جنسیت و ورزش یکی از عرصه های پژوهشی علوم انسانی از جمله جامعه شناسی و روان شناسی است. زنانگی و ورزش هر دو ساختارهای اجتماعی و رفتارهایی فرهنگی هستند که در بستر اجتماعی شکل می گیرند و به این عبارت ورزش زنان معنای زنانگی، قدرت، ظرافت زنانه را نه تنها وسعت بخشیده بلکه تعریف و بازتعریف می کند. واژه جنسیت و نقش های جنسیتی اولین بار در سال ۱۹۵۵ در مطبوعات آمریکا به کار برده شد. اگرچه در زبان و انگاره های ذهنی واژه جنس و جنسیت به طور روزمره با جابجایی به کار برده می شود اما در مطالعات مربوط به جنسیت و ورزش مفهموم جنسیت از نظر تحلیلی، مرز شفاف و روشنی با جنس دارد و متمایز می شود.
همه نابرابری های بین زنان و دختران، مردان و پسران بیولوژیکی نیستند اما از نظر تاریخی تفاوت های بیولوژیکی بین زن و مرد توجیه محرومیت و یا محدودکردن ورود زنان به عرصه ورزش بوده و جبرگرایی بیولوژیکی بر این امر تاکید کرده که مردان از نظر بیولوژیکی ذاتا قوی، پرخاشگر و رقابت جو هستند و بنابراین جنس مناسب تر و برتر در عرصه ورزش اند. از دهه ۱۹۷۰ جنسیت بخش مهمی از تجربه، تحلیل و بررسی های جامعه شناسی ورزشی شده است. تحقیقات به وضوح نشان می دهد که ورزش مردان زمینه های اجتماعی تشویق کننده تری در مقابل زنان دارند و تعداد بیشتری از مردان در ورزش های سازمان یافته، تیمی، قهرمانی و حرفه ای تشویق به شرکت می شوند و مدیریت و مربی گری ورزش بیشتر در دست مردان که در جامعه نیز در مناسبات پدر/مرد سالار مسلط هستند، قرار دارد.
در واقع در کلیه جوامع بشری محیط ورزشی و مناسبات و روابط جنسیتی در جامعه به صورت نمادین در نهاد ورزش انعکاس می یابد. فساد و زد و بندهای محیط جامعه در نهاد ورزش، شکل های خاص خود را پیدا کرده و تبعیض جنسیتی در نهاد ورزش، انعکاس تبعیضات طبقانی، قومی و عمدتا جنسیتی جامعه است.
این امر که ورزش عرصه ای برای بازتولید این ایده واپسگرایانه است که هویت مردانه بر اساس تسلط جنسی رقابت استوار است، امری است که در جوامعی که آپارتاید جنسی، جنسیتی وزنه سنگین تری دارد، پر رنگ تر است. ایده هایی که خواهان حفظ مناسبات قدرت پدر/مردسالارانه اند، در واقع به برتری طبیعی ادراک شده توسط مردان با اندیشه های واپسگرایانه مشروعیت بخشیده و آن را بازتولید می کند.
در این ایده ها و مناسبات جنسیتی، خصوصیات زنانه با صفاتی چون انفعال، سازش و عدم میل به رقابت توصیف می شود. از این رو در اندیشه های واپسگرایانه ورزش یکی از عرصه های تعامل قدرت در مناسبات پدر/ مرد سالارانه است. با آغاز دهه ۱۹۷۰ با اعتلای جنبش برابری طلبانه زنان، آگاهی عمومی در زمینه لزوم افزایش فرصت های برابر برای دختران و زنان در ورزش آغاز شد.
از آن زمان به بعد اهمیت سلامت و تندرستی زنان و تاثیرات ورزش بر آن بیشتر مورد توجه قرار گرفت. فعالیت های بدنی به اعتماد به نفس و سلامتی زنان می افزاید و زمینه اعتلای آنان را در عرصه های فعالیت های فیریکی فراهم می آورد. پژوهشگران عرصه زنان و ورزش بر این باورند که پیشرفت زنان در ورزش با خود چالش های زیادی را در زمینه مقابله با کلیشه هلی جنسی=جنسیتی، مقاومت در برابر موانع مذاکره و پیگیری در مطالبات خود به همراه دارد. این روند سبب شده گفتمان غالب در زمینه زنان و جنسیت از سال های میانی قرن ۲۰ قوانین و مصوباتی که تبعیضات جنسی-جنسیتی را در عرصه قوانین تغییر دهد. به عنوان مثال اصلاح قانون مدنی ۱۹۷۲ در آمریکا و قانون تبعیض جنسیتی در ورزش در سال ۱۹۷۵ در انگلیس. یکی از ۳۳ متمم قانون اساسی نهمین متمم قانون اساسی آمریکاست که از آن دسته حقوقی است که صریحا در قانون اساسی برشمرده نشده اما بخشی از منشور حقوقی در زمینه نهاد های آموزشی آمریکاست. این متمم که در سال ۱۹۷۲ تصویب شد هرگونه تبعیض را بر اساس جنسیت در برنامه آموزشی و یا فعالیت هایی که از دولت فدرال بودجه می گیرند را ممنوع می کند و از آن جایی که فعالیت های ورزشی جزء برنامه های آموزشی محسوب می شوند، موسسات خصوصی و عمومی، مسئول اجرای آن هستند. این قانون ملزم می کند که زنان و مردان فرصت های عادلانه برای شرکت در ورزش داشته باشند و زنان و مردان از بورس های ورزشی، تاسیسات و سایر مزایا به طور مناسب بهره مند شوند.
با گذشت بیش از نیم قرن از پژوهش های علمی گفتمان جنسیت و ورزش، امروزه جامعه شناسی ورزش و تقاطع آن با جنسیت از مفهوم سازی و نظریه پردازی غنی برخوردار شده است. بسیاری از تحقیقات اولیه در مورد جنسیت و ورزش، روی نابرابری های زنان و مردان تمرکز داشته و آن را برجسته می کرده اند و با این موضوع که ساختارها و نهادهای ورزشی چگونه تجربیات مردان و پسران را برجسته می کند، سر و کار نداشته اند. در جوامع سرمایه داری که ورزش و پر کردن استادیوم ها با نیت حداکثر کردن سود کمپانی های بزرگ در هم تنیده است، رسانه ها و بینندگان ورزشی و اراده جمعی آنان به برابری فرصت ها و امکانات زنان و مردان می تواند نقش مهمی را ایفا کند. در واقع حضور زنان در میدان های گوناگون و عرصه های ورزشی که تنها در اختیار مردان بوده، نه تنها معنای زنانگی را بسط می دهد بلکه فضای کنشگری اجتماعی برای برابری را نیز باز می کند. پرونده مهم قضایی در آمریکا توسط تیم فوتبال زنان و سایر پرونده هایی که تبعیض و نابرابری ها به چالش می کشد فرایند آن است که روح جمعی جوامع امروز حضور و امکانات برابری برای زنان و مردان می طلبد.
عاملیت زنان در ورزش می تواند در بسیاری از موارد بر موانع ساختاری و قانونی غلبه کرده و راه را برای حضور و پیشرفت زنان فراهم آورد. زنان ورزشکار در هر کشوری یک مجموعه یک دست نیستند و امروزه به طور فزاینده ای ادبیات زنان و ورزش در زمینه مفاهیم و گفتمان هایی که گفتمان غالب جامعه را که زن ورزشکار، تصویر زن طبقه متوسط و بدون نقص فیزیکی و دگر جنس گراست، به چالش می کشد.
جامعه شناسی ورزش زنان می کوشد تا به زنانی که به حاشیه رانده شده اند و حضورشان در عرصه ورزش نه به روز می شود و نه تشویق، بپردازد از جمله زنان معلول و ناتوان، زنان و دختران طبقات محروم جامعه، زنان و دختران اقلیت های نژادی وقومی و مذهبی بپردازد. از این رو ادبیات تجربه زنان معلول، مسلمان، زنان بومی “در کشورهای آمریکا، کانادا و استرالیا” و زنان همجنس گرا از توجه خاصی برخوردار می شوند. حضور زنان در ورزش، زنان را در شبکه گستره تری از روابط و مناسبات قدرت قرار می دهد و به لحاظ این که با چالش های گونانون مواجه می شوند، بیشتر خواهان برابری جنسیتی می شوند.
در ایران در حالی که همایش ملی زن ورزش و برابری جنسیتی برگزار می شود، تا به بررسی چالش ها و راهکارهای توسعه دست یابد. زنان ایران با مشکلات جدی و عدیده ای مواجه هستند. تجربه زیستی زنان ورزشکار، زنان را در موقعیتی قرار می دهد که از نقطه ضعف در برابر مردان و نهادهای مردسالار که امکانات و تجلیلِ برابر از پیشرفت آنان نمی کند حرکت نکرده و مطالبات خود را در برابر افتخاری که برای جامعه خود به ارمغان می آورند، آشکارا بیان کنند.
در ایران طرد مطلق و نسبی زنان از دنیای ورزش ورای کلام و در عمل سبب شده که زنان ورزشکار و افتخار آفرین از استفاده ابزاری صاحبان قدرت از مدال های آنان روی برگردانند. آن جا که تلاش و پیگیری زنان برای پیشرفت و کسب مدال های قهرمانی نه به اعتبار و تجلیل از آنان بلکه ابزاری برای بهره برداری های ایدئولوژیک دولت به کار گرفته می شود و زنان ورزشکار روی برمی تابند و توان و تلاش خود را از مام میهن دریغ کرده است. نمونه های آن پناهندگی برخی از زنان ورزشکار به کشورهایی است که نه پوشش آنان و حجاب اجباری مانع زندگی و پیشرفت آنان در عرصه ورزش شده و حتی به سبب استعداد و تلاششان از آن ها تقدیر هم می شود.
زنان ورزشکار سرمایه ملی یک کشور هستند و باید از آن ها پاسداری کرد. باشد تا سیاست های آپارتاید جنسیتی برچیده شود و ورزش زنان به جای پرچم داری نمایشی، از حمایت واقعی برخوردار شوند. بهره برداری سیاسی ار ورزش زنان و اظهاراتی چون” فضیلت زن این نیست که پاهایش را دراز کند و لگد بزد و برای ما مدال آورد”، نه تنها باعث دلسردی زنان ورزشکار در ایران نشده، بلکه میل به چالش کشیدن و حضور پررنگ زنان در عرصه های گوناگون ورزش همچنان ادامه دارد. موانع قانونی، سیاسی و ساختاری حضور برابر زنان در ورزش را نمی توان با همایش ها و جلسات نمایشی پرده پوشی کرد. آسیب های اجتماعی در عرصه ورزش به مرحله بحرانی رسیده و حضور زنان در استادیوم های ورزشی قربانیان خود را نیز داشته است. نام و یاد دختر آبی برای حضور در استادیوم ورزشی که از آن محروم شده بود، نقطه تاریکی در عرصه زنان و ورزش در ایران است.