امین سرخابی – آیا اختیار حجاب از جانب زنان ایرانی و بازتولید آن به انحاء گوناگون، تنها از سر اجبار و تحت تأثیر قوه قهریه از سوی حکومت است، یا لازم است دلایل اختیار حجاب را در جاهای دیگر نیز جستوجو کنیم؛ به ویژه به واسطه شخصیتهای طبقه متوسط و بازتولید حجاب در این طبقه؟
به راستی چه دلایل سیاسی میتواند در این قضیه مداخلهگر باشد؟ چه متغیرهای مستقل و غیر مستقلی میتواند به این روند شتاب و تداوم ببخشد؟ چه عوامل اجتماعی و روانشناختی در بازتولید حجاب طبقه متوسط موثر است؟
پس از روی کار آمدن نظام جمهوری اسلامی، یکی از مباحثی که مدام مورد مناقشه و بحث محافل رسمی و غیر رسمی حکومتی و غیر حکومتی قرار گرفته، حجاب است.
حجاب اجباری و منع آن در ایران، تاریخی کهنتر از جمهوری اسلامی دارد. پیشتر در دوره حکومت رضاشاه پهلوی در جریان قانون کشف حجاب، پوشش و حجاب اسلامی منع، اما بعد از مدتی لغو شد. در دوره محمدرضا شاه نیز سیاستهای فرهنگی در راستای کشف حجاب، غیر رسمی بود. پس از روی کارآمدن جمهوری اسلامی نیز حجاب بار دیگر به طور رسمی از امری شخصی به امری سیاسی مبدل شد.
هر چند مسئله حجاب در ایران امروز تنها به زنان محدود نمیشود و از بسیاری جهات مردان را نیز در بر میگیرد، اما به دلیل ساختارهای سنتی اجتماعی و وجود برخی هنجارهای ویژه که به طور مستقیم با دین در ارتباط است حجاب را به زنان مرتبط میدانند. اینکه حجاب نیز برای زنان چه مواردی را در بر میگیرد و با چه مصادیقی معنای خود را در مییابد، هم از نظر فقهی و هم از نظر فرهنگی در کشورهای مختلف مورد مناقشه است. عدهای از فقیهان دینی تفسیر کمتر سختگیرانهای از حجاب دارند. آنها به روشنفکران دینی موسوم هستند، اما عده دیگری از فقیهان دینی که اکثریت را نیز تشکیل میدهند نظرات بسیار سختگیرانهای در این باب دارند.
به لحاظ فرهنگی نیز در حوزه تمدنی کشورهای اسلامی، حجاب و ملزومات آن یکسان نیستند. در کشورهای عربی و ترکیه، حجاب زنان به معنای پوشیدن سر و جلوگیری از نشان دادن موی سر است. زنان محجبه در این کشورها در صورت پوشیدن شلوار جین چسبان نیز تنها با پوشیدن روسری یا مقنعه از بقیه زنان متمایز میشوند. در کشورهایی نظیر ایران، افغانستان و پاکستان پوشش نیمتنه و پایین تنه همراه با موی سر به وسیله چادر از اهمیت زیادی برخوردار است.
علاوه بر تفاسیر فقهی مختلف از حجاب و تفاوت در مصادیق آن در حوزههای فرهنگی مختلف آنچه در این نوشتار مد نظر است، حجاب در ایران و علل بازتولید آن در میان طبقه متوسط ایرانی است. به نظر میرسد عوامل گوناگونی در این امر دخیل هستند و گاهی نیز این عوامل به سبب همپوشانیشان با همدیگر روند بازتولید حجاب را سرعت میبخشند. زنان محجبه در میان طبقات و اقشار مختلف ایرانی به چشم میخورند و هرکدام نیز به دلایل متعددی به ادامه این روند مبادرت میورزند، اما شاید طبقه متوسط بیشتر مورد توجه تحلیلگران و محققان اجتماعی باشد.
حجاب حک قدرت بر بدن
پس از روی کار آمدن نظام جمهوری اسلامی، یکی از مباحثی که مدام مورد مناقشه و بحث محافل رسمی و غیر رسمی حکومتی و غیر حکومتی قرار گرفته، حجاب بوده است.
رابطه میان حجاب و سیاست تنها به دوران حکومت اسلامی در ایران برنمیگردد، بلکه در دوران پیش از انقلاب نیز در مرکز قدرت سیاسی ایران جایگاه ویژهای داشته است؛ چه قبل از انقلاب که وجه سلبی داشته و چه بعد از انقلاب که وجه ایجابی داشته است. بدین معنا که قبل از انقلاب ایران، کشف حجاب به مثابه نماد حکومت مدرن تلقی میشد و بعد از انقلاب نیز حجاب اجباری به مثابه نماد حکومت دینی و اسلامی محسوب میشود.
حجاب اجباری و منع آن در ایران، تاریخی کهنتر از جمهوری اسلامی دارد. همانطور که پیش از این گفته شد، پیشتر در دوره حکومت رضاشاه پهلوی در جریان قانون کشف حجاب، پوشش و حجاب اسلامی منع، اما بعد از مدتی لغو شد. در دوره محمدرضا شاه نیز سیاستهای فرهنگی در راستای کشف حجاب، غیر رسمی بود. پس از روی کارآمدن جمهوری اسلامی نیز حجاب بار دیگر به طور رسمی از امری شخصی به امری سیاسی مبدل شد.
به این ترتیب رابطه میان حجاب و سیاست تنها به دوران حکومت اسلامی در ایران برنمیگردد، بلکه در دوران پیش از انقلاب نیز در مرکز قدرت سیاسی ایران جایگاه ویژهای داشته است؛ چه قبل از انقلاب که وجه سلبی داشته و چه بعد از انقلاب که وجه ایجابی داشته است. بدین معنا که قبل از انقلاب ایران، کشف حجاب به مثابه نماد حکومت مدرن تلقی میشد و بعد از انقلاب نیز حجاب اجباری به مثابه نماد حکومت دینی و اسلامی محسوب میشود.
زنان پس از روند مدرنیزاسیون در ایران و افزایش روند تقسیم کار اجتماعی از دهه ۳۰ به بعد بیشتر در سطوح اجتماعی مطرح شده اند و به عنوان نیرویی تازه سربرآوردهاند و منسجمتر از پیش در مقاطعی از تاریخ نیز قدرت سیاسی را با چالش روبهرو کردهاند. زنان در ایران چه در چهارچوب گفتمانهای ایدئولوژیک چپ و راست و چه اسلامی به مثابه نیرویی مهم و جریانساز عمل کردهاند یا به عبارت بهتر مورد استفاده قرار گرفتهاند.
همپوشانی فرهنگ و سیاست و درهمآمیختگی و استیلای مذهب بر فرهنگ ایرانی نیز عامل تعیینکنندهای در محوریت قرار گرفتن زنان در سیاست ایرانیان هستند. زنان از نیروهای فعال و کادرهای میانی سازمانهای سیاسی نظامی در اوایل دهه ۵۰ به بعد بودند. به عنوان مثال سازمان چریکهای فدایی خلق با انتخاب پوششی ویژه برای زنان و مشارکت دادنشان در لایههای میانی سازمان، نظر مساعد بیشتر زنان طبقه متوسط جدید و تحصیل کرده را به خود جلب میکردند.
همچنین سازمان مجاهدین خلق نیز با اتخاذ پوشش مخصوص زنان خود، طرفداران خود و کادرهای رهبری را از دیگران متمایز میکرد. آنها زنانی بیشتر متعلق به طبقه متوسط قدیم و بازاری بودند.
بعد از انقلاب اما سیستم سیاسی از زاویه دیگر، زنان را در مرکز توجه خود قرار داده است و با اجباری کردن حجاب و پوشش اسلامی، تلاش میکند تا زنان را به سوژهای منقاد و مطیع تبدیل کند. در واقع زنان بیش از قشر دیگری در ایران سیالیت قدرت را نه تنها بر روح و روان بلکه بر رفتارها و بدن خویش نیز احساس میکنند. رعایت حجاب و پوشش اسلامی در ایران امروز برای جریان حاکم سیاسی و برخی از اپوزیسیون ساختاری به مثابه امری مشروعیتبخش، هویتزا و دیگر بودگی است. بدین صورت حجاب و پوشش اسلامی برای حکومت امری، قابل گفتوگو نیست.
ناهمگونی طبقه متوسط
طبقه متوسط ایرانی از دیرباز و خصوصاً پس از روی کار آمدن پهلوی اول گستره وسیعتری از طبقات اجتماعی را به خود اختصاص داده است.
زنان بیش از قشر دیگری در ایران سیالیت قدرت را نه تنها بر روح و روان بلکه بر رفتارها و بدن خویش نیز احساس میکنند. رعایت حجاب و پوشش اسلامی در ایران امروز برای جریان حاکم سیاسی و برخی از اپوزیسیون ساختاری به مثابه امری مشروعیتبخش، هویتزا و دیگر بودگی است. بدین صورت حجاب و پوشش اسلامی برای حکومت امری، قابل گفتوگو نیست.
طبقه متوسط از زمان شکلگیری و گسترش آن در ایران از دو آبشخور فکری تغذیه میشود: یکی “بازار” که به طبقه متوسط قدیم و دیگری “مراکز آموزشی” که به طبقه متوسط جدید موسوم هستند. معمولاً طبقه متوسط نشئت گرفته از بازار بیشتر به مراجع سنتی و مذهبی وابسته بوده است و به لحاظ ایدئولوژیک و گفتمانی در معادلات سیاسی از محافظهکاران به شمار میآیند.
طبقه متوسط نشئت گرفته از مراکز آموزشی نیز بیشتر وابسته به دستگاههای فکری و ایدئولوژیک مدرن و امروزیتر بودهاند؛ مانند مطبوعات و کتاب و دانشگاهها و گروههای مرجع وابسته به مراکز آموزشی. یکی از عناصر مهم طبقه متوسط جدید و قدیم، زنان هستند. زنان به عنوان یکی از اجزای مهم و تاثیرگذار این طبقات، بیشتر نقش معرف و نمایندگی را در این دو وجه از طبقه متوسط در سطح اجتماع و عرصه عمومی دارند. نوع پوشش و روابط عمومی و شیوه ارتباطات زنان در این دو وجه از هم متفاوت هستند. متفاوت بودن این دو وجه از طبقه متوسط، دو الگوی متفاوت را برای زنان تعیین کرده که در وجه طبقه متوسط قدیم زن محجبه و پوشیده و برای طبقه متوسط جدید نیز، زن غیر محجبه یا با حجاب نه چندان پوشیده و در برخی موارد نیز حجابی است که بیشتر با مدهای روز و غربی قرابت دارد تا آنچه پوشیدگی اسلامی مینامند.
چنین تفاوتی میان دو وجه طبقه متوسط ایرانی در تحولات اجتماعی نیز بازتاب داشته و قدرت سیاسی از این امر به خوبی استفاده کرده است . خصوصاً بعد از انقلاب ۵۷ و روی کارآمدن حکومت اسلامی همیشه یکی از معضلات پیش روی حکومت اسلامی طبقه متوسط جدید و خصوصاً زنان به عنوان اصلیترین عنصر گفتمانی تشکیلدهنده این طبقه بوده است. بدینترتیب سیاستگزاران جمهوری اسلامی همیشه سعی داشتهاند با اتخاذ سیاستهای اقتصادی و اجتماعی از گسترش و رشد طبقه متوسط جدید جلوگیری کنند. این سیاستها معمولاً به وسیله گسترش اقتصاد دولتی، محدودیت رسانهها، سرکوب فعالان زن طبقه متوسط جدید صورت میگیرد که این سیاستها نیز به بازتولید حجاب در طبقه متوسط و چیرگی حجاب در میان دو وجه طبقه متوسط منجر شده است. برخی از تأثیرات این سیاستها عبارتند از:
یک: فقدان حقوق فردی
سیاستهای اقتصادی و فرهنگی حاکمیت و تلاش در جهت توقیف کردن رشد طبقه متوسط جدید سبب پایمال شدن حقوق فردی شده است.
در مورد زنان این امر بسیار مشهود و ملموس است. قوانین حقوق مدنی ایران با ایفای حقوق فردی زنان منافات دارد. به طوری که بر اساس حقوق مدنی زنان به عنوان فرد هیچگونه حقی در انتخاب نوع پوشش خویش ندارند. در واقع حق انتخاب به عنوان یکی از اصول ابتدایی و طبیعی فرد از زنان سلب می شود و حجاب اجباری به عنوان اصلی پذیرفته شده و نهادینه شده تلقی میشود.
دو: جامعهپذیری سیاسی حجاب
آموزش و پرورش به عنوان یکی از مهمترین وزارتخانهها در ایران از اولین مقاطع تحصیلی با پیروی از تفکیک جنسیت و جداسازی مراکز آموزشی پسران و دختران به ترویج حجاب و تبلیغ محاسن حجاب و مضرات بیحجابی میپردازد و با استفاده از نمادهای اسلامی سعی بر قبولاندن پوشش اسلامی به زنان از سنین کودکی مینماید.
این امری است که در دوران رشد کودک به بزرگسالی مرتب تکرار میشود و در فرآیند جامعهپذیری، زنان طبقه متوسط را با تناقض و پیچیدگی با فضا و تفکر غالب بر فضای خانواده و محیط بیرون روبهرو میکند. روند جامعهپذیری سیاسی نیز ذهنیت مردان طبقه متوسط را بیشتر جهت پذیرش حجاب آماده میکند. همچنین روند جامعهپذیری باعث میشود برخی از زنان نیز در نبود بقیه مراجع رسمی غیر دینی اسیر خوداجباری حجاب شوند.
سه: اجبار اجتماعی
به نظر میرسد مردان طبقه متوسط ایرانی در بخش آگاه و ناخودآگاه ضمیر خود الگوهای اجتماعی اسلامی و مسلط را مانند حجاب زنان حداقل در محیط عمومی و غیر خصوصی پذیرفتهاند و دوست دارند همسران شان قیدهای ناشی از این اجبار اجتماعی را به دلایل مختلفی چون “امنیت” و “حرمت” و گاه “فشار عرف” مد نظر قرار دهند که همین نکته نیز نافی حقوق فردی زنان خواهد بود.
تعمیق روند جامعهپذیری سیاسی توسط رسانهها و نهادهای حکومتی نوعی از اجبار اجتماعی را حتی در میان پیشروترین و آوانگاردترین قشرها و افراد جامعه ایرانی گسترش میدهد. به نوعی که خودآگاه یا ناخودآگاه، نیز در برابر برخی قوانین و آداب رسوم مربوط به پوشش اسلامی سر تعظیم فرود بیاورند.
هشدار پدران، برادران، همسران و حتی مادران به زنان جوانی که خود را مقید به حجاب نمیدانند، برای رعایت چند و چون پوشش در برابر افراد مذهبی یا مردان جوان از مصادیق اجبار اجتماعی است.
وجهه و جایگاه اجتماعی خانواده نیز از دیگر مواردی است که مشمول اجبار اجتماعی قرار میگیرد. دخالت مردان (برادر، همسر، پدر و … ) در پوشش زنان تحت عناوین مختلف و توجه به چگونگی حجاب آنها در برابر “دیدگان دیگری”، یکی از مواردی است که حتی مردان کمتر مذهبی و حتی سکولار نیز به عنوان نوعی هنجار اجتماعی و پرستیژساز در نظر میگیرند. به نظر میرسد مردان طبقه متوسط ایرانی در بخش آگاه و ناخودآگاه ضمیر خود الگوهای اجتماعی اسلامی و مسلط را مانند حجاب زنان حداقل در محیط عمومی و غیر خصوصی پذیرفتهاند و دوست دارند همسران شان قیدهای ناشی از این اجبار اجتماعی را به دلایل مختلفی چون “امنیت” و “حرمت” و گاه “فشار عرف” مد نظر قرار دهند که همین نکته نیز نافی حقوق فردی زنان خواهد بود. دامنه این اجبار اجتماعی در پوشش رسمی در ایران در مورد رنگ لباس زنان نیز مصداق دارد.
چهار: امنیت اجتماعی
معمولاً زنانی که کمتر به پوشش مورد نظر حکومت توجه دارند و از رنگهای متنوع و جذاب در سطح جامعه استفاده می کنند بیشتر در معرض تهدیدات ناشی از ناهنجاری های اجتماعی قرار میگیرند.
یکی از مباحث دیگری که به بازتولید حجاب کمک میکند امنیت اجتماعی و ترس از ناهنجاری است که زنان در جامعه ایران با آن روبهرو هستند.
معمولاً زنانی که کمتر به پوشش مورد نظر حکومت اسلامی توجه دارند و از رنگهای متنوع و جذاب در سطح جامعه استفاده می کنند بیشتر در معرض تهدیدات ناشی از ناهنجاری های اجتماعی قرار میگیرند. علاوه بر این از سوی قشر وسیعی از جامعه به عنوان نماد بی اخلاقی و سوء سابقه رفتاری شناخته میشوند و این تشخیص لزوماً از سوی قشر مذهبی، سنتی و غیر روشنفکر نیست. به همین دلیل زنانی که از پوشش رنگی و متنوع استفاده میکنند، هم از لحاظ روانی، امنیتشان سلب میشود، هم از لحاظ عینی امنیتشان در خطر خواهد بود. نبود امنیت اجتماعی عاملی است که ذهنیت مردان طبقه متوسط را برای پذیرش الگوهای پذیرش حجاب و تعصب نسبت به آنان آماده میکند.
هستهای نبودن نهاد خانواده
نهاد خانواده در ایران علیرغم گذار از مرحله سنتی و طایفهای اما هنوز به طور کامل هستهای نشده است. بدینمعنا که هنوز استقلال فردی در چهارچوب خانواده زیاد به رسمیت شناخته نشده است. خصوصاً نوعی فرزندسالاری و رابطه عاطفی شدید میان والدین و فرزندان وجود دارد. به طوریکه والدین و خصوصاً زن تمامی زندگی خود را وقف فرزندانشان میکنند. چنین شرایطی در عمل والدین و خصوصاً زنان طبقه متوسط را در وضعیتی قرار میدهد که ضمن فراموشی حقوق فردی خویش با ساختارهای موجود سازش کنند و به طور مثال در برابر حجاب اجباری و پوشش اسلامی، به ناچار به ترفندهای مختلف همچون تنوع در رنگ پوشش حجاب، سعی در تغییر مداوم مدلهای پوشش همچون نوع چادر، روسری و مانتو در طرحهای مختلف پناه ببرند، اما در این میان آنچه در میان اقشار مختلف جامعه بازتولید می شود ضرورت حفظ حجاب و دخالت در پوشش زنان است.