فرهمند علیپور – انتقاد رسانهها و دولت افغانستان از نقش همسایگان در آشوبهای این کشور بالا گرفته است. پاکستان و ایران در صدر اتهام دست داشتن در ناآرامیهای این کشور “دوست و برادر” هستند. اما آیا این اتهامها واقعی هستند یا به قصد فرافکنی در ناتوانیهای دولت افغانستان و سرپوش گذاشتن بر مشکلات داخلی این کشور عنوان میشوند. در همین زمینه گفتگویی داشتیم با فاطمه امان روزنامهنگار و کارشناس مسائل منطقه.
دولت حامد کرزی در سالهای اخیر بارها کشورهای همسایه را به دست داشتن در ناآرامیهای داخلی این کشور متهم کرده و به خصوص از پاکستان بهعنوان منبع عدم ثبات افغانستان نام برده است. اساسا ریشه اختلافهای پاکستان و افغانستان چیست؟
فاطمه امان : ایناتهام بیربطی نیست که کشورهای همسایه به ویژه پاکستان در تنشها و ناآرامیهای افغانستان نقش دارند. بیتردید پاکستان به علت اختلاف مرزی دیرینه با افغانستان از یکسو و و اختلافهای دیرینه خود با هند و رابطه افغانستان و هند که میتواند در معادلاتش با هند تاثیر بگذارد، نقش مهمی در افغانستان بازی کرده است. در این زمینه باید به یک منبع تنش بزرگ اشاره کرد که اراضی میان دو کشور است.
با آنکه اختلاف مرزی افغانستان و پاکستان در میان مسائل و چالشهای دیگری که به ویژه پس از سرنگونی طالبان پیش آمده، به نظر کمرنگ جلوه میکند، اما میتوان آن را به نحوی آتش زیر خاکستر نامید. اتفاقا یکی از مسایلی که در روزهای اخیر باعث بحث و جدلهای جدید شد، اظهارنظر مارک گروسمن، فرستاده ویژه آمریکا در امور افغانستان و پاکستان مبنی بر به رسمیت شناختن مرزهای کنونی یا «مرز بینالمللی» میان افغانستان و پاکستان است. این موضع بعدتر هم از سوی سخنگوی وزارت امور خارجه آمریکا تکرار شد.
به رسمیت شناختن این مرز بین المللی چه مشکلی ایجاد میکند و منازعه اساسا بر سر چیست؟
این یک منازعه دیرینه و قدیمی است که بیش از دویست سال قدمت دارد. آنچه به «خط دوراند» یا تعیین کننده مرز آن زمان افغانستان و هند معروف است، در نتیجه امضای پیمانی است که در ۱۲ نوامبر سال ۱۸۹۳ میان سِرهنری مورتیمور دوراند وزیر امور خارجه وقت هند – در زمانی که هند مستعمره بریتانیا بود – و امیرعبدالرحمن خان امضا شد. بر اساس این معاهده، که دوراند در تدوین متن آن امضای بسیاری از سران قبیلههای افغانستان را هم فراهم کرده بود، مرز هند و پاکستان، درست از وسط منطقه پشتونستان میگذشت.
این معاهده با وجود مخالفتها و نارضایتیهای موجود، هم از سوی امیر حبیبالله خان، هم امانالله خان نوگرا و هم محمد نادرشاه به رسمیت شناخته شد. در سالهای جنگ جهانی دوم افغانها از بریتانیا خواستند که به پشتونها حق انتخاب پیوستن به سرزمین مادری خود داده شود. دیگر خواسته افغانها کریدوری برای راهیابی به دریای عمان و دریای عربی بود. زیرا افغانستان کشوری است که به دریا راه ندارد و ارتباط آن به دریا فقط از طریق بندر کراچی در پاکستان است.
اگر پیشینه دورتر این اختلاف را کنار بگذاریم و به سراغ زمان منازعه در دوره افغانستان مدرن بازگردیم، به سال ۱۹۴۷ سال ایجاد کشور پاکستان میرسیم که خط دوراند به عنوان «مرز بینالمللی» شناخته شد. شورای ملی افغانستان درسال ۱۹۴۹ تحت تاثیر هیجانها و احساسات مردم، همه معاهدهها را غیر قابل قبول خواند و آنها را لغو کرد اما در عین حال هیچ راهحل و برنامهای عملی هم ارائه نداد. در سالهای بعد چون جریان جنبش غیرمتعهدها، نقش جواهر لعل نهرو در این جنبش و تمایل بریتانیا به پاکستان و شخص محمدعلی جناح مطرح شد، خط دوراند بیش از پیش رسمیت یافت.
با این پیشینه تاریخی میشود گفت که منازعه ارضی میان افغانستان و پاکستان در همه این سالها به نحوی وجود داشته ولی گاه به طور هدفمند مسکوت گذاشته شده و گاه به عنوان ابزار سیاسی به کار رفته است. اساسا به نظر شما مساله خط مرزی دوراند قابل لغو شدن است؟
استدلال افغانها این است که حتی اگر قرارداد را معتبر بدانیم، آن قرارداد میان افغانستان و هند بوده و نه افغانستان و پاکستان که اساسا تا سال ۱۹۴۷ وجود نداشته است. این دلیل البته با قواعد بینالمللی همخوانی ندارد زیرا همه اختیارات و موجودیت آن منطقه که بخشی از هند آن زمان بوده، به کشور نو تاسیس پاکستان انتقال یافته است. بهعلاوه در موارد زیادی مرزها به حق و ناحق در زمان دولتهای گذشته تعیین شدهاند. افغانها مایلند که مساله مرزی میان افغانستان و پاکستان در سازمان ملل متحد به بحث گذاشته شود و برای آن راهحلی از جمله رفراندوم برای تعیین سرنوشت پشتونستان یافته شود.
برخی این گونه استدلال میکنند که این قرارداد فقط به مدت صد سال اعتبار داشته و بدین ترتیب در سال ۱۹۹۳ عمرش به پایان رسیده. در صورتی که در هیچ جای تفاهم نامه از موقتی بودن آن یاد نشده است. به هر حال مساله تغییر و تعیین مرز جدید میان افغانستان و پاکستان زنده است و مسالهای است با پتانسیل تنش آفرینی گسترده.
درباره نقش پاکستان در ایجاد ناآرامی در افغانستان چه فکر میکنید؟
فاطمه امان: حتی اگر فرض بگیریم که دولت، ارتش و سپاه در گسترش بیثباتی در افغانستان نقش مستقیمی ایفا نکردهاند، نباید وجود بخشهایی را در سپاه نادیده بگیریم که با شبکههای شورشی افغان در ارتباطند و از آنها استفاده میکنند. قاچاق سلاح و مهمات ساخت ایران نیز درست بههمان نحو رسیدن بنزین ارزان ایران به آنسوی مرزهای پاکستان و افغانستان، قابل تصور است.
پاکستان در شورشها و تنشهای برنامه ریزی شده در مناطق مرزی خود با افغانستان دخالت داشته و به طور هدفمند در این زمینه فعالیت کرده است. نیروهای افغانستان و پاکستان بارها وارد خاک یکدیگر شدهاند. همین اواخر و در سال ۲۰۱۱ که چند سرباز پاکستانی در حمله نیروهای افغان کشته شدند، افغانستان اعلام کرد که این حمله در واکنش به حمله پاکستان به پست بازرسی در منطقه وزیرستان صورت گرفته است. یا مثلا در سال ۲۰۰۷ نیروهای افغانستان وارد خاک پاکستان شدند و در جریان این حرکت و واکنش بعدی پاکستان تعدادی از نیروهای دو طرف کشته شدند. البته دو کشور همیشه عامل تنش را طرف مقابل معرفی کردهاند.
واقعیت این است که پاکستان اسلامگرایی افراطی را، هم علیه افغانستان بهکار برده و هم علیه هند. این نکته که سازمان اطلاعات پاکستان در تنشها و شورشهای افغانستان دخالت دارد، مسالهای تقریبا غیر قابل انکار است. بیاعتمادی به “آیاسآی” آنقدر گسترده و نظامیافته است که حتی اقدام نیروهای آمریکایی برای بازداشت اسامه بن لادن در پاکستان هم بدون هماهنگی با دولت یا سازمان اطلاعات این کشور صورت گرفت.
پاکستان در تمام سالهای پس از سقوط طالبان، میزبان بسیاری از مهرههای مهم طالبان و القاعده بوده. شبکه حقانی در پاکستان سر پناه امنی داشته و بهرغم اظهارات رسمی دولت پاکستان در محکوم کردن عملکرد این شبکه، منابع غربی معتقدند که دولت پاکستان هرگز به طور جدی سعی در ناتوان کردن این شبکه نداشته است.
در مورد ایران چه؟ آیا فکر میکنید ایران هم دستی در بیثباتی افغانستان دارد؟ اساسا انگیزه ایران برای ایجاد بیثباتی در افغانستان چه میتواند باشد؟
نوع اقدامهای احتمالی ایران در افغانستان را نمیتوان با پاکستان مقایسه کرد. منافع درازمدت ایران، بر خلاف پاکستان، ایجاب میکند که افغانستان کشور باثباتی باشد. اساسا بهجز اختلافهایی که در سالهای اخیر از جمله بر سر رود هیرمند پدید آمد، مشکل جدی میان ایران و افغانستان وجود ندارد. البته مسایلی مانند مشکل مهاجران افغان در ایران موجب تنشهایی میان دو کشور بوده است.
مساله هیرمند هم این پتانسیل را دارد که به یک مساله جدی تبدیل شود. [مرز ایران و افغانستان در زمانی که افغانستان تحتالحمایه بریتانیا بود توسط ژنرال فردریک گلداسمیت، روی شاخه اصلی رود هیرمند تعیین شد. ایران و افغانستان سالها در مورد این تقسیم بندی اختلاف داشتهاند. در سال ۱۹۳۹ حکومتهای رضا شاه و محمد ظاهر شاه قراردادی را در این زمینه امضا کردند اما افغانها آن را تصویب نکردند.]
«مساله اصلی افغانستان برای پاکستان، مساله اختلاف این کشور با هند است. نگرانی پاکستان این است که یک حکومت غیر پشتون یا یک حکومت بسیار نزدیک به هند در افغانستان روی کار باشد. یعنی نگرانی این است که پاکستان در دو جبهه از یکسو با هند و از سوی دیگر با یک کشور دوست هند محاصره شود. بخشی از تلاشی که پاکستان برای گسترش ناآرامی و افراطیگری در هند انجام داده و تلاشش برای روی کار آمدن یک حکومت غیردوست با هند در افغانستان، به این نگرانی بازمیگردد. طالبان رژیم مطلوب پاکستان در افغانستان بود. پشتون و سنی، دوست پاکستان؛ دشمن هند و دشمن ایران.»
در سال ۱۹۷۳ میلادی (اسفند ۱۳۵۱) میان موسی شفیق آخرین نخستوزیر ظاهرشاه و امیرعباس هویدا، نخست وزیر ایران مذاکراتی انجام شد و تفاهمنامهای به امضا رسید که تصویب نشد. بر اساس آن ۲۶ متر مکعب آب در ثانیه، معادل سالانه ۵۵۰-۸۲۰ میلیون متر مکعب، (به نسبت میزان بارندگی) باید به وارد ایران میشد و در مقابل ایران بندر عباس و بندر چابهار را در اختیار افغانستان میگذاشت. این معاهده با کودتای محمد داوود خان بلاتکلیف ماند.
اختلافها در این سالها همچنان ادامه داشت. همانطور که میدانید در سال ۱۹۹۸ طالبان سد کجکی رود هیرمند در مرکز افغانستان را به روی ایران بست که باعث تنشهای بسیاری شد و همزمان با کشته شدن دیپلماتهای ایرانی در مزار شریف به دست نیروهای طالبان، نیروهای سپاه قصد وارد شدن به خاک افغانستان را داشتند که به گفته یحیی رحیم صفوی، آقای خامنهای اجازه نداد.
ماجرای هیرمند و تقسیمبندی مرزی میان ایران و افغانستان در زمان ژنرال گلداسمیت و زمان تحتالحمایه بودن بریتانیا انجام شده و جریان آب را ناعادلانه تقسیم میکند. در سالهای حکومت طالبان و پس از آن، به ویژه بستن جریان آب به ایران و خشکسالیهای منطقهای یک فاجعه زیست محیطی برای ایران ایجاد کرد. ایران و افغانستان همدیگر را در معضل پیش آمده متهم میکنند. البته ایران و افغانستان مسایل قدیمیتری هم در گذشته داشتهاند که از جمله میتوان به موضوع جدا شدن افغانستان از ایران در پی قرارداد پاریس، یا قرارداد گندمک اشاره کرد که بر اساس آن اداره مناطق جدا شده از ایران به بریتانیا سپرده شد.
یکی از نگرانیهای ایران همواره این بوده که خاک افغانستان برای حمله نیروهای آمریکایی به ایران مورد استفاده قرار گیرد. ایران میان یک افغانستان باثبات که بتوان از آن برای حمله به این کشور استفاده کرد و یک افغانستان بیثبات که نشود از آن برای چنین حملهای استفاده کرد، دومی را ترجیح میدهد. با آنکه بازگشت طالبان به قدرت برای ایران هم از نظر ایدئولوژیک و هم امنیتی (با توجه به همخوانی طالبان با عربستان سعودی) کاملا نامطلوب است. اما از زاویه فکری و تحلیلی خاصی، این مساله مانع از حمایت احتمالی ایران از عناصر وابسته به طالبان و گسترش شورشهای مرتبط با طالبان نیست. احتمالا این حمایتها از نوع حمایت سیستماتیک “آیاسآی” از شورشیان نیست، اما وجود دارد.
واقعیت این است که افراد اپوزیسیون افغانستان و تعدادی از جنگسالاران در همه سالهای پس از سقوط دولت داوود و اشغال افغانستان توسط نیروهای شوروی در ایران حضور داشتهاند. این افراد از جمله مسعود، ربانی، اسماعیل خان و حکمتیار که از حمایت مالی سخاوتمندانه جمهوری اسلامی برخوردار بودند، هم در میان مهاجران افغان در ایران و هم افغانهای مقیم کشورهای همسایه هر کدام شبکههای گسترده خود را سازمان دادند.
با سقوط طالبان با آنکه مراکز فرماندهی این شبکهها از ایران رفتند، اما منطقی است باور داشته باشیم که دسترسی حتی گسترده به عناصر سازنده این شبکهها بسیار آسان است. بنابراین لازم نیست که ایران به طور مستقیم با طالبان در ارتباط بوده باشد تا مثلا سلاح یا مواد منفجره در اختیارشان قرار دهد. ایران به آسانی میتواند منظور خود را از طریق این شبکهها عملی کند. برخلاف دولت پاکستان و درگیریهای لفظی علنی با دولت افغانستان، موضع رسمی جمهوری اسلامی در ظاهر و در سخن همواره حمایت از “کشور برادر” افغانستان بوده است.
حتی اگر فرض بگیریم که دولت، ارتش و سپاه در گسترش بیثباتی در افغانستان نقش مستقیمی ایفا نکردهاند، نباید وجود بخشهایی را در سپاه نادیده بگیریم که با شبکههای شورشی افغان در ارتباطند و از آنها استفاده میکنند. قاچاق سلاح و مهمات ساخت ایران نیز درست بههمان نحو رسیدن بنزین ارزان ایران به آنسوی مرزهای پاکستان و افغانستان، قابل تصور است. با این حال این نکته را نباید نادیده گرفت که ایران حضور بسیار گستردهای در افغانستان دارد و سرمایهگذاری بسیار وسیع و درازمدتی در این کشور کرده است.
ولی با این حال تا چه حد ناآرامیهای افغانستان به دولت کنونی کابل و سیاستهای آن باز میگردد؟ آیا این مساله یکسره محصول کشورهای همسایه است؟
به نظر من نباید تنها “آیاسآی” پاکستان را در ناآرامیهای افغانستان مقصر دانست. پاکستان هم بخشی از ناآرامیها و تشنجهای موجود در کشور را به کشورهای همسایه خود نسبت میدهد. دولت کرزای همواره سعی کرده نقایص و کمبودها و اساسا اشکالات داخلی موجود کشور را یکسره به گردن پاکستان و کشورهای همسایه بگذارد. اما دولت کرزای هم به نوبه خود به طور انتخابی به مساله قومی دامن زده است. در این رابطه اظهارات آقای کرزای در زمینه اهرم فشاری که افغانستان هم میتواند در ایجاد ناآرامی در پاکستان ایجاد کند، قابل توجه است.
آقای کرزای در سال ۲۰۰۶ گفت (نقل به مضمون) اگر کشورهای همسایه به دخالتهای خود در افغانستان ادامه دهند، همه منطقه از این مشکل آسیب میبیند. او ادامه داد که با آنکه در گذشته فقط افغانستان از این مساله آسیب دیده، اما این بار همه درگیر این معضل خواهند بود. هر اقدامی برای ایجاد نفاق قومی، دامنگیر کشورهای همسایه هم خواهد بود. چون کشورهای همسایه هم گروههای قومی مشابه دارند پس کشورهای همسایه بدانند که وضع الان فرق کرده [و ما هم میتوانیمهمان کار را با آنها بکنیم.]
به طور کلی اسلامآباد چه رویکردی در مورد افغانستان دارد؟ مطلوب این کشور همسایه در افغانستان چیست؟ و در چه صورتی مقامات پاکستانی از دولت کابل راضی خواهند بود و از آن حمایت خواهند کرد؟
مساله اصلی افغانستان برای پاکستان، مساله اختلاف این کشور با هند است. نگرانی پاکستان این است که یک حکومت غیر پشتون یا یک حکومت بسیار نزدیک به هند در افغانستان روی کار باشد. یعنی نگرانی این است که پاکستان در دو جبهه از یکسو با هند، و از سوی دیگر با یک کشور دوست هند محاصره شود.
بخشی از تلاشی که پاکستان برای گسترش ناآرامی و افراطیگری در هند انجام داده و تلاشش برای روی کار آمدن یک حکومت غیردوست با هند در افغانستان، به این نگرانی بازمی گردد. طالبان رژیم مطلوب پاکستان در افغانستان بود. پشتون، سنی، دوست پاکستان؛ دشمن هند و دشمن ایران.
مسائل استراتژیک میان هند و پاکستان تقریبا مساله مشترک همه دولتهایی بوده که از سال ۱۹۴۷ در پاکستان بر سر کار آمدهاند، چه نظامیها و چه غیرنظامیها. در این راه راهکار همه دولتهای بر سر کار آمده پاکستان در رابطه با افغانستان، تا آنجا که به محدود کردن نفوذ هند بازمی گردد، تقریبا مشابه بوده است.
تفاوتهای نگاه تهران و اسلامآباد به کابل چیست؟
«امکان دارد که با خروج نیروهای خارجی از افغانستان، ایران و پاکستان وارد نوعی رویارویی بر سر این کشور شوند. ایران در افغانستان سرمایهگذاری درازمدت کرده و به نظر نمیرسد حاضر باشد به سادگی از آن دست بکشد. محتمل است که با بیرون رفتن نیروهای خارجی از افغانستان، ایران نقش جدیتری در ثبات افغانستان ایفا کند. برخلاف پاکستان، منافع ایران ایجاب میکند که حکومتی پایدار و باثبات در افغانستان بر سر کار باشد. البته ایران به علت سیاستهایی مثل تلاش برای تسلط فرهنگی، افزایش نفوذ نرم یا گسترش شیعه در افغانستان، در جاهایی خود را قدرتمندتر کرده اما در جاهایی بدبینیها نسبت به خود را هم افزایش داده است.»
