اکبر گنجی – افشاگری احمدینژاد در باره ملاقات فاضل لاریجانی و سعید مرتضوی در جلسه استیضاح وزیر کار، بازداشت سعید مرتضوی و آزادی او پس از ۲۴ ساعت، انتشار فیلم کامل ملاقات لاریجانی و مرتضوی و حملات متقابل احمدینژاد و لاریجانی به یکدیگر، برخی را به این نتیجه رسانده که آیتالله خامنهای دیگر قادربه مدیریت بحران نیست.
افشاگری احمدینژاد درباره ملاقات فاضل لاریجانی و سعید مرتضوی در جلسه استیضاح وزیر کار در ۱۵/۱۱/۹۱، پاسخ متقابل علی لاریجانی، انتشار فیلمهای ملاقات لاریجانی و سعید مرتضوی، انتشار فیلم کامل پاسخ علی لاریجانی به احمدینژاد، بازداشت سعید مرتضوی در شامگاه ۱۶/۱۱/۹۱، واکنش تند محمود احمدی نژاد (“قوه قضائيه بايد متعلق به ملت و نه يک سازمان ويژه خانوادگی باشد“)، ملاقات رئیس قوه قضائیه با آیتالله خامنهای در ۱۷/۱۱/۹۱، آزادی سعید مرتضوی پس از ۲۴ ساعت، اعلان این که: “احمدی نژاد يک برگ از هزار برگی که درباره تخلفات افراد در اختيار دارد را منتشر کرد“، سخنان صادق لاریجانی مبنی بر این که: “نسبتهای رئیسجمهور را کذب و افترا و برخلاف تمام موازین شرعی و قانونی و جرم میدانم و در فرصتی دیگر ماهیت جریانهای انحراف و فتنه و فساد اقتصادی و عقیدتی و عملی آنان را فاش خواهم کرد” و ادامه این نزاعهای جدید، برخی را به این نتیجه رسانده که گویی در وضعیت جدیدی قرار داریم و آیتالله خامنهای دیگر قادر به مدیریت بحران نیست.
پیرامون این رویدادها چند نکته قابل ذکر است:
یکم- تک تک گروههای مخالف از ابتدای انقلاب به بعد، فقط و فقط نزاع خود با زمامداران جمهوری اسلامی را واقعی و نزاع دیگران را “خیمه شب بازی” یا “جنگ زرگری” قلمداد کرده و میکنند. درباره نزاعهای احمدی نژاد با اصولگرایان و آیتالله خامنهای نیز این مدعا از سوی بسیاری طرح شد. اما جنگ بر سر منابع کمیاب قدرت/ثروت/معرفت/منزلت اجتماعی از ابتدای جمهوری اسلامی وجود داشته و همیشه واقعی و جدی بوده است، نه بازی.
این نزاعها را به یاد بیاورید: نزاع با مهندس بازرگان و نهضت آزادی، نزاع با سازمان مجاهدین خلق و بنی صدر، نزاع با گروههای مارکسیستی، نزاع خامنهای و میرحسین موسوی، نزاع آیتالله منتظری با آیتالله خمینی، نزاع چپ و راست مذهبی و حذف چپها پس از درگذشت آیتالله خمینی (طرح شعار: “دشمن هاشمی دشمن پیغمبر است” در این دوران)، نزاع راستها و انشقاق کارگزاران سازندگی از راستهای سنتی، نزاع اصولگرایان و اصلاحطلبان، نزاع احمدینژاد با طبقه حاکمه دوران ماقبل خود، نزاع با سبزها به رهبری موسوی و کروبی، نزاع احمدینژاد و خامنهای.
دوم- برخی این گمان را میپراکنند که این سطح از نزاع در گذشته وجود نداشته و جنگ قدرت فعلی نظام را به سوی فروپاشی سوق میدهد. شیرازه امور پاشیده است و نزاعها نمادی از فروپاشی رژیماند. اما عمر ۳۳ ساله جمهوری اسلامی در تعارض با این مدعا قرار دارد.
نزاع بنی صدر و حزب جمهوری اسلامی را به یاد آورید که ماهها طول کشید. آیتالله خمینی میکوشید تا اختلاف قوا را حل کند و طرفین بدون اعتنا به فرامین او به جنگ علنی ادامه میدادند. آیتالله خمینی تا یک ماه قبل از عزل بنی صدر از فرماندهی کل قوا، همچنان از او حمایت میکرد. اما وقتی نزاعها از حدی عبور کرد، در یک سخنرانی علنی در دیدار با نمایندگان مجلس شورای اسلامی، خطاب به بنی صدر گفت: «نمیشود از شما پذیرفت که ما قانون را قبول نداریم. غلط میکنی قانون را قبول نداری! قانون تو را قبول ندارد نباید از مردم پذیرفت، از کسی پذیرفت، ما شورای نگهبان را قبول نداریم. نمیتوانی قبول نداشته باشی.» (صحیفه امام، جلد ۱۴، ص ۳۷۸)
جنگ علنی قدرت یکی از ارکان این رژیم است. به تعبیر ذات گرایانه- رژیمهای سیاسی فاقد ذات ارسطویی اند- جنگ بر سر منابع کمیاب قدرت/ثروت/معرفت/منزلت اجتماعی؛ ذاتی جمهوری اسلامی است. گویی رژیم از این منبع تغذیه کرده و این نزاعها بدان انرژی میبخشد. اگرچه ولی فقیه به عنوان فصلالخطاب در بالا وجود دارد و در موقع مقتضی تصمیم نهایی را اتخاذ خواهد کرد.
تصویب عدم کفایت سیاسی بنی صدر که با ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ همراه شد، هزاران کشته برجای نهاد. مسعود رجوی اعلام کرد که در یک ساله پس از ۳۰ خرداد ۱۳۶۰، سازمان مجاهدین خلق بیش از دو هزار تن را ترور کرده و به قتل رسانده است. رژیم هم متقابلاً صدها تن را در همان مدت اعدام کرد. آن نزاع به شدت خونبار- که ضمن حملات تروریستی سازمان مجاهدین تعدادی زیادی از سران رژیم (رئیس جمهور، نخست وزیر، رئیس قوه قضائیه، وزرا، نمایندگان مجلس و…) کشته شدند- موجب سرنگونی رژیم نشد و آنان با تشدید سرکوب و جایگزین کردن افراد جدید به بقای خود ادامه دادند.
نزاع آیتالله منتظری با آیتالله خمینی به عزل آیتالله منتظری از رهبری آینده جمهوری اسلامی منتهی شد. آیتالله خمینی برای عزل آیتالله منتظری- در نامه ۶/۱/۶۸- تمامی فضیلتهای اخلاقی را زیر پا نهاد و نوشت: «روشن شده است که شما این کشور و انقلاب اسلامی عزیز مردم مسلمان ایران را پس از من به دست لیبرالها و از کانال آنها به منافقین میسپارید، شما در اکثر نامهها و صحبتها و موضعگیریهایتان نشان دادید که معتقدید لیبرالها و منافقین باید بر کشور حکومت کنند، مطالبی که میگفتید دیکته شده منافقین بود، در همین دفاعیۀ شما از منافقین تعداد بسیار معدودی که در جنگ مسلحانه علیه اسلام و انقلاب محکوم به اعدام شده بودند را منافقین از دهان و قلم شما به آلاف و الوف رساندند، چه خدمت ارزندهای به استکبار کردهاید، مسلماً منافقین صلاح نمیدانند و شما مشغول به نوشتن چیزهایی میشوید که آخرتتان را خرابتر میکند، افراد بیت خود را عوض کنید تا سهم مبارک امام بر حلقوم منافقین و گروه مهدی هاشمی و لیبراها نریزد، شاید خدا از سر تقصیرات شما بگذرد، برای این که در قعر جهنم نسوزید خود اعتراف به اشتباه و گناه کنید، شاید خدا کمکتان کند، اگر این گونه کارهاتان را ادامه دهید مسلماً تکلیف دیگری دارم و میدانید که از تکلیف خود سرپیچی نمیکنم.» (صحیفه امام، جلد ۲۱)
بعدها هم آن مرد آزاده را به مدت ۵ سال در منزلش زندانی کردند. آیتالله منتظری دارای پایگاه اجتماعی قوی و حامیان بسیار در ساختار سیاسی بود. اما جمهوری اسلامی این بحران را هم پشت سر نهاد و خامنهای به جای آیتالله منتظری جانشین آیتالله خمینی شد.
حرکت اعتراضی پس از انتخابات ریاست جمهوری ۲۲ خرداد ۱۳۸۸ که با هزاران بازداشت و دهها کشته، در نهایت به حصر موسوی و کروبی و رهنورد انجامید، حرکت کوچکی نبود. بسیاری از وزرا، نمایندگان مجلس و معاونان وزرای قبلی بازداشت و به حبسهای طولانی مدت محکوم شدند. بسیاری از تحلیلگران خارجی و افراد و گروههای اپوزیسیون ایران، کار رژیم را تمام شده تلقی میکردند. اما خامنهای حرکت سبز را سرکوب کرد و اوضاع را به حالت عادی باز گرداند.
بدین ترتیب، جمهوری اسلامی جنگ قدرتهای حادتر از این را هم پشت سر نهاده است.
دوم- جنگ علنی قدرت یکی از ارکان این رژیم است. به تعبیر ذات گرایانه- رژیمهای سیاسی فاقد ذات ارسطویی اند- جنگ بر سر منابع کمیاب قدرت/ثروت/معرفت/منزلت اجتماعی؛ ذاتی جمهوری اسلامی است. گویی رژیم از این منبع تغذیه کرده و این نزاعها بدان انرژی میبخشد. اگرچه ولی فقیه به عنوان فصلالخطاب در بالا وجود دارد و در موقع مقتضی تصمیم نهایی را اتخاذ خواهد کرد.
سوم- این وجه جمهوری اسلامی را با رژیمهای دیکتاتوری موجود (روسیه، چین، کوبا، عربستان سعودی، قطر، امارات، و…) مقایسه کنید. آنان یا فاقد این شکل از نزاعاند و یا جنگ قدرت مطلقا در این سطح در آنها دیده نمیشود. رژیمهای محمدرضا پهلوی، صدام حسین، قذافی، حافظ اسد، حسنی مبارک، بن علی، کره شمالی و… یکپارچگی تمام عیاری از خود به نمایش میگذاردند. این تفاوت اساسی جمهوری اسلامی با دیگر رژیمهای استبدادی، دارای کارکردهای مثبت و منفی است.
چهارم- رژیمهای استبدادی مردم را سرکوب کرده و نمیگذارند تا آنان از سیاستها و زمامداران انتقاد کرده و فسادهای حکومت را برملا سازند. این امر موجب میشود تا حجم عظیمی انرژی جمع شده و در وقت مناسب (به عنوان مثال در وضعیت انقلابی) به صورت انفجاری خود را ظاهر سازد. اما جنگ قدرت جمهوری اسلامی کار را معکوس کرده است.
خامنهای هم چنان بر این سر است که چند ماه باقی مانده ریاست جمهوری احمدی نژاد را “تحمل” کرده و نگذارد او به قهرمانی سیاسی تبدیل شود. احمدینژاد میکوشد با کشاندن نزاع به مردم، آنان را به سود خود و علیه طبقه حاکمه فاسد سه دهه گذشته بسیج کند. در نزاع احمدینژاد و اصولگرایان، گذشت زمان به سود آیتالله خامنهای و به زیان احمدینژاد است.
زمامداران اصلی در قلمرو عمومی به افشاگری علیه یکدیگر پرداخته و فسادها را برملا میسازند. اگر مردم و مخالفان قصد دارند فریاد برآورند که مسئولان دزد هستند، رئیس جمهور با فیلمهای رنگی و در پشت تریبون مجلس فسادهای سران قوا را افشا میکند. اگر میخواهند فاسد یاران رئیس جمهور بر زبان آورند، دو قوه دیگر (قضائیه و مجلس) این کار را برای آنها انجام میدهند. اگر مقصودشان افشای طرح مدل “پوتین- مدودف” در ایران است، نمایندگان مجلس رژیم این هدف احمدینژاد را برملا میسازند. اگر آرزوی شان سخن گفتن درباره نقش مجتبی- فرزند آیتالله خامنهای- در ساختار سیاسی است، حداد عادل به جای همه شایعات را طرح کرده و به عنوان پدر زن پاسخ میگوید.
اگر مخالفان میکوشیدند تا کشتن زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ برملا سازند، قائم مقام رهبری طی نامههای شدیداللحن به آیتالله خمینی به افشای این مسئله و پیامدهای حکم او پرداخته بود. اگر میخواهید خاندان هاشمی رفسنجانی را بکوبید، عضو کمیسیون اصل ۹۰ مجلس در نطق علنی از “خاندان اختاپوسی” او سخن میگوید. اگر میخواهید علیه آیتالله خامنهای حرف بزنید، زندانیان سیاسی به طور مداوم نامههای سرگشاده علیه او منتشر میسازند.
بدین ترتیب، میزان زیادی از انرژی انفجاری آزاد میگردد. به اپوزیسیون مقیم خارج بنگرید که همگی در حال توزیع فیلم سخنان احمدینژاد، علی لاریجانی، فاضل لاریجانی و سعید مرتضوی هستند. احمدینژاد که هیچ نهادی- از جمله رهبری- را به رسمیت نمیشناسد، همه را فاسد و خود را نماد پاکی قلمداد میکند، گامی پیش نهاده و از جلسات خصوصی مسئولان فیلم گرفته و منتشر میسازد.
پنجم- وضعیت کنونی ایران با گذشته دارای تفاوتی بنیادین است. ایران اینک تحت تحریمهای اقتصادی فلج کننده قرار دارد. دولتهای غربی به رهبری دولت آمریکا روز به روز کار را بر ایران و ایرانیان سخت تر و حیات و ممات را دشوارتر خواهند کرد. با این همه، آیتالله خامنهای همچنان سرسختی کرده و دعوتهای اوباما و بایدن برای مذاکره مستقیم ایران و آمریکا را رد میکند. یعنی، جنگ قدرت داخلی، در بستری که جمهوری اسلامی تحت شدیدترین فشارهای تاریخ خود قرار گرفته، روی میدهد.
خامنهای آن قدر مغرور است که گمان میکند توازن قوا در سطح منطقه و داخل کاملاً به سود او پیش میرود و از این گردنه هم عبور خواهد کرد. آیا این ارزیابی صادق است؟ او هم چنان بر این سر است که چند ماه باقی مانده ریاست جمهوری احمدی نژاد را “تحمل” کرده و نگذارد او به قهرمانی سیاسی تبدیل شود. اگر چه بارها اصولگرایان اعلام کردهاند که به فرمان آیتالله خامنهای این مدت را تحمل میکنند، اما در شرایطی که آیتالله خامنهای و پیروانش دلایل تحمل “خیانت” را به مردم توضیح نمیدهند، احمدینژاد میکوشد با کشاندن نزاع به مردم، آنان را به سود خود و علیه طبقه حاکمه فاسد سه دهه گذشته بسیج کند.
در نزاع احمدینژاد و اصولگرایان، گذشت زمان به سود آیتالله خامنهای و به زیان احمدینژاد است. چهار ماه تا برگزاری انتخابات ریاست جمهوری باقی مانده است. احمدینژاد فرصت زیادی برای امتیاز گرفتن یا عزل سیاسی ندارد.
هیچ کس به طور قاطع نمیتواند دوام یا فروپاشی جمهوری اسلامی را پیش بینی کند. ما خدا یا پیامبر نیستیم. اما یک چیز روشن است: دیکتاتورها در چنبره دنیای خیالیای که برای خود میسازند، گرفتار میشوند. خامنهای نیز اینک در دام توهمات خودساخته اسیر شده است.
انقلاب شما, انفجار حماقت بود
کاربر مهمان / 08 February 2013
خوب از اول هم بنیانگذار جمهوری پربرکت اسلامی در پاریس آن همه از عدالت و آزادی و دمکراسی و جمهوری چون جمهوری فرانسه در اسلام عزیز سخن گفته بودند، ولی پس از این که دیو بیرون رفت و ایشان که فرشته بودند به میهن اسلامی آمدند، ملاهایی چون خلخالی و محمدی گیلانی با حکم ایشان اعدامها کردند و مصادره ها و خیلی کارهای دیگر که با آن حرفها جور در نمی امد. عده ای دادشان درآمد که اینها با احکام اسلام و با قولهایی که دادید جور در نمی آید. ایشان گفتند خدعه کردم و دیگر این که «حفظ اسلام از احکام اسلام واجب تر است». یعنی احکام اسلام را زیر پا بگذارید، هر حلالی را حرام و هر حرامی را حلال کنید تا اسلام حفظ شود! فرصت طلبان هم از خدا خواسته هرکار دلشان خواست کردند. از آدمکشی و غارت و …. کم کم آقای شهید مظلوم بهشتی ( آیت الله دکتر ! ) رئیس حزب جمهوری اسلامی و از بازیگران درجه یک صحنه سیاست ، با حفظ سمت، بی تحصیلات حقوقی و حتا بدون یک ثانیه کار قضایی ، شدند بالاترین مقام قضایی کشور! رئیس دیوان عالی کشور! از آن زمان سیل آخوندها و جنایتکاران به دادگستری سرازیر شدند و فاتحه دستگاه قضایی خوانده شد. سروصداها بلند شد که دیگر ازاسلام چیزی نمی ماند، قرار بود اسلام حغظ شود! ولی، ولی امر مسلمین و امام امت اعلام کردند که «حفظ حکومت اوجب واجبات است»! یعنی حفظ حکومت از حفظ اسلام هم واجب تر است، از همه واجبات واجب تر است! یعنی برای حفظ حکومت هیچ کاری حرام و ممنوع نیست، حتا فدا کردن اسلام برای حکومت هم اوجب واجبات است! هرکاری برای حفظ حکومت و صد البته حفظ ثروتهای غارت شده «اوجب واجبات» است. کار به جایی کشید که دراین راه یکی از سعیدها ( از میان سعید عسکر و سعید مرتضوی و سعیدهای دیگر ) درراه این اوجب واجبات، واجبی هم نوش جان کردند! حاج آقا آذری قمی هم فرمودند