نعیمه دوستدار – هستند کسانی که شرایط مدرسه‌های کنونی و نظام رسمی آموزش و پرورش ایران آن‌ها را راضی نکند و ترجیح بدهند خودشان در خانه یا در سیستمی مستقل از مدرسه‌های رایج فرزندشان را آموزش دهند.

کسانی که خودشان دانش نظام‌های آموزشی را دارند یا منتقد جدی وضع موجود آموزشی هستند، معمولاً جزو اینگونه خانواده‌ها هستند. اکنون در ایران تعدادی از موسسات آموزشی مستقل، کار آموزش بچه‌ها را خارج از نظام رسمی آموزش کشور انجام می‌دهند.

نمونه این مدرسه‌ها در موسسه‌های خصوصی در قالب مدرسه مشارکتی فعالیت می‌کنند و برخی از آنها که از اول دبستان شروع کرده‌اند، حالا ورودی راهنمایی هم دارند؛ یعنی دانش‌آموزان‌شان سال به سال بالا آمده‌اند.

براساس قانون‌های رسمی، این نوع مدرسه‌ها خارج از قانون فرض می‌شوند و دانش‌آموزان آنها کودکانی بازمانده از تحصیل هستند؛ اما برای همسان شدن با دیگران، باید در پایان هر مقطع تحصیلی مثلاً پنجم دبستان که الان به سال ششم تبدیل شده است، یک امتحان معادل بدهند تا اگر در آینده نیاز شد به نظام رسمی بپیوندند و مثلاً دیپلم یا لیسانس بگیرند، بتوانند این کار را انجام بدهند.

برخی موسسه‌ها هم مانند یک مهد کودک، اما با قالب بازتر برخورد می‌کنند. در این مدرسه‌ها تاکید بر این است که شرایطی مانند محیط زندگی فراهم شود و اصرار بر یادگیری مستقیم نباشد.

آموزش آزاد، با تکیه بر خلاقیت

هرچند تعداد چنین مجموعه‌هایی هنوز زیاد نیست، اما تمایل خانواده‌ها به آنها روز به روز بیشتر می‌شود. حتی برخی مدرسه‌های غیر انتفاعی سعی می‌كنند در ساعت‌های آزادی كه مجبور نیستند در آن روال رسمی آموزش و پرورش را دنبال كنند، مشابه مدرسه‌های خارج از نظام آموزشی عمل کنند.

در یکی از موسسه‌ها بین ۴۰ تا ۶۰ دانش آموز ثبت‌نام کرده‌اند. البته در طی سال‌هایی که از تاسیس این مدرسه گذشته، عده‌ای بچه‌هایشان را آورده‌اند و بعد از چند سال برده‌اند. دیگرانی هم از میانه راه آمده‌اند که یا همچنان مانده‌اند یا رفته‌اند.

به گفته یک مربی که در این مدارس تدریس می‌کند، مدل‌ها و روش‌های آموزشی‌ این مدرسه‌ها بیشتر بر اساس نظریه‌های آموزشی كسانی مانند پیاژه، مونتسوری، رژیو امیلیا و … تدوین شده است. بر اساس نظریه‌های رفتارگرایی و انسان‌گرایی به موضوع آموزش نگاه می‌كنند و مثلاً معتقدند كلاس اول و دوم معنا ندارد و کودک بر اساس آن چه دوست دارد، می‌تواند در كلاسی كه مثلاً موضوعش ریاضی است بنشیند، یا در کلاس نقاشی شرکت کند. تاکید بر محقق تربیت کودکان، مجال مفصل بازی، تاكید بر یادگیری غیرمستقیم به جای آموزش، مشاهده خوب، استفاده از حواس پنجگانه، سفر و … در برنامه‌های آموزشی این مدرسه‌ها قرار دارد.

مدرسه‌ها و موسسات آموزشی مستقل، خارج از قانون فرض می‌شوند و دانش‌آموزان آنها کودکانی بازمانده از تحصیل هستند؛ اما برای همسان شدن با دیگران، باید در پایان هر مقطع تحصیلی مثلاً پنجم دبستان که الان به سال ششم تبدیل شده است، یک امتحان معادل بدهند تا اگر در آینده نیاز شد به نظام رسمی بپیوندند و مثلاً دیپلم یا لیسانس بگیرند، بتوانند این کار را انجام بدهند.

این کارشناس آموزشی تاکید می‌کند که در این مدرسه‌ها، بچه‌ها الزاماً با سرعت یكسان و كتاب درسی رسمی حركت نمی‌كنند و حتی شاید در محاسبات ریاضی و به اصطلاح حفظیات كندتر از همسالان خود در مدرسه‌های دولتی و غیردولتی باشند، اما مفاهیم را می‌دانند، به جای نام‌ها ویژگی‌های چیزهای مختلف را می‌شناسند و …

پدر مهدیار که امسال وارد مدرسه می‌شود، درباره یکی از این مجموعه‌ها تجربه دارد. او می‌گوید: “ما مهدیار را از سه سالگی در موسسه‌ای گذاشتیم که قرار بود روی خلاقیت بچه‌ها کار کند. از همان سه سالگی روی این موضوع کار می‌کردیم و بحث داشتیم که او را در مدرسه ثبت‌ نام نکنیم. بعضی از خانواده‌ها نیز در آن موسسه این کار را کرده بودند. خود من هم به شخصه بحث‌های زیادی را در آن موسسه داشتم. نگاه من این بود که ما دریافتی خوبی از دوران مدرسه نداشتیم؛ پس نمی‌خواستم فرزندم هم آن تجربه‌ها را داشته باشد. اتفاق خوب این بود که خانواده‌هایی بودند که این جسارت را به خرج دادند، اما من و همسرم در نهایت نتوانستیم این جسارت را داشته باشیم.”

بنفشه هنوز فرزندی ندارد، اما درباره این موضوع زیاد شنیده است. او به زمانه می‌گوید: “فکر می‌کنم این روزها در ایران کسانی هستند که ترجیح می‌دهند بچه‌هایشان از سیستم آموزش خصوصی استفاده کنند؛ یعنی چیزی شبیه سیستمی ‌که در قدیم خانواده‌های ثروتمند اروپایی داشتند. زمانی همکاری داشتم که بچه‌اش به یک مدرسه خصوصی غیر رسمی‌ می‌رفت. آنها کتاب‌های رسمی ‌دبستان را نمی‌خواندند و مدرک مورد تائید آموزش و پرورش هم نداشتند. همکارم می‌گفت بیشتر والدین این بچه‌ها قصد دارند بچه‌هایشان را به خارج از کشور بفرستند و احساس نیاز به مدرک آموزشی نمی‌کنند. یادم هست می‌گفت بچه با سفر و تفریح و اردو درس می‌خواند و هیچ سیستم اجبار و فشاری وجود ندارد.
 

او درباره اعتقاد خودش درباره نظام آموزشی ایران می‌گوید: “من چون فرزندی ندارم، هیچ‌وقت خیلی به انتخاب یک مدرسه خوب و اینکه چطور باید باشد فکر نکرده‌ام، ولی احساس می‌کنم سیستم آموزشی خوبی نداریم. من در 33 سالگی هنوز هم کابوس بیشتر شب‌هایم امتحان‌هایی است که جا مانده‌ام یا نمره بدی گرفته‌ام. تجربه کوتاهی که از تدریس داشتم، نشان ‌داد هنوز هم بیشتر دانش‌آموزان اضطراب مدرسه دارند. گرچه نمی‌دانم چه راه‌حلی وجود دارد. در زمان تدریس نمی‌دانستم چه روشی را باید پیش بگیرم که بچه‌ها با علاقه کلاس را همراهی کنند و در عین حال مورد شماتت مسئولان مدرسه برای روش‌های غیرمعمول قرار نگیرم و شاید به همین دلیل ترجیح دادم از این فضا دور شوم. راستش یکی از بدترین مسائلی که در ایران همیشه ذهن مرا به خود مشغول می‌کند و در عین حال از فکر کردن به آن فراری‌ام، همین بحث آموزش است چون از فکر کردن به آن به هیچ نتیجه‌ای نمی‌رسم و نمی‌دانم اگر روزی بچه‌ای داشته باشم باید برای آموزش او چه کنم.

