فریبرز رییسدانا صبح امروز، ۲۶ اسفندماه ۹۸، درگذشت.[i] خواندن خبر به همین یکلحظهی خواندناش ختم نمیشود. خبر تمام میشود و تپش قلب تمام نمیشود. اگر صدایش را در همان تکفایل صوتی که دستبهدست میشود، بشنوید، اگر بشنوید که ۸ سال پیش با چه شوری از بدیلی که در خیابانها شکل میگیرد و از سوسیالیسم حرف میزده، آن هم در میانهی این تعلیق و تنهایی ایام، آن هم وقتی میدانیم که نه از پیری که از ویروس کرونا مرده است، اندوه و اشک دیگر امان نمیدهند.
محضر رییسدانا را هرگز درک نکردهام. از او متنهایی خواندهام، وصفاش و صدایش را شنیدهام و میدانم که نزدیکترها «رییس» مینامندش. «رییس» اما نبوده، مدام از حقوق کارگران و زحمتکشان دفاع کرده و امروز، چهار روز مانده به بهاری محبوس، مرده است. از بیماریای مرده که تصمیم دولت ما در مقابله با آن، در قیاس با دیگر دولتها «بیشتر بهنفع کسانی بوده که اتفاقاً از امتیازات و امکانات بیشتری برای مقابله با [آن] برخوردار هستند»[ii].همین یک ماه پیش از زیر فقر بودن ۷۰درصد از کارگران گفته بود و از «تشکل مستقل» که نیاز اصلی کارگران است[iii]، آن هم در روزهایی که فیلم سمپاشی کارگران هفتتپه برای ضدعفونی کردنشان چنان نمای غیرانسانی محیرالعقولی از قرون وسطا از برابر چشمان بسیاری از ما گذشته است[iv]؛ آن هم در حالی که با وجود اسارت در ساختارها، تجربیات و مناظر پیشامدرن، قرنطینه را سیاستمدار جمهوری اسلامی متعلق به پیش از جنگجهانی اول دانسته است.[v]
این چند خط را در احترام به فریبرز رییسدانا مینویسم. در احترام به شور صدایش که آنقدر بود که کسی را دور از ایران در صبحگاهی سخت در قرنطینهی خانگی به نوشتن وادارد؛ در پاسخ به شور صدایش که تا به اینجا رسیده است. به فایل صوتی گوش میدهم، به گفتناش از «بدیلی که خود مردم میسازند»، به اندیشهاش به پراکسیس که مارکس در تز هشتم فوئرباخ «ماهیت زندگی اجتماعی» برمیشمارد[vi]، و به تاکیدش بر عمل و بر «آموختن بدیل از مردم» و نه دیکتهی خودکامهی بدیل از بالا. به درک درستی که از ساختهشدن بدیل از خلال «نهگفتن» و یافتن بدیل از قِبلِ «بهکفایت نهگفتن» داشته است. در نقد جامعهی سرمایهداری میگوید. از نقد وضع موجود و نیاز به هماندیشی؛ از ارزش خرد جمعی میگوید، بهویژه خردی که «با شور و آرمانهای مربوط به ساختن دنیای دیگر» همراه شود و از سوسیالیسم میگوید، به بلندترین صدا.
اکسل هونت در شرح برنامهاش برای کتاب «ایدهی سوسیالیسم» در مقدمه چنین مینویسد:
[…]میکوشم نشان دهم که در سوسیالیسم هنوز شرارهای تماماً زنده نهان است؛ تنها اگر ایدهی راهبردی سوسیالیسم از بدنهی فکریاش که ریشه در دوران اولیهی صنعتیشدن دارد، با قاطعیت کافی بیرون کشیده شده، در چارچوب تازهای از نظریهی اجتماعی کاشته شود[vii].
هونت همچنین از ایدهی نخست سوسیالیسم مینویسد که در این تصور ریشه دارد که باید در آینده امکان تاسیس جوامعی مبتنی بر الگوی اجتماعات همبسته فراهم شود. در این تصور، هر سه مطالبهی انقلاب فرانسه که در قسمی کشمکش با یکدیگر قرار دارند، با «شبیخونی جسورانه» در یک اصل وحدت مییابند: «اصلی که در آن آزادی فردی بهمثابهی کاملکردن خود در دیگری چنان تعبیر شده که بهکل بر مقتضیات برابری و برادری منطبق میشود. آغازگاه جنبش سوسیالیستی این فکر کلنگر است که دیگر نه یک فرد، بلکه اجتماعی همبسته را بهمثابهی حاملِ آزادیای که بناست محقق شود، بفهمیم»[viii].
متن دیروز خود را مرضیه امیری در دعوت به «بدیلی مردمی برای کرونا» نوشته است. به نقل از یاسر باقری از ویروس کرونا «بهعنوان موقعیتی که میتواند بهدلیل مشکل مشترک، افراد را با یکدیگر همدل کند» یاد کرده، در امیدواری به «نوع دیگری از سیاستگذاری اجتماعی از پایین و میان مردم». بهویژه آنکه بنا بر گزارش، «در سه هفته اخیر و بعد از اعلام شیوع ویروس کرونا در ایران، هیچ ابلاغیهای برای حفاظت از نیروی کار و طبقهی فرودست در برابر کرونا صادر نشده» است[ix]. در آلمان، در شهرهای مختلف از جمله فرانکفورت، برلین، ماینتس، دارمشتات و اوسنابروک، گروههایی شکل گرفته تحت عنوان «همبسته بهرغم کرونا»[x]. گروههایی تلگرامی که در مناطق مختلف شهری شاخهشاخه میشوند و بناست در خرید موادغذایی و دارو یا با توزیع غذا به ناتوانها، سالمندان و آنها که سیستم ایمنی بدنشان ضعیف است، کمک کنند. در این گروهها برای اهدای خون و اعلام نیازمندیها و خدماتی از قبیل کمکِ درسی به بچهمدرسهایها در این روزهای تعطیلی مدارس، هماهنگی و برنامهریزی میشود. کارهایی که در مناطق مختلف شهری در ایران نیز با گروهسازیهایی روی شبکههای اجتماعی قابل سازماندهی است و میراثاش یحتمل به کار روزهای پساکرونا نیز خواهد آمد.
بدیل چیزی است که خود مردم میسازند. و اگر در میراث رییسدانا نقد وضعیت و نقد جامعهی سرمایهداری را جدی بگیریم و اگر برای رسیدن به برابری و آزادی اجتماعی، بدیلی سوسیالیستی در چشمانداز داشته باشیم، به شکلگیری اجتماعات همبسته نیاز داریم و به ترمیم سرمایهی اجتماعی ـ چنان که مرضیه امیری نیز در متن خود ذکر میکند و در این مسیر هیچ زمانی، حتا بحرانیترین زمانها مثل این ایام را نباید دست کم گرفت. بریتونـپردی در عنوان مقالهاش در ژاکوبن از همبستگی در مقام تنها درمان ویروس کرونا یاد میکند.[xi] پندمی کنونی بیش از هر زمان، وابستگی متقابل واقعیت مادی حیات ما و نظامهای سیاسی و اخلاقی را آشکار کرده است و بله «آسیب به هر یک تن آسیبی به همه است»، همانطور که ما امروز صدایی شورمند و توانا را در پشتیبانی از کارگران و فرودستان از دست دادهایم. همانطور که هرروزه بدنهای ضعیف بسیاری را که از کمبودهای غذایی، بهداشتی و حمایت اجتماعی و اقتصادی ناکافی رنج میبرند، از دست میدهیم.
یادداشتها:
[i] فریبرز رئیسدانا، از اعضای کانون نویسندگان ایران درگذشت
[ii] برندگان سیاستهای اجتماعی دولت در بحران کرونا
[iii] «نیاز اصلی کارگران تشکل مستقل است»
[iv] برندگان سیاستهای اجتماعی دولت در بحران کرونا
[v] معاون وزارت بهداشت: با قرنطینه قم مخالفیم، قرنطینه برای قبل از جنگ جهانی اول بود
[vii] Honneth, Axel. Die Idee des Sozialismus. Berlin: Suhrkamp 2015, S.12.
