در چند سال اخیر، نزاعی میان اهالی شورای شهر، فرمانداریها و „فعالین فرهنگی“ و سایر مسئولان شهری در شهرهای پاوه، نودشه، مریوان و هورامان در جریان بود بر سر تعیین شهری که در سازمان میراث فرهنگی، به عنوان شهر „کْلاش“ (تلفظ: Klash) یا همان گیوه دستباف نخی کردستان، ثبت شود. کفشی نخی و خنک و راحت برای فصول گرم سال که عمومأ مردان آن را میپوشند و در مراسمهای خاص و عروسیها، بیشترین کاربرد را دارد. اما دعوای اصلی میان آنهایی بود که هیچ نقشی در تولید این محصول نداشتند و حتی از طرز تولید آن هم اطلاع چندانی نداشتند. آنها صرفأ برای تثبیت „هویت فرهنگی“ شهرهایشان و بازنمایی فرهنگی مطلوب از خود و دیارشان در تکاپو بودند. در نهایت با توجه به حجم انبوه گیوهی تولید شده در مریوان و هورامان، شهر مریوان به عنوان „شهر کلاش“ در سازمان میراث فرهنگی کشور ثبت شد و به همین منظور در ورودی شهر مریوان، پیکر یک جفت کلاش بزرگ نصب شده است تا به تعبیری، معرف فرهنگی این شهر باشد. این انتخاب بیشتر بر مبنای ارزشهای بازار و فشار صاحبان سرمایه مالی در حوزه صنایع دستی بود تا انتخاب واقعی مکان اصلی تولید این محصول. چرا که به شکلی تاریخی „کلاش“ محصول هورامان بوده اما به دلیل تمرکز بازار فروش این کالا در شهر مریوان، این شهر به عنوان میزبان فرهنگی کلاش انتخاب شد.
اما آنچه که در میان این نبرد بر سر برساخت فرهنگی „کلاش »، مسکوت میماند فرایند اجتماعی تولید این کالا و شیوه سازماندهی اجتماعی کار در آن است. „کلاش“ اکنون از حالت یک تولید سنتی محدود خارج شده و به یکی از صنایع به نسبت پرسود در حوزه صنایع دستی و گردشگری در استانهای کرمانشاه، کردستان، آذربایجان غربی، ایلام و اقلیم کردستان عراق تبدیل شده است. اما ارزش اضافی آفریده شده ناشی از بازار این محصول به هیچ وجه به تولیدکنندگان واقعی آن بازنمیگردد. این سود بیشتر عاید بازاریها، دلالها و صاحبان اصلی کسب و کار، میشود.
شیوه تولید
فرایند تولید کلاش، به دلیل پروسهی به نسبت پیچیده و ظریف آن، در یک تقسیم کار اجتماعی ارگانیک روی میدهد که در شکل فعلی قابلیت تبدیل شدن به تولید انبوه صنