يكجورى برايم سنت شده كه فيلمهاى نامزد شده در اسكار هر سال را حتىالامكان پيش از مراسم پرطمطراقش ببينم و چيزى در موردشان بنويسم. نه اينكه بخواهم پيشگوئى كنم، كه نه اعتقادى به پيشگوئى دارم و نه خود را همسليقه با راىدهندگان ناشناسش مىدانم. اگر با آنان هم نظر مىبودم از اينكه به فيلمهاى “مرد ايرلندى”، “١٩١٧” و “روزى روزگارى در هاليوود” – با نامزد كردن هر كدام در ده رشته – شانس بردن اينهمه جائزه اسكار داده شده، حالم گرفته نمىشد!
البته از اينكه فيلمهاى “زنان كوچك”، “داستان ازدواج” و “جوجو رابيت” هر كدام در شش رشته از جمله بهترين فيلم، و “دو پاپ” در هر دو رشته از بازيگرى و فیلمنامه اقتباسی، نامزد شدهاند سخت خوشحالم. و دليل اينكه چرا اين نوشته را با نام بردن از “جوكر”، فيلمى كه با نامزد شدن در يازده رشته در راس همه قرار گرفته شروع نكردم را در بخش دوم اين نوشته خواهم آورد.
پيش از باريك شدن در شكل و محتواى برخى از اين فيلمها نام دو فيلم درخشان ديگر را مىبرم كه هر دو در بخش “سينماى جهانى” – كه نام تازهى بخش “فيلمهاى غيرانگليسى زبان” است – نامزد شدهاند: “درد و شُكوه” ساختهى چشمگير “پدرو آلمودوار” از اسپانيا، و فيلم مستند “سرزمين عسل” از ماسادونيا. و نيز بايد نامى ببرم از فيلم “يك روز زيبا در محله” با بازى درخشان “تام هنكس” كه اين بازيگر استثنائى را بعد از بيست سال مجددا نامزد اسكار كرده است.
“سرزمين عسل” قاعده بازى را عوض كرد!
مستند شگفت انگيز “سرزمين عسل” ساختهى مشترك دو مستندساز ماسادونيائى با نامزد شدن در دو بخش مختلف از جوائز اسكار اولين فيلمى است در تاريخ اسكار كه هم در بخش “بهترين مستند بلند” و هم در بخش “سينماى جهانى” نامزد شده است (همانطور كه به كوتاهى اشاره كردم از امسال نام رسمى بخش “فيلمهاى غيرانگليسى زبان” به “سينماى جهانى” تغيير يافته گرچه مقررات آن هيچ تغييرى نكرده است. تا آنجا كه مىدانم اين اولين بارى است كه يك فيلم مستند در اين بخش در رقابت با فيلمهاى بلند داستانى قرار گرفته است.)
سازندگان فيلم زندگى روزمره زن روستائى ميانسالى را دنبال مىكنند كه به همراه مادر پير ناتوان و بيمارش در خانهى كلبه مانندى زندگى مىكند. اين زن كه خديجه نام دارد از معدود بقاياى ساکنین تركتبار در اين منطقه است. خانهشان در گوشهاى دور افتاده و سنگلاخى در شمال ماسادونياست كه در واقع سرزمين زنبوران بيشمارى است كه عسلشان حتى در شكاف سنگها و بريدگىهاى تنهى درختان يافت مىشود! زندگى خديجه و مادر زمينگيرش از جمعآورى و فروش عسل در شرائطى بسيار سخت مىگذرد.
كار فيلمبردارى اين مستند بقدرى چشمگير است كه نمىتوان از هيچ صحنهاى از آن چشم پوشيد. و از اين چشمگيرتر رابطهى خدیجه با مادر بيمارش است كه حتى نمىتواند غذايش را بدون كمك او بخورد. تلاش سنگين زن براى جمع كردن عسل و فروشش در بازار شهركى كه كيلومترها از خانهاش دور است، و رابطهاش با زنبورهائى كه بر سر و گردنش مىگردند و سهمشان را از عسلى كه توليد كردهاند از دست خديجه مىگيرند، از اين مستند اثرى حماسى ساخته است. مستند “سرزمين عسل” در ميانه راه به سينماى داستانى نزديك مىشود. يك خانواده دورهگَرد ترك، – حسين و همسر و چندين فرزند كوچك و بزرگش -، كه چون كولىها در كاروان زندگى مىكنند با یک تریلی در مقابل خانه خديجه لنگر مىاندازند و بىتوجه به توصيههاى او دست به پرورش زنبور عسل و بهرهبردارى بىرويه از آن مىزنند به حدى كه در فصل زمستان زنبورهاى حسين براى خوردن عسل به زنبورهاى خديجه هجوم مىبرند و آنان را مىكشند.
اين فيلم استثنائى با مرگ مادر بيمار خديجه به سرانجامش نزدیک میشود، و با تصويرى در ذهنماندنى از خديجه كه بر تختهسنگى نشسته و دارد به سگش عسل مىخوراند پايان مىيابد.
“سرزمين عسل” در جشنواره بسیار معتبر “سَن دنس” جوائز بهترين فيلمبردارى، بهترين مستند، و همچنين جائزهى ويژه هيئت داوران را يكجا برده است. در اسكار امسال این فیلم در “بخش فيلمهاى بلند مستند” بيشترين شانس را براى برنده شدن دارد، اما در “بخش سينماى جهانى” در رقابت با چهار فيلم بلند داستانى است كه يكى از آنان يعنى “درد و شُكوه” سد سادهاى براى عبور نيست.
