سراج‌الدین میردامادی – فیض‌الله عرب‌سرخی از اعضای ارشد سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در ایران که روز شنبه اعتصاب غذای خود را آغاز کرده بود، چهارشنبه اعتصاب غذایش را شکست.

این فعال سیاسی اصلاح‌طلب که بیش از سه سال از زندانی شدن او در پی حوادث پس از انتخابات سال ۱۳۸۸ می‌گذرد از جمله امضاکنندگان شکایت از سردار مشفق از فرماندهان سپاه نیز هست.

از ساجده عرب‌سرخی، روزنامه‌نگار و دختر آقای عرب‌سرخی، پرسیده‌ایم: دلیل اعتصاب غذای آقای عرب‌سرخی چه بود و به چه دلیل اعتصاب غذای خود را شکست؟

ساجده عرب‌سرخی – پدرم روز شنبه بعد از یک ماه که مشکل کمردرد و درد ستون فقرات داشت، بالاخره به بیمارستان شهدای تجریش اعزام شد، اما متأسفانه در بیمارستان، برخورد بسیار بدی از طرف مأمور زندان با او صورت گرفته بود. حتی مادر من هم که آنجا بودند، از طرف یکی از سربازجوهای سپاه برخورد بدی با ایشان صورت گرفته بود و بیرونش کرده بودند. حال پدرم هم در آنجا بسیار بد شده بود، اما به هرحال اجازه نداده بودند درمان پیدا کند و پدرم را به زندان برگردانده بودند.

پدرم در زندان در اعتراض به اینکه اجازه‌ ادامه‌ روند درمان داده نشده و همینطور برخورد بسیار زشتی که با پدرم و خانواده شده بود، اعتصاب‌ غذایشان را شروع کرده بودند.

چطور شد که اعتصاب‌ خود را شکستند و مجدداً عازم بیمارستان شدند؟

اولاً دردشان خیلی اذیت کننده بوده و همبندی‌های ایشان هنگام ملاقات به مادرم گفته بودند که ایشان حتی نمی‌تواند راه برود و از مادرم خواسته بودند کاری بکند.

وقتی پدرم را به بیمارستان اعزام کرده بودند، برای معاینه و پیگیری روند درمان، نیاز بوده که سرم وصل کنند و پدرم هم اعتصابش را می‌شکند. یعنی ناچار شدند، ولی به هرحال یکی از اعتراض‌های ایشان هم همین بحث عدم پیگیری درمان بوده که بالاخره انجام شده است.

آقای عرب‌سرخی دقیقاً چه مشکل پزشکی‌‌ای دارند و آیا این مشکلات و بیماری‌ها را پیش از بازداشت هم داشته‌اند یا محصول دوران بازداشت است؟

پدر من که پیش از بازداشت اصلاً مشکلی نداشتند. حتی یکی از نکته‌هایی که هرکسی به مرخصی می‌آمد، راجع به ایشان می‌گفت، این بود که پدرم مرتب در همان هواخوری‌های کوتاه و حتی در سلول خود، ورزش می‌کند و هیچ مشکل خاصی ندارد، اما در طول دوره‌ بازداشت، به خاطر اتفاق‌هایی که افتاده که ما خیلی در جریان آن نیستیم و تغذیه‌ بسیار نامناسب و نبودن آفتاب و هواخوری، مشکلات جسمی پدرم شروع شده بود.

ساجده عرب‌سرخی – چه اتفاقی در زندان افتاده و دارد می‌افتد که کار را به جایی می‌رساند که پدر من- که بارها و بارها با کسانی که اعتصاب کرده بودند، بحث می‌کردند و با این قضیه اعتصاب غذا مسئله داشتند- گفته بودند که دست به اعتصاب می‌زنند. من به شدت نگرانم و فکر می‌کنم خیلی خطرناک است.

از چند ماه پیش مرتب می‌گفتند که کمرشان درد می‌کند و نمی‌توانند درست راه بروند و دولا و راست بشوند. ظاهراً بحث ستون فقرات بوده، ولی زندان اجازه‌ اعزام به بیمارستان و آم‌آرآی و عکسبرداری نمی‌داده و همینطور درد شدیدتر می‌شود و مسئول بهداری هم در توان خود نمی‌دیده که درمان انجام بدهد و پدرم نیاز به ام‌آر‌آی داشته است، اما متأسفانه کار به اینجا کشید که پدر من دست به اعتصاب غذا زد و این برای ما خیلی عجیب بود، چون پدرم همیشه می‌گفت با اعتصاب غذا مخالف است و بارها سر این قضیه و در ارتباط با دوستانی که اعتصاب کرده بودند، صحبت می‌شد و ایشان می‌گفت که شیوه‌ اعتراض را به روش اعتصابی نمی‌پسندد و نباید به این سمت رفت.

به همین دلیل من خیلی متعجبم و حتی مادرم هم شوکه شده بود که چه اتفاقی در زندان افتاده و دارد می‌افتد که کار را به جایی می‌رساند که پدر من- که بارها و بارها با کسانی که اعتصاب کرده بودند، بحث می‌کردند و با این قضیه اعتصاب غذا مسئله داشتند- گفته بودند که دست به اعتصاب می‌زنند. من به شدت نگرانم و فکر می‌کنم خیلی خطرناک است.

کسانی مثل پدر من که قرار نیست به راحتی با یکی دو سال حبس نظر‌شان عوض بشود و قطعاً اتفاق‌های بدی در زندان دارد می‌افتد که ایشان اینقدر تغییر عقیده داده است. چون اگر قرار بود تغییر عقیده به راحتی شکل بگیرد، ایشان الان سه سال است که زندان است و روی اعتقاداتش ایستاده و ادامه می‌دهد، اما وقتی در چنین موضوعی تغییر موضع داده‌اند، برای ما به شدت نگران کننده است و فکر می‌کنم ای کاش کسانی که دلشان برای کشور می‌سوزد، فکری برای این قصه بکنند و ببینند چه اتفاقی دارد در زندان‌ها می‌افتد.

حکم پدرتان چقدر است و چقدر از این حکم باقی مانده است؟

حکم پدر من شش سال است که سه سال و چند ماهش گذشته و حدود دو سال و ده ماه آن باقی مانده است.

او در کدام زندان و در چه بندی است؟ آیا امکان ملاقات و تماس تلفنی منظم خانواده با ایشان یا برعکس را داشته‌اند یا نه؟

پدر من در زندان اوین، در بند ۳۵۰ که بند زندانیان سیاسی است، نگهداری می‌شود. در ارتباط با امکان ملاقات، بیشتر از یک سال و نیم است که امکان تماس تلفنی قطع شده است.

اعضای درجه‌ یک خانواده امکان ملاقات‌های کابینی، هفته‌ای یک‌بار، به مدت ۲۰ دقیقه را دارند. تماس تلفنی ندارند. فقط وقتی زندانی‌های سیاسی می‌توانند به بهداری بروند، از آنجا گاهی اجازه می‌دهند که با خانواده‌شان تماس بگیرند و در حد یک دقیقه تا یک دقیقه و نیم صحبت کنند.

آیا به دلیل نامه‌نگاری‌هایی که ایشان و سایر اعضای سازمان مجاهدین و جبهه‌ مشارکت داشتند، بر احکام اولیه‌ آن‌ها افزوده است؟ آیا احکام اولیه‌ آن‌ها تشدید شده است یا نه؟

روند قضایی برای‌شان تشکیل شده و در این مدت، چندین بار به دادسرا احضار شده‌اند و بازجویی و حتی فکر می‌کنم تفهیم اتهام داشته‌اند، ولی هنوز پرونده به دادگاه نرفته که حکم جدیدی داشته باشند و امیدواریم عقلانیت به این سمت برود که این کار را نکنند. البته در مورد آقای ابوالفضل قدیانی، این اتفاق افتاده و پنجمین پرونده‌‌ ایشان تشکیل شده است، اما در مورد پدر، هنوز اعلام نشده است که پرونده‌ جدیدی برای وی تشکیل داده‌اند یا خیر.

از آخرین وضعیت حال او، بعد از شکستن اعتصاب غذا و انتقال به بیمارستان خبر دارید؟

بله، امروز توانستیم صحبت کوتاه تلفنی داشته باشیم و گفتند که درمان هنوز شروع نشده و پزشک‌ها دارند آزمایش‌ها را انجام می‌دهند که تشخیص بدهند مشکل از چه بوده و باید چگونه درمان بشود، ولی به لحاظ روحی، به نظرم، حال‌شان خیلی بهتر بود.

نگرانی و دغدغه‌ اصلی خانواده‌های زندانیان سیاسی در این روزها چیست؟ این خانواده‌ها در چه حال و هوایی به سر می‌برند؟

عماد بهاور در این دو سال و نیمی که زندان رفته، یک روز ملاقات نداشته و واقعاً معلوم نیست چه اتفاقی برای این بچه‌ها می‌افتد و چگونه قرار است پیش برود. مخصوصاً دو زوج روزنامه‌نگاری که الان زندان هستند، بهمن احمدی امویی، ژیلا بنی‌یعقوب و مسعود باستانی و مهسا امرآبادی در این ایامی که در زندان بوده‌اند، متأسفانه ملاقات هم نداشته‌اند.

نگرانی شدید ما الان بچه‌هایی هستند که داخل زندان‌اند. پدر من بیشتر از ۵۰ سال زندگی کرده‌اند و سال‌هاست کار سیاسی می‌کنند و به لحاظ روحی، خود را آماده‌ چنین اتفاق‌هایی کرده‌اند؛ هم خودشان و هم دوستان‌شان.

پس نگرانی من متوجه آقای نبوی، آقای تاج‌زاده، آقای قدیانی، آقای زید‌آبادی و دیگران نیست، من به شدت نگران جوان‌هایی هستم مثل عماد بهاور، حسن زید‌آبادی، عبدالله مؤمنی، بهاره‌ هدایت، مهسا امرآبادی، مسعود باستانی و… جوان‌هایی که زندان‌اند و به لحاظ روحی به شدت تحت فشار هستند.

عماد بهاور در این دو سال و نیمی که زندان رفته، یک روز ملاقات نداشته و واقعاً معلوم نیست چه اتفاقی برای این بچه‌ها می‌افتد و چگونه قرار است پیش برود. مخصوصاً دو زوج روزنامه‌نگاری که الان زندان هستند، بهمن احمدی امویی، ژیلا بنی‌یعقوب و مسعود باستانی و مهسا امرآبادی در این ایامی که در زندان بوده‌اند، متأسفانه ملاقات هم نداشته‌اند. وضعیت این‌ها خیلی نگران‌کننده است و نمی‌دانم چه اتفاقی قرار است برای خانواده‌های نسل آینده‌‌مان بیافتد. این جدایی‌های طولانی‌مدت، تغییر عادت‌هایی که وجود دارد، تغییر روحیات و اتفاق‌هایی که قطعاً برای نسل بعدی‌شان، برای بچه‌هاشان می‌افتد، نگران کننده است و فکر می‌کنم اگر کمی، فقط کمی نگرانی نسبت به آینده کشور وجود داشته باشد، رسیدگی به این مسائل بسیار مهم‌تر از مسائلی است که الان آقایان خود را درگیر آن‌ها کرده‌اند.