که ولایت فقیه حتا می تواند توحید را هم تعطیل کند. با این که امام امت خیلی سر اینگونه قضایا حساس بودند دراین باره چیزی نگفتند. چون طرف حرف دل ایشان را زده بود. یادتان بیاید که یک خانم رهگذر در برنامه صبحگاهی رادیو گفته بود حضرت فاطمه دراین روزگار الگوی من نیست. امام امت گفته بود ایشان را بیابید و اعدام کنید ! ولی دراین باره که برای حفظ حکومت توحید را هم میتوان تعطیل کرد، خاموش ماند و خیلی هم آذری قمی را ستودند و عزیز داشتتند! این است که شما نباید از این ولی امر مسلمین جهان و امید مستضعفان جهان، و دیگر چیزها ، توقعی داشته باشید. کشتار و سرکوب و شکنجه و زندان و تجاوز و … ، و غارت سرمایه های کشور و کمک به دشمنان ایران ( مانند حزب بعث سوریه و حرب الله لبنان و امارات عربی و بعضی دیگر از عربها ) و دشمنی بی معنا و بی دلیل با اسرائیل و امریکا و … دشمنی با هرچه که نام و نشانی ازایران دارد، … اینها دیگر پرسش ندارد. بی خردی و عقب افتادگی و حماقت را معیار و ضابطه ای نیست. بدتر ازاینها عوام و سرکوبگرانی هستند که برای حاطر این ضدانسانها دست به هر جنایتی میزنند و میگویند ما با خدا معامله کردیم!
گنجی جان! امروز دیگر خیلی خطر کردم. … ، فیلتر شکن را برمیدارم و دستگاه را خاموش کنم که در بزرگترین دموکراسی و در ازادترین کشور جهان خطر درکمین است. خدا نگهدار. تهران – بابک
کاربر مهمان / 08 February 2013
قدیانی : انقلاب ما به مقصود خود نرسید و ناکام شدیم.
چرا که آنچه علیه آن قیام کردیم حکومت فردی و سلطنت مطلقه بود که اینک همان مناسبات در قالب ولایت مطلقه فقیه بازتولید و مستقر شده است.
آن روز می گفتند که شاه مافوق قانون است و امروز هم صراحتاً ولی فقیه را حاکم بر قانون اساسی معرفی می کنند و وی نیز بی شرمانه نه تنها آرمان های انقلاب ۵۷ بلکه دستاوردهای انقلاب مشروطه را نیز زیر پا گذاشته، کشور را به عهد
ناصرالدین شاهی برده و با صدور آنچه حکم حکومتی می نامد شخصاً قانون صادر کرده و در سخنانش حکم “کور شو، کر شو” صادر می کند.
کاربر مهمان / 08 February 2013
بتازگی دادگاهی در باره اعدام های دهه 60تشکیل شد و بعد از بررسی از اعدام نزدیک 17000تن سخن می گوید و در این مقاله از ترور بیش از دو هزار تن و اعدام چند صد نفر سخن گفته است ! دلیل کاهش میزان امار اعدام شدگان چی است ؟ اگر قصدی عامدانه نیست لطفا امار را تصحیح کنید !
پیام / 08 February 2013
این چه «نظامی» است ؟ وزیرخارجه مسئول سیاست خارجی نیست! رئیس جمهور دراین باره مسئولیت و مدیریت ندارد! رهبر برای خود جداگانه شعار میدهد و وزیر خارجه و رئیس جمهور را ساده لوح یا بدخواه یا … میخواند! همه فساد یکدیگر را افشا میکنند، البته بر سر جنگ قدرت و ثروت. رهبر ( چه آن یکی و چه این یکی ) پایبند قانون اساسی نیست و خود بزرگترین و بیشترین خلاف قانون اساسی را دارد. این رهبر برخلاف قانون اساسی با صحنه سازی و دروغ رفسنجانی بر سر کار می اید. یادتان هست که خمینی در وصیتنامه ای که خامنه ای خواند گفت اگر چیزی ازمن نقل میشود یا باید فیلم و صدا باشد یا نوشته ای که خط شناسان تایید کره باشند. نقل قول رفسنجانی با هیچ یک ازاین روشها ثابت نشده؛ گذشته ازاین قرار نبود رهبر جانشین خود را تعیین کند. تازه آن زمان هم اعضای خبرگان نماینده ملت نبودند. با دخالت حکومت و سپاه و بسیج و شورای نگهبان نماینده (!) شدند. در آن زمان در قانون اساسی شرط رهبری مرجعیت بود که خامنه ای نبوده و نیست و ….؛ بنابراین اصل رهبری ایشان غیرقانونی است. تازه دراین مدت رهبری(!) ایشان فساد دوره خمینی بمراتب بیشتر شده و کشور عقب تر میرود. همچنان که چین و ترکیه شیخ نشینهای خلیج فارس و مالزی و کره جنوبی و … پیش میروند. آقای رحیمی معاون اول رئیس جمهور در زمانی که رئیس دیوان محاسبات بود در خرداد سالهای 87 و 88 گزارش رسمی به مجلس داد که نیمی از درامدهای نفتی ( بترتیب ) سالهای 86 و 87 هنوز به خزانه واریز نشده ! کسی که نفت یا هرچه از دولت میخرد باید پولش را به خزانه واریز کند، نه ماه پس از نیمهء سالهای پیش، آن همه پول ( هربار در حدود 33 میلیارد دلار و بیش ازآن ) کجا رفت؟ چند ماه بعد یک تریلی دلار و طلا به ارزش هژده و نیم میلیارد دلار به دست دولت ترکیه افتاد. درامدهای بنیادها و ستاد فرمان امام، آستان امام رضا، پیمانکاریهای سپاه و نفتهایی که روی دریا فروخته میشود و در حسابهای خزانه نمی اید ( از زمان خمینی تاکنون ) و …. سر به آسمان زده. دراین میانه انواع بنیادها و موسسه ها و ….. در دست سران و ملایانی چون مصباح و خزعلی و دیگران بجای خود.
ایشان میگویند که من انقلابیم و صداقت دارم؟! البته با هزینه ملت ایران و با برکت پول بی حساب نفت ایشان انقلابیند! اگر صداقت دارد پس این همه فساد از کجاست؟ اگر صداقت دارد و با صراحت است این همه روزنامه نگار در زندان چه میکنند ؟ بصیرت ایشان هم با پشتیبانی از احمدی نژاد و این همه افتضاح ثابت (!) شد. رئیس قوه قضائیه بی هیچ شرمی ( البته از روی نادانی و بیسوادی ) میرود پیش رهبر و دستور میگیرد که سعید مرتضوی آزاد شود. بعد هم میگوید با نظر رهبر من حرفی در باره خلافها نمی زنم! پس تو قاضی مستقل نیستی!
رئیس مجلس که به نوکری و حرف شنوی بی چون چرا از خامنه ای افتخار هم میکند! … داستان بیش ازاینهاست . سرتان را بدرد نیاورم. اقای گنجی زحمتش را کشیده اند و خواهند کشید. تهران ـ بابک
کاربر مهمان / 08 February 2013
خامنه ای میگوید امریکایی ها همیشه از این پیشنهادها ( گفتگو ) داشتند. یعنی ما همیشه نپذیرفتیم ! میگوید وزیر خارجه بی تجربه و امریکایی های تازه به میدان آمده … ! یعنی این که خودش سی و چهار سال است چنگ خونالود به قدرت زده و به صندلی ریاست و حکومت چسبیده و تکان نمی خورد، خیلی افتخار دارد! نمی فهمد که این مایه ننگ جمهوری اسلامی است نه افتخار. این حرف نشان از بی سیاستی و نادانی وی دارد، روضه خوان است و پشت به درامدهای نفتی و غیرنفتی بی حساب ملت تیره روز ایران دارد، سرش از باده قدرت و دهانش از تریاک ناب گرم است و زیر سایه سرنیزه پاسداران و نیروهای سرکوبگر نشسته! مردم برای چه انقلاب کرده اند؟
دیگران حاکمان دائمی نیستند، نو به نو میشوند و هربار حاکمان تغییر میکنند و چهره های تازه به حکومت میرسند. مردم برای این انقلاب نکرده اند که جنتی و خمینی و رفسنجانی و خزعلی و شیخ محمد یزدی و مصباح یزدی و رفسنجانی و خامنه ای و واعظ طبسی و … و کنی و دیگر فسیلها تا روز مرگ هم بر سر قدرت و حکومت بمانند و فساد و سرکوب بیداد کند. در همین سی و سه چهار سال بارها رهبران امریکا تغییر رده اند ولی ملاها و نوکرانشان در ایران برخلاف خواست مردم به قدرت و حکومت چسبیده اند و رهایش نمیکنند و مشغول غارتند. خامنه ای با لحن تحقیر از آنها یاد میکند و ازاین ننگ با غرور یاد میکند! روضه خوان است ، نمیشود بیش ازاین انتظاری داشت.
با این همه مدت حکومت، این فسیلها که دانشی نداشته اند، نه چیزی آموخته اند و نه تجربه ای اندوخته اند. کارنامه همان تازه به حکومت رسیدگان را با کارنامه جمهوری اسلامی باید سنجید. امریکا که نمی شود با ایران جمهوری اسلامی سنجید، ژاپن را هم نمیشود مقایسه کرد. ولی ببینیم که ترکیه، مالزی، کره جنوبی و حتا شیخ نشینهای خلیج فارس و …. در سال 56 کجا بودند و امروز کجایند ولی ایران در آن زمان کجا بود و اینک کجاست؟ سرمیاه یه های ایران را هم با آنها مقایسه کنیم. اینها حتا از شیخان جنوب خلیج فارس هم عقب افتاده ترند. با توجه به فیلرینگ و خطری که هست ناچارم تند بنویسم و سیستم را خاموش کنم . گنجی جان بیشتر بنویس. تهران – بابک
کاربر مهمان / 08 February 2013
نظام اسلامی از بین نخواهد رفت چون با وجود تمام کمبودها هنوز بیشتر مردم ایران طرفدار خامنه ای هستند همانطور که طرفدار خمینی بودند. مردم ایران مسلمان هستند و طبق آیین شیعه هم یک مسلمان وظیفه دارد که در حکومت دست داشته باشد بنابراین مردم مسلمان ایران هیچگاه دموکراسی واقعی را قبول نخواهند کرد. ضدیت با شاه هم به همین علت بود که هر روز بیشتر و بیشتر کشور را به سوی دموکراسی سوق میداد و مثلا به زنها و غیر مسلمانان آزادیهایی میداد که طبق آیین مسلمانان ایرانی و حتی فرهنگ اسلامی ( برای کسانی که زیاد هم مذهبی نستند و فقط طبق فرهنگ اسلامی بار آمده اند) این آزادیها نباید داده شود. مشکلاتی هم که بین حکومتیهای بر سر قدرت هست بلاخره به طور اسلامی حل خواهد شد یعنی هر کس که زورش بیشتر باشد بالاخره زمام کشور را در دست خواهد گرفت و کشور برای همیشه کشوری خواهد بود اسلامی و فقط بر ای مسلمانان نه یک دموکراسی برای همه ایرانیان. برای هر دو گروه سیاسی هم مردم فقط تا آنجا اهمیت دارند که برای رسیدن آنها به قدرت مورد استفاده قرار گیرند و بعدش دیگر هیچ کاری برای مردم نخواهند کرد. آنها غم اسلام و گسترش اسلام و تروریسم در دنیا و اثبات برتری اسلام بر دیگران را دارند نه غم معیشت مردم را.ایران دیگر کشور ایرانیان نیست و نخواهد بود و کشور خواهد بود اسلامی با دولتی که اهداف اسلامی دارد. مردم هم مجبورند خودشان را با حکومت اسلامی وفق دهند که عادت کرده اند و برایشان دیگر سخت نیست.
کاربر مهمان / 08 February 2013
انقلاب یک پدیده ضد سیستم است طبق تعریف. بنابراین نباید توقع داشت یک انقلاب بلافصله وضع زندگی طبقه متوسط جامعه را ترقی بدهد. این کلاً بی معنی است. شکست یا پیروزی یک انقلاب را با توجه به موارد مشابه بعد از 300 سال می توان قضاوت کرد. برای انقلاب ایران هنوز خیلی زود است. انقلاب ایران هنوز در جریان است و شاید خود فرایند انقلاب 100 سال دیگر هم طول بکشد.
کاربر مهمان / 08 February 2013
اصلا معلوم بود چه نتیجه ای میخواهی بگیری؟
کاربر مهمان / 09 February 2013
اگر بالا برید و پائین بیاد ….این یه حقیقت که سی و چند ساله که در ایران ظاهر شده….!!!
میلیون ها ایران نشین اگر گرسنه و فقیر و بیمار و درمونده بوده و باشن هیچ موقع بفکر اینگه دنبال علاج واقعی و عملی بگردن نبودن و نیستند …و تنها به نعشه شدن در فلسفه های دینی و سیاسی و چرند پرنانی ها مجازی مشغول بوده و هستن ….وفقط در جیب زدن یکدیگر مهارت خاص دارند….از زجر کشیدن و زجر دادن یکدیگر لذت میبرند …در ایران واقعی امروز فقط یک علی خامنه ای و یکی عروسکش احمدی نژاد وجود ندارد بلکه صدها هزار از نوع و ارتجاعی تر و خطرناکترش وجود داره و فقط باید چند ده و یا چند صد کیلومتری از شهر تهرون دور شد و اون وقت میشه حقیقت رو دید..به همین دلیل هم با این آجرهای داغون نمیشه ساختمون اقتصاد رو ساخت و تغییر رژیم آخوندی انگلیسی به این سادگی ها و با فلسفه بازی ها امکان پذیر نیست!!!
haghighatgo / 09 February 2013
فساد سر تا پای نظام را برداشته. با افشاگری های انجام شده فقط بی غیرتی یک ملت را به رخ شان می کشند .
کاربر مهمان / 09 February 2013
در مورد شخصی که در مورد آقای گنجی نوشته اند که :…ضد آمریکا بودی حالا الان در قلب آن جا گرفتی. واقعا شما کی هستید؟ چرا باید این همه ضد و نقیض های شما مکرر چاپ شود و جوایز انسان دوستانه و ادیبانه به شما داده شود وقتی جوانان و تحصیل کردهای سیاست ایران کم ترین اعتباری برای حرفهای شما قائل نیستند.
جوای این سوال را کسانی که سالهاست در آمریکا زندگی کرده اند و با محیط دانشگاهی این کشور آشنا هستند به راحتی میتوانند بدهند.سالهاست که محیط دانشگاههای آمریکا شدیدا چپگرا هستند و کافی است که کسی ضد آمریکایی باشد و از کشورهای مخالف آمریکا و مخصوصا کشورهای مسلمان آمده باشد وحتی سابقه همکاری با حکومتهای اسلامی و ضد اسراییل را داشته باشد که فورا دست اندرکاران این دانشگاهها سعی میکنند آنها را به عنوان استاد و دانشجو بپذیرند و هر چه بگویند در و گوهر حساب شده و لایق جوایز تلقی شده و مورد تشویق قرار میگیرند. مثالش عقاید به اصطلاح روشنفکرانی و متفکرانی است مثل چامسکی است که سالهاست به خاطر ضد آمریکایی بودن حکومت اسلامی ایران هر جنایتی را که این حکومت در دنیا و بر علیه مردم خودش انجام میدهد با عجیب ترین استدلالها توجیح کرده و مورد حمایت قرار میدهد انگار نه انگار ملیونها ایرانی زیر بار این حکومت اسلامی و ظلم آن عذاب میکشند.
به این صورت هم بود که دانشجویان ایرانی که برای تحصیل علم و تکنولوژی به آمریکا می رفتند با عقاید رادیکال چپگرایی به ایران فرستاده میشدند و حاصلش همان انقلاب ایدیولوژیک و بی اساس اسلامی -چپگرایانه بود که آخرو عاقبتش را برای این ملت دیدیم.
متاسفانه عقاید چپگرایانه و لیبرال که قبلاها بیشتر تمرکزشان مبارزه برای حقوق انسانی و مخصوصا کارگران بود مدتهاست که بیشتر حالت رادیکال گرفته و یکی از وظایف این دانشگاها تربیت استادان ودانشجویانی است که به کشورهای مبدا خود برگشته و کشورهایشان را به جای دموکراسی به سوی رادیکالیزم سوق دهند. یکی از دلایلی هم که موجب میشود افراد زیادی بخواهند با آقای گنجی بحث کنند این است که ایشان طرز یک جانبه بحث هایشان بسیار شبیه به آنچه است که سالهاست در نوشته های نویسندگان رسانه های جمهوری اسلامی خوانده ایم و اجازه بحث و انتقاد را نداشته ایم زیرا هر انتقادی معنی اش مخالفت با نظام و دشمنی با خدا و … غیره بوده و خطر زندان و اعدام را داشته.
کاربر مهمان / 09 February 2013
این لینک هم به طور جالب توجهی با این مطلب مرتبط است.
http://dalghakirani.blogspot.com/2013/01/blog-post_24.html
احسان / 09 February 2013
در مورد شخصی که نوشته اند نباید توقع داشت یک انقلاب بلافاصله وضع زندگی طبقه متوسط جامعه را ترقی بدهد و فرآیند انقلاب حداقل 100 طول میکشد و بعد ازین 100 میشود فهمید که انقلاب نتیجه داشته است یا نه باید بگویم که تا آنجا که ما یادمان هست این انقلاب بلافاصله وضع زندگی طبقه متوسط و طبقه فقیر جامعه را تغییر داد و همه را به بدبختی کشاند. لازم به صد سال انتظار هم نبود! انقلاب اسلامی هم قرار نبود که وضع طبقه متوسط جامعه یا هیچ طبقه دیگری را ترقی بدهد چون اصلا وضع اقتصادی مردم خوب بود و نه به خاطر وضع بد اقتصادی بلکه به خاطر اینکه میخواستند اسلام برقرار شود انقلاب کردند. خراب کردن وضع مردم هم که کاری ندارد و صد سال سختی و تلاش نمیخواهد.
بهتر کردن وضع اقتصادی و پیشرفت به سالها تلاش احتیاج داشت که رضا شاه و محمد رضا شاه به اندازه کافی تلاش کرده و نتیجه اش را هم دیده بودیم.حالا هم اگر قرار است وضع اقتصادی خوب شود آنهم با چنین حکومتی و چنین ایدیولوژی ای شاید صدهزار سال هم کافی نباشد و تنها با کنار گذاشتن حکومتی که بر پایه ایدیولوژی است و با حاکمیت عقل و علم اقتصاد و مخصوصا دموکراسی میشود کشور را درست کرد که به خاطر ثروت نفتی عظیم ایران میتواند خیلی راحت به انجام برسد. (یادمان هم باشد که مثلا روسیه در عرض کمتر از 100 سال یعنی در 70 سال وضعش هی بدتر و بدتر شد تا به نابودی کامل اقتصادی رسید نه به وضع بهتر)
کاربر مهمان / 08 February 2013
هدف ازين مقاله چيست ؟ کوبيدن رژيم در حال اضمحلال يا حمله به عملکرد مجاهدين و ترورافرادي مثل لاجوردي ها ؟!
کاربر مهمان / 09 February 2013
توسط: فربد طلایی از: لندن
۲۰ ۱۱ ۱۳۹۱ ۲۰:۰۵ چطور شد آقای گنجی بعد از این همه تخریب هاشمی حالا به این نتیجه رسیدند ایشان برای نجات ملت باید کاری بکند؟ هاشمی مگر همان عالیجناب سرخ پوش شما نیست که با فروش چند صد هزار جلد از آن کتاب جنابعالی و دوستان به نون و نوایی رسیدید. آقای گنجی می بینیند ایرادی که امروز به هاشمی و شخصیت سیاسی او می گیرید چقدر شبیه ایرادی ایست که من و امثال من به خود شما می گیریم؟ شما هم اهل صداقت نیستی و از اشتباهات و تند روی و سیاسی بازی خود هنوز حرفی نزدی. شما نگفتی چه طور شد در کشوری که کتاب ساده بچه ها هم سانسور می شود شما توانستید بدون دردسر آن همه اسرار مگو را به چاپ برسانید. حالا همان بابایی که برای تخریبش دست و پا می شکستید و از خوشحالی خرد شدنش در برابر جنایت کاران اصلی در پوست خود نمی گنجیدید یک دفعه تبدیل شد به ناجی ایران؟ هاشمی بد و خوب و دزد و جنایت کار و ضد اسرائیل و آمریکا ده ساله تغییر کرده و حقوق ملت را در حد توان خود پی می گیرد اما شما هنوز همانی که بودی . هنوز هم هیچ کس نمی دونه شما به کدام اخور وصل هستید؟ یک روز پاسدار نظام بودی آن را قبول داشتید حالا دیگر قبول ندارید، امام را عاشقانه دوست داشتی حالا دیگر ندارید ، اصلاح طلب حکومتی بودی حالا دیگر نیستی، ضد آمریکا بودی حالا الان در قلب آن جا گرفتی. واقعا شما کی هستید؟ چرا باید این همه ضد و نقیض های شما مکرر چاپ شود و جوایز انسان دوستانه و ادیبانه به شما داده شود وقتی جوانان و تحصیل کردهای سیاست ایران کم ترین اعتباری برای حرفهای شما قائل نیستند. در ضمن تغییر کردید خیلی هم خوبه اما چرا باور دارید رهنمودهای سیاسی شما مهم و تاثیر گذرا است؟ چرا همه و همه در این مملکت می توانند مورد نقد شما باشند اما شما و دوستان یار و قال هرگز پاسخ گوی ان همه اشتباه نیستید؟ شما وقتی از آزادی حرف می زنید و ژست آزادیخواهی به خود می گیرید باید به حال خودمون و ملت گرفتارمان سخت گریست. زنده باد آزادی و آزاده گی و به امید روزی که شما هم دست از مشق سیاست بر دارید و چهره خود از این نقاب دروغین به دور سازید.
کاربر مهمان / 09 February 2013
این دوست آخر بیشتر مشکل با خود آقای گنجی داشت تا به موضوعه مقاله.حالا ایشون را فیلسوف بخوانیم یا روشنفکر، چه توفیقی در موضوعه روز داره.ای کاش ما یاد بگیریم که گفتمان به چه نحوی باید باشد تا به دموکراسی برسیم.
برگردیم به اصل مطلب. من سنم به آنقدر نیست که دوران سالهای دههٔ ۶۰ را بیاد بیاورم ولی از آنچه خواندم بنظرام میرسد کیک ۴ دلیل این بحران متفاوت است با آنچه گذشته است.
۱- خامنهای به هیچ عنوان مراتب خمینی در جامعه ایران امروز را ندارد. کاریزمای خمینی به مراتب بیشتر از خامنهای است. در غیر این صورت به نظرم جمهوری اسلامی نمیتوانست از گذر سالهای ۵۸ تو ۶۲ را بگذرد
۲- وجود جنگ باعث شده بود که مردم صحنه سیاسی را خالی کنند
۳- اقتصاد و گرانی به این بدی نبود. حتا ساله ۸۸ که سبزها موفق به کشیدن بازاریان و اقشار کارگر و زحمتکش به خیابان نشدند
۴- بافت جمعیت ایران امروز با آنچه در سالهای ۶۰ و ۶۷ و حتا ۷۸ تفاوت دارد. انقلاب اطلاعات را هم در همین زیر مجموعه جمع بندی میکنم.