“درد و شُكوه” شانس اصلى “بخش سينماى جهانى”
“پدرو آلمودوار” بىترديد برجستهترين و تحسين شدهترين سينماگر اسپانيائى است با كارنامه درخشان بينالمللى. فيلم اخير او “درد و شُكوه”، قصه یک کارگردان ميانسال سينماست به نام سالوادور مايو كه سالهاست از فيلمسازى دور مانده و درد جسمى و روحى ناشى از يك بيمارى ناشناخته رنجورش ساخته است. فيلم ساختارى سخت طراحى شده و مستحكم دارد. خاطرات دوران كودكى و نوجوانى سالوادور (فلاشبكها) در تركيب با صحنههائى از زندگى امروز او به شكلى خلاق در هم مىآميزد و تماشاگر را به عمق شخصيت او نزديك مىكند. كودكى و نوجوانى فقرآلود او و مادر و پدر زحمتكشش، و زندگى در خانهاى غار مانند همراه با اولين گرايش عاشقانهاش به نوجوانى همجنس خودش، تنها گوشههائى از خاطرات رنگين سالوادور است. خلاصه كردن قصهاى به ظرافت داستان اين فيلم برايم عملى نيست اما مىتوانم به پايان بسيار غيرمنتظره و خلاقانهى فيلم اشارهاى بكنم.
در صحنه نهائى، فلاشبك ديگرى از كودكى سالوادور و مادرش نمايش داده مىشود كه آندو را در ايستگاه كوچك قطارى نشان مىدهد كه ناچارند روى تشكچهاى بر زمين بخوابند چرا كه جشنى عمومى در جريان است و همه جا تعطيل. در اينجا دوربين به آرامى به عقب مىرود و ما صدابردار و دوربينى را مىبينيم كه دارد از اين مادر و فرزند فيلم مىگيرد؛ دوربينى كه سالوادور بعنوان كارگردان پس از سى سال دورى از فيلمسازى، پشت آن ايستاده و دارد خاطرات كودكيش را فيلم مىكند!
“درد و شُكوه” با بازى درخشان “آنتونيو باندراس” در نقش یک فیلمساز دردکشیده هفته پيش در “جشنواره سينمائى گويا” كه به اسكار اسپانيا شهرت دارد نه تنها بهعنوان بهترين فيلم اسپانيائى انتخاب شد بلكه آلمودوار هم به عنوان بهترين كارگردان براى هفتمين بار مجسمه گويا را به خانه برد. “آنتونيو باندراس” نيز بعنوان بهترين بازيگر مرد شناخته شد. او در جشنواره جهانى فيلم كَن هم جايزه بهترين بازيگر مرد را براى بازى در همين فيلم برده بود.
اين پيروزىها ممكن است بتواند شانس باندراس را در رقابت با چهار بازيگر مرد ديگر كه نامزد جايزه بهترين بازيگر نقش اصلى در مراسم اسكار امسال هستند بالا ببرد. البته تا همينجا هم – يعنى نامزد بهترين بازيگر شدن براى بازی در يك فيلم غيرانگليسىزبان – موفقيت كمى نيست و كمتر در اسكار سابقه داشته است.
به هر حال “باندراس” حالا با “يوهاكين فونيكس” بازيگر فيلم “جوكر” در رقابت است كه اجراى چشمگيرش بزرگترين و برجستهترين امتياز اين فيلم مطرح محسوب مىشود (فونیکس در مراسم “گلدن گلاب” که مقدمهای بر اسکار شناخته میشود باندراس را از دست یافتن به این جایزه محروم کرد). سه نامزد ديگر شانس كمترى براى رقابت با اين دو دارند هرچند كه بازى “جاناتان پرايس” در نقش “پاپ فرانسيس” به راستى شگفتانگيز است.
سه فيلمى كه شانس كمتر اما ارزشى والاتر براى بهترين فيلم سال بودن دارند
در اسكار ٢٠٢٠ نُه فيلم بعنوان نامزد بهترين فيلم سال ٢٠١٩ در رقابت با يكديگر قرار گرفتهاند (تا چند سال پيش تنها پنج فيلم مىبايد در اين رشته نامزد مىشدند ولى اين قانون تغيير يافت و آكادمى اسكار مىتواند تا ده فيلم را در اين رشته نامزد كند.)
در پيشبينى اكثر نشريات سينمائى بيش از همه از فيلم “جوكر” ساختهى پرآوازهی “تاد فيليپس”، “مرد ايرلندى” ساختهى “مارتين اسكورسيزى” و “روزى روزگارى در هاليوود” ساختهى “كوئنتين تارانتينو” بعنوان شانسهاى اصلى بهترين فيلم سال ياد مىشود. به نگاه برخى از سينمانويسان ديگر – كه شخصا با نگاهشان همآهنگم -، “جوجو رابيت” ساختهی “تایکا وایتیتی”، “زنان كوچك” ساختهی “گرتا گرویگ”، و “داستان ازدواج” ساختهی “نوآ بامباک” از هر نظر شايستگى بيشترى براى اين مقام دارند.
به این فیلمها اما در بخش دوم این مطلب خواهم پرداخت.
بیشتر بخوانید: