صالح نظری − پیروان ادیان توحیدی, پیامبران الهی را دارای ویژگی داشتن معجزه و دانستن علم غیب میدانند و راه شناختن پیامبران راستین و دروغین را همین دو خصوصیت معرفی میکنند، عوام از پیروان انبیاء علاقهمندند که پیامبرشان دارای ویژگیهای خاصی باشد به طوری که دیگران در مقابل آنان ناتوان باشند و متولیان دین هم که میخواهند سوار بر گرده آنان شوند به این جهالت عوامانه دامن میزنند، قرآن که هدفش هدایت است با صراحت به متولیان ادیان الهی اعلام میدارد، درباره دینتان غلو نکنید ” لا تَغْلُوا فِي دِينِكُمْ وَ لا تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ إِلَّا الْحَقَّ” در دين خود غلو مكنيد و در باره خداى تعالى جز حق چيزى مگوييد.(سوره نساء, آيه ۱۷۱) اما افسوس که متولیان منافع دارند و مایل نخواهند بود حقیقت دین خدا بر مردم آشکار شود.
سؤال این است: آیا براستی راهی برای شناختن پیامبران راستین و دروغین وجود دارد؟ آیا پیامبران دارای معجزه و علم غیب بودند؟ این مقاله قصد بررسی قرآنی دو ویژگی معجزه و علم غیب پیامبران مورد را دارد.
الف: معجزه
۱) آیه ۵۹ سوره اسراء میفرماید:
وَ مَا مَنَعَنَا أَن نُّرْسِلَ بِالاَيَاتِ إِلَّا أَن كَذَّبَ بهِا الْأَوَّلُونَ وَ ءَاتَيْنَا ثَمُودَ النَّاقَةَ مُبْصِرَةً فَظَلَمُواْ بهِا وَ مَا نُرْسِلُ بِالاَيَاتِ إِلَّا تخَوِيفًا
و [چيزى] ما را از فرستادن معجزات باز نداشت جز اينكه پيشينيان، آنها را به دروغ گرفتند، و به ثمود ماده شتر داديم كه [پديدهاى] روشنگر بود, و [لى] به آن ستم كردند، و ما معجزهها را جز براى بيم دادن [مردم] نمىفرستيم.
آنچه از ظاهر آیه فهمیده میشود:
۱. در زمان پیامبران گذشته, معجزات خداوند برای اثبات نبوت پیامبران صورت میگرفت مانند معجزه شتر حضرت صالح
۲. هدف معجزه, برای ترساندن مردم, در عدم پیروی از پیامبران بوده است
۳. اما مردم, علیرغم مشاهده معجزه, آن را دروغ و باز به انکار نبوت پیامبران میپرداختند
۴. همین بی تاثیر بودن معجزه, سبب شد, تا برای اثبات نبوت پیامبر اسلام, معجزهای صورت نگیرد
علامه طباطبائی در تفسیر المیزان خود و در ذیل آیه فوق مینویسد:
“مردم- كه آخرينشان مثل اولينشان هستند- به خاطر آن غريزه فسق و فساد كه در ايشان است مستحق آمدن هلاكت و انواع ديگر عذابهاى شديد هستند, و خداى تعالى هم در باره قريهها اين سرنوشت را مقرر فرموده كه همه هلاك و يا معذب به عذاب شديد شوند, و همين معنا باعث شد كه خداى تعالى آياتى كه كفار پيشنهاد مىكنند نفرستد, چون با در نظر گرفتن اينكه آخرين بشر با اولين او يكسانند, و هر چه اولين را وادار به عصيان كرد آخرين را هم وادار مىكند, و نيز با در نظر گرفتن اينكه اولين با آمدن آيات پيشنهادى خود باز كفر ورزيدند اين مسئله وجود دارد كه اينها نيز بعد از ديدن معجزه و آيت پيشنهادى خود ايمان نياورند, و در نتيجه به عذاب هلاك و يا عذاب شديد ديگرى مبتلا شوند, هم چنان كه پيشينيان ايشان شدند, و چون خدا نمىخواهد اين امت را به عذاب عاجل و زودرس مؤاخذه نمايد, لذا آيات پيشنهادى كفار را نمىفرستد.
ناگزير بايد بگوئيم معنايش اين است كه از آنجا كه آيات پيشنهادى هيچگونه مصلحتى نداشته, و صاحبان پيشنهاد و بطور كلى هيچكس از آن نفعى نمىبرده و هيچيك به آن ايمان نمىآوردند از اين نظر خداى تعالى آن آيات را نفرستاد.
و اگر خواستى بگو كلمه” منع” در آيه شريفه معناى ديگرى غير از” جلوگيرى” را مىرساند و آن منافات ميان دو امر زير است.
فرستادن آيات پيشنهادى مردم با اينكه امتهاى گذشته آن را تكذيب كرده و آخرين هم راه ايشان را مىروند باعث انقراض و استيصال ايشان مىشود. و مشيت خدا تعلق گرفته بر اينكه امت اسلام را مهلت دهد.
معناى آيه اين است كه ما آن آياتى را كه قريش پيشنهاد كردند نفرستاديم, زيرا اگر مىفرستاديم ايمان نمىآوردند و ما هلاكشان مىكرديم, ولى قضا و خواست ما بر اين شده است كه اين امت را عذاب نكنيم مگر بعد از مدتى مهلت, و اين خصوصيت امت اسلام, در مواردى از كلام خداى تعالى استفاده مىشود و تنها آيه مورد بحث نيست.”
نقد نظر علامه:
علامه معجزات را به دو دسته تقسیم مینماید, معجزاتی که بنا به پیشنهاد مردم, پیامبران به اذن خدا انجام میدادند و معجزاتی که پیامبران به اذن خدا, بدون درخواست مردم انجام میدادند و علامه معتقد است, خداوند معجزهای را که مردم درخواست کردهاند – به دلیل اینکه نمیخواهد امت پیامبر اکرم منقرض و یا مستاصل شوند – صورت نمیدهد.
این نظر علامه دارای اشکال است
۱. اگر هدف از معجزه – به تعبیر قرآن – ترساندن مردم از ایمان نیاوردنشان است, چه معجزه پیشنهاد مردم باشد یا نباشد تفاوت نمیکند, آنکه کار خارق العاده پیشنهادی خاص خود را نمیپذیرد, مسلمأ کار خارق العاده بدون مقدمه را نخواهد پذیرفت, به عنوان مثال, اگر تردستی با ورقهای خود, کار خارق العادهای انجام دهد بیشتر مورد توجه شما قرار میگیرد؟ یا شما ورقهای خود را در اختیار او قرار دهید و او بتواند با ورقهای شما, کار خارق العادهای انجام دهد؟
۲. چرا باید رفتار خداوند با امت پیامبر, با رفتاری که با سایر امتها انجام داده متفاوت باشد؟ چرا باید این تبعیض روا باشد؟ چرا برای توجیه باور خود راضی شویم رفتار خدا را تبعیض گونه سازیم؟
۲) آیه ۱۱۸ سوره بقره تقاضای رویت خدا و معجزه را به نادانان نسبت میدهد
وَ قَالَ الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ لَوْ لَا يُكلَِّمُنَا اللَّهُ أَوْ تَأْتِينَا ءَايَةٌ كَذَالِكَ قَالَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِم مِّثْلَ قَوْلِهِمْ تَشَبَهَتْ قُلُوبُهُمْ قَدْ بَيَّنَّا الاَْيَاتِ لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ
افراد نادان گفتند: «چرا خدا با ما سخن نمىگويد؟ يا براى ما معجزهاى نمىآيد؟ » كسانى كه پيش از اينان بودند [نيز] مثل همين گفته ايشان را مىگفتند. دلها [و افكار] شان به هم مىماند. ما نشانهها [ى خود] را براى گروهى كه يقين دارند, نيك روشن گردانيدهايم.
این آیه کسانی که انتظار سخن گفتن خداوند را دارند و یا انتظار معجزه از پیامبر گرامی را دارند نادان خطاب میکند و آنان را همدل افراد اقوام گذشته که همین انتظارات را داشته و با دیدن معجزه باز ایمان نیاوردند میشمرد.
۳) آیه ۱۴۵ سوره بقره باز بی تاثیری معجزه را یادآوری میکند
وَ لَئنِْ أَتَيْتَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ بِكلُِّ ءَايَةٍ مَّا تَبِعُواْ قِبْلَتَكَ وَ مَا أَنتَ بِتَابِعٍ قِبْلَتهَُمْ وَ مَا بَعْضُهُم بِتَابِعٍ قِبْلَةَ بَعْضٍ وَ لَئنِِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُم مِّن بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ إِنَّكَ إِذًا لَّمِنَ الظَّالِمِينَ
و اگر هر گونه معجزهاى براى اهل كتاب بياورى [باز] قبله تو را پيروى نمىكنند, و تو [نيز] پيرو قبله آنان نيستى, و خود آنان پيرو قبله يكديگر نيستند, و پس از علمى كه تو را [حاصل] آمده, اگر از هوسهاى ايشان پيروى كنى, در آن صورت جدّا از ستمكاران خواهى بود.
این زمانی نازل شد که پیامبر به امر خدا تغییر قبله داد – از سوی بیت المقدس به سوی کعبه – و اهل کتاب (مسیحی و یهودی) بر پیامبر خرده گرفته و دلیل عدم نبوتش دانستند و خداوند فرمود اگر معجزه هم بیاوری اهل کتاب از قبله تو پیروی نخواهند کرد.
۴. آیات ۵ و ۶ سوره انبیاء نیز نمونه دیگر از بی تاثیری معجزه است
بَلْ قَالُواْ أَضْغَاثُ أَحْلَمِ بَلِ افْترََئهُ بَلْ هُوَ شَاعِرٌ فَلْيَأْتِنَا بَِايَةٍ كَمَا أُرْسِلَ الْأَوَّلُونَ (۵) مَا ءَامَنَتْ قَبْلَهُم مِّن قَرْيَةٍ أَهْلَكْنَاهَا أَ فَهُمْ يُؤْمِنُونَ (۶)
بلكه گفتند: «خوابهاى شوريده است, [نه] بلكه آن را بربافته, بلكه او شاعرى است. پس همان گونه كه براى پيشينيان هم عرضه شد, بايد براى ما نشانهاى بياورد.» (۵) قبل از آنان [نيز مردم] هيچ شهرى- كه آن را نابود كرديم- [به آيات ما] ايمان نياوردند. پس آيا اينان [به معجزه] ايمان مىآورند؟ (۶)
این آیات ادعای مشرکین را بیان میکند که نبوت وی را خواب و خیال, بافته ذهن او و شاعر (خیال باف) میدانستند و همانند پیشینیان انتظار معجزه از او داشتند و خداوند تاکید میکند اقوام گذشته که معجزات انبیاء را دیدند و ایمان نیاوردند و خداوند آن اقوام را نابود کرد, اینان نیز – حتی اگر معجزهای بیاوری- ایمان نخواهند آورد.
بنا بر آنچه از آیات بدست میآید پیامبر اکرم هیچ معجزهای نداشتهاند, چه معجزه درخواستی و چه معجزه غیر درخواستی و دلیل آن را هم قرآن, عدم تاثیر معجزه در پروسه ایمان میداند.
اینکه اینهمه اصرار توسط متولیان دین برای معجزه سازی برای پیامبر صورت میگیرد جای تامل دارد, این متولیان دین دامنه معجزه را از نبی زنده به نبی مرده نیز گسترش داده و به این هم بسنده نکرده و ائمه شیعه را نیز – مرده یا زنده – صاحب معجزه میدانند و ایکاش باز به این مقدار بسنده میکردند و دست از معجزه سازی برای امامزادهها بر میداشتند!
ب – علم غیب
آیاتی که نشان میدهد فقط خدا غیب میداند
۱. داناى نهان است, و كسى را بر غيب خود آگاه نمىكند, (سوره جن آیه ۲۶)
۲. خدا [ست كه] داناى نهان آسمانها و زمين است, و اوست كه به راز دلها داناست. (سوره فاطر آیه ۳۸)
۳. بگو: «هر كه در آسمانها و زمين است- جز خدا- غيب را نمىشناسند و نمىدانند كى برانگيخته خواهند شد؟ » (سوره نمل آیه ۶۵)
۴. و نهان آسمانها و زمين از آنِ خداست, و كار قيامت جز مانند يك چشم بر هم زدن يا نزديكتر [از آن] نيست, زيرا خدا بر هر چيزى تواناست. (سوره نحل آیه ۷۷)
۵. و نهان آسمانها و زمين از آنِ خداست, و تمام كارها به او بازگردانده مىشود پس او را پرستش كن و بر او توكّل نماى, و پروردگار تو از آنچه انجام مىدهيد غافل نيست. (سوره هود آیه ۱۲۳)
۶. و كليدهاى غيب, تنها نزد اوست. جز او [كسى] آن را نمىداند, و آنچه در خشكى و درياست مىداند, و هيچ برگى فرو نمىافتد مگر [اينكه] آن را مىداند, و هيچ دانهاى در تاريكيهاى زمين, و هيچ تر و خشكى نيست مگر اينكه در كتابى روشن [ثبت] است. (سوره انعام آیه ۵۹)
۷. [ياد كن] روزى را كه خدا پيامبران را گرد مىآورد پس مىفرمايد: «چه پاسخى به شما داده شد؟ » مىگويند: «ما را هيچ دانشى نيست. تويى كه داناى رازهاى نهانى.» (سوره مائده آیه ۱۰۹)
آیاتی که پیامبران مامورند اقرار کنند علم غیب نمیدانند
۱. و مىگويند: «چرا معجزهاى از جانب پروردگارش بر او نازل نمىشود؟ » بگو: «غيب فقط به خدا اختصاص دارد. پس منتظر باشيد كه من هم با شما از منتظرانم.» (سوره یونس آیه ۲۰)
۲. بگو: «به شما نمىگويم گنجينههاى خدا نزد من است و غيب نيز نمىدانم و به شما نمىگويم كه من فرشتهام. جز آنچه را كه به سوى من وحى مىشود پيروى نمىكنم.» بگو: «آيا نابينا و بينا يكسان است؟ آيا تفكّر نمىكنيد.» (سوره انعام آیه۵۰)
۳. بگو: «جز آنچه خدا بخواهد, براى خودم اختيار سود و زيانى ندارم, و اگر غيب مىدانستم قطعاً خير بيشترى مىاندوختم و هرگز به من آسيبى نمىرسيد. من جز بيمدهنده و بشارتگر براى گروهى كه ايمان مىآورند, نيستم.» (سوره اعراف آیه ۱۸۸)
۴. «و به شما نمىگويم كه گنجينههاى خدا پيش من است, و غيب نمىدانم, و نمىگويم كه من فرشتهام, و در باره كسانى كه ديدگان شما به خوارى در آنان مىنگرد, نمىگويم خدا هرگز خيرشان نمىدهد. خدا به آنچه در دل آنان است آگاهتر است. [اگر جز اين بگويم] من در آن صورت از ستمكاران خواهم بود.» (سوره هود آیه۳۱ )
آگاه کردن پیامبران از بعضی اخبار نهانی (غیب) فقط بوسیله وحی
۱. اين [جمله] از اخبار غيب است كه به تو وحى مىكنيم, و [گرنه] وقتى كه آنان قلمهاى خود را [براى قرعهكشى به آب] مىافكندند تا كدام يك سرپرستى مريم را به عهده گيرد, نزد آنان نبودى و [نيز] وقتى با يكديگر كشمكش مىكردند نزدشان نبودى. (سوره آل عمران آیه ۴۴)
۲. خدا بر آن نيست كه مؤمنان را به اين [حالى] كه شما بر آن هستيد, واگذارد, تا آنكه پليد را از پاك جدا كند. و خدا بر آن نيست كه شما را از غيب آگاه گرداند, ولى خدا از ميان فرستادگانش هر كه را بخواهد برمىگزيند. پس, به خدا و پيامبرانش ايمان بياوريد و اگر بگرويد و پرهيزگارى كنيد, براى شما پاداشى بزرگ خواهد بود. (سوره آل عمران آیه ۱۷۹)
۳. هنگامى كه به سوى آنان بازگرديد براى شما عذر مىآورند. بگو: «عذر نياوريد, هرگز شما را باور نخواهيم داشت خدا ما را از خبرهاى شما آگاه گردانيده, و به زودى خدا و رسولش عمل شما را خواهند ديد. آن گاه به سوى داناى نهان و آشكار, بازگردانيده مىشويد, و از آنچه انجام مىداديد به شما خبر مىدهد.» (سوره توبه آیه ۹۴)
۴. اين از خبرهاى غيب است كه آن را به تو وحى مىكنيم. پيش از اين نه تو آن را مىدانستى و نه قوم تو. پس شكيبا باش كه فرجام [نيك] از آنِ تقواپيشگان است. (سوره هود آیه ۴۹)
۵. اين [ماجرا] از خبرهاى غيب است كه به تو وحى مىكنيم, و تو هنگامى كه آنان همداستان شدند و نيرنگ مىكردند نزدشان نبودى. (سوره یوسف آیه ۱۰۲)
یکی از آیات گروه دوم را بیشتر بررسی میکنیم
آیه ۳۱ سوره نوح میفرماید:
وَ لا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدي خَزائِنُ اللَّهِ وَ لا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَ لا أَقُولُ إِنِّي مَلَكٌ وَ لا أَقُولُ لِلَّذينَ تَزْدَري أَعْيُنُكُمْ لَنْ يُؤْتِيَهُمُ اللَّهُ خَيْراً اللَّهُ أَعْلَمُ بِما في أَنْفُسِهِمْ إِنِّي إِذاً لَمِنَ الظَّالِمينَ
و به شما نمىگويم كه گنجينههاى خدا پيش من است, و غيب نمىدانم, و نمىگويم كه من فرشتهام, و در باره كسانى كه ديدگان شما به خوارى در آنان مىنگرد, نمىگويم خدا هرگز خيرشان نمىدهد. خدا به آنچه در دل آنان است آگاهتر است. [اگر جز اين بگويم] من در آن صورت از ستمكاران خواهم بود.
آنچه از ظاهر آیه فهمیده میشود:
۱. بعضی از مردم انتظار داشتند پیامبران به عنوان نماینده و فرستاده خدا مالک بخشی از دارائیها و گنجینههای خدا باشند, لذا به پیامبر میگفتند: “یا [بايد] براى تو باغى از درختان خرما و انگور باشد و آشكارا از ميان آنها جويبارها روان سازى, يا چنان كه ادعا مىكنى, آسمان را پاره پاره بر [سر] ما فرو اندازى, يا خدا و فرشتگان را در برابر [ما حاضر] آورى, يا براى تو خانهاى از طلا [كارى] باشد, يا به آسمان بالا روى, و به بالا رفتن تو [هم] اطمينان نخواهيم داشت, تا بر ما كتابى نازل كنى كه آن را بخوانيم”.” سوره اسراء, آيات ۹۰– ۹۲“ و نیز انتظار داشتند رازهای نهانی و مخفی را بداند, فرشته باشد نه انسانی مانند خودشان و اینکه چه خیری در گرویدن انسانهای محروم است در حالیکه اشراف به او نمیگروند.
۲. آیه از زبان پیامبر تمام انتظارات آنان را نفی میکند و به مردم میفهماند که انتظار معجزه و علم غیب از پیامبر نداشته باشند و نیز منتظر فرشتهای برای پیامبری نباشند.
علامه طباطبائی در تفسیر المیزان خود و در ذیل آیه فوق مینویسد:
اين جمله پاسخى است از اين قسمت گفتار كفار كه گفتند:” وَ ما نَرى لَكُمْ عَلَيْنا مِنْ فَضْلٍ ما شما را برتراز خود نمیبینیم” و اين چنين گفتار آنان را رد مىكند كه شما گويا به خاطر اينكه من ادعاى رسالت كردهام انتظار داريد من ادعاى فضيلتى بر شما بكنم, و مىپنداريد بر هر پيغمبرى لازم است كه خزائن رحمت الهى را مالك و كليددار باشد, و مستقيما و مستقلا هر فقيرى را كه خواست غنى كند, و هر بيمارى را كه خواست شفا دهد, و هر مردهاى را كه خواست زنده كند, و در آسمان و زمين و ساير اجزاى عالم به دلخواه خود و به هر نحوى كه خواست تصرف نمايد. و نيز مىپنداريد كه پيغمبر آن كسى است كه علم غيب داشته و بر هر چيزى كه از نظر ديگران پنهان است آگاه باشد, و بتواند آن چيزها را به طرف خود جلب كند, و نيز بر هر شرى كه ديگران از آن بى خبرند با خبر باشد, و آن را از خود دفع نمايد. و كوتاه سخن اينكه پيغمبر بايد داراى خيرات بوده و از شرور مصون باشد.
و نيز مىپنداريد كه يك پيغمبر بايد از رتبه بشريت تا مقام فرشتگان بالا برود, به اين معنى كه مانند فرشتگان از لوثهايى كه لازمه بشريت و طبيعت است منزه بوده و از حوائج بشريت و نقائص آن مبرا باشد, نه غذا بخورد, نه آب بنوشد, نه ازدواج بكند, و نه براى كسب روزى و تهيه لوازم و اثاث زندگى خود را به تعب بيندازد. آيا به نظر شما جهات فضل اينها است كه مىپنداريد يك پيامبر بايد داشته و در مالكيت آنها مستقل باشد؟ در حالى كه اشتباه مىكنيد و رسول به غير از مسئوليت رسالت, هيچ يك از اين امتيازات را ندارد, و من نيز هيچ ادعايى در اين باره نكردهام, نه ادعا كردهام كه خزائن خدا نزد من است, و نه گفتهام كه من فرشتهام.
نقد نظر علامه:
علامه دقیقأ آنچه مد نظر آیه است را بیان میکند منتها یک کلمه مستقيما و مستقلا و مستقل هم چاشنی آن میکند و برای بیان آن هم هدفی دارد.
هر فعلی که در جهان صادر شود فاعل استقلال ندارد و تا خدا نخواهد آن فعل صورت تحقق نمیپذیرد و حتی اینکه بقاء فاعل و اراده او نیز به اراده و خواست خدا میباشد, از اصول اولیه باور به توحید است ارتباطی به بحث آیه ندارد آیه بحث استقلال داشتن در مالکیت یا آگاهی از غیب پیامبران را مطرح نمیکند, بلکه کلأ نفی میکند.
علامه میخواهد بگوید بله پیامبران مالک خزائن خدا و عالم به غیب هستند اگر خدا بخواهد والا مستقیمأ و مستقلآ نه مالک خزائن خدا هستند ونه علم غیب دارند در حالیکه صراحتأ آیه نفی بلا شرط میکند, اگر با آن دیدگاه توحیدی نگاه کنیم هیچ کس – حتی پیامبران – نمیتواند مستقلأ مالک خزائن خود هم باشند چه رسد به خزائن خدا و نیز هیچ کس نمیتواند مستقلأ علم آشکار داشته باشد چه رسد به علم اسرار, به تعبیر دیگر همه کس و همه چیز با فرض استقلال هیچاند, بنابراین با به کار بردن کلمات مستقيما و مستقلا و مستقل نمیتوان واقعیت مفهوم آیه را تغییر داد.
از طرف دیگر مگر مخالفان پیامبران مستقلأ و مستقیمأ از آنان انتظار مالکیت خزائن خدا و دانستن غیب را داشتهاند که آیه در جهت نفی آن باشد؟ اتفاقأ مخالفان مدعی بودند برای راستی آزمائی ادعای پیامبران که از ناحیه خدا آمده و ماموریت دارند و طبیعتأ باید باحمایت و خواست خدایشان مالک خزائنش باشند و بر امور غیبی و رازهای پنهانی آگاهی داشته باشند, که اگر ویژگی غیر عادی نداشته باشند, چگو نه راستی و دروغین بودن ادعایش قابل بررسی خواهد بود؟
نکته دیگر اینکه وقتی پیامبر علم غیب ندارد تا بتواند خیرات غیبی را به خود جلب کند و شرور غیبی را از خود دفع کند چطور علامه نتیجه میگیرد ” كوتاه سخن اينكه پيغمبر بايد داراى خيرات بوده و از شرور مصون باشد”؟ مگر سخن علامه را حمل به صحت کرده و بگوئیم منظور وی خیرات و شرور آشکار است نه خیرات و شرور غیبی.
ادامه نظرعلامه طباطبائی
و مراد از جمله” خَزائِنُ اللَّهِ” همه ذخيرهها و گنجينههاى غيبى است كه عوام الناس معتقدند كه كليدهايش به دست انبياء و اولياء است, و مىپندارند كه آن حضرات مالك مستقل آنها و در نتيجه صاحب قدرتى هستند كه هر كارى بخواهند مىتوانند بكنند, و هر حكمى كه بخواهند مىرانند, هم چنان كه نظير اين توقعات را از نبى گرامى اسلام (ص) داشتند, نوح (ع) در اين سخنش در باره همه آنچه از خود نفى كرد اينطور تعبير كرد كه من نمىگويم چنين و چنانم, ولى در نفى علم غيب فرمود:” وَ لا أَعْلَمُ الْغَيْبَ- و من غيب نمىدانم” ديگر نگفت:” و لا اقول انى اعلم الغيب- من نمىگويم غيب مىدانم” و اين بدان جهت بوده كه علم غيب از اسرارى است كه هر كس داراى آن باشد به آسانى اظهارش نمىكند, بلكه تا بتواند از اظهار آن خوددارى مىنمايد, و اگر كسى بگويد:” من نمىگويم غيب مىدانم” براى شنونده دليل نمىشود بر اينكه او به راستى نمىداند, (چون ممكن است علم غيب داشته باشد و در عين حال بگويد من نمىگويم غيب مىدانم) ولى اگر بگويد” غيب نمىدانم” دليل مىشود بر اينكه نمىداند, به خلاف آن امور ديگرى كه از خود دفع كرده و گفت:” لا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدِي خَزائِنُ اللَّهِ” و يا گفت:” وَ لا أَقُولُ إِنِّي مَلَكٌ” كه در آنها كلمه” نمىگويم“, شنونده را به ترديد نمىاندازد.
نقد نظر علامه:
اگر از کلمه مستقل صرف نظر کنیم این عبارت علامه صحیح است که میگوید:” اگر كسى بگويد:” من نمىگويم غيب مىدانم” براى شنونده دليل نمىشود بر اينكه او به راستى نمىداند, (چون ممكن است علم غيب داشته باشد و در عين حال بگويد من نمىگويم غيب مىدانم) ولى اگر بگويد” غيب نمىدانم” دليل مىشود بر اينكه نمىداند”
اشکال دوم برداشت نادرست او میان دو عبارت “من نمیگویم” و “نمی دانم” است مثلآ آنجا که میفرماید “من نمیگویم فرشته هستم” این معنا را نمیدهد که ممکن است فرشته باشم ولی من نمیگویم فرشته هستم, بنابراین هر دو عبارت نفی قطعی است.
به نظر میآید علامه در کل میپذیرد که پیامبران فضلیتهای انتظاری مردم, نظیر داشتن گنجینه الهی و دانستن علم غیب را ندارد اکنون باید دید از نظر علامه پیامبران چه فضیلتی داشته اند؟
ادامه نظرعلامه طباطبائی
خداى تعالى رسول گرامى خود را نيز دستور داد تا همان جوابى را كه نوح (ع) به قوم خود داد به قوم خود داده و بگويد:” لا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدِي خَزائِنُ اللَّهِ وَ لا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَ لا أَقُولُ إِنِّي مَلَكٌ” و سپس دنبالهاى به آن اضافه كرد كه به وسيله آن, منظور روشن شود, و آن دنباله اين است” إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا ما يُوحى إِلَيَّ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الْأَعْمى وَ الْبَصِيرُ أَ فَلا تَتَفَكَّرُونَ” من پيروى نمىكنم مگر آنچه را كه به من وحى شده, بگو آيا كور و بينا يكسانند؟ پس چرا تفكر نمىكنيد؟!.” سوره انعام, آيه ۵۰“
خواننده عزيز! يك بار ديگر به دقت در جمله” لا أَقُولُ لَكُمْ…” و سپس در جمله” إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا ما يُوحى إِلَيَّ”, و آن گاه در جمله” قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الْأَعْمى وَ الْبَصِيرُ…” نظر كن, آن گاه خواهى فهميد كه آيه سوره انعام, نخست آن سنخ برترى و فضيلتى را كه عوام الناس از پيغمبر خود توقع دارند نفى مىكند, و سپس تنها رسالت را براى رسول اثبات مىكند و آن گاه بدون درنگ, به اثبات نوعى فضيلت براى رسول پرداخته غير آنچه عوام توقع دارند و آن فضيلت عبارت است از اينكه او به وسيله بصيرت و بينايى خدايى داراى بصيرت است, ولى ديگران نسبت به ايشان, همانند كورانند نسبت به دارندگان چشم, و همين داشتن بصيرت است كه پيروى كردن از رسول را بر مردم واجب مىسازد همانطور كه افراد كور مجبورند به راهنمايى و دستگيرى بينايان راه بروند و هر جا آنها رفتند قدم بگذارند, و مجوز اينكه رسول, مردم خود را دعوت به پيروى از خود مىكند نيز همين است.
نقد نظر علامه:
عبارت “بگو آيا كور و بينا يكسانند؟ پس چرا تفكر نمىكنيد؟ ” خطاب به دو گروه از مردم است, گروهی که برای راستی آزمائی معجزه و علم غیب میخواستند و معمولأ هم ایمان نمیآوردند و گروهی که برای ایمان آوردن به سخن و رفتار پیامبر توجه داشتند و قرآن گروه اول را به نابینا و گروه دوم را به بینا تشبیه کرده و عدم تساوی آنها را یادآور شده است.
بنابراین آیه نقل فضیلت برای پیامبر نیست – هر چند پیامبر افضل بشر است – و این چنین نیست که خداوند همه بشریت را برای همیشه کور و فقط پیامبر بزرگوار را بینا خطاب کند! آیات بسیاری نشان میدهد پیامبران تذکر دهنده و یادآوری کننده است, وظیفه آنان بینا ساختن انسانهای نابیناست نه ساختن انسانهایی که همیشه مانند نابینا یان باشند و تا آخر عمر نیاز به دستگیری برای کوچکترین کارها یشان باشند. مگر فقط انسانهای نابینا نیازمند راهنمایی هستند؟ فضیلت بشری امری نسبی است هر انسانی بهرهای از فضیلت دارد, ماجرا صفر و یک نیست, انسانها در محدوده صفر و یک هستند.
نتیجه اینکه:
۱. پیامبران گذشته, دارای معجزات بودند که هدف آن ترساندن مردم, در عدم پیروی از پیامبران بوده است, اما مردم علیرغم مشاهده معجزه, آن را دروغ و باز به انکار نبوت پیامبران میپرداختند, همین بی تاثیر بودن معجزه, سبب شد تا برای اثبات نبوت پیامبر اسلام, معجزهای صورت نگیرد.
۲. قرآن, درخواست معجزه را هم ردیف تقاضای رویت خداوند تلقی نموده و این نوع درخواست را درخواستی جاهلانه و از روی نادانی شمرده است.
۳. علم غیب مخصوص خداوند است و هیچ کس بر غیب آگاه نیست لذا پیامبران فاقد علم غیب هستند و فقط در حد بسیار محدود خداوند از طریق وحی آنان را به بعضی امور آگاه میکرد و پیامبران موظف بودند آن آگاهی را در اختیار پیروانشان قرار دهند, بنابراین پیامبران فضیلت خاصی در این باب نداشتهاند.
پیامبر راستین و دروغین یعنی چه واقعاً؟! شما ابتدا این را توضیح بدهید، بعد به اصل مطلب بپردازید. اصولاً «پیامبر» یعنی چه؟! «معجزه» یعنی چه؟! «علم غیب» یعنی چه؟ از نظر علم و دانش بشری تا به امروز، این کلمات بیش از اندازه ناموزن، کمیک و نامتوازن هستند. لذا وقتی مقدمات و توضیح آنها دچار مشکل باشد، اصل قضیه نیز بر مشکلات می افزاید.
از نظر عقل کنشگر، «پیامبر» در بهترین حالت ممکن، کسی است که از توازن روحی و روانی برخوردار نیست و کسی است که مندرآوردی می کند. البته اگر نتوان وی را به کلاهبرداری متهم نمود. در قرن بیست و یکم و بر اثر شکوفایی عقل کنشگر، واژه ای به نام پیامبر از مفهوم ساقط شده و به یک لطیفه شباهت دارد. زیرا درک انسان حاضر هزاران بار نسبت به مدعی پیامبری در 1400 یا 200 سال قبل بیشتر است و نمی توان مدعی پیامبری را به همه عصرها و قرنها سرایت داد و وی را نسبت به دیگران ممتاز دانست.
در نتیجه: معجزه و علم غیب که این افراد (پیامبران) باید مبین و مدعی آن باشند، از پای بست ویران می شود.
کاربر مهمان / 15 February 2013
در جواب کاربر مهماه در تاریخ جمعه 1291-11-27 59:12 با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی ، تا بی خبر بمیرد در درد خود پرستی .
کاربر مهمان / 15 February 2013
باسلام.معجزه چیست ؟! یک عمل محیرالعقول(خارج ازقواعدونظم حاکم بر طبیعت).متشکر میشوم اگر اقای صالح نظری مختصرا توضیح بفرمایند.
اول انکه مگر خداوند متعال برحسب موقعیت زمانی ومکانی این قاعده را بهم ریخته وعصارا به مار یا کوررابینا ومرده را زنده میکند؟!
دوم انکه پس حکایت معراج پیامبر اکرم چه میشود؟!.
سوم: این اعتقاد مسلم ومسجل دوره انتظاررا چگونه توضیح میفرمائید؟ امام دوازدهم قریب هزارچهارصدسال است غیب شده انشاالله عنقریب ظهور کرده وداد ما را از این ستمکاران خواهد گرفت.
لطفا بدون صغرا کبری وبطور ساده پاسخ بفرمائید. مجددا بخاطر سکوت یا جواب شما سپاسگزارم .
کاربر مهمان نادر / 15 February 2013
احتراما اگر قران را مطالعه بفرمایید. برخلاف نظر علمای شیعه که اعتقاد دارند علاوه بر پیغمبر امامان هم علم غیب دارند این موضوع را در چندین ایه رد کرده وعلم غیب را مختص فقط خدا میداند و بس (نمونه لایعلم الغیب الا هو )
کاربر مهماحسن / 16 February 2013
البته بزرگترین معجزه ! پیامبر اعظم ( که تا زمان کودکی ما اکرم بود ) خود قرآن است که هیچ دو مسلمانی درک واحدی از این کتاب مبین! ندارند.
معجزه ی این کتاب این است که پیامبر فرمود هر کس میتواند آیه یا آیاتی مانند آن بیاورد و براستی که این کار دشواری است.
چرا که تا کنون کسی نتوانسته دیوان شعری مانند حافظ بنویسد. و هر کس بخواهد نمایشنامه هملت را تقلید کند ناچارا به ابتذال می افتد و تکرار کار گوته و حتی صادق هدایت بی معنا است.
اینجانب در اینجا معجزه ی شخصی و قرن بیست و یکمی خود را اعلام میکنم:
هر کس میتواند مانند من باشد!
جالب اینجاست که برخی از بزرگترین دانشمندان به اصطلاح مسلمان معجزه را منکر بودند. رازی با شدت زیاد و ابن سینا با زبانی ملایم این موضوع را منکر بودند. البته این موضوع تاثیری بر اراده ی آهنین انسان در پیمودن راه وهم ندارد.
به آن دوستی که از حافظ مثال می آورد باید بگویم وقتی حافظ می گوید عشقت رسد به فریاد ار خود مثال حافظ قرآن ز بر بخوانی بر چهارده روایت. یعنی قرآن کشک.
هم ایشان در جای دیگر می فرماید: پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت آفرین بر نظر پاک خطاپوشش باد
یعنی خالق قادر متعال در آفرینش مرتکب خطا شده. البته فرهنگ ایرانی اسلامی در برگرداندن این کفر واضح به اسلام ناب محمدی تبحری به نظیر دارد. کافی است چند دقیقه پای صحبت های امثال الهی قمشه ای بنشینید تا پشمتان گلت شود.
احسان / 16 February 2013
معراج پیامبر در قرآن عنوان مقاله ای است که در همین سایت منتشر شده است
تولد غیبت و ظهور منجی عنوان مقاله دیگری است که آنهم در همین سایت منتشر شده است
صالح نظری
صالح نظری / 16 February 2013
برای تمام دوستان علاقمند به مفاهیم رازامیزی همچون پیامبری و وحی و علم غیب و درک این مفاهیم باتوجه به سطح علم در قرن 21 پیشنهاد میکنم به نوشته من ” انسان خدا، نگاهی دوباره به شخصیت پیامبران و ماهیت وحی” نظری بیاندازند. عمری مدیون خواهم بود اگر کسی تناقضی میان این نظریه با علم و یا مذاهب توحیدی بیان کند.
http://www.amirfetanat.com/blog/archives/4
امیر حسین فطانت / 17 February 2013
در مورد حل تمام اشکالات به قران به نوشتههای استاد دکتر ابوالحسن بنیصدر مراجعه کنید.