مدرسه یا کانون مشکلات؟

مشکلات گسترده نظام آموزشی ایران، خیلی زود خانواده‌ها را با این دغدغه روبه‌رو می‌کند که برای آموزش فرزندان‌شان چه روشی را در پیش بگیرند.

نگرانی عمده خانواده‌هایی که با نظام رسمی آموزش در ایران مشکل دارند، تلاش آموزش و پرورش رسمی بر القای شیوه‌ای خاص از تفکر و دوگانگی تربیتی در نسل جدید است.ارزشیابی صرفاً بر اساس نمره و حفظیات است. تکرار یکسری محفوظات حتی تا مرحله آموزش عالی. ارزش‌های رفتاری بر اساس هنجارهای ناهنجار جامعه است؛ یعنی هرکس پرروتر باشد برنده است، هرکس قلدرتر باشد دوست‌های بیشتری دارد و… معلم‌ها در ایران بر اساس ارزشیابی درست گزینش نمی‌شوند و همه جور آدمی‌ میان‌شان پیدا می‌شود که گاهی با یک حرف بچه را سرخورده می‌کنند.

غزاله، مادر یک کودک سه ساله و روانشناس است. با اینکه هنوز تا زمان مدرسه رفتن کودکش فرصت زیادی دارد، اما او هم به این موضوع فکر کرده و معتقد است چون مشکلات آموزش و پرورش زیاد هستند و این مشکلات بسته به هر مدرسه متفاوت است، مردم برای ثبت‌نام بچه‌ها باید بسیار تحقیق و پرس‌وجو کنند. او مشکلات مدرسه‌ها در ایران را چنین طبقه‌بندی می‌کند: “هزینه نسبتاً بالای مدارسی که سطح بالاتری دارند نسبت به درآمدهای خانوار و در نتیجه عدم امکان استفاده سطح متوسط جامعه از این مدارس، ایجاد تضادهای مذهبی در کودکان به دلیل مغایرت آموزش‌های مذهبی در مدارس با خانه، تمرکز بیش از حد مدارس بر امور آموزشی و نپرداختن به آموزش‌های ضروری پرورشی چون مهارت‌های زندگی و اخلاقیات، انتظارات تحصیلی بالا از دانش آموزان و ایجاد احساس ناکامی ‌در کودکان از این لحاظ که معیار موفقیت را عمدتاً موفقیت تحصیلی در نظر می‌گیرند.

این مادر جوان فهرست بلندتری از مشکلات را هم پیش رو می گذارد: “به اینها باید مساحت کوچک محیط‌های مدرسه و ساختار‌های بیش از حد و نامنعطف را هم اضافه کرد؛ مثلا از کودک شش ساله انتظار می‌رود یک ساعت پشت نیمکت بنشیند. آموزش ریا به طور غیر مستقیم و در نتیجه درونی نشدن آموزه‌های مذهبی هم از مشکلات نظام آموزشی ماست؛ مثلاً بچه در نماز جماعت شرکت می‌کند که امتیاز بگیرد. دانش کم اولیای مدارس و معلمان درباره اصول روانشناسی تربیتی و رشد و طبعاً روش‌های اصلاح رفتار در کودکان هم از مشکلات مهم دیگر مدرسه‌ها در ایران است.”

 او درباره تصمیمش در مورد آموزش دخترش می‌گوید: “من به این فکر نکرده‌ام که دخترم را مدرسه نگذارم؛ چون معتقدم رشد اجتماعی بچه در محیط‌های طبیعی باید صورت بگیرد. محیط‌هایی که بچه بتواند در کنار بچه‌هایی با خلق و خوی متفاوت و تربیت‌ها و فرهنگ‌های متنوع قرار بگیرد، با مشکلاتی مواجه بشود و قدرت حل مسئله و کنار آمدن در او تقویت بشود. اگر جایی را پیدا کنم که اسمش مدرسه نباشد اما این اهداف تامین بشود حتماً بررسی می‌کنم.” 

مادران دیگری هستند که مشکلات بهداشتی و مذهبی بودن دروس و کیفیت پایین مواد آموزشی را از دلایل عدم تمایل‌ به قرار دادن فرزندانشان در این نظام آموزشی عنوان می‌کنند. مادر 32 ساله‌ای در این زمینه می‌گوید: “دلم نمی‌خواهد بچه‌ام را به مدرسه بفرستم، دلیلش هم رفتار بچه‌های دیگر است. بچه‌های من خیلی معصومند، اما بعضی پدر و مادرها علناً به بچه‌شان آموزش می‌دهند که گرگ باشند و مثلاً از قافله زرنگی که در ایران رواج دارد عقب نمانند.”

به گفته یک مربی که در این مدارس تدریس می‌کند، مدل‌ها و روش‌های آموزشی‌ این مدرسه‌ها بیشتر بر اساس نظریه‌های آموزشی كسانی مانند پیاژه، مونتسوری، رژیو امیلیا و … تدوین شده است. بر اساس نظریه‌های رفتارگرایی و انسان‌گرایی به موضوع آموزش نگاه می‌كنند و مثلاً معتقدند كلاس اول و دوم معنا ندارد و کودک بر اساس آن چه دوست دارد، می‌تواند در كلاسی كه مثلاً موضوعش ریاضی است بنشیند، یا در کلاس نقاشی شرکت کند. تاکید بر محقق تربیت کودکان، مجال مفصل بازی، تاكید بر یادگیری غیرمستقیم به جای آموزش، مشاهده خوب، استفاده از حواس پنجگانه، سفر و … در برنامه‌های آموزشی این مدرسه‌ها قرار دارد.

در مقابل، مخالفانی هم وجود دارند که این شیوه برخورد را با نظام آموزشی درست نمی‌دانند. نمونه‌اش مهتا، مادر جوانی که می‌گوید:”کسی را ندیده‌ام که چنین کاری بکند و خودم هم فکر نکرده‌ام که بچه‌ام را مدرسه نفرستم. هیچ‌وقت فکر نکرده‌ام که بچه من تافته جدا بافته است. این را می‌دانم که حتی اگر اشکالاتی در مدارس هست، بازهم با فرهنگ و جامعه همخوانی دارد و اگر بچه را از بچه‌های دیگر جدا کنم، مسلماً مشکلاتی برای کودک خودم ایجاد می‌کنم. ممکن است شکست‌های بیشتری در زندگی تجربه کند، شخصیت ضد اجتماعی پیدا کند، از بالا به دیگران نگاه کند و نتواند رابطه‌های دوستی داشته باشد یا اعتماد به نفسش در ارتباط برقرار کردن از بین برود.”

امین، پدر دیگری است که در این زمینه با زمانه گفت و گو کرده است. او می‌گوید: “من و همسرم خیلی به این موضوع فکر کرده‌ایم و اگر بشود حتماً می‌خواهیم این کار را بکنیم. ما هر دو عضو هیئت علمی ‌دانشگاه هستیم و به خوبی از معایب سیستم آموزشی خبر داریم. در این نظام بیشتر وقت بچه هدر می‌رود و در عمل آموزش صحیح به او داده نمی‌شود. از طرفی آخرش مجبوریم بچه‌مان را بفرستیم تا از او امتحان بگیرند تا مدرک داشته باشد و باز باید یه سری چیزهای بی‌خود هم بخواند.

در بهترین دوران زندگی با بالاترین زمینه هوش و تربیت، بچه‌ها به سمت و سویی برده می‌شوند که فقط یک‌سری محفوظات به آنها داده می‌شود. راه و روش آموختن، جست‌وجو کردن، خلاقیت و نوآوری نه تنها آموزش داده نمی‌شود که در وجودشان نابود می‌شود. فقط به آنها یاد می‌دهند که باید برنده شوند و برای شکست آموزش داده نمی‌شوند.”

