پانتهآ بهرامی – سوانح و حوادث مختلف و پیدرپی در ایران، ازجمله عوارض نابرابریهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی است. به عنوان نمونه، میتوان به دو حادثه غمباری اشاره کرد که طی ماه گذشته در ایران اتفاق افتادند: سانحه تلخ آتشسوزی در روستای “شینآباد” پیرانشهر و تصادف دو مینیبوس حامل معلمان که از شهرکرد راهی مدارس شهرستان اردکان و روستاهای اطراف آن بودند.
در پی حادثه نخست، ۳۴ تن از دانش آموزان کلاس چهارم مدرسه، دچار سوختگی شدید شدند و دو تن از آنها جان باختند. در حادثه دوم نیز دو معلم کشته و ۲۷ نفر زخمی شدند. رسانهها اما همچون همیشه در برابر چنین حوادثی تنها برخوردهای هیجانی – عاطفی دارند و بعد از گذشت چند روز پیگیری ماجرا را رها میکنند تا حادثهای دیگر رخ دهد.
معمولاً هم این نوع وقایع را “سانحه” مینامند. حال پرسش اصلی این است: چرا این بلایا برای محرومان جامعه عواقبی دلخراش دارد؟ در این زمینه با فرهاد مرادی، نویسنده و فعال حقوق بشر گفتوگویی کردهایم.
فرهاد مرادی – «روایتهای مختلفی از حادثه آتشسوزی در روستای شینآباد پیرانشهر ارائه شده است. یکی از این روایتها از قول یکی از بستگان قربانیان این حادثه منتشر شده بود. وقتی به صحبتهای این فرد گوش میکنیم، متوجه میشویم که نابرابریهای مادی و فرهنگی زمینهساز اینگونه فاجعهای شده است.
در شرایطی که در اکثر شهرهای ایران، بخاری نفتی در عمل به یک شیئی فراموش شده تبدیل شده است و احتمالاً کودکان شهرنشین تصوری از بخاری نفتی ندارند، اینکه در یک روستا، همچنان از بخاری نفتی استفاده شود و عدهای از بچهها جانشان را سر این ماجرا بدهند، به شدت دردناک است.
بر اساس این روایت، وقتی بخاری آتش میگیرد، ابتدا به سراغ کپسول آتشنشانی میروند، اما گویا تاریخ مصرف این کپسول گذشته بوده. بعد از آن، به جای اینکه دانشآموزان را از کلاس خارج کنند، سعی میکنند بخاری داغ را از کلاس خارج کنند و همین موضوع باعث میشود که آتشسوزی گسترش پیدا کند. گویا در کلاس آتش میگیرد. به همین دلیل حادثه تلختر میشود و بچهها در کلاس گیر میکنند. در شرایطی که در اکثر شهرهای ایران، بخاری نفتی در عمل به یک شیئی فراموش شده تبدیل شده است و احتمالاً کودکان شهرنشین تصوری از بخاری نفتی ندارند، اینکه در یک روستا، همچنان از بخاری نفتی استفاده شود و عدهای از بچهها جانشان را سر این ماجرا بدهند، به شدت دردناک است.
این طنز تلخ، یک سویه فرهنگی هم دارد. مسئله بر سر عدم آگاهی مسئولان آن مدرسه، عدم توانایی و شاید نداشتن مهارتهای ذهنی لازم در کنترل شرایط بحرانی هم هست. در این وضعیت، سادهترین کاری که برای جلوگیری از فاجعه و مرگ این بچهها میشد انجام داد، خروج بچهها از کلاس بود، نه اینکه بخاری را از کلاس بیرون ببرند که فاجعه چند برابرشود. همین دو موضوعی که به آن اشاره شد، یعنی عدم برخورداری از ابزارهای مناسب و همچنین عدم مهارتهای لازم برای کنترل شرایط بحرانی توسط مسئولان این مدرسه، نشاندهنده نابرابری های مادی و فرهنگی است، یعنی همزمان هم فقر امکانات و هم فقر فرهنگی وجود دارد.
برخورد عاطفی با حادثه
رسانههای رسمی داخل در پیوند با واقعه آتش سوزی در مدرسه شینآباد پیرانشهر، عکسهای کودکان آسیب دیده و بستری در بیمارستان را نشان میدادند که بسیار نیز دلخراشی بودند.