[viii] Ibid, S. 48.
[ix] یک بدیل مردمی در برابر کرونا
[x] „Solidarisch trotz Corona“
[xi] The Only Treatment for Coronavirus Is Solidarity
سال ها تحت آزار و اذیت عمال رژیم بود
اما همچنان ثابت قدم ماند .
روحش شاد و یادش گرامی .
کیوان / 16 March 2020
متن سخنرانی اکبر معصومبیگی در مراسم بزرگداشت فریبرز رئیسدانا
“آنچه در پی میآید متن سخنرانی من است در مجلس بزرگداشت فریبرز رئیسدانا که به مناسبت فعالیّتهای او از جانب کمیسیون فرهنگی کانون نویسندگان ایران در ۱۳ اسفند ۱۳۹۵ برگزار شد. مجال اندک بود و بیش از این نمیشد سخن گفت.”
در بزرگداشت یار کانونی ما، فریبرز رئیس دانا
دوستان، یاران، همگامان
نخست یادی کنم از دوست از دست رفتهی جوان همهی ما بابک پاکزاد که همین اواخر جهان پریشیدهی ما را وانهاد و رفت.
امروز، یعنی روز بزرگداشت فریبرز رئیسدانا، یار دیرین کانون نویسندگان ایران، مقارنهی فرخندهای دارد با ۱۳ آذر سال ۱۳۷۷، روز برگزار شدن نخستین نشست عمومی کانون نویسندگان ایران یکی دو ماهی پس از کشتارهای سیاسی آن سال سیاه، قتل پروانه اسکندری و داریوش فروهر و رفیقان دلبند ما محمد مختاری و محمد جعفر پوینده در منزل زنده یاد سیمین جان بهبهانی، زنی دلیر و جگرآور که خود آیتی از پایداری در برابر شرّ و ستم بود. در این روز بود که نخستین هیئت دبیران موقت، پس از ۱۷ سال وقفه سرانجام برگزار شد.
از من خواسته شده که چند کلمهای در مناقب و کار و بار کانونی فریبرز رئیس دانا به نظر حاضران محترم این مجلس شریف برسانم. اول از همه بگویم که با اجازهی خود فریبرز و دوستان از این پس بیشتر از نام خودمانی او، فریبرز، استفاده خواهم کرد. دوم، میخواهم برای آن که صمیمیت مجلس را دو قبضه و غلیظتر کنم حرفها را از صورت خشک و رسمی و عبوس این گونه مجالس دربیاورم. راستش نمیخواهم حوصلهی حضار را سر ببرم. از طرف دیگر، از لحاظ فکری هم معتقدم آدمها را از روی جلوه و جلای ظاهریشان بهتر میشود شناخت و دوستشان داشت. این است که از شخص شخیص فریبرز به عنوان فرد شروع میکنم تا برسم به کار و کردار اجتماعی و سیاسی و فرهنگی او.
میتوانم بگویم که از نظر شکل و شمایل و شاکلهی ظاهری فریبرز هیچ کم ندارد. خوش قد و بالاست، نگاه تیز و تند و برندهای دارد، چهرهاش طوری است که از همان آغاز به دل میچسبد، بسیار خوشپوش است و برخلاف من و امثال من که شندرهپوشیم و همینکه جُلپارهای به دوش بیندازیم کافی است، فریبرز خیلی خوب به ظاهرش میرسد، و اگر روزگار کج رفتار بگذارد حتی از این هم آراستهتر است و در یک کلام به ظاهرش اهمیت میدهد. گذشته از همهی اینها، صدای پر طنین غرایی دارد که چون شیر میغرد. یادم هست در این سالها وقتی میخواستیم برای برنامههای کانون مجری توانایی داشته باشیم بیبلندگو صدایش نیم کیلومتری آن طرفتر شنیده شود، من همیشه فریبرز را پیشنهاد میکردم: نمونهاش مراسم خاکسپاری شاعر بزرگ ما، احمد شاملو، بود که عالی برگزار شد و یک عامل بسیار مؤثر و مهماش مجری مراسم بود.
فریبرز خانزاده است، بله خانزاده، ولی خانزادهای که پسرِ خان نماند. از جایی، خیلی زود، تصمیم گرفت خویشاوندی نسَبی خود را، به قول گوته، به سود پیوستگی و خویشاوندی انتخابی کنار بگذارد، و طبعاً از همهی مواهب و امتیازات خانزادگی محروم شد، ولی این قدر هست که در خانوادهی جدید خود فرزند خلق شد، فرزند کارگرها، زحمتکشها، تنفروشها، راندهشده، حاشیهنشینها، معتادهای بیصاحب روی دستمانده، فرزند بیصداها، فراموششدهها. فریبرز خواست صدای بیصدایان و محرومان باشد. و شد.
فریبرز تحصیلات منظمی دارد. در یکی از بهترین و مهمترین دانشگاههای دنیا، در «دانشکدهی علوم سیاسی و اقتصادی لندن» (L.S.E) درس خوانده است. این دانشگاه تا جایی که من میدانم دست کم تا همین بیست-سی سال پیش معتبرترین دانشگاه اقتصادی در جهان انگلیسی زبان بود، همان است آن زوج سوسیالیست انگلیسی سیدنی و بیاتریس وب بنیادش نهادند. خود فریبرز هم در رشتهی اقتصادسنجی تا یک دههی پیش در ایران، به گمانم، بیهمتا بود.
فریبرز البته به اقتصاد اکتفا نکرد. او اهل شعر است و شعر قدیم و جدید ما را خیلی خوب میشناسد و حتی یک دفتر ازشعرهای خودش را هم منتشر کرده است و با بیشتر اهل ادب و شعر و هنر ایران حشر و نشر دایمی دارد.
فریبرز تا جایی که من دنبال کردهام بیش از سی عنوان کتاب نوشته یا ترجمه کرده. صدها شاگرد و شاید بیش از این تربیت کرده. اما بیانصافی است اگر زندگی فریبرز را در این جنبهها خلاصه کنیم. او بالاتر از همه یک مبارز و فعال اجتماعی، سیاسی و فرهنگی است. وقتی نگذاشتهاند دانشجویان تشنهی دانستن از دانش عمیق اقتصادی او بهره ببرند، به خیابان و به میان مردم و توده آمده. میشود به جرئت گفت که هیچ چیز مردم و سرنوشت مردم با او بیگانه نیست. دوستان دیگری در این مجلس در بخشهای دیگر به جنبههای دیگر (از جمله فعالیتهای خستگیناپذیر کارگری او در دفاع از زحمتکشان) خواهند پرداخت و من در اینجا فقط میخواهم مختصری از فعالیتهای او در کانون نویسندگان ایران بگویم، آن هم صرفاً گذرانه و استطراداً، چون مجال گفتوگو تنگ است.
در همان ۱۳ اسفند سال ۷۷ فریبرز هم بود. از آن پس انگار تا به امروز یک اودیسهی پُر کشاکش و پُر تپش دوام داشته است. سفری دراز و رنجبار برای دستیابی به آزادی بیان بیهیچ حصر و استثنا. در تمام این سالها فریبرز همیشه در صف مقدم بوده، همهجا حاضر بوده. بر مزار جانباختگان دههی ۱۳۶۰ در گورستان خاوران، بر مزار ستمکشتگان سال ۱۳۷۷، در تجمع خانوادههای جانفشانان دههی ۶۰ در برابر زندان اوین در حمایت از اعتصاب غذای ناصر زرافشان عضو زندانی ما، در جلسههای ماهانهی جمع مشورتی در انواع جاها از خانههای اعضا و رستوران هتل نادری گرفته تا هر بیغولهای که نیروی سرکوب و سانسور خبردار نمیشده و میشده جلسه گذاشت؛ و در شش سال مداوم فعالیت در هیئت دبیران، شش سالی که سرکوبگران مانع از برگزاری مجمع عمومی کانون شدند و در نتیجه سالیان دراز فعالیت بیوقفه همه ما را فرسود و خسته کرد.
در همهی این سالها فریبرز بهندرت در جلسهای غیبت داشت. عضو هیئت دبیران بود که به زندان رفت. از زندان بیرون آمد بیدرنگ و در نخستین جلسه به جمع هیئت دبیران پیوست. در همهی این ایام با جان و دل مایه گذاشت، و آخرین بار همین امسال همه دیدیم که در مرداد ماه، به مناسبت سالگرد درگذشت احمد شاملو، عمله و اکرهی ارتجاع عملاً و در روز روشن و پیش چشمان حیرتزدهی مردم او را ربودند و در وسط بزرگراه رها کردند. در همهی این سالها فریبرز با کانون یکدل و یکزبان بوده.
آیا هیچ اختلاف و کشمکشی پیش نیامده؟ تا دلتان بخواهد. ولی این کشاکشها و اختلاف دیدگاههای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی هرگز باعث نشده که هدف، یک آرمان مشترک مهمل بماند: پیکارِ تا به آخر و تا پای جان برای دستیابی به آزادی و آزادی بیان بیهیچ حصر و استثنا.
دوستان! پاسداشت فریبرز رئیس دانا، بزرگداشت یک عمر کوشش مستمر برای دستیابی به آزادی است، بزرگداشت تعهد، آزادی و پایداری است.
۱۳ اسفند ۱۳۹۵
در بزرگداشت فریبرز رئیسدانا / 17 March 2020
فریبرز می گفت: “بعنوان یک سوسیالیست امیدوارم، راه را نشان میدهم.”
و شعر شاملو را میخواند و به یادمان میآورد که
” شد آن زمان که بر مسیح مصلوب خویش به مویه مینشستید
که اکنون
هر زن
مریمی است
و هر مریم را
عیسایی بر صلیب است،
بی تاج خار و صلیب و جلجتا
بی پیلات و قاضیان و دیوان عدالت.-
عیسایانی همه هم سرنوشت
عیسایانی یکدست
با جامهها همه یکدست
و پاپوشها و پاپیچهایی یک دست- هم بدان قرار-
و نان و شوربائی به تساوی
که برابری، میراث گران بهای تبار انسان است، آری…”
"بعنوان یک سوسیالیست امیدوارم، راه را نشان میدهم." / 17 March 2020
علت مرگ دکتر رئیس دانا عفونت بیمارستانی بود
▪️اردوی کار: به گفتهی دکتر #ناصر_زرافشان، نتیجهی تست #کرونای دکتر #فریبرز_رئیسدانا ساعاتی پیش منفی اعلام شده و علت فوت ایشان عفونت بیمارستانی بوده است.
علت مرگ دکتر رئیس دانا عفونت بیمارستانی بود / 17 March 2020
پس از مرگ لنین، حزب کمونیست شوروی در اقدامی نسبتا عجیب در سالمرگ او از کائوتسکی خواست تا نظرش را درباره لنین بنویسد. کائوتسکی، همان که لنین او را مرتد نام داده بود و در اثری (انقلاب پرولتری و کائوتسکی مرتد) او را به واقع له کرده بود، در مقالهای به یادماندنی زیباترین تفسیر را از لنین کرد. کائوتسکی ضمن برشمردن اختلاف نظرش با لنین، دست آخر گفت انسانها را در کلیت خود باید سنجید نه در کنشهای جزیی اش. انسانها کلیتی دارند که همان را باید وجه ارزیابی قرار داد، نه این یا آن موضعگیری در این یا آن شرایط. و کائوتسکی در نهایت لنین را یکی از بزرگترین انقلابیون تاریخ نامید و بشدت مورد ستایش قرار داد.
اکنون بدون اینکه قصد مقایسهی فریبرز رییسدانا را با لنین داشته باشم، به آنان که با نظراتش در زمان حیات او مخالفت داشتند و احتمالا در این جمع فیسبوکی ما هم کم نباشند، به ویژه دوستان مدرنی که خود را پاک غربی میدانند و به ما درس غربی رفتار کردن میآموزند و مدام حضور چهلسالهشان را در غرب به رخ میکشند، فقط میگویم: در کدام مکتب و آیین و فرهنگ غربی مشاهده کردهاید که مخالفان یک فرد فقط دو ساعت بعد از مرگ رقیب، به خود جسارت میدهند که تمام گذشته ی مورد اختلافشان را روی سفره بریزند؟
کدام آیین انسانی به شما اجازه میدهد درفقدان یک انسان که دیگر نمیتواند پاسخ دهد، به تهمت، لیچارگویی، دشنام زدن بپردازید به جای آنکه لزوما کلیت زندگیش و نه لحظاتی از آن را ارزیابی کنید؟ کدامتان که مدام ادعای «پارتیزان، پارتیزان» کردنتان خفه مان کرده، از مبارزات رییس دردههی شصت در آن بگیروببند یاد کردهاید یا در واقع اصلا خبر دارید؟ کدامتان از حضور رییس در تک تک مراسم در تک تک حقطلبیها در تک تک جمعها و مراسم در این دو دههی اخیر یاد کردهاید؟ کدامتان آخر؟ رییس با همهی ما درگیریهای کوچک و بزرگ داشت اما تمام این درگیریها در مقابل کلیت زندگی او رنگ میبازد.
شرم باید کرد که چنین گستاخانه هویت یک انسان سیاسی و مبارز را لجنمال میکنید.
شرمتان باد.
برگرفته از فیسبوک حسن مرتضوی
حسن مرتضوی / 17 March 2020
فریبرز رییسدانا، سهشنبه ۲۷ اسفندماه ۱۳۹۸ در آرامستان روستای ابراهیمآباد، آرام گرفت.
روستای ابراهیمآباد، از توابع بخش رامند شهرستان بویینزهرا در استان قزوین و زادگاه آباواجدادی فریبرز رییسدانا است.
وصیت ایشان، آرمیدن در امامزاده طاهر بود که نیک میدانست، محقق نخواهد شد.
▪️وصیت او پس از آن، آرمیدن در روستای پدریاش بود که صدای خندههای کودکانه او طنینانداز دشتهای روستا بود، وقتی که سوار بر اسب، طبیعت را درمینوردید.
▪️امروز فریبرز رییسدانا به خاک سپرده شد.
راهت پررهرو باد، رفیق زحمتکشان ایران.
متبرک باد نام تو.
متبرک باد نام تو / 17 March 2020
چه بسیار آزادیخواهان و پیکارگران راه آزادی را در این موقعیت با بهانه کرونا می کشند.
این حکومت با سابقه ای که دارد اکنون چه بسیاری را خواهد کشت.
آذران / 18 March 2020
بازنشر ویدئویی از #فریبرز_رئیس_دانا و دفاع او از زندانیان سیاسی:
دفاع از زندانیان سیاسی وظیفهی هر انسانی است که ادعا میکند قلبی در سینه دارد که به خاطر وجدان بشری هم میتپد.
زندانیان سیاسی سعی کردهاند با مردمانی که برای حقوقشان دست به کنش آگاهانه میزنند دوست بشوند و همدلی کنند.
زندانیان و فعالین سیاسی خودشان را گوشت تلخ میکنند برای خوشبختی دیگران.
افکار عمومی باید زندانیان سیاسی را بشناسد و بتواند دربارهشان صحبت کند و روزنامهها باید از آنان بنویسند.
در این چهل سال هر فعال آزادیخواهی که بازداشت شده، با اتهاماتی مانند به خطر انداختن امنیت ملی، جاسوسی، براندازی و تجزیهطلبی روبرو بوده است.
⚫️فریبرز رئیس دانا فعال سوسیالیست و زندانی سیاسی سابق امروز صبح بر اثر بیماری مشکوک به کرونا درگذشت.
-کمپین دفاع از بازداشتشدگان هفتتپه و زندانیان ترقیخواه:
بازنشر ویدئویی از #فریبرز_رئیس_دانا و دفاع او از زندانیان سیاسی / 18 March 2020