دوگانگی در تربیت، فقدان امکانات

نگرانی عمده خانواده‌هایی که با نظام رسمی آموزش در ایران مشکل دارند، تلاش آموزش و پرورش رسمی بر القای شیوه‌ای خاص از تفکر و دوگانگی تربیتی در نسل جدید است.

ایجاد مجموعه‌های مستقل آموزشی، چیزی از مسئولیت رسمی نظام آموزشی کشور کم نمی‌کند و تمایل روزافزون به این نوع مدرسه‌ها، به معنای بیشتر شدن خلاهای سخت‌افزاری و بنیادی در آموزش  پرورش ایران است. اما بسیاری از خانواده‌ها تاکید می‌کنند که دوست دارند امکان این انتخاب برایشان وجود داشته باشد.

اسماعیل، معلمی با بیش از پانزده سال سابقه تدریس می‌گوید: “با اینکه خودم معلمم، ‌معتقدم در مدارس ما آموزش صفر است. آدم خودش بیشتر از بچه‌ها اذیت می‌شود. مشکلات در کادر اداری، تبعیض‌ها و از همه مهم‌تر رواج جاسوس‌پروری در مدارس که من واقعاً خودم با آن مشکل دارم. بچه‌های معصوم باید بر بدترین و ناراحت‌ترین صندلی‌ها بنشینند. کلاس‌ها تهویه و نور کافی ندارند. در مدرسه ابتدایی، متراژ زیادی صرف ساختن نمازخانه می‌شود آن‌وقت بچه‌ها زمین بازی و اتاق فیلم و موسیقی ندارند.  

ارزشیابی صرفاً بر اساس نمره و حفظیات است. تکرار یکسری محفوظات حتی تا مرحله آموزش عالی. ارزش‌های رفتاری بر اساس هنجارهای ناهنجار جامعه است؛ یعنی هرکس پرروتر باشد برنده است، هرکس قلدرتر باشد دوست‌های بیشتری دارد و… معلم‌ها در ایران بر اساس ارزشیابی درست گزینش نمی‌شوند و همه جور آدمی‌ میان‌شان پیدا می‌شود که گاهی با یک حرف بچه را سرخورده می‌کنند.

او در واکنش به نظر منتقدان آموزش در مدرسه‌های خارج از نظام رسمی آموزشی می‌‌گوید: “بعضی فکر می‌کنند ما منظورمان این است که بچه‌هایمان را از بقیه جدا کنیم! نه، می‌شود بچه در اجتماع باشد ولی بیشتر عمرش پشت این میزهای ویرانگر آموزش و پرورش نابه‌سامان نگذرد. قطعاً چیزهای بیشتری یاد می‌گیرد و اوقات فراغتش برای یادگیری چیزهای مورد علاقه‌اش بیشتر می‌شود. در سیستم آموزش و پرورش فعلی، هم نظام آموزشی و کتاب‌ها ایرادهای اساسی دارد، هم بسیاری از معلمان مشکلات اساسی دارند. بسیاری فقط دنبال وقت تلف کردن و پول در آوردن هستند. الان بعضی معلمان کارهایی می‌کنند که در شان یک مدرس نیست. من دوست ندارم بچه‌ام در این سیستم مدرسه برود. دوست ندارم مغزش را شست‌وشو دهند؛ در خانه یک حرف بشنود و در مدرسه یک حرف. دوست ندارم بله قربان، چشم قربان گفتن را به او یاد بدهند.”

هرچند ایجاد چنین مجموعه‌هایی، چیزی از مسئولیت رسمی نظام آموزشی کشور کم نمی‌کند و تمایل روزافزون به این نوع مدرسه‌ها، به معنای بیشتر شدن خلاهای سخت‌افزاری و بنیادی در آموزش  پرورش ایران است، اما بسیاری از خانواده‌ها تاکید می‌کنند که دوست دارند امکان این انتخاب برایشان وجود داشته باشد.