ادریس شرایبی، برای ما فارسیزبانها چندان آشنا نیست. به غیر از کتاب «در جستوجوی خرابکار» که رضا سیدحسینی آن را ترجمه کرده و در سال ۱۳۸۲ در تهران منتشر شده، از این نویسنده بزرگ مراکشی اثری به فارسی وجود ندارد.
محمدرضا شفیعی کدکنی هم در برخی از مقالههایش درباره ادبیات عرب نامی از او برده، اما از آنجا که آثار شرایبی به زبان فرانسه نوشته شده، شفیعی کدکنی حساب او را از بقیه بزرگان ادبیات عرب جدا کرده است.
زندگی و آثار
است که پانزدهم ژوئیه ۱۹۲۶ در شهر ساحلی الجدیده مراکش در خانوادهای مرفه اما پدرسالار به دنیا آمد و اول آوریل شش سال پیش، یعنی سال ۲۰۰۷ در هشتاد و یکسالگی در شهر دروم در جنوب فرانسه درگذشت. پیکر این نویسنده به مراکش منتقل شد و در قبرستانی در کازابلانکا در کنار قبر پدرش، به خاک گرم سرزمین مادریاش سپرده شد.
از میان بیش از ۲۰ رمانی که ادریس شرایبی طی ۵۰ سال در نیمه دوم قرن بیستم نوشته، مهمترین رمان او، رمان «گذشته ساده» (۱۹۵۴) است. در واقع شرایبی جزو معدود نویسندگان بزرگ دنیاست که شاهکارشان همان اولین رمانشان است و با انتشار آن خود را به عنوان نویسنده تثبیت کردهاند.
«گذشته ساده» که بهطور خلاصه، قصه طغیان پسر بر پدر (استعارهای از جامعهای مردسالار، حکومتی مستبد، و مذهبی خشک و خشن) است، فوراً مورد توجه منتقدان ادبی فرانسه قرار گرفت، در زادگاه نویسنده که آن روزها درگیر مبارزات استقلالطلبانه بود با استقبال مواجه شد، و به زبانهای مختلف هم ترجمه گردید. اکنون نیز این رمان یکی از کتابهای مرجع در بررسی ادبیات مهاجرت جهان است و بر اساس آن در دانشگاهها رسالههای بسیاری در مقطع کارشناسی ارشد و دکترا نوشته شده است.
حضور ریاکارانه اسلام در جوامع عربی بهویژه مراکش در سالهای دهه ۱۹۵۰، وضعیت اسفبار زنان مسلمان، بحران هویت ملتهای عرب، و برخورد انسان عرب با دیگر فرهنگها بهویژه فرهنگ غربی، از مضامینِ «گذشته ساده» است. ادریس شرایبی اما در آثار دیگرش به موضوعاتی نظیر استعمار، دیکتاتوری و زوایای پنهان جوامع بسته جهان عرب هم میپردازد.
او که علاوه بر رمان، شعرهایی را نیز منتشر کرده و در آخرین آثارش به ژانر پلیسی گرایش پیدا کرده بود، و مدتی هم در دانشگاه لاوال کبک در کانادا ادبیات شمال آفریقا تدریس میکرد.
ادریس شرایبی همواره بر شانههایش، دو دنیا را حمل کرده است: دنیای سرزمین مادریاش، مراکش، و دنیای سرزمینی که در آن زندگی میکرد، فرانسه. گستره آثار این نویسنده، محل تلاقی این دو دنیاست.
در کل، کتابهای ادریس شرایبی، همه نیشدار و تلخ است؛ اما او فقط در نقد سرزمین مادری خود بیرحم نبود، بلکه سرزمین رؤیاهایش، یعنی فرانسه را نیز بهطور جدی نقد کرده است.
این نویسنده که ۳۰ سال برای شبکههای رادیویی مختلف فرانسه بهویژه «فرانس کولتور» نویسندگی میکرده، در رمانی با نام «بزهای نر»، برخورد دولت فرانسه را با مهاجران عرب شمال آفریقا نقد کرده است. زبانی که شرایبی در این رمان بهکار برده، بسیار خاص است و در دیگر آثارش کمتر به چشم میخورد: زبانی جویده، بیرحم، دلخراش.
اما ادریس شرایبی فقط به این کتاب بسنده نکرد، و با رمان دیگری به نام «توده» در لفافه به نقد «ژنرال دوگل» قهرمان ملی فرانسویها پرداخت. قهرمان این رمان، یک آدم احمق است که به قدرت میرسد و هر بار که زبان به سخن میگشاید مردم او را تشویق میکنند.
از دیگر رمانهای ادریس شرایبی میتوان به «از تمام افقها» (۱۹۵۸)، «مادر بهار» (۱۹۸۲) و «تولد در سپیدهدم» (۱۹۸۶) اشاره کرد. آخرین کتاب این نویسنده نیز سه سال قبل از مرگش در سال ۲۰۰۴ با نام «مردی که از گذشته میآمد» در پاریس منتشر شد.
بهرههایی از دو دنیا
ادریس شرایبی همواره بر شانههایش، دو دنیا را حمل کرده است: دنیای سرزمین مادریاش، مراکش، و دنیای سرزمینی که در آن زندگی میکرد، فرانسه. گستره آثار این نویسنده، محل تلاقی این دو دنیاست.
شرایبی همواره در ستایش از «طغیان» سخن گفته است.
شرایبی با تمدن غرب، قدرت انتقاد و تحلیل خود را پروش داده و از سرزمین مادری، برای خلق داستانهایش الهام گرفته است. او به خوبی از میراث ادبی فرانسه درس گرفته بود، و مثل مارسل پروست در رمان «در جستوجوی زمان از دست رفته»، «من» راوی را به «من» نویسنده چنان پیوند داد که نه بیانگر قهرمان داستان است و نه بیانگر نویسنده، بلکه از زبان شخص ثالثی است به نام راوی که خاطرات نویسنده را دستمایه آفرینش رمان قرار میدهد.
نویسندگان مختلفی درباره این ویژگی آثار شرایبی نوشتهاند. به عنوان نمونه، آلبر ممی (Albert Memmi) نویسنده تونسی فرانسویزبان، که در قلمرو ادبیات شمال آفریقا، از نویسندگان همنسل ادریس شرایبی به شمار میآید، درباره حضور نویسنده در آثار شرایبی، به دوران پس از استعمار در کشورهای عربی شمال آفریقا اشاره میکند و مینویسد: نویسندههای این کشورها هم مثل دیگر مردمان آنجا در پی بازتعریف خود بودند، و چه چیزی بهتر از ادبیات برای شناخت دوباره انسان؟ به عقیده ممی و دیگر نویسندگان شمال آفریقا، نوشتن از «من» به نویسنده اجازه میداد تا تمامی پلیدیهایی که از سنت و دوران استعمار در درون آنها رسوب کرده بود، دفع شود.
از این نظر میتوان گفت که برای شرایبی، نوشتن همان «استقلال» و «آزادی» است و پلی است میان گذشته و حال؛ گذشتهای که مرده و زمان حالی که نمیتواند بر جسد گذشته عزاداری کند، و چارهای ندارد که از گذشتهاش مستقل و آزاد باشد.
آزادی زنان عرب
«اینجا بهشتی است که زمانی در آن زندگی میکردم: دریا و کوهستان. اینجا تمام زندگی حضور دارد، پیش از دانش، پیش از تمدن، و پیش از شناخت. و شاید روزی برای یک مرگ آرام، به آنجا بازگردم.» این جملات، جملات آغازین کتاب «تمدن، مادرم!» نوشته ادریس شرایبی است؛ کتابی که باید برای شناخت این نویسنده حتماً آن را خواند.
این رمان، داستان زنی مراکشی است که بهواسطه دو پسرش از قیود اجتماعی کشورش رها میشود. رمان از دو بخش تشکیل شده: فصل «بودن» و فصل «داشتن». در هر فصل، یکی از دو پسر این زن مراکشی، مادرشان را روایت میکند.
شرایبی از همان اولین آثار خود به موضوع زن پرداخته و آزادی زنان، شاهکلید آثار ادریس شرایبی است. طاهر بنجلون، نویسنده مراکشی، درباره هموطن خود میگوید که شرایبی همواره در آثارش به طور غیرمستقیم دین را هدف میگرفت، از نظر او آزادی زن در جوامع عربی هیچگاه بدون اصلاح دین و اصلاح سیاست و همچنین اصلاح رابطه این دو، امکانپذیر نمیشود. همچنین ادریس شرایبی بخش مهمی از آزادی زنان را در گرو تلاش آنها برای شناخت خود میداند. در واقع، شرایبی در آثارش به زنان سرزمین مادریاش میگوید که «جرأت دانستن» داشته باشید، و تا وقتی این جرأت را نیافتهاید، با شما «مثل یک حیوان» رفتار میشود.
شخصیتهای زن موجود در آثار شرایبی به اغلب به شکل واحدی در حال شناخت خود هستند. آنها معمولاً از طریق دیگران به شناخت خود میرسند، مثل شخصیت مادر در رمان «تمدن، مادرم!» که از طریق دو فرزندش پی به وجود خود میبرد.شاید از این نظر ادریس شرایبی را بتوان نقطه مقابل برخی از نویسندگان زن شمال آفریقا قرار داد که در آثارشان، به آزادی زنان به گونهای دیگر پرداختهاند. به عنوان نمونه، آسیه جبار، نویسنده فرانسوی الجزایریتبار و از معدود اعضای فرانکوفون آکادمی فرانسه، در آثارش بر «سخن گفتن» زنان عرب برای شناختن خود، تأکید میکند. به اعتقاد این نویسنده زن، گفتن از خود، تنها سلاحی است که زنان عرب با آن میتوانند به مبارزه برای احقاق حقوقشان بپردازند: سخن گفتن بیوقفه از گذشته، از حال، و از همه مهمتر از سنت. با این حال، ادریس شرایبی هم در برخی از آثارش گفتوگوهای جذابی خلق کرده که یک سوی این گفتوگوها زنانی هستند که پس از مدتها تحمل فشار، زبان باز کردهاند.همچنین شرایبی همواره یادآوری میکند که آزادی همراه با درد است، مثل درد تولد. شرایبی خودش در بدو ورود به فرانسه هم کاملاً همین درد را حس کرده بود.
شرایبی به روایت شرایبی
با اینکه شرایبی در سالهای پایانی عمرش در کتابی با عنوان «جهان حاشیهای» به زندگی خود پرداخته، در گفتوگوهای معدودی نیز که از این نویسنده بر جای مانده، از زندگیاش سخن گفته است.
شخصیتهای زن موجود در آثار شرایبی به اغلب به شکل واحدی در حال شناخت خود هستند.
این نویسنده در لابهلای این گفتوگوها، حرفهایی را بیان کرده که میتوان با آنها از جهان داستانیاش رمزگشایی کرد، مثلاً درباره دوران نوجوانیاش میگوید: «وقتی آثار لامارتین، ویکتور هوگو، موسه، و دیگر نویسندگان بزرگ فرانسوی را میخواندم، با زنانی آشنا میشدم که به علو درجات رسیده و همواره تحسین شدهاند، اما وقتی به خانه میآمدم زن دیگری را میدیدم که چشمانش همیشه خیس بود و شب و روز گریه میکرد؛ پدرم زندگی را برای مادرم سیاه کرده بود.»
آنگونه که شرایبی تعریف میکند، مادرش تا وقتی که پدرش زنده بود هیچوقت حق نداشت از خانه خارج شود. این فقط پدر شرایبی نبود که درهای خانه را بسته بود، بلکه قفل سنت و مذهب هم بر درها بود.
شرایبی وقتی درباره جامعهاش صحبت میکند، به سارتر تعریضی میزند: «جهنم دیگران نیست، جهنم در درون خود ماست.» از همین روی، به نویسندگان جوان عرب توصیه میکند که از خودشان بنویسند. «من مطمئنم که نسل جدید نویسندگان عرب، بیش از نسل ما طغیان خواهد کرد.»
شرایبی همواره در ستایش از این «طغیان» سخن گفته است؛ چیزی که اعتماد به نفس میبخشد و راه را نشان میدهد.
شرایبی، سرکشی خود را تا پایان عمر حفظ کرد و حتی در برابر فرانسویها و ابررسانههایشان کوتاه نیامد: «وقتی رسانهای به سراغ شما میآید، شما را مقید به خود میکند. بعد از حادثه یازده سپتامبر و قضیه بنلادن، تلفنم را کشیدم و به هیچ خبرنگاری جواب ندادم.»
در این سالهای اخیر، و با حمله آمریکا به افغانستان و عراق، که کشورهای عربی و موضوع گروههای تندروی اسلامی مورد توجه رسانههای جهان است، نویسندگان عرب مقیم غرب به قول شرایبی «نانشان در روغن» است، اما آنها «روحشان را از دست میدهند.»
شاید ادریس شرایبی اگر هنوز زنده بود، در این دو سالی که «بهار عرب» وزیدن گرفته، به جای مصاحبه با رسانههای مختلف، فقط رمان مینوشت؛ رمانهایی که باز هم فریاد طغیان مردم سرزمین مادریاش باشد.