کرونا فراگیر است، اما قسمت محرومان بیشتر است
کمتر کسی فکر میکرد فرازوفرودهای پاییز و دی به روزهای کنونی ختم شود. پاییزی که میانههایش با اعتراضهای سراسری گره خورد، سپس با تنشهای ناشی از کشتهشدن قاسم سلیمانی در عراق، و شلیک موشک به هواپیمای مسافربری توسط سپاه پاسداران و حالا مردم درگیر تجربه دیگری هستند که بیشتر از گذشته بوی مرگ میدهد. تجربه جمعیای که بیواسطه با ترس و اضطراب گره خورده است. حالا شبح مرگ احساس میشود.
حتی خوشبینانهترین برآوردها هم نشان میدهند که حدود ۷۰ درصد کارگران زیر خط فقر هستند. این جمعیت چند میلیونی در ماههای پیشرو سرنوشت نامعلومی دارد. چه کسی و چگونه بلای کرونا را از سر میگذراند؟
در خلال این وضعیت که گروههای اجتماعی با تجربهی -تا حدی- مشترک درگیرش شدهاند تفاوتها کمتر به چشم میآید. اما واقعیت این است که اپیدمی، شکافهای موجود در میان گروههای اجتماعی را عمیقتر میکند. همه آنچه زندگی «عادیشده» را شکل میدهد در این موقعیت تشدید میشوند. اپیدمی آیینهای میشود از شکافهای موجود در میان جمعیتها؛ شکافهایی که میان وجوه گوناگون زندگی عادی، آنها را از ابتداییترین خواستهای زندگیشان برحذر میدارد؛ جنسیت و سکس، درآمد و معیشت، و وجوه ایدئولوژیک مسلط بر زندگی، که تضادهایاش بیشتر در ساحت نمادین جامعه نمود پیدا میکند. همه این شکافها تشدید میشوند و میشود از منظر تجربهی اپیدمی واضحتر دیدشان.
این گزارش نگاهی دارد به تجربهی کارگران روزمزد که بیشترین هزینه اپیدمی کنونی را میدهند. تجربهای که شکافهای طبقاتی و ایدئولوژیکِ جامعهای از هم گسسته را عمیقتر از قبل میکنند.
بالاخره در خانه بمانیم یا نه؟
در حال حاضر که هنوز واکسیناسیون قطعی ویروس کرونا در دست نیست، مقابلهی اصلی با آن از طریق کنترل و جلوگیری از شیوع بیشترش است. روشی که بیش از هر چیز مجموعهای از توصیههای بهداشتی (و در مواردی مثل ووهان قرنطینه و نظارت سختگیرانهی تردد) را در بر میگیرد.
از این میان دو توصیه اصلی نهادهای بهداشتی از مردم برای مواجهه با اپیدمی کرونا، «پاکیزه ماندن» و «در خانه ماندن» است. صداهای مختلف میگویند که این دو توصیه را جدی بگیرید، «آن وقت بیمار نمیشوید.»
توصیه دوم بیشتر از زبان کارشناسان و متخصصان حوزه بهداشت و سلامت شنیده میشود و مدیرانِ کسبوکار، چه دولتی و چه انواع دیگرش، با تردید آن را به کار میبرند. آنها بیشتر توصیه اول را تکرار میکنند. این وضعیت مختصِ ایران نیست و از گوشه و کنار جهان میشود توصیهی اول را از زبان افراد و نهادهایی شنید که منفعتشان به نوعی در گروی برقراری کسب و کار در مقیاس عظیم است. «فراموش نکنید که دستهایتان را بشویید» را بوریس جانسون همان زمانی گفت که گوین ویلیامسون، وزیر آموزش و پرورش بریتانیا هم اعلام کرد «مدارس تا زمانی که وزارت بهداشت اعلام کند، باز خواهند ماند.» کمی آنطرف یورگن کلوپ سرمربی تیم فوتبال لیورپول به خبرنگاران گفت: «ویروس کرونا؟ فعلا هیچ تغییری در برنامههای پیشفصل فصل آینده باشگاه ایجاد نشده است. فقط میتوانم توصیه کنم دستهایتان را زیاد بشویید.» توییت اوباما هم مشابه همین واکنشها بود: «هول نکنید، فقط دستهایتان را بشویید».
در خانه ماندن، اولین ضربه به کسبوکارهای است و برای صاحبان کسبوکارها هزینه دارد. هزینهای که هیچ دولت یا نهادی حاضر به گردن گرفتن آن نیست. بنابراین مسئله اصلی این است که چه کسی هزینه این اپیدمی را بدهد. در تاریخ ۱۳ بهمن ماه، در زمانی که ویروس کرونا در شهر ووهان چین به سرعت منتشر میشد چانگ هوا سفیر چین در ایران در صفحه توییتر خود نوشت: «در دیدار با آقای عرب نژاد مدیر عامل محترم شرکت هواپیمایی ماهان، ایشان اعلام کردند که تمایل دارند همکاری با چین را ادامه دهند.» تصویر عربنژاد مدیرعامل شرکت هواپیمایی ماهان به همراه چانگ هوا با واکنشهای بسیاری در شبکههای اجتماعی روبهرو شد. انتشار این تصویر درست در زمانی که وحشت و نگرانی جمعی از یک اپیدمی جدید، ذره ذره وارد فضای جامعه ایران میشد چه پیامی به همراه داشت؟ «کسبوکار برقرار است».
اما چه کسی هزینهاش را میدهد؟
آشکار است که هزینه در خانه ماندن برای گروههای مختلف اجتماعی متفاوت است. این روزها کافی است در خیابانهای شهرهای مختلف قدم بزنید و به کار روزمره شهری نگاه کنید: همه نشانهها حاکی از راکد شدن فروش کالا و خدمات است. به ندرت کسب و کاری را یافت که از وضعیت امروز متاثر نشده باشد.
فروشگاههای لباس در خیابان رودکی (سلسبیل) تهران را در نظر بگیریم. خیابانی که در شمال از خیابان آزادی را قطع میکند و جنوبش به خیابان کمیل میرسد. یک خیابان به عرض سه خطِ ماشینرو، که هفت چهارراه اصلی را طی میکند.سراسر این خیابان در قرق فروشگاههای لباس است و بازار بزرگی را شکل داده در ابعاد خود همپای بازار لباس خیابان گیشا (کوی نصر) به حساب میآید. در اسفند ماه، علاوهبر صدها مغازه در کنار خیابان و پاساژها، چند هزار نفر در مقابل مغازهها لباس و اجناس مختلف میفروشند. چند هزار نفر در این خیابان امرار معاش میکنند، که اگر صاحبان مغازهها را فاکتور بگیریم، اکثریت آنها یا کارگر هستند، یا با سرمایهی کم دستفروشی میکنند. آن هم در ماههایی که بازار اصلی سرتاسر سال است. حالا در این خیابان راه میروی و خبری از شلوغی و ازدحام هرساله نیست. کسانی که در فروشگاهها کار میکنند جلوی در ایستادهاند. مغازهها خالی است و دستفروشها هم مگس میپرانند.
این نمونه کوچک از جمعیتی است که به صورت روزمزد گذران زندگی میکند. سرپرستان خانوار نمیتوانند راهحل دوم (در خانه ماندن) را اجرا کنند. هرچند که این شکل کسبوکار روزمزدی نمیتواند در ماههای آتی دستمزد نیروی کار خود را تامین کند، با اینحال امیدِ درآمدی هرچند اندک نمیگذارد در خانه بمانند. با این وجود، با رکود کسبوکار هزینههایشان تامین نمیشود و به همین سادگی راهحل دوم، یعنی پاکیزگی، هم آنطور که مد نظر است عملی نمیشود. هزینهای که این گروه جمعیتی از اپیدمی میدهد، از سویی مرگ است، از سوی دیگر بیماری، و اگر جان به در ببرند، صدمه اقتصادی سنگینی که از مواجهه با این اپیدمی خواهد خورد.
هزینههای این زندگی «معمولی جدید»
کسبوکارهای روزمزدی طیف وسیعی از مشاغل را شامل میشوند؛ در کنار فروش، ارائه خدمات بخش بسیاری از بازار کار روزمزدی را در بر میگیرد. مریم، خانمی ۳۶ ساله است که در تهران، در یک آرایشگاه زنانه حوالی میرداماد صندلیای اجاره کرده است. خودش ساکن منطقه پیروزی است. دو فرزند خردسال دارد و شش روز هفته کار میکند. تمامی هزینههای خانواده سه نفری بر عهده خودش است. این روزها در مواجه با نگرانی و ترس ناشی از گسترش اپیدمی کرونا، در مواجه با انواع خبرها و توصیهها مستأصل است که آیا باید در خانه بماند؟ میگوید هفته اول اسفند در خانه مانده است. اما از هفته دوم، به دلیل نگرانی از صدمه اقتصادی غیرقابل جبران هر روز به سالن میرود چرا که از این نظر اسفند «مهمترین ماه سال است» و به ناچار خطر استفاده از وسايل حمل و نقل شهری را به جان میخرد. در آرایشگاه در تماس مداوم با معدود افرادی قرار دارد که ریسک حضور در چنین مکانی را پذیرفتهاند. دست آخر، فکر میکند با این روند، یک سوم درآمد معمولش را هم نخواهد داشت، در عین اینکه در معرض سرایتِ بیماری هم قرار گرفته است.
«عادی شدن» این وضعیت خاص، زندگی روزمرهی جدیدِ کارگران روزمزد را ساخته است. ممد آقا، رانندهی یک تاکسی به شوخی میگوید «آقا این دیگه گرونی بنزین نیست که دو روز گذشت یادت بره، میفتی میمیری، اما چه میشه کرد؟ ». میگوید درآمدش در این روزها کمتر از یک سوم شده. خیابانها آشکارا خلوتتر هستند، و اگر هم شلوغیای باشد، به باور او دلیلش حضور ماشینهای تک سرنشین است. وضع رانندههای تاکسی نامعلوم است. هنوز درد ناشی از ضربه گرانی بنزین، بهخصوص برای کسانی که با ماشینهای شخصی مسافرکشی میکنند و سهیمهای ندارند تمام نشده و حالا استفاده مردم از وسایل نقلیه به شدت کاهش پیدا کرده است. بنا به گزارش روزنامه ایران اپیدمی کووید ۱۹، ۳۵ درصد از مسافران تاکسی را کم کرده است. این یعنی کاهش شدید درآمد رانندگان تاکسی، در پرهزینهترین ماه سال. با این وصف، آیا میتوان هزینه توصیه اول، یعنی پاکیزه ماندن را تامین کرد؟
پس حتما دستهایتان را با صابون بشویید!
مدیران دستگاههای دولتی به جای تلاش برای محدود کردن تردد جمعیتها در شهرها، به مردم را رعایت نکات بهداشتی دعوت میکنند، و یا با شیوههای گوناگون سعی در نگرانیزدایی از نیروهای کار را دارند. کورش یزدان مدیرکل روابط کار و جبران خدمت وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی ۱۴ اسفند ماه اعلام کرد که «در قانون کار یا تامین اجتماعی سقفی برای مرخصی استعلاجی پیش بینی نشده است، لذا کارگران میتوانند در صورت بیماری با دریافت گواهی معتبر از پزشک از مرخصی استعلاجی برخوردار شوند». یزدان اضافه کرد که: «کارگران میتوانند با خاطری آسوده تا درمان کامل خود از حمایتهای بیمهای سازمان تامین اجتماعی استفاده کرده و از مرخصی استعلاجی استفاده کنند که حقوق و مزایای این ایام توسط سازمان تامین اجتماعی پرداخت میشود.» البته کارگران روزمزد مشمول این مزایا نمیشوند. علاوه بر این، حمایت قانونی شامل «کارگران بیمار» خواهد شد. بنابراین، مسئله در خانه ماندن هنوز راهکاری نیست که توسط مسئولان دولتی تجویز شود، چرا که هزینههای این در خانه ماندن بسیار زیاد خواهد بود.
اما روشنترین توصیه در این خصوص، توصیههای حسن روحانی در سهشنبه ۶ اسفند بود: «از روز شنبه همه روالها با صورت عادی خواهد بود اگر مورد خاص و شرایط ویژه را ستاد ملی به آنها اعلام میکند». توصیف رئيس دولت طفره رفتن از گفتن این گزاره ساده بود: «دولت ایران هزینههای بیماری کرونا را تا جای ممکن بر گردن نخواهد گرفت». همانطور که کسبوکارهای خصوصی چنین نمیکنند. اپیدمی جدید، در بزنگاه نفسگیری فشار جامعهجهانی بر حکومت ایران قشرهای مختلف مردم را بیش از هر زمان دیگری نگران کرده است. آن هم در مقابلِ دولتی که در موارد مشابه نشان داده است هیچ ابایی از انکار مسئولیتهایش در مقابل بحرانهایی که یا خود پدید میآورد، یا آنها را تشدید میکند، ندارد. در مورد کنونی، جان هزاران نفر در معرض خطر است و در ادامه میلیونها نفر لطمات جبرانناپذیری از بحران کنونی خواهند خورد.
حتی خوشبینانهترین برآوردها هم نشان میدهند که حدود ۷۰ درصد کارگران زیر خط فقر هستند. این جمعیت چند میلیونی در ماههای پیشرو سرنوشت نامعلومی دارد. چه کسی و چگونه بلا را از سر میگذراند؟
جمعیتهایی که در بحرانهای جمعی آسیب بیشتری میبینند، قربانیِ به ظاهر یکدست اپیدمیها میشوند که گویا فرقی میان انسانها نمیگذارند. شکافهایی که در وضعیت عادی پیشین وجود داشته، در وضعیت شیوع یک بیماری جمعی تشدید میشوند، اما دوباره بر آنها این پرده افکنده میشود که گویا بلا تبعیض قائل نیست.
در همین زمینه