جمهوری اسلامی تجربه‌ پرهزینه و بدی بود، اما نباید کل منطقه همانند پاکستان و افغانستان و عراق و سوریه کلنگی شود. مسئله‌ منطقه رهایی از شر کل رژیم‌های استبدادی سکولار و مذهبی است، نه تبدیل آن به مردابی که همه‌ را در خود فرو برد.