با درود
مهدی از کانادا
مهدی / 09 February 2013
با سلام به دلقک آقای محترم حالا یه کسی پیدا شده که رفرانس میدهد تو دلخوری!! ولی گنجی همین چیزهایی که می نویسد بخودی خود انتقاد است. انتقاد که فقط گفتن غلط کردم نیست٬ انتقاد از خود انواعی دارد که نوشتهای گنجی هم نوعی از آن است. البته که گنجی هم باید از سوی دیگران مورد انتقادد قرار گیرد ولی هادلانه نیست که بگوییم او از خودش انتقاد نمی کند! به نظر گنجی آن ته ته ته دلش یک مسلمان مون است. خب این به من مربوط نیست٬ ولی وقتی به من مربوط می شود که او در تحلیلهایش سرش به سقف عقایدش میخورد و دوباره می رود زیر آن ماده چسبنده و خفه کننده ای نامش تشیع است. ولی اینرا همه ی ایرانیها همچون یک بیماری در خونشان دارند. بیماری را انسان انتخاب نمی کند بیماری می رود تو خون انسان و انسان را به این روز فلاکتبار می اندازد. اسلام یک نوع بیماری وحشتناک است.
به دلقک ایرانی / 09 February 2013
تمامی مشکلات از انجا اغاز شد،که خامنه ای از ایت الله خمینی عقده و کینه بدل گرفت و پس از درگذشت او،با توسل به حیله و مکر رفسنجانی ،به قدرت رسید،و این عقده تا کنون در دی خامنه ای وجود دارد،و او همچنان به جنگ و عداوت با ایت الله خمینی ادامه میدهد.در و اقع خامنه ای فردی قدرت طلب،متکبر و خودبین است که جز خود هیچ کس و هیچ نظری را جز نظر خود قبول ندارد.
کارهه / 09 February 2013
شما تخصص تون قطار کردن کلماته … نشون می ده مردم رو نمیشناسین
اگه دلیلی دارید این دعوا زرگری نیست به جای تکرار این گزاره دلیل تونو رو کنید
این که قبلا دعواهایی وجود داشته (یا در کشورهای دیگر هست یا نیست) که دلیل نشد
حمید / 09 February 2013
من نمی دانم ولایت یعنی چه ؟ این چه مزخرفی است در زمینه سیاست و جکومت
اینجور که من فهمیدم ولایت یعنی رهبری چماقداران و چاقوکشان به منظور قتل و غارت و تجاوز با شعار حیدر حیدر
کاربر مهمان / 09 February 2013
ابتدا نظرم راجع به شخص اکبر گنجی:
اکبر گنجی امکان ندارد روشنفکر نامداری شود. به این دلیل بدیهی که مطلقاً – با تأکید بر مطلقاً – نیاموخته که از خودش انتقاد بکند یا حتی انتقاد دیگری را بدون عصبیت تاب بیاورد. دوم هم به این علت که از نظر شکل و شمایل و صورت عام ظاهری کمترین جذابیت تأثیر گذار – تو بخوان کاریزما – را ندارد که بنظرم روشنفکران لیبرال حداقلی از این فاکتور را دارند. ا ما اکبر گنجی بشدت خودشیقته و عاشق شهرت است. لذا پیشنهاد من این است که او روشنفکری سیاسی – بغلط اسم خودش را گذاشته روشنفکرعرصۀ عمومی – را رها کند و برود بسوی فیلسوف شدن. زیرا ایشان هم مطالعات و استعدادش را دارد و هم پشتکار تحقیقات کتابخانه ایش بشدت قوی است و هم فیلسوف نیازی به نقد خود و جدل با خوانندگانی چون مرا ندارد و در موقغت حکم صادر کردن است همواره.
اما در مورد این نوشته:
گنجی با اینهمانی دیدن – کردن – سی سال تاریخ جمهوری اسلامی در زمان و مکان و شرایط جامعه و انطباق دو رهبر قبلی و فعلی چهار گزارۀ پر و پیمان از پراکندن یأس و نا امیدی “رژیم توانا به پشت سر گذاشتن هر بحرانی از جمله بحران حاضر است” را پر رنگ می کند؛ و انگاه در یک پاراگراف کوتاه پنجم بی خیال و شاداب افسرده می گوید ببینیم چه می شود. در حالیکه یکی از خصوصیات گنجی “تحلیل پیش بین” است. از آنجائیکه اکبر گنجی هر مقالۀ کوتاهش را هم به حداقل نیمی از کتابخانه اش رفرنس می دهد معلوم نیست که چرا امید بی خیال مقاله اش را چنین نا امید و شلخته و کوتاه رها می کند! من داوری نمی کنم ولی گمان می کنم هنوز هم گنجی خامنه ای (مذهب شرعی) را به هاشمی (مذهب عرفی) ترجیح می دهد مثل همیشه. به خود شیفتگی اش و انتقاد ناپذیریش مربوط است. و حرف گنجی یکی. یا…هو
کاربر مهمان دلقک ایرانی / 08 February 2013
موقعي که سيد احمد را خفه کردند، گروه مصباح عهده دار حکومت شد. 8 سال خاتمي از دستشان در رفت . بازي احمدي و لاريجاني هم فيلم است ….
کاربر مهمان / 10 February 2013
گنجی بزرگترین جنایت تاریخ را انجام داد و نوشت که بنیصدر و خمینی سرو ته یک کرباس هستند. این حرف گنجی شروع بد نویسیهای او بود. ولی از همان زمان گنجی ننوشت که استاد بنیصدر با آن همه کمال چطور اصلا قابل مقایسه با خمینی است؟ای گنجی ظلمی که تو در مقایسه استاد بنیصدر و آن خمینی کردی تا آباد گریبانگیر تو است. پس تو کی میخواهی از این گناه برگردی و تاریخ را همان طور که هست ببینی.
کاربر مهمان / 10 February 2013