حامد احمدی – اولین و مهمترین مشکلی که مخاطب در رویارویی با رمان «ملکان عذاب» نوشته ابوتراب خسروی دچارش میشود، ناتوانی در خواندن و مطالعه اثر است. این ناتوانی البته از فضاسازی متفاوت، پیچیدگی اثر و آنچه که به آن سختخوان بودن متن میگویند، ناشی نمیشود. مشکلی که در این رمان باعث قطع رابطه یا اصلاً ایجاد نشدن رابطه با داستان میشود، شکل نگرفتن فرم روایت است.
«ملکان عذاب» یک رمان دورو است؛ «دورویی» نه لزوماً به معنای فریبکارانه، بلکه در این مفهوم که در «ملکان عذاب» ما با دو فضای متفاوت، با دو داستانی که قرار است به هم پیوند بخورند، روبهرو هستیم اما این پیوند به وجود نمیآید و دلیلش هم تفاوت جنس داستانها نیست، بلکه از اشتباه نویسنده از در کنار هم قرار دادن این دو داستان ناشی میشود؛ مثل فیلمی که نماهایش از ابتدا به اشتباه برداشته شده و در نتیجه تدوین هم به پیروی از اثر موفق نشده هماهنگی و هارمونی در داستان ایجاد بکند.
فضای خانقاه و پدر صوفیشده زکریا از یکسو و داستان زندگی زکریا و خجسته و عشق نافرجام شمس و حوریه انگار برای دو مخاطب متفاوت نوشته شدهاند و درست به هم گره نمیخورند. در نهایت نه مخاطب جدی و عمیق و نه آن مخاطب عامی و سهلپسند، هیچیک نمیتوانند با کلیت اثر ارتباط برقرار کنند.
این اشتباه استراتژیک نویسنده، دقیقاً از نوع همان تصور غلطیست که تهیهکنندههای سینمای فارسی در سالهای پیش از انقلاب داشتند. میان یک فیلم ظاهراً جدی و سنگین، تماشاگر را به دیدن یک پرده از رقص مهوش یا آفت مهمان میکردند تا مخاطب خسته نشود و حظ بصری هم ببرد. اینجا هم مخاطب ادبیات آشناتر و سهلتر به جای همراهی با قصه کلیشهشده حوریه و شمس- با آن نظربازیهای نوجوانانه و سفر یار و قطره اشک در فرودگاه و بیوفایی زن و تنهایی مرد- احتمالاً سراغ رمان و داستانی میرود که در تمام صفحاتش چنین روایتی جاری باشد و در میان عیش، بحث ادبیات متعهد و جاودانهگی کلمات و کالبد متن و خانقاه و صوفیان و قدیسگرایی ظاهر نشود و به آن لذت، تجاوز مباح نکند.
«ملکان عذاب» از آن دسته آثاریست که دنیا و آخرت را توأمان از دست داده است.
ابوتراب خسروی اگر حتی متأثر از تفکر تهیهکنندگان سینمای فارسی نباشد، شاید ندانسته و ناخواسته، در دام نوشتن اینترنتی افتاده است. مثل این است که «ملکان عذاب» مجموعهای از چند وبلاگ بیربط به هم اما لینک شده است.
در یکسو روزنوشتهای نوجوانی عاشقپیشه را میخوانیم و از سوی دیگر دلنوشتههای یک صوفی شوریده. از سمتی به وب – داستاننویسی مبتدی پیوند خورده که دغدغه ادبیات متعهد دارد و از سویی دیگر به تاریخنگاری وبلاگری مسن میرسد که اتفاقات مربوط به کودتا را شرح میدهد. دقیقاً به همین دلیل خواننده «ملکان عذاب» همانطور که در فضای لایناهی نت از صفحهای به صفحه دیگر میرود و بدون تمام کردن مطلب اولی به سراغ صفحه نفر دوم میرود، اینجا، در گستره یک کتاب سیصد صفحهای که پر از زیادهگویی و شرح و وصف با جزئیات و البته بیهوده هر اتفاقیست- حتی سیاهبازی اصغر ماتیکی در مراسم عروسی!- خواننده صفحاتی را که حوصلهاش را سر میبرد، رد میکند و به صفحاتی که احتمالاً مورد علاقهاش است میرسد. به این شکل رمان به طور کامل، آنطور که نوشته شده است، خوانده نمیشود و به عنوان یک اثر چندپاره و از هم گسیخته مرور میشود و هرگز به مرتبه و منزلت مطالعه شدن نمیرسد.
خواندن «ملکان عذاب» به هر صورت و در نهایت تجربهای عذابآور است. مصالحی که از یکسو میتوانست به یک از رمانهای تیپیک و البته متوسط اسماعیل فصیح تبدیل شود در مقابل تفکر اولیه و مهم نویسنده به هدر میرود و آن تفکر مهم و اولیه، در نقد صوفیگرایی و قدیسسازی و عرفان باسمهای، کنار روایتهای بیشمار و کلیشهای شهرستانی پولدار و دختر زیبارو و عشقشان، عشق دو کودک و به میان آمدن پدر ظالم و جدایی، مادر بیوفا و پدر دروغساز و فرزندی که فکر میکند مادرش مرده هرز میرود و اصلاً به مرحله خوانده شدن نمیرسد تا بلکه وارد ذهن مخاطب بشود و به ابزاری برای اندیشهورزی و فکر کردن بدل گردد.
اگر اقبال مخاطب عام را «دنیا» و توجه منتقد و پیگیر جدی ادبیات را «آخرت» فرض کنیم، «ملکان عذاب» از آن دسته آثاریست که دنیا و آخرت را توأمان از دست داده است. خواننده عام و خواننده نخبه اما در هر حال انتظار دارند که به اثر علاقمند شوند و بتوانند داستان را پیگیری کنند. درباره «ملکان عذاب» هیچ مخاطبی، نه نخبه و نه عام حتی یک لحظه هم نمیتواند به چنین رضایت خاطری بیندیشد.
●ملکان عذاب، نوشته ابوتراب خسروی (نشر ناکجا) در رادیو زمانه:
ملکان عذاب، کتاب برگزیده زمانه
ملکان عذاب و کالبد مکتوب ابوتراب خسروی، مسعود کدخدایی
ابوتراب خسروی: «تاریخ ما پر است از فرقهگرایی و قداستسازی»
ملکان عذاب، جنگ ادبی زمانه در گفت و گو با ابوتراب خسروی (برنامه رادیویی)