بهنام داراییزاده – «هرکس حق دارد کار کند، کار خود را آزادانه برگزیند، شرایط منصفانه و رضایتبخشی را برای کار خود خواستار باشد و در برابر بیکاری، حمایت شود.» این بند نخست از ماده ۲۳ اعلامیه جهانی حقوق بشر است.
حق کار، صرفاً نیز اعلامیه جهانی حقوق بشر منعکس نشده است و با جزئیات بیشتری، به طور مشخصتر در “کنوانسیون حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی” به آن پرداختهاند. علاوه بر این، در متن قانون اساسی بسیاری از کشورها هم به حق کار و تکلیف دولتها در این زمینه اشاره شده است.
برابر مفاد این کنوانسیون، دولتها موظف هستند حق انتخاب آزادنه کار را به رسمیت بشناسند و شرایط لازم را برای تأمین این حق فراهم آورند. با این همه، به نظر میرسد آنچه در واقعیت بیرونی حاکم است، از این نظر یک بیحقوقی کامل و نگران کننده است.
گفتوگو با بهروز فراهانی را میتوانید از طریق فایل صوتی زیر گوش کنید:
هفته پیش، سازمان بینالمللی کار “ILO” گزارش سالانه خود را از روند اشتغال در جهان منتشر کرد. بر پایه این گزارش، تنها در ظرف سال ۲۰۱۲ میلادی که بسیاری از کارشناسان آن را سال پایان بحران مالی این چند سال اخیر نامیدهاند، ۳۹ میلیون نفر در سراسر جهان، کار خود را از دست دادهاند. یعنی روزانه بیش از ۱۰۸ هزار نفر بیکار شدهاند. این رقم، چهار میلیون بیش از سال ۲۰۱۱ است و یک چهارم این میزان هم در کشورهایی گزارش شده است که به اصطلاح “توسعهیافته” تلقی میشوند. در همین گزارش، به نکته مهم دیگری نیز اشاره شده است: بر پایه این گزارش: یک سوم از جویندگان کار، یک سال یا بیش از یک سال است که در جستوجوی کارند و کاری نیافتهاند.
برای آگاهی از جزئیات بیشتر این گزارش، با بهروز فراهانی فعال کارگری و آشنا به مسائل اقتصادی در پاریس گفتوگویی انجام دادهایم.
هفته گذشته سازمان بینالمللی کار، گزارش سالانه خود را از روند اشتغال در جهان منتشر کرد. آیا ممکن است به مهمتریم دادههای این گزارش، اشارهای داشته باشید؟
بهروز فراهانی: سازمان جهانی کار، هفته گذشته آماری در جمعبندی از وضعیت کار و اشتغال در جهان در سال ۲۰۱۲ منتشر کرد.
بهروز فراهانی: این سخن مشهوری است که “سرمایهداری بدون بحران معنا ندارد”. به هرحال، هر جایی که این سرمایهداری رشدی کرده است، به خاطر مکانیسمهای درونی خودش، ترمزهایی را جلوی خودش میگذارد و بحرانهایی را ایجاد میکند. اگر به تاریخ سرمایهداری بعد از جنگ جهانی دوم نگاه کنید، شاهد بحرانهای کوچک و بزرگ در نقاط مختلف کشورها خواهید بود.
بر اساس این گزارش، رکورد بیکاری جهان، در این سال شکسته شده است. طبق آمار داده شده، ۱۹۷ میلیون نفر (یعنی نزدیک به ۲۰۰ میلیون نفر) بیکار هستند که از این تعداد، ۴۰ درصد از جوانان زیر ۲۵ سال بیکار هستند.
در این گزارش آمده است که این روند، تا سال ۲۰۱۶ میتواند ادامه یابد و به تعبیری بیکاری همینطور افزایش پیدا خواهد کرد. اگر به آمار حتی کشورهای صنعتی پیشرفته، در اروپا و آمریکا هم که نگاه کنید، متوجه خواهید شد که نرخ بیکاری یا تعداد بیکاران به طور مداوم افزایش پیدا میکند.
به این نکته هم باید اشاره شود که این آمار، «تقریبی» است. از سویی دیگر، به خاطر مکانیسمهای ثبت شمار بیکاران در این کشورها، بخش مهمی از بیکارها دیگر «بیکار» به حساب نمیآیند. چون در کشورهای صنعتی پیشرفته، کسانی را که تا دورههایی باید از حقوق بیکاری استفاده کنند، جزو بیکار به حساب میآورند و از یک حد معینی که بگذرد و طولانیتر بشود، اسم آنان از فهرست خط میخورد و دیگر جزو بیکاران به حساب نمیآیند.
اگر ما این آمار را آن طوری که اقتصاددانان آلترناتیو نگاه میکنند، نگاه کنیم، در واقع، باید این آمار بیکاری را تقریباً دو برابر کرد. ولی حتی همین آمار رسمی و روند افزایش آن، نشاندهنده این است که ما با فاجعه بیکاری در جهان به طور کلی و در کشورهای صنعتی پیشرفته به طور مشخص روبهرو هستیم.
همانطوری که خودتان نیز اشاره کردید و در این گزارش هم آمده است، افزایش نرخ بیکاری، محدود به کشورهای به اصطلاح توسعهنیافته نیست و در کشورهای توسعهیافته هم این روند ادامه داشته است و بر پایه این گزارش، یک چهارم این افزایش نرخ بیکاری در کشورهای به اصطلاح توسعهیافته است. ارزیابی شما از این آمار در این کشورها چیست؟
این سخن مشهوری است که “سرمایهداری بدون بحران معنا ندارد”. به هرحال، هر جایی که این سرمایهداری رشدی کرده است، به خاطر مکانیسمهای درونی خودش، ترمزهایی را جلوی خودش میگذارد و بحرانهایی را ایجاد میکند. اگر به تاریخ سرمایهداری بعد از جنگ جهانی دوم نگاه کنید، شاهد بحرانهای کوچک و بزرگ در نقاط مختلف کشورها خواهید بود.
آنچه اما در این کشورهای صنعتی پیشرفته اتفاق افتاده، این است که به دنبال رشد سه دهه بعد از جنگ دوم که به آن ۳۰ سال پرافتخار یا ۳۰ سال طلایی میگویند؛ یعنی رشدی که بر ویرانههای جنگ جهانی دوم و نابودی نیروهای تولیدی و اساساً شهرها و وسایل تولید در این کشورها پا گرفت، در اواخر دهه هفتاد و اوایل دهه هشتاد، روند حرکت عمومی اقتصادی در این کشورها عوض شد.
از آغاز دهه هشتاد به این سو، ما دائماً با افزایش ظرفیت تولیدی در این کشورها به خاطر انقلابهای تکنولوژیک، کامپیوترها، دستگاههای اوتومات و غیره روبهرو هستیم و هرچه میگذرد، رشد تکنیک باعث میشود که قدرت تولید بالا برود و در عین حال بیکاران هم در این کشورها زیادتر شدهاند.
اگر از جنگ جهانی دوم تا آخر دهه هفتاد، ما با آن چیزی که اقتصاددانان به آن “موج بلند رونق” میگویند، روبهرو بودیم، از دهه هشتاد به این طرف، وارد دورانی شدیم که به آن “موج بلند رکود” میگویند. این به این معنا است که جهت عمومی حرکت اقتصاد به طرف رکود میرود و به رغم اینکه در این موج بلند، «بحران» میآید و دوباره «رونق» خواهد آمد، طول زمان رونق کوتاه است و طول زمان بحران طولانیتر میشود
واقعیت این است که ما با یک «بیکاری ساختاری» در این کشورها روبهرو هستیم. از آغاز دهه هشتاد به این سو، ما دائماً با افزایش ظرفیت تولیدی در این کشورها به خاطر انقلابهای تکنولوژیک، کامپیوترها، دستگاههای اوتومات و غیره روبهرو هستیم و هرچه میگذرد، رشد تکنیک باعث میشود که قدرت تولید بالا برود و در عین حال بیکاران هم در این کشورها زیادتر شدهاند.