کاربر مهمان / 17 February 2013
در رابطه با حرف اقای فطانت که میخواهند رابطه ای بین غلم و مذهب پیدا کنند باید عرض کنم که چنین ارتباطی هرگز نبوده و نخواهد بود. یکی از این دو مبنای کارش تجربه و بینش بشری است و با روش های عینی و تجربی “معجزه ها” را باطل و جواب سوالات بشر را از پدیده های طبیعی پیدا یا تبیین میکند. اما دیگری اساس را بر یک فرض میگذارد و سپس بر اساس ان فرض معجزات و کشف و کرامات میکند. تنها مورد مشترک بین این دو اینست که هم علم و هم معجزه زاییده ذهن بشر هستند و هیچکدام بدون ذهن بشری ما معنایی ندارند. تصور کنید تمام پیروان یک دین در یک ان واحد به خواب بروند و کسی بیدار باشد تا معجزات را ببیند و به انها بیندیشد. از ان بالاتر تصور کنیم که همه پیروان و معتقدان یک دین در یک لجظه نابود شوند. آیا انوقت بازهم همان معجرات و کشف و کراماتی که زبان به زبان شنیده ایم بازهم معنا دارند یا نه؟ و به همین منوال هم تصور کنیم که پیروان روش علمی و طبیعی بودن پدیده ها به ناگاه ازبین بروند. در این مورد انچه از علم برجای مانده به راحتی میتواند دازماندگان را به سوی سواهد و پدیده های موجود بکشاند اما در مورد دین و مذهب این صاق نیست چ.ن مبنا بر فرضیات واهی یا بی اساس است. چگونه میشود در یک لحطه به کره ماه رفت و بدون هوا در انجا گذرانید؟
همه ما پیامبریم و همه ما برای یکدیگر پیغامهایی داریم. 124000پیامبری که در احادیث میشنویم دران زمان همه را شامل میشده است. دین اسلام به خودی خود خیلی ساده و بی شیله پیله است و دارای سه اصل است: وحدت رسالت و عودت. یعنی همه ما یکی هستیم و از یک منبع می اییم و به همان منبع برمیگردیم (ماده)– همه ما و هریک از ما پیام اورانی هستیم که اگر بینش داشته باشیم هر روز پیامهارا در قالب اعمال و گفتار و پندار و کردار دیگران در می یابیم– و نتیجه پندار و گفتار و کردار ما به ما رازگشت میکند. اسلام ساده یعنی همین. نماز و روزه و حج و خمس و ذکات و امر به مفروف و نهی از منکز و تولی و تبری و هزار ویک بکن و نکن دیگر ساخته ذهن عده ای تنبل و بیکاره هستند که میخواهند بر گرده ساده لوحان سوار شوند و اگر بگویند اینها حرف خداست بهتر باور میشوند. به ره حال معجزه ای در کار نبوده و نیست و هرچه هست حاصل کژ فهمی و کژبینی اذهانی است که به راحتی حرف یک نفر دیگر را ملاک قرار میدهند و خود از مشعر و ذهن خود به اندازه لازم و کافی استفاده نمی کنند. امید است که دکانداران بازار دین و مذهب را زیاد بد نیاید.
کاربر مهمان / 17 February 2013
اگر فقط اسلام را بدون در نظر گرفتن سایر ادیان بررسی کنیم خیلی چیزها خواهیم فهمید.
حسین / 17 February 2013
و اگر هر گونه معجزهاى براى اهل كتاب بياورى [باز] قبله تو را پيروى نمىكنن…یروان ادیان توحیدی, پیامبران الهی را دارای ویژگی داشتن معجزه و دانستن علم غیب میدانند و راه شناختن پیامبران راستین و دروغین را همین دو خصوصیت معرفی میکنند..
اگر منظورتان از ادیان الهی فقط دین اسلام است که حرفتان قبول ولی در دین یهود هیچگاه معجزه نشان دهنده پیامبر بودن یک فرد نیست و این را پیامبران مختلف یهود بارها گفته اند. مثلا ارمیای نبی از موردی حرف میزند که بسیاری از مردم به بت پرستی گرایش پیدا کرده بودند و حتی کاهنان بت پرستان معجزه هایی میکردند مثل معجزه های بعضی پیامبران یهود و اینکه بیشتر این پیامبران حتی معجزه هم نداشته اند.طبق این دین تنها کسی پیامبری فرستاده شده از طرف خدای اسراییل و برای راهنمایی مردم به راه خدا حساب میشود که آنچه که میگوید و تعلیم میدهد و آنچه که رفتار میکند طبق دستورات تورات باشد چون تورات و تعالیم حضرت موسی مرجع شناخت یک پیامبر حساب میشود و عقیده بر این است که معجزه خودش مهم نیست بلکه منشا آن مهم است که معجزه ای که از طرف نیروهای شیطانی باشد به همان اندازه قدرت و جلوه دارد که معجزه ای که از طرف نیروهای الهی آمده باشد ولی یکی برای تشویق انسانها به بدی است و دیگری برای خوبی. یه طورایی مثل معجزه انقلاب اسلامی که پیامبر شیطان یعنی حضرت امام خمینی را بر این ملت بدبخت مسلط کرد و به مردم یاد داد که باید برای تسلط الله بر کشورهای دیگر مثلا به عراق حمله کرده و هشت سال پدر مردمش را درآورد و در بقیه کشورهای دنیا هم تروریسم به راه انداخت و نقشه نابود کردن یک ملت و کشور دیگر مثل اسراییل را که عقیده به جنگ و خونریزی ندارند واین کارها را ضد انسانی میدانند در سر پروراند.
کاربر مهمان / 20 February 2013
سلام. بحث های این گونه باید مفید به اثر
و فایده باشد. در قرآن هیچ معجزه ای برای پیامیر
نیامده و اصلا او حتی در مورد تهمت زنا به عایشه ((
رضی الله عنه در سوره نور ۱۱ تا ۲۶ )) مدتها
سرگردان و پریشان احوال بود تا اینکه وحی
آمد و رفع شبهه شد.خود اصحاب همیشه از ایشان
می پرسیدند این حرف و سخن خودت هست یا
وحی از طرف خداوند؟؟ در صورتی که ما شیعیان
متعصب میگوییم تمام کلام پیامبر وحی بوده
بیایید باور کنیم اساس ادیان بر اساس تناقض
بنیان شده و راه گشای هیچ مشکلی در حال حاضر نیستند
مهدی حاجیان / 08 September 2020