رسانهها هنگام بروز چنین حوادثی دائماً تصاویر آن را در سطح خیلی زیاد بازنشر میکنند که نشانه خط مشی کلی آنها و توقف موضوع در سطح عاطفی است. آیا نابرابری میان شهرهای بزرگ و روستاهای ایران فقط در داشتن بخاری نفتی یا مثلا کپسول تاریخ مصرف گذشته یا ساختمان کهنه مدرسه خلاصه میشود، یا این موارد نشان دهنده یک مجموعه درهمتنیده از نابرابریهاست و بروز این حوادث تنها نشانه بخش کوچکی از آن است؟ این سئوال نیز باید مطرح بشود که چرا ساختار سیاسی حاکم بر ایران با وجود تمام شعارهای عدالتمحوری که میدهد، هیچ برنامهی جدی و پیگیری برای توسعه روستاهای کشور ندارد؟
رسانهها هنگام بروز چنین حوادثی دائماً تصاویر آن را در سطح خیلی زیاد بازنشر میکنند که نشانه خط مشی کلی آنها و توقف موضوع در سطح عاطفی است. آیا نابرابری میان شهرهای بزرگ و روستاهای ایران فقط در داشتن بخاری نفتی یا مثلا کپسول تاریخ مصرف گذشته یا ساختمان کهنه مدرسه خلاصه میشود، یا این موارد نشان دهنده یک مجموعه درهمتنیده از نابرابریهاست و بروز این حوادث تنها نشانه بخش کوچکی از آن است؟
براساس آخرین آماری که مرکز آمار ایران منتشر کرده است، ۲۵ میلیون نفر از جمعیت ایران در روستاها زندگی میکنند و یک میلیون و ۲۰۰هزار نفر از آنها بیسواد مطلق هستند. یعنی ۲۱درصد جمعیت گروه سنی ۱۰ تا ۴۹ سال در ایران، سواد خواندن و نوشتن ندارند. اگرچه شاید یک میلیون و ۲۰۰هزار نفر در برابر جمعیت کل کشور رقم بزرگی به نظر نرسد، اما این مقایسه، مقایسه دقیقی نیست.
فرهاد مرادی میگوید: «این عدد زمانی معنی واقعی خود را نشان میدهد که بدانیم پدران و مادران بیسواد بیشترین میزان مرگ و میر نوزادان زیر یک سال را در ایران تجربه میکنند. این موضوع ارتباط مستقیم با مسئله کودکان دارد. کودکی که زیر یک سال یا در هر سنی میمیرد، یک کیفیت تکرارنشدنی است.
اگر بخواهیم در پیوند با برخورداری از امکانات آموزشی در روستاهای ایران صحبت کنیم، باید به زلزله آذربایجان نیز اشاره کنیم و اینکه تا چه اندازه زیرساختهای بهداشتی این مناطق آسیبپذیر بودند. خبرگزاری ایسنا هشت روز بعد از زلزله در منطقه آذربایجان، به نقل از رئیس یکی از بیمارستانهای صحرایی آن منطقه اعلام کرد که موج اسهال و استفراغ شروع شده است. یکی از عمدهترین نگرانی پزشکهای آن منطقه شیوع بیماریهای عفونی بود.
در چنین وضعیتی کودکان به عنوان یکی از گروههای آسیبپذیر هر جامعه – چه جامعه شهری و چه جامعه روستایی- در معرض بیشترین میزان تلفات قرار دارند. در این زمینه، این سئوال مطرح میشود که اگر زیرساختهای بهداشتی این مناطق روستایی مناسب بودند، آیا چنین اتفاقهایی رخ میدادند؟ آیا در شرایط بحرانی توان کنترل وجود نداشت؟ این مسائلی که به آنها اشاره شد، مسائل خاموش روستاهای ایران هستند که متأسفانه فقط زمان بروز فاجعه یا مثلاً بلایای طبیعی میتوانیم آنها را ببینیم.»
شدت برخوردهای هیجانی و فراموشی
در جریان زلزله آذربایجان شرقی یا همین سانحه آتشسوزی در پیرانشهر، بلافاصله و پس از چند روز توجه به موضوع محدود و کمرنگ شد. به طور قاطع میتوان گفت که خیلی از روستاهای مناطق جنوبی کشور، بسیاری از روستاهای مناطق استان سیستان و بلوچستان و حتی شهرهای کوچک از وضعیت بدتری حتی از مناطق زلزلهزده برخوردارند، اما مشکلات آنها چون رسانهها فقط منتظر حوادث هستند تا به این مناطق توجه کنند، انعکاس داده نمیشوند.
در جریان زلزله آذربایجان شرقی یا همین سانحه آتشسوزی در پیرانشهر، بلافاصله و پس از چند روز توجه به موضوع محدود و کمرنگ شد. به طور قاطع میتوان گفت که خیلی از روستاهای مناطق جنوبی کشور، بسیاری از روستاهای مناطق استان سیستان و بلوچستان و حتی شهرهای کوچک از وضعیت بدتری حتی از مناطق زلزلهزده برخوردارند، اما مشکلات آنها چون رسانهها فقط منتظر حوادث هستند تا به این مناطق توجه کنند، انعکاس داده نمیشود.
سیاستهای افزایش زادوولد یکی از وجوهی است که سویههای سنتی و مذهبی حاکمیت را آشکار میکند. طرف صحبت حکومت و کسانی که اینگونه برنامهها را تبلیغ میکنند، طبیعتاً شهرنشینان نیستند، بلکه قشرهای روستایی هستند که به شدت از نابرابریهای اقتصادی و فرهنگی رنج میبرند.
اینگونه ارزشها در میان اقشار شهرنشین نه تنها پذیرفته نمیشود، بلکه منتقد هم دارد. بنابراین هدف این تبلیغات اقشار روستایی هستند که آشناییشان با فرهنگ نوین شهری، به علت نابرابریهای مادی و فرهنگی پذیرفته شده نیست. فرهاد مرادی در مورد روستاییانی که در شرایطی ناعادلانه زندگی میکنند، میگوید: «این روستاییان یک جهانبینی محدود، سنتی و کینهجویانه دارند که شکل واقعی خود را در جریان بحرانهای اجتماعی ـ سیاسی جامعه میتواند به وضوح نشان بدهد و تا قبل از آن اصلاً قابل اندازهگیری نیست. دورانی که جامعه شهرنشینی ایران از رفتار روستاییان شوکه میشود، از همین نقطه نشئت میگیرد.
موضوع دیگری که در این بحث باید به آن پرداخته شود، چرایی این مسئله است که اصلاً چرا دستگاه سیاسی حاکم در ایران، یک برنامه جدی توسعه روستایی را پیگیری نمیکند. به این معنی که چنین برنامههایی چرا نه طرحریزی و نه اجرا میشوند. ریشههای پاسخاش را باید در برنامههای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی دستگاه سیاسی ایران دنبال کرد. خیلی از صاحبنظران و تحلیلگران حوزه اقتصاد، شرایط و موقعیت اقتصادی ایران را موقعیت اقتصادی یک کشور درگیر با جنگ تحلیل میکنند. با توجه به سیاستهای دستگاه سیاسی ایران نسبت به تحریمها، سیاستهای استقبالی و اینکه از این تحریمها دارند استقبال میکنند، از طرف دیگر فساد گسترده اداری- مالیای که در این دستگاه جریان دارد، این ادعا که اقتصاد ایران یک اقتصاد جنگی است پر بیراه نیست. مسئولان حکومت هم این موضوع را تحت عنوان “جهاد اقتصادی” برای جامعه تئوریزه میکنند و “جهاد اقتصادی”، بیان یک اقتصاد جنگی به زبان دینی است. در چنین شرایطی که شرایط اقتصادی جنگی بر کشور حاکم است، بحث درباره توسعه روستاها یا هر نوع توسعه، اصلاً محلی از اعراب ندارد. بحثهای توسعه به زمان صلح و ثبات مربوط میشود. وقتی که ثباتی وجود نداشته باشد، در عمل توسعهای هم صورت نمیگیرد.
حتی در برنامههای اجتماعی- فرهنگی هم ما شاهد این هستیم که حکومت به شدت دنبال اجرای برنامههایی است که سویههای مذهبی، مردسالارانه و سنتی داشته باشد. سیداحمد خاتمی، یکی از خطیبان نماز جمعه و از اعضای مجلس خبرگان میگوید: “زنسالاری یا فرزندسالاری کاملاً خلاف دستور و کلام قران است.” چنین اظهار نظری به وضوح تاکید حکومت بر مذهبی بودن، مردسالارانه و پدرسالارانه بودن برنامههای اجتماعی – فرهنگی را نشان میدهد.»
یارگیری حکومت از روستاییان
در سطح سیاسی یک نبرد جدی فرهنگی ـ تبلیغاتی بین دستگاه سیاسی حاکم بر ایران و طبقات و اقشار و خردهفرهنگهای شهرنشین جریان دارد. اگر نگاهی سرسری به فهرست زندانیان عقیدتی- سیاسی ایران بیاندازیم، متوجه میشویم که زندانهای ایران کلکسیونی است از فعالان کارگری، فعالان دانشجویی، روزنامهنگارها، فعالان حقوق زنان، فعالان حقوق کودک و فعالان سیاسی.
در چنین شرایطی که شرایط اقتصادی جنگی بر کشور حاکم است، بحث درباره توسعه روستاها یا هر نوع توسعه، اصلاً محلی از اعراب ندارد. بحثهای توسعه به زمان صلح و ثبات مربوط میشود. وقتی که ثباتی وجود نداشته باشد، در عمل توسعهای هم صورت نمیگیرد.
چند ماه پیش که درگیریهای در بازار و حوالی بازار اتفاق افتاد، شاهد بودیم که این اعتراضها به وضوح رنگ و بوی سیاسی به خود گرفت. خردهفرهنگ بازار و بازاری به واسطه استقرار منافع مادیاش، نسبت به بقیه شبکههای اجتماعی جامعه دیرتر سیاسی میشود، ولی در این درگیری دیدیم که آنها به وضوح سیاسی عمل کردند. این درگیری حتی باعث شده که حکومت با صاحبان کسبهای کوچک دست به یقه شود.
در چنین شرایطی، دستگاه سیاسی نیازمند یارگیری است و طبیعتاً این یارگیری را نمیتواند در شهر یا در میان خردهفرهنگهای شهری انجام بدهد. چون تضاد عمیق و ریشهداری با شهرنشینهای جامعه دارد. بنابراین عدم توسعهیافتگی روستاها باعث شده است که روستاهای ایران به نوعی حیات خلوت دستگاه سیاسی ایران باشد، برای یارگیری.
فرهاد مرادی توضیح میدهد: «میتوان این ادعا را داشت که اکثریت بدنه نهادهای نظامی و شبهنظامی حکومت را روستاییان یا بخشهایی از روستاییان تشکیل میدهند که به شهر مهاجرت کردهاند و به دلیل اینکه مهارتهای شغلی لازم یا مهارتهای اجتماعی و زبانی خاصی را ندارند، در روابط پیچیده شهر سرگردان شدهاند. فردی که در سن ۱۸ سالگی یا در هر سنی تصمیم میگیرد وارد دعوای حکومت با شهرنشینها بشود و با عضویت در یکی از نهادهای نظامی یا شبهنظامی طرف حاکمیت سیاسی ایران را بگیرد، طبیعتاً یک شبه به این انتخاب و این نتیجه نرسیده است. این انتخاب حاصل سالها زندگی این فرد در محیطی است که بسیار تبعیضآمیز بوده، آموزش لازم به او داده نشده و در زمینه آموزشی، اقتصادی و فرهنگی نابرابری را تجربه کرده و بخش زیادی از این تجربه را در دوران کودکی داشته است. جهانبینی فرد در دوران بزرگسالی حاصل مسائلی است که در دوران کودکی پشت سر گذاشته است.»
جالی خالی کودکان روستا در نهادهای حقوق کودک
موضوع پایاننامههای خیلی از دانشجویان علوم انسانی مسائل و آسیبهای اجتماعی کودکان است، منتها کودکانی که شهرنشین هستند. یا به عنوان مثال، تولیدات هنری، یا تحلیلهای اجتماعیای که در صفحههای اجتماعی روزنامهها منتشر میشود، عموماً یا به مسائل کودکان کار یا کودکان خیابانی در شهر میپردازد یا وضعیت کودکان در شهر را مورد بررسی قرار میدهد.
در جامعه مدنی ایران، نقش نهادهای حقوق کودک بسیار ویژه و مهم است، اما تمرکز این نهادها، امروز تنها بر مناطق شهری است. در مورد نقش نهادهای حقوق کودک، در قدم اول، رصد و ثبت مسائل و مشکلات کودکان روستا و انتشار این تحقیقات، نقش ویژهای پیدا میکند.
تمرکز امروز فعالیتهای نهادهای پشتیبان حقوق کودک روی کودکان شهرهای بزرگ است. در حقیقت، آسیبهای کودکان شهری، ادامه آسیبهای کودکان روستاست. نمونه آن را فرهاد مرادی کار کودکان میداند و ادامه میدهد: «نمونه خیلی مهمی که در این زمینه میتوان از آن نام برد، مسئله کار کودکان است که توسط خیلی از فعالان حقوق کودک بارها روی آن تاکید شده که کار کودکان در شهر، ادامه کار کودکان در روستاست. بنابراین حضور نهادهای مدافع حقوق کودک، اگر به عنوان وجدان بیدار جامعه از آنها اسم ببریم، در روستاها و و فعالیتهای پژوهشی میدانی، میتواند زمینهساز این مهم باشد که افکار عمومی فقط در مواقع بحرانی نسبت به مسائل کودکان روستایی حساسیت نشان ندهد. یعنی در مواقعی مثل زلزله یا همین سانحه آتشسوزی عموماً به کودکان روستایی پرداخته میشود. در غیر این صورت این حساسیت را نمیبینیم.
موضوع پایاننامههای خیلی از دانشجویان علوم انسانی مسائل و آسیبهای اجتماعی کودکان است، منتها کودکانی که شهرنشین هستند. یا به عنوان مثال، تولیدات هنری، یا تحلیلهای اجتماعیای که در صفحههای اجتماعی روزنامهها منتشر میشود، عموماً یا به مسائل کودکان کار یا کودکان خیابانی در شهر میپردازد یا وضعیت کودکان در شهر را مورد بررسی قرار میدهد. ما کمتر میبینیم که وضعیت کودکان یا مشکلات کودکان در روستاها رصد بشود و میتوان گفت این جای خالی بزرگی است که باید پر بشود.»