سازمان جهانی کار میگوید که ۲۸ میلیون از این حدود ۲۰۰ میلیون بیکاری که امروز در جهان هستند دیگر کار پیدا نخواهند کرد و برای آنان مقوله جدیدی درست کردهاند به اسم “کارگران نا امید”. به این معنی که برای اینها دیگر کاری پیدا نخواهد نشد.
الان به تدریج، بحران این سالهای اخیر دارد ضعیف میشود، ولی چشمانداز “خروج از بحران” را در کوتاهمدت هیچکسی پیشبینی نمیکند؛ و این پدیده جدید است. این پدیده “بحران ساختاری” و اینکه بخش بزرگی از این بیکاران، دقیقتر بگویم بخش هرچه بزرگتری از این بیکاران امروزی، ممکن است هرگز کار پیدا نکنند، واقعیتی است که از جنگ جهانی دوم به این طرف، با آن روبهرو نبودیم.
یکی از محوریترین نکاتی که در این گزارش به آن اشاره شده، بیکاری جوانان است. برپایه این گزارش، جمعیتی معادل ۷۴ میلیون جوان (در نهایت تا ۲۴ سال)، بیکار هستند. با توجه به این ، وضعیت، فکر میکنید پیامدهای اجتماعی این نرخ بالای بیکاری جوانان چیست؟
این مسئله فوقالعاده جدی است. یعنی بازندگان اصلی این بحرانی که الان وجود دارد و این مسئله “بیکاری ساختاری” که حاکم است ، جوانان، کارگران موقت و سالمندان بالای ۵۰-۵۵ سال هستند.
بازندگان اصلی این بحرانی که الان وجود دارد و این مسئله “بیکاری ساختاری” که حاکم است، جوانان، کارگران موقت و سالمندان بالای ۵۰-۵۵ سال هستند. بیش از۵۰ درصد جوانان بین ۱۶ تا ۲۵ سال در اسپانیا و یونان بیکار هستند. در کل کشورهای اروپایی، نرخ بیکاری در جوانان از ۲/۱۶ درصد در سال ۲۰۰۸ یعنی آغاز بحران، به ۷/۲۳ درصد در نوامبر ۲۰۱۲ رسیده است که باز هم افزایش پیدا کرده است.
بیش از۵۰ درصد جوانان بین ۱۶ تا ۲۵ سال در اسپانیا و یونان بیکار هستند. در کل کشورهای اروپایی، نرخ بیکاری در جوانان از ۲/۱۶ درصد در سال ۲۰۰۸ یعنی آغاز بحران، به ۷/۲۳ درصد در نوامبر ۲۰۱۲ رسیده است که باز هم افزایش پیدا کرده است.
این آمار به این معناست که برای کسانی که وارد بازار کار میشوند، کار وجود ندارد و رشد اقتصادی آن قدر کند است که قادر به ایجاد کار جدید نیست. برای همین هم هست که سازمان جهانی کار میگوید تا سال ۲۰۱۶ بیکاری افزایش پیدا خواهد کرد و بعد از آن هم بیکاری ترمیم نخواهد شد. یعنی نه تنها اینها نمیتوانند نیروی فعلی را جذب کنند، بلکه نیرویی را که هرسال وارد بازار کار میشود و این جوانان بیکار مشخصه آنها هستند، چه با دیپلم چه بدون دیپلم، آیندهای برای جذب کار در این کشورها برای خود نمیبینند.
جوامع اروپایی برای اولین بار بعد از جنگ جهانی دوم در وضعیتی هستند که هر لحظه میتواند اعتراضهای این جوانان (بیکاران جدید) و در کنار آنهایی که دیگر نمیتوانند کار پیدا کنند (به اصطلاح کارگران ناامید) میتواند به مبارزات اجتماعی علیه نظامی که در آن زندگی میکنیم،. دامن بزند. چنانچه ما در یونان و اسپانیا شاهد این طغیانهای کارگران جوان و بیکاران هستیم.
برخی از سازمانهای بینالمللی، نظیر صندوق بینالمللی پول، از افزایش نرخ رشد اقتصاد جهانی صحبت میکنند و در آمارهای اخیرشان، دادههای امیدبخشی را اعلام میکنند. به نظر شما، چرا به رغم رشد تقریباً سه و نیم درصدی اقتصاد جهانی، کماکان شاهد بالا رفتن نرخ بیکاری هستیم؟
اولاً به این آماری که داده میشود، مقداری باید با احتیاط نگاه کرد، مثل همین آماری که نسبت به نرخ بیکاری داده میشود.
ما در چین که به نوعی تبدیل شده به “کارخانه جهان”، شاهد رشد هفت، هشت و بالای ۹درصدی هستیم، ولی این بحران، باعث میشود که نرخ رشد در چین هم کاهش پیدا کند. برای نمونه در این سالهای اخیر ما شاهد بسته شدن هزاران کارخانه در چین بودیم که در ابعاد این کشور به معنی دهها میلیون بیکار خواهد بود.
فراموش هم نکنیم که رشد سرمایهداری به طور کلی “ناموزون” است. این به این معنا است که در عین حال که در بخشهایی از جهان، مثل آمریکا و اروپا ما وارد بحران هستیم و نرخ رشد رو به پایین میآید و در بعضی از جاها حتی وارد رکود میشویم، یعنی نرخ رشد اقتصادی منفی است [مثل اسپانیا، یونان و تا حدودی فرانسه و ایتالیا و دورهای هم انگلستان که رشد اقتصادی آنها منفی ۳/۱ بود. طبق آمار، شاخصها چنین هستند که اگر طی یک دوره سه ماهه نرخ رشد اقتصادی منفی باشد، میگویند وارد رکود شده است].
در همان حال، ما در چین که به نوعی تبدیل شده به “کارخانه جهان”، شاهد رشد هفت، هشت و بالای ۹درصدی هستیم، ولی این بحران، باعث میشود که نرخ رشد در چین هم کاهش پیدا کند. برای نمونه در این سالهای اخیر ما شاهد بسته شدن هزاران کارخانه در چین بودیم که در ابعاد این کشور به معنی دهها میلیون بیکار خواهد بود. یعنی این بحران در آنجا هم تأثیر میگذارد، اما بدون اینکه آنجا را وارد رکود کند.
وقتی شما مجموعه این آمار را میگیرید، طبیعتاً میتوانید برسید به اینکه “نرخ رشد اقتصادی در حال تغییر است” و میتوان امیدوار بود که به آرامی از بحران خارج بشویم سرمایهداری تا ابد در بحران نمیماند. همواره در این بحرانها، عدهای به خاک سیاه مینشینند، عدهای برای همیشه از تولید بیرون رانده میشوند و دیگرانی که قویتر از اینها هستند، بقیه را میخورند. در شرکتهای سرمایهداری هم قانون همین است. واقعیت این است تغییر نرخ رشد آنقدر ناچیز است که قادر به ترمیم این بیکاری نیست و این اولین بار است که بعد از دهه هشتاد، ما با چنین پدیدهای روبهرو میشویم.
آیا سازمان بینالمللی کار در گزارش خود، راهکاری هم ارائه داده است؟
سازمان بینالمللی کار نسبت به اینکه چگونه میشود از پس این بیکاری برآمد، راهحل ویژهای نداده است. اما در همین گزارش، اشاره میکند که سیاستهای “ریاضت اقتصادی” که از جانب دولتهای اروپایی دارد به کار گرفته میشود، کمکی به حل مسئله نخواهد کرد. یعنی میخواهم بگویم که موج اعتراض به این سیاستها که میخواهد “هزینه بحران” موجود را روی کارگران و حقوقبگیران ثابت سرشکن کند، حتی در بین اقتصاددانان سازمان جهانی کار هم مورد اعتراض است.
این فقط اقتصاددانان چپ و سوسیالیستها نیستند که به این سیاست اعتراض میکنند و میگویند این کاری که شما دارید میکنید، بیکاری ساختاری را بدتر خواهد کرد و آینده را تیره و تار خواهد کرد، بلکه سازمان جهانی کار هم در همین گزارش خود به این مسئله اشاره میکند، اما به طور مشخصا سازمان جهانی کار اصولاً در گزارشهایی که میدهد، برنامه معینی برای اشتغال ارائه نمیدهد، صرفاً اشاراتی به این گوشه و آن گوشه میکند.