ایران بهطور تاریخی منافع اقتصادی و سیاسی گستردهای در افغانستان داشته از جمله در مبارزه با قاچاق مواد مخدر که به طور گسترده در مرزهای شرقی ایران متمرکز است. مساله شیعیان و گسترش جامعه شیعیان در افغانستان و به طور مشخص از سال ۲۰۰۶ تلاش برای جلوگیری از روی کار آمدن یک حکومت سنی افراطی و محدود کردن نفوذ عربستان سعودی از مسایل مهم برای ایران است. این از تفاوتهای رویکرد پاکستان و ایران در افغانستان است.
اما به نسبت هند و پاکستان، ایران و پاکستان رقابت صلحآمیزتری با هم داشتهاند که حتی از مرزهای افغانستان فراتر میرود. ایران و پاکستان روابط دیرینهای با هم دارند که به جز در زمان حکومت طالبان در افغانستان تغییر نکرد. هر دو کشور تا سال انقلاب ایران عضو پیمان سنتو بودند.
ایران به مبارزه دولتهای پاکستان با گروههای چپ بلوچ در این کشور کمک کرده اما حتی در زمان حکومت طالبان هم این روابط نسبتا محکم ماند. ایران به سرکوب گاهی خونین شیعیان در پاکستان، هرگز آنگونه که از شیعیان در مناطق دیگر حمایت کرده، واکنشی نشان نداده و در دعوای دیرینه هند و پاکستان نیز نسبتا خنثی مانده است.
ایران میداند که امکان روی کار آمدن یک رژیم کاملا دست نشانده خودش در افغانستان انتظاری منطقی نیست. به نظر من ایران هرگز روابطش با پاکستان را فدای افغانستان نمیکند چون رابطه با پاکستان به لحاظ امنیت مرزهای مشترک و وجود اقلیت بلوچ برای این کشور حیاتی ست.
انتخابات ریاستجمهوری افغانستان و خروج سربازان ناتو از این کشور نزدیک است اما در روزهای اخیر سخنان ناامید کنندهای درباره وضعیت آتی افغانستان منتشر میشود. اینکه اگر انتخابات سالم برگزار نشود احتمال یک جنگ داخلی در این کشور میرود. آیا شما پیشبینی میکنید خروج نیروهای خارجی از افغانستان موجب فروپاشی دولت کابل شود؟ دو کشور ایران و پاکستان در این وضعیت چه جایگاهی دارند؟
واقعیت این است که دولت کابل از اقتدار و اعتبار کافی به ویژه در مناطق مرزی با پاکستان یا در زادگاه طالبان، قندهار برخوردار نیست. اما به جز همه اینها چند عامل باعث نگرانیهای بیشتر درباره آینده افغانستان است. نخست فساد گسترده در حکومت کنونی افغانستان که مسالهای جدی است و متاسفانه بخشی از رویکردها در افغانستان به نحوی از طریق آزمون و خطا صورت گرفته و در عمل به تجدید نظر نیاز دارد. دوم ساختار اجتماعی افغانستان که قبیلهای و جنگ سالارانه است و هماهنگی و همکاری لازم با حکومت مرکزی وجود ندارد.
اشتباهات بسیاری از سوی نیروهای بینالمللی به علت نبود شناخت کافی از مسایل فرهنگی ریشهدار افغانستان صورت گرفته و تصحیح آنها زمان میبرد. اگر نیروهای سیاسی و حکومتی موفق به ایجاد یک جبهه تفاهم ملی شوند، که البته بسیار دشوار است، این امکان وجود دارد که حکومت افغانستان بتواند دوام بیاورد. در این راه حتی ائتلاف با عناصر میانهرو طالبان اجتنابناپذیر به نظر میرسد.
فراموش نکنیم که برخلاف القاعده که یک شبکه خارجی بود، طالبان بومی است. طالبان تنها یک گروه نیست و نماینده طیف وسیعی از مردم افغانستان به ویژه در ولایتهایی مثل قندهار است. البته افرادی از طالبان به ویژه آن بخشی که شدیدا زیر نفوذ عربستان سعودی و پاکستان هستند، به ائتلاف با حکومت کنونی تن در نخواهند داد. ولی به گمان من طیفهای پایینی که از سر استیصال به این گروه وصل شدهاند، به ائتلاف خواهند پیوست. بهعلاوه حتی گروهی مثل طالبان اگر جذب مبارزه پارلمانی شود، میتواند معقولتر و معتدلتر شود. برای همین، دولت افغانستان برای ادامه بقا ناگزیر به ایجاد روابط بهتر با همسایگان خود است.
فراموش نکنیم که برخلاف القاعده که یک شبکه خارجی بود، طالبان بومی است. طالبان تنها یک گروه نیست و نماینده طیف وسیعی از مردم افغانستان به ویژه در ولایتهایی مثل قندهار است. البته افرادی از طالبان به ویژه آن بخشی که شدیدا زیر نفوذ عربستان سعودی و پاکستان هستند، به ائتلاف با حکومت کنونی تن در نخواهند داد. ولی به گمان من طیفهای پایینی که از سر استیصال به این گروه وصل شدهاند، به ائتلاف خواهند پیوست. بهعلاوه حتی گروهی مثل طالبان اگر جذب مبارزه پارلمانی شود، میتواند معقولتر و معتدلتر شود. برای همین، دولت افغانستان برای ادامه بقا ناگزیر به ایجاد روابط بهتر با همسایگان خود است.
بخشی از مسایل مرزی که به یک ابزار سیاسی برای دولت کرزای تبدیل شده و از آن برای سرپوش گذاشتن بر مشکلات داخلی افغانستان استفاده شده، باید تعدیل شوند. در این رابطه پذیرفتن “خط دوراند” و مرزهای بینالمللی با پاکستان ممکن است برای دولت افغانستان اجتنابناپذیر باشد. پذیرش این خط به نوبه خود میتواند مناسبات با پاکستان را اندکی بهتر کند و از تنشها بکاهد.
از زاویه پاکستان، تروریسم و ناآرامیهای قومی و قبیلهای و درگیر بودن و در عین حال ارتباط منابع اطلاعاتی پاکستان با این درگیریها، اعتبار دولت پاکستان را شدیدا مخدوش کرده است. الان یکی از بزرگترین دغدغههای جهانی، مساله بمب اتمی در پاکستان و گسترش افراطگرایی اسلامی در این کشور است.
حکومت پاکستان ممکن است تا آنجا در این موج شورشآفرینی و افراطگرایی غرق شده باشد، که کنترلی بر اوضاع کشور نداشته باشد. در این صورت شاید مشکل افغانستان نسبت به آنچه در پاکستان میگذرد، آنچنان اسفبار نباشد. این امکان هست که با خروج نیروهای خارجی از افغانستان، ایران و پاکستان وارد نوعی رویارویی بر سر افغانستان شوند. ایران در افغانستان سرمایهگذاری درازمدت کرده است و به نظر نمیرسد حاضر باشد به سادگی از آن دست بکشد.
به نظر من محتمل است که با بیرون رفتن نیروهای خارجی از افغانستان، ایران نقش جدیتری در ثبات افغانستان ایفا کند. برخلاف پاکستان، منافع ایران ایجاب میکند که حکومتی پایدار و باثبات در افغانستان بر سر کار باشد. البته ایران به علت سیاستهایی مثل تلاش برای تسلط فرهنگی، افزایش نفوذ نرم یا گسترش شیعه در افغانستان، در جاهایی خود را قدرتمندتر کرده اما در جاهایی بدبینیها نسبت به خود را هم افزایش داده است.
ایران، هند و افغانستان اخیرا به توافقی دست یافتند تا بندرچابهار به قطب مواصلاتی هند و افغانستان تبدیل شود. این به منزله کاهش نقش بندرکراچی پاکستان خواهد بود که هم درآمد چشمگیری را از دست میدهد و هم موقعیت خاص پاکستان در این مورد را تنزل میدهد. پیش از این بارها پاکستان با بستن راههای خود با افغانستان، دولت کابل را تحت فشار قرار میداد و اکنون با تفاهم تازه بر سر بندر چابهار این برگ برنده از دست اسلامآباد گرفته خواهد شد. شما فکر میکنید در این زمینه پاکستان چه واکنشی به ایران نشان خواهد داد؟
به طور تاریخی ایران بر این گمان است که هر چه از جنوب آسیا فاصله بگیرد، آمریکا و اسراییل حضور پررنگتری در آنجا پیدا میکنند. به همین جهت در این تلاش است تا با شرکت دادن افغانستان و هند، از یکسو تحریمهای آمریکا را دور بزند و از سوی دیگر نفوذ خود را در جنوب آسیا گسترش دهد.
تنها راه ارتباطی افغانستان به دریای عمان و دریای عربی از طریق بندر کراچی در پاکستان است و شما به درستی اشاره کردید که پاکستان بارها از این مساله برای زیر فشار قرار دادن افغانستان استفاده کرده است. پروژه چابهار، راه ارتباطی افغانستان به دریا را کوتاهتر میکند و بسیار منطقیتر از بندر کراچی است.
اما از سوی دیگر مساله حضور در جنوب آسیا برای ایران از هر زمان دیگری اهمیت بیشتری پیدا کرده است. از زاویه نگاه ایران، به رغم اختلاف نظرها و تنشهای موجود، میتوان به نقطهای رسید که منافع کشورهای درگیر با این مساله در منطقه را تامین کرد.
از سوی دیگر ایران میخواهد با مشارکت هر چه گستردهتر در افغانستان امکان جولان آمریکا را محدودتر کند. ایران این مساله را هم در نظر میگیرد که با مشارکت این کشورها، حوزههای انرژی خود را از خطر حمله احتمالی محفوظ نگه میدارد.
باید گفت که رقابت ایران و پاکستان در افغانستان بسیار معقولتر از رقابت هند و پاکستان در افغانستان بوده. از نظر ایران طرح و پروژه چابهار ممکن است منافع ایران، افغانستان، هند، پاکستان و آمریکا را تامین کند و برای آمریکا از این نظر که در دوره اقتصاد ضعیف آمریکا، آن خلایی که در نتیجه ترک افغانستان توسط آمریکا ایجاد میشود، میتواند با بهبود وضعیت اقتصادی افغانستان – در نتیجه گسترش تجارت از طریق بندر چابهار- پر شود.
اما این موضوع که پاکستان همواره از بندر کراچی به عنوان اهرم فشار بر افغانستان استفاده کرده چگونه حل میشود؟
به نظر میرسد در این زمینه توافقهایی حتی ناگفته، وجود دارد. چند موضوع در حاشیه نشست جنبش غیرمتعهدها در ایران در سایه قرار گرفت. اول ملاقات آصف علی زرداری رییس جمهوری پاکستان با مانموهان سینگ نخست وزیر هند بود که تمرکز آن بر گسترش اعتمادسازی میان دو کشور و گسترش روابط فیمابین بود. دوم، ملاقات مقامهای عالیرتبه هند، ایران و افغانستان در رابطه با بندر چابهار و سوم، ملاقات آصف علی زرداری با محمود احمدینژاد بود. در این ملاقات مساله خط لوله ۲۷۰۰ کیلومتری میدان پارس جنوبی، خط ترانسمیشن ۱۰۰۰ مگاواتی میان کویته و تفتان و همینطور خط ترابری میان چابهار و گوادر بررسی شد.
این نکته که ایران در پروژه گوادر مشارکت خواهد داشت، میتواند بیانگر این باشد که زمینهای فراهم شده که چابهار به عنوان رقیب گوادر مطرح نباشد.
اهمیت دیگر مساله این است که ایران به خوبی میداند که در وضعیت حساسی است و باید تعامل و تعادل ویژهای، هم در رابطه با هند و هم در رابطه با پاکستان داشته باشد. البته هم هند و هم پاکستان هرگاه منافعشان ایجاب کرده، ایران را رها کردهاند ولی بهزعم ایران پروژه چابهار میتواند از باقی مسایل تنشزا در روابط همسایهها تفکیک شود.
نکته آخر درباره موافقت احتمالی پاکستان این است که این کشور بسیاری از اهرمهای فشار خود بر غرب را از دست داده است و مشارکت در طرحی که هند هم در آن حضور دارد، شاید به نحوی منافع طولانی مدتاش را تامین کند.
سراني که در عکس هستند، همه مشکل دارند و با زور يارابطه بسر کار آمده اند!
يکي ازز علل اصلي مشکلات کشورهايشان همين است !
کاربر مهمان / 05 November 2012
پس بمب هاي کنار جاده ايي براي کشتار سربازان آمريکايي را چه کسي به طالبان داده؟
کاربر مهمان / 05 November 2012
جهت اطلاع شما باید عرض کنم که به عنوان یک شیعه افغانستانی همیشه سیاست های ایران را در افغانستان از نزدیک بررسی کرده ام. سیاست های ایران در افغانستان بر اساس نژاد و منافع سردمداران ایرانی بوده است و نه مذهب. هر چند همیشه سعی در سو استفاده از مذهب در افغانستان به نفع تمایلات طبقه حاکم ایران بوده اند. ایران رابطه نزدیکی با مسعود و حکمتیار که هر دو سنی مذهب هستند داشته است. کمک های مالی و نظامی ایران هم همواره و بیشتر از هر گروهی نصیب تاجیکان شده است. اقلیت شیعه در افغانستان همیشه چوب اتهام نزدیکی به ایران را خورده است ولی همیشه دریافت کننده دست دوم کمک از ایران آن هم به شرط همکاری با متحد اصلی ایران یعنی مسعود بوده است. در حال حاضر هم هم دستگاه حکومتی که بیشتر در اختیار پشتون هاست و هم طالبان که باز هم پشتون هستند کمک مالی و گاهی تسلیحاتی از ایران دریافت میکنند. در قدم دوم باز هم تاجیک ها و بخصوص عبدالله عبدالله قرار دارد. ولی متاسفانه همیشه اینطور وانمود شده است که شیعه ها و بخصوص هزاره ها که اکثریت شیعه هستند از ایران کمک بیشتر دریافت میکنند. در کل با توجه به اقلیت بودن هزاره ها و شیعه ها در افغانستان دولت ایران تمایل به سرمایه گذاری روی ان ها را نداشته است چرا اکه تصور میکند اقلیت هزاره و شیعه در افغانستان با توجه به جو انحصار طلبی حاکم در افغانستان نمی تواند منابع سران جمهوری اسلامی را تامین نماید. برعلاوه ایران خود را متعهد به همکاری با گروهی خاصی در افغانستان نمی بیند و براساس منافع خود تصمیم میگیرد تا به کدام گروه کمک نماید. همچنین بعضا دیده شده است که در بعضی موارد حکومت ایران به طرفین درگیر در افغانستان کمک مالی کرده است که صرف بخاطر مدیریت بحران و طولانی شدن کشمکش بوده است تا زمانی که ثبات به نفع سران جمهوری اسلامی رقم بخورد. در کل میتوان گفت ایران افغانستان بی ثبات را بر افغانستان پایدار ولی ضد و یا حتی رقیب ایران ترجیح می دهد.
محمد صمیم / 05 November 2012
سلام، کاش نویشنده محترم توضیح می دادند این “دریای عربی” که افغانستان به دنبال راهی به سوی آن بوده است، دقیقا در کجای نقشه جهان واقع شده است.
هومن / 05 November 2012
در پاسخ به آقای محمد صمیم:
به درستی نوشته اید که ایران از حمایت خود از شیعه به عنوان یک ابزار سیاسی استفاده کرده است. در همین رابطه وضعیت شیعیان پاکستان را که گاه سرکوب های خونینی را متحمل شده اند مثال زدیم که ایران تلاش کرده است خود را به طور مستقیم و تحریک آمیز درگیر آن نکند. اساسا مناطقی که جمهوری اسلامی به حمایت از شیعیان برمی خیزد (مثل لبنان) بر پایه هدف های سیاسی است تا ایدئولوژیکی. در درگیری مسلمانان چچن/روسیه، تبت/چین، کشمیر/هند، آذربایجان/ ارمنستان هم حمایت ایران کاملا حساب شده صورت گرفته است. ایران در بیشتر مواقع رابطه و منافع خود را با کشورهای غیراسلامی فدای حمایت از مسلمانان آن کشورها نکرده است. البته این سیاست خارجی در سال های اخیر اندکی متفاوت شده که خود بحث مفصل دیگری است.
با احترام، امان
فاطمه امان / 05 November 2012
در پاسخ به خواننده عزیزی که درباره بمب های کنار جاده ای نوشته اند: حرف بنده این بود که منافع دراز مدت ایران ایجاب می کند که در افغانستان ثبات و پایداری باشد. با این حال مقایسه کردیم میان ثبات در افغانستان (و احتمال حمله به ایران از طریق خاک افغانستان) و بی ثباتی در افغانستان (و رفع این خطر) که ایران اولی را ترجیح می دهد. در بخشی از متن هم آمده است:
“اما از زاویه فکری و تحلیلی خاصی، این مساله مانع از حمایت احتمالی ایران از عناصر وابسته به طالبان و گسترش شورشهای مرتبط با طالبان نیست. احتمالا این حمایتها از نوع حمایت سیستماتیک “آیاسآی” از شورشیان نیست، اما وجود دارد.
با احترام، امان
فاطمه امان / 05 November 2012
دریای عربی میان هند، پاکستان، عمان، و یمن واقع شده و از طریق خلیج عمان و تنگه هرمز به خلیج فارس وصل می شود.
http://en.wikipedia.org/wiki/File:Arabian_Sea_map.png
فاطمه امان / 05 November 2012
حکومت تهران از بي ثباتي در افغانستان و عراق سود ميبرد چون ثابت ميکند حضور نيروهای غربی باطل بوده و از طرفی با تنش در کشورهای منطقه، نفوذ نيروهاي امنيتي و سپاه قدس اش براي طرفداري از گروههاي مورد حمايت آسانتر ميشود و همچنين حکومت مرکزی کشورهاي منطقه را بخاطر لرزان بودن حاکميتشان ، را به پذيرش خواسته هايش مجبور ميکند.
کاربر مهمان / 06 November 2012
خدمت نویسنده محترم، دخالت ایران در افغانستان برای بی ثبات کردن افغانستان برای همه مشهود است، ایران از گذشته ها همواره در امور افغانستان دخالت داشت. از ارسال سلاح برای مسعود و حکمتیار گرفته تا ارسال سلاح برای طالبان جزئی از سیاست های نا امن سازی افغانستان از سوی ایران است.
اما در این میان شیعیان بخصوص هزاره ها همواره بخاطر ارتباط با ایران متهم می شوند در حالیکه ایران هیچگاه از این جمع حمایت نکرده و نمی کند. در دوران جنگ با روس ها ایران برای مسعود سلاح های سبک و سنگین ارسال می کرد اما برای هزاره ها عکس های خمینی را ارسال می کرد.
کاربر مهمان / 11 November 2012