نعیمه دوستدار- ضربه آخر را وقتی خورد که شوهرش سکههایی را که برای سرمایهگذاری خریده بودند، با ضرر فروخت و گذاشت روی پول فروش ماشین تا بتوانند به خانه اجارهای جدید اسبابکشی کنند.
او اما نتوانست اسبابها را جمع کند. چون یک روز بعد از ظهر که بچهها هنوز مدرسه بودند، تصمیمش را گرفت. یک مشت قرص توی یخچال مانده را با چند لیوان آب قورت داد. قرصها از زندگی خلاصش نکردند، تنها باعث شدند چند روزی در بیمارستان بماند و از پنجره به زرد شدن برگهای پاییز خیره شود. توی بیمارستان هم حالش بهتر نشد. دلش نمیخواست هرگز به خانه برگردد و هر روز با اضطراب کم آمدن خرجی خانه و توقعات بچهها و ترس بیکار شدن شوهرش دست و پنجه نرم کند.
عباسعلی ناصحی، مدیرکل سلامت روان وزارت بهداشت اعلام کرده است: “بر اساس آخرین تحقیق وزارت بهداشت که بعد از ۱۰ سال انجام شد، ۲۶.۵ درصد زنان و ۲۰.۸ درصد مردان در طول یکسال به یک نوع اختلال روانی مبتلا میشوند که رتبه اول بار بیماریهای زنان را دارد.“
آخرین بررسی شیوعشناسی بیماریهای روانی در ایران بعد از ده سال طی سالهای ۸۹ و ۹۰ در سراسر کشور و در جمعیت ۱۵ تا ۶۴ انجام شده که نتایج نهایی آن به تازگی جمعبندی شده است. این تحقیق فقط بار کلی بیماریهای روانی را در بین مردان و زنان برآورد کرده و بار تکتک بیماریهای روان مانند روانپریشی، افسردگی، اضطراب، وسواس، دوقطبی، اسکیزوفرنی و … را به تفکیک نشان نمیدهد.
به گفته ناصحی، نتایج این تحقیق نشان میدهد که به طور متوسط شیوع بیماریهای روانی در جامعه ایران ۲۳.۶ درصد است که البته نسبت به آمار ۲۰ سال قبل رشد چندانی را نشان نمیدهد.
افسردگی، انتخابات و فقر
یک ماه قبل از انتشار این آمار، وزیر بهداشت و درمان ایران گفته بود: “بیماریهای قلبی ریوی، روحی روانی و مغزی درحال افزایش است.”
بیش از ۵۰ درصد از دلایل بیماریها مربوط به عوامل اجتماعی همچون فقر، تبعیض، سکونت جغرافیایی و… است در حالی که عوامل ژنتیکی ۲۵ درصد از دلایل بیماریها را تشکیل میدهد.
وحید دستجردی در پیوند با بیماریهای کشور و مهمترین عوامل مرگ اعلام کرده بود: “بیش از ۵۰ درصد از دلایل بیماریها مربوط به عوامل اجتماعی همچون فقر، تبعیض، سکونت جغرافیایی و… است در حالی که عوامل ژنتیکی ۲۵ درصد از دلایل بیماریها را تشکیل میدهد.“
در میان عوامل اجتماعی موثر بر اختلالها و بیماریهای روانی در میان ایرانیان، نمیتوان تاثیر مسائل اقتصادی و سیاسی را نادیده گرفت. حتی وزیر بهداشت ایران هم عوامل اجتماعی گوناگون همچون فقر، بیکاری و انتخابات را در سلامت روانی جامعه موثر دانسته و گفته بود: “عوامل اجتماعی زیادی در سلامت روانی موثر است که باید این عوامل کنترل شود و همچنین با رعایت اخلاق انتخاباتی بتوانیم در زمان انتخابات میزان فشارهای روانی برجامعه را کاهش دهیم.”
مگر ما از زندگی چه میخواهیم؟
بیتا، ۳۲ ساله و متاهل است و یک پسر دارد. پیش از این سابقه بیماری روانی نداشته اما در سه سال اخیر، چندین دوره افسردگی را تجربه کرده است.
بیکاری، مشکلات اقتصادی و معیشتی زندگی بیتا را مثل خیلی از خانوادههای ایرانی دیگر دستخوش تغییر کرد: “اول ازدواجمان وضعمان خوب بود. ماشین داشتیم. خانهمان اجارهای بود، اما خوب بود. حالا هیچ چیز نداریم. من الان تحت نظر دکترم و دارو مصرف میکنم. وقتی میشنوم که در رادیو و تلویزیون میگویند توقعتان را از زندگی پایین بیاورید دیوانه میشوم. من از نظر روحی کشش این همه مشکل را ندارم. مگر توقع ما از زندگی چیست؟”
او به زمانه میگوید: “در زمان انتخابات سال ۸۸ من باردار بودم. اوایل خیلی حالم خوب بود. شور و شوق داشتم. امید داشتم. حتی احساس میکردم بعد از انتخابات این احتمال وجود دارد که بچهام در شرایط بهتری بزرگ شود، اما نتیجه انتخابات همه چیز را به هم ریخت. چون بچهام کوچک بود خودم نمیتوانستم در اعتراضها شرکت کنم، اما مدام پای اینترنت و تلویزیون بودم. آنقدر اخبار رویم اثر گذاشت که افسردگی گرفتم. همهاش گریه میکردم. نتوانستم به بچهام شیر بدهم. پایم به مطب دکتر و روانشناس باز شد. مدام اخبار کشته شدن مردم در خیابان و زخمی شدن و دستگیر شدن… چندتا از آشناهای ما بازداشت شدند. یک سال طول کشید تا کمی بهتر شوم، اما باز هم حالم بد شد.”
تجربه بعدی بیتا به شغل شوهرش برمیگردد: “شوهرم در یک شرکت خصوصی کار میکرد. چندماه حقوقشان را ندادند چون میگفتند هزینه مناقصهها تامین نشده. بعد از چند ماه پولشان را دادند اما از کار بیکارشان کردند. شش ماه تمام بیکار بود.”
بیکاری، مشکلات اقتصادی و معیشتی زندگی بیتا را مثل خیلی از خانوادههای ایرانی دیگر دستخوش تغییر کرد: “اول ازدواجمان وضعمان خوب بود. ماشین داشتیم. خانهمان اجارهای بود، اما خوب بود. حالا هیچ چیز نداریم. من الان تحت نظر دکترم و دارو مصرف میکنم. وقتی میشنوم که در رادیو و تلویزیون میگویند توقعتان را از زندگی پایین بیاورید دیوانه میشوم. من از نظر روحی کشش این همه مشکل را ندارم. مگر توقع ما از زندگی چیست؟”
ناامنی اجتماعی، ناامنی روانی
بنا بر گزارشی که به تازگی در ایران منتشر شده است، به طور کلی بیماریهای روانی حدود ۱۴ درصد کل بار بیماریهای کشور را به خود اختصاص میدهند.
براساس آمار رسمی، حدود ۲۳ درصد ایرانیها بیماری روانی دارند، اما این آمار به تنهایی منعکسکننده وضعیت روانی اقشار مختلف جامعه نیست. آمارهای رسمی معمولاً بیماریهای خفیف روانی را نادیده میگیرند و مراجعه مردم را ملاک ارزیابی وضعیت روانیشان قرار میدهند. این در حالی است که رفتن پیش مشاور و روانشناس حتی در شهرهای بزرگ ایران هم رایج نیست و تعداد زیادی از مردم هنوز بیماری روانی را انگ میدانند و از مراجعه به دکتر و مصرف دارو خودداری میکنند. آشنا نبودن مردم با اختلالهای روانی نیز باعث رواج پدیدهای میشود که انجمن روانپزشکان آن را “اختلالهای خاموش روانی” مینامد.
براساس آمار رسمی، حدود ۲۳ درصد ایرانیها بیماری روانی دارند، اما این آمار به تنهایی منعکسکننده وضعیت روانی اقشار مختلف جامعه نیست. آمارهای رسمی معمولاً بیماریهای خفیف روانی را نادیده میگیرند و مراجعه مردم را ملاک ارزیابی وضعیت روانیشان قرار میدهند. این در حالی است که رفتن پیش مشاور و روانشناس حتی در شهرهای بزرگ ایران هم رایج نیست و تعداد زیادی از مردم هنوز بیماری روانی را انگ میدانند و از مراجعه به دکتر و مصرف دارو خودداری میکنند. آشنا نبودن مردم با اختلالهای روانی نیز باعث رواج پدیدهای میشود که انجمن روانپزشکان آن را “اختلالهای خاموش روانی” مینامد.
بر مبنای اعلام سازمان جهانی بهداشت، موضوع جهانی سلامت روان امسال “افسردگی: یك بحرانی جهانی” است. همچنان که بیش از ۳۵۰ میلیون نفر از مردم جهان از افسردگی رنج میبرند، یکی از رایجترین اختلالهای روانی در ایران هم افسردگی و اضطراب است.
در تائید این ادعا، مدیر یک کلینیک مشاوره و روانشناسی در تهران میگوید: “دلایل افسردگی و اختلالات روانی مردم فراوان است. زندگی در شهرهای شلوغ و پر سر و صدا، گرانی، مشکلات اقتصادی و … همین مسائل خود به مشکلات تازهای دامن میزند. افراد باید بیشتر کار کنند؛ در نتیجه ارتباط اعضای خانواده کمتر میشود و بچهها از والدین جدا میشوند. افراد دیگر احساس آرامش و امنیت ندارند. همه نگران از دست دادن شغل و گرفتار نان شبشان هستند.”
مدتی قبل، مدیر دفتر سلامت روانی وزارت بهداشت گفته بود در خوشبینانهترین حالت، اختلالهای روانی در یک پنجم کل ایرانیها شیوع پیدا كرده كه سهم زنان 26 درصد و مردان ۱۵ درصد است. این روانشناس که نخواست نامش گفته شود، در همین زمینه به زمانه میگوید: “ما این موضوع را به وضوح میبینیم. به طور کلی مود و خلق مردم افسرده شده است. گاهی افراد خودشان دلیل اصلی اضطراب و افسردگی و حالتهایشان را نمیدانند، اما پس از چند جلسه مشخص میشود که فرد به دلیل مشکلات اجتماعی و اقتصادی، توان مدیریت خود را بر زندگیاش از دست داده و افسردگی توانش را برای برخورد با چالشهای روزانه زندگی از بین برده است. افراد برونگرا در چنین شرایطی پرخاشگر میشوند. درونگراها وضعیتشان حتی بدتر هم هست و ممکن است وارد فاز منفی و بیماری شوند. به خصوص خانمها، به دلیل نگرانی نسبت به آینده، بیشتر در معرض این مود قرار میگیرند. علاوه بر افسردگی ممکن است دچار وسواسهای فکری و عملی شوند.”
او مشکلات این روزهای مردم را به گروه سنی خاصی منحصر نمیداند، اما معتقد است عوارض این حالتها در جوانان باعث افزایش طلاق، ترک تحصیل و از دست دادن شغل میشود. موارد اقدام به خودکشی نیز به گفته این روانشناس بیشتر از پیش گزارش میشود.
این روانشناس سیر تغییرات روانی مردم را در سالهای اخیر چنین ارزیابی میکند: “بیشتر مراجعهکنندگان ما کسانی هستند که نمیتوانند با موقعیتی که از طرف جامعه به آنها تحمیل میشود کنار بیایند. آنها به وضوح فقیرتر شدهاند و این موضوع باعث شده عزت نفسشان از بین برود. محرومیت اقتصادی و اجتماعی، حالا آنها را در یک روند رو به سقوط قرار داده است: افسردگی، اضطراب، اعتیاد، افراط در نوشیدن الکل، خودکشی و انواع اختلالهای روانی.”
خط آخر
احمد همیشه اینطور نبوده است. زمانی را به یاد میآورد که شاد و پرانگیزه بوده: “زمانی فکر میکردم درس میخوانم و پیشرفت میکنم. فکر میکردم خودمان میتوانیم وضع را درست کنیم. دیگر هیچ چیز برایم مهم نیست. تنها چیزی که ممکن است نجاتم دهد این است که از این مملکت بروم. آن هم که نه پولش را دارم نه حالش را.”
احمد ۲۸ ساله است، فوقلیسانس یک رشته مهندسی و ساکن تهران. او خودش را اینطور توصیف میکند: “بیحوصله و افسردهام. به زور سر کار میروم. تفریح خاصی ندارم، امیدی هم به آینده ندارم.”
احمد دو سال قبل در آزمون دکترا هم قبول شده بود، اما از تحصیل انصراف داد: “دکترا بگیرم که چه بشود؟ تفاوتی در حقوقم نمیکند. جایگاه اجتماعی خاصی هم به دست نمیآورم. فوقش میشوم مثل بابای خودم؛ یک بازنشسته فقیر.”
خانواده به او فشار میآورند که ازدواج کند، اما او انگیزهای برای ازدواج ندارد. معتقد است که ازدواج تنها به مشکلاتش اضافه خواهد کرد. روابطش با دوستانش هم محدود است و احساس میکند از بیشتر مردم بیزار است. میگوید: “پیش مشاور هم رفتهام، اما فایدهای ندارد. هیچ نقطه امیدی ندارم که فکر کنم ممکن است روزی وضع خودم و مملکتم درست شود. تنها چیزی که میبینم اخبار بد و ناامیدکننده است. جنگ و تحریم و گرانی و بدبختی.”
احمد همیشه هم اینطور نبوده است. زمانی را به یاد میآورد که شاد و پرانگیزه بوده: “زمانی فکر میکردم درس میخوانم و پیشرفت میکنم. فکر میکردم خودمان میتوانیم وضع را درست کنیم. دیگر هیچ چیز برایم مهم نیست. تنها چیزی که ممکن است نجاتم دهد این است که از این مملکت بروم. آن هم که نه پولش را دارم نه حالش را.”
چقدر خوب که این مطلب رو زدین.
واقعن این قضیه توی ایران قابل مشاهده است. من خودم بین اطرافیانم و در درجه اول شخص خودم این اختلالات رو میبینم.
شما لطف کنین توی سایتتون بیشتر درباره روانشناسی و روانکاوی بنویسید. من چندین بار از آقای سنایی درخواست کردم که مطالب روانکاوی چاپ کنن ولی…
کاربر مهمان / 24 November 2012