احسان مهرابی- میگویند کاریکاتور و کارتون با اغراق عجین است اما گویا این هنر درایران هنوز به کار نمیآید چرا که هنرمندتر از کاریکاتوریستها در اغراق بسیارند. آنانی که درباره کارتون چنان اغراق میکنند که دیگرانی از جنس خودشان هم که چیزی ندیدهاند باورشان میشود. آن وقت باید کارتونیست دوره بیفتد و بگوید منظورش چیز دیگری بوده است.
کارتونیستهای ایرانی بارها گرفتار این اغراق شدهاند. هر چه مشتریشان بیشتر، گرفتاریشان نیز افزونتر. به زندان رفتهاند و روزنامههایشان بسته شده. هرچند هنوز به پای صفحات سیاسی نرسیدهاند اما کارتونها هم درزمره بهانه گیریها برای توقیف مطبوعات قرار گرفتهاند. به تعدادی ازآنها در دادگاههای مطبوعاتی استناد شده. درباره تعدادی هم کار نشریات به برگزاری دادگاه نکشیده و مستقیما پس از چاپ توقیف شدهاند.
زندان در ۱۹سالگی
حسن کریمزاده جوانترین زندانی سیاسی ایران نیست اما میتواند عنوان جوانترین کارتونیست زندانی و یا جوانترین روزنامه نگار زندانی را برای خود ثبت کند. او بیست و یک سالگی را وقتی آغاز کرد که از زندان بیرون آمده بود. در ۱۹ سالگی متهم شد که برای هفته نامه فاراد، طرح آیتالله خمینی را با دستی بریده و در حال بازی فوتبال کشیده است. کارشناسان با دیدن تکنیک طرح میگفتند که این کار کریمزاده نیست، اما در کشوری که بسیاری بر اساس نادیدهها حکم میدهند، حسن کریمزاده با شعار «اعدام باید گردد» معترضان روبرو شد و به زندان افتاد. نیروهای تندرو به دفتر نشریه فاراد رفتند و کامپیوترهای این نشریه را به خیابان انقلاب ریختند.
فارادیها میگفتند کارتون از ابتدا اینگونه نبوده و هنگام چاپ این اتفاق رخ داده است. محل چاپ و لیتوگرافی هم چاپخانه روزنامه کیهان بود، روزنامه منتقد به سیاستهای وزیر ارشاد. سال ۱۳۷۱ بود و سید محمد خاتمی وزیر ارشاد دولت هاشمی رفسنجانی.
استاد تمساح
ماجرای فاراد به فراموشی سپرده شد. دوم خرداد شده و بنا بود مجلس ششم هم به دست دوم خردادیها بیفتد. وزیر ارشادی بود که سیاستش را سیاست سمحه و سهله میخواندند و در نماز جمعه شعار میدادند «وزیر ارشاد ما ارشاد باید گردد». سخنران ثابت نماز جمعه علیه مهاجرانی از قم میآمد: محمد تقی مصباح یزدی. یک روز برای اینکه به حساب خودش کار را تمام کند، از چمدانی حاوی دلار خبر داد که از آمریکا برای روزنامه نگاران آمده.
پاسخ این سخنان کارتونی بود از تمساحی که برای مطبوعات اشک میریخت. کارتون به نام استاد تمساح مشهور شد، طرفداران مصباح را به تحصن کشاند، روزنامه آزاد را برای یک هفته تعطیل کرد و نیک آهنگ کوثر را برای ۶ روز به بند ۲۰۹ اوین فرستاد. کارتون استاد تمساح تا سالها بعد دامن نیک آهنگ را گرفته بود. او بارها احضار شد و از سوی طرفداران مصباح تهدید به قتل. آخرین تهدید از سوی گروه موسوم به «فرزندان نواب صفوی» بود.
مصباح یزدی سندی برای حرفهایش نداشت، البته کسی هم از او سندی نمیخواست. بعدها اما نیک آهنگ کوثر نوشت که مورد ادعای مصباح یزدی دنیل پرل بوده است. خبرنگار آمریکایی که وقتی به دفتر یک «فیکسر» رفته بود، یکی از شاگردان مصباح یزدی هم آنجا بود. «فیکسر» یا همان کسی که برای خبرنگاران خارجی قرار ملاقات میگرفت، چمدان بزرگ دانیل پرل را به شاگرد آیتالله نشان داده و به شوخی گفته بود این کیف پر پولهایی است که برای روزنامه نگاران ایرانی آورده تا علیه اسلام بنویسند. شاگرد مصباح هم موضوع را با آب و تاب برای استادش تعریف کرده بود و این شد موضوع سخنرانی استاد در نماز جمعه. البته آیتالله داستان چمدان دلار را پیشتر در برخی محافل ذکر کرده بود.
دانیل پرل بعدها در پاکستان سر بریده شد و نیک آهنگ کوثر هم بعدتر تن به مهاجرت داد. کارتون استاد تمساح برای همه اما تلخ نبود و برای یکی از طلبههای معترض سمت نمایندگی مجلس را به ارمغان آورد. حمید رسایی نماینده تهران که این روزها از صحنه گردانان توقیف روزنامه شرق است، آن روزها طلبهای بود که به نمایندگی از طلبههای متحصن به دیدن آیتالله توسلی مشاور خاتمی رفت.
روزی که نیک آهنگ را به زندان بردند، گفته شد مصباح یزدی برای عمل جراحی «بواسیر» به لندن رفته. چندی بعد او بر روی ویلچر به ایران بازگشت. فردی که او را دیده بود صحنه بازگشت مصباح را برای نیک آهنگ ترسیم کرد و به او گفت که این میتواند سوژه کارتون جدیدش باشد. نیک آهنگ هم گفت که جای شوخی قبلیاش درد میکند!
کاریکاتور خاتمی
بعد از توقیف فلهای نشریات نوبت نشریه توانا بود که بهخاطر انتشار کاریکاتوری بدون عمامه از خاتمی توقیف شود. کشیدن کاریکاتور روحانیان خط قرمز بود. پیش از آن البته نشریه پرتو سخن مصباح یزدی، کاریکاتور آیت الله منتظری را چاپ کرد اما توقیف نشد. بزرگمهر حسینپور طبیعتا با کارتونیست پرتو سخن تفاوت داشت و گویا نمیشد از سر کاریکاتور او گذشت.
کارتون ۶۵ ساله
این بار کارتون را یک ایرانی نکشیده بود. اصل کارتون هم به ۶۵ سال قبل تعلق داشت. کارتونی از یکی از قضات دیوان عالی آمریکا که برای معترضان تصویر آیت الله خمینی را تداعی میکرد و آنان را به محل روزنامه کشاند. حسین اللهکرم از چهرههای شاخص حزبالله در حالیکه روزنامه کیهان از جیب کاپشناش بیرون زده بود با یاران خود به مقابل روزنامه رفت. روزنامه حیات نو تعطیل شد و علیرضا اشراقی ۵۶ روز را بخاطر این کارتون در بازداشت گذراند. کارتون منسوب به آیت الله خمینی، روزنامه کسی را تعطیل کرد که اسم گروهش را مجمع نیروهای خط امام گذاشته بود: هادی خامنهای برادر آیتالله خامنهای. کارتون برای مصاحبه دکتر غلامعباس توسلی استفاده شده بود که گفته بود: «هنوز به مرز فروپاشی اجتماعی نرسیدهایم». پیش بینی دکتر برای ایران معلوم نیست درست باشد اما برای روزنامه حیات نو حتما درست نبود و این روزنامه فروپاشید.
روزنامه ایران
روزنامه ایران تنها روزنامه نزدیک به دولت است که به دلیل درج کارتون تعطیل شد؛ کارتونی که شهرهای آذری نشین ایران را ناآرام کرد و طراحش را به دادگاه و زندان کشاند. عرصه سیاسی ایران برای هفتهها درگیر این کارتون بود و پای بسیاری از شهروندان آذری را به زندان باز کرد. بداقبالی کارتونیست روزنامه ایران شاید اختلاف مقامهای وزارت ارشاد با مدیر مسئول روزنامه بود.
محمدحسین صفار هرندی از کشدار شدن ماجرا چندان بدش نمیآمد و مسئولان امنیتی از بازداشت و آزار معترضان. بعد از آن بود که روزنامه ایران کاملا به دست دولتیها افتاد.
الاغ هالهدار
میگویند مومن از یک سوراخ دو بار گزیده نمیشود اما گویا این ضربالمثل برای روزنامه شرق مصداق ندارد و این روزنامه با دو کارتون بسته شده. اولین کارتون، صفحه شطرنجی بود با حضور الاغی که لکهای سفید بالای سر خود داشت. لکهای که به هاله نور احمدینژاد تعبیر شد و روزنامه را توقیف کرد.
باسلام .ما مردم ایران فرهنگ وخلقیات منحصر بفردی داریم وقتی دیدیم طرف سمبه اش پرزور است وبا هیچ صراطی مستقیم نمیشود با زیرکی کنارمیکشیم واورا به هزل و تمسخر مییگیریم وانقدر با کنایه و استهزا رسوایش میکنیم که طرف ناخواسته اقرار به خریت میکند! انوقت است که بر سر خرمرادسوار و از او چنان کولی میگیریم تافریاد بزند: من جیییییگر هستم!!. کارتون یا(مضحک قلمی) سابقه ای چندهزار ساله از تاریخ مبارزات ملت ایران با استبداد دارد. مثلا همین بز را در نظربگیرید! اولین کارتون محرک که اخیرا کشف شده و ابتکار ایرانیان است!وبزی درچند حالت گرد استوانه ایست که وقتی بچرخش در میاید به شاخه ای میپرد که به مقصود نمیرسد!. واین بز ریشدار مظهر افاده و ریا وسالوس خرمردرندی شده!! مثل بزبزقندی وقصه شنگول ومنگول ویا هر جن وشیطان که به کسوت بز ظاهر میشود ویا بز اخشب که حکایت دیگری دارد! ولی حالا این بز ما لو رفته وهر ریشداری فکر میکند منظورما بااوست وبگیر ببند که چرا به بز ریشخند زدی؟! ولی ملت خوش قریحه سراغ جانواران جدید مثل تمساح ومارمولک وکوسه میروند که اصلا قرابت فرهنگی وجغرافیائی باما ندارند. ولی وقتی گفتیم مارمولک همه روحانیت اخم به تخم میگیرند!یا اگر گفتیم تمساح همه یزدیها انگشت به او میکشند! و دایناسور: حضرت عبا عمامه پریشان میکند که من قبل از خداوند باریتعالا بوده ام وتا حلوای ایشان را نخورم سر به بسترنمیبرم!. وهمینست که بهلول حکیم خودرا به بلاهت زد یا ملا نصرالدین و یا کاکا توفیق واینروزه کارتونیستهای اگاه وزیرک که جان در لبخند ما میدهند تا این بزها راانگشت نمای خلق کنند.
کاربر مهمان نادر / 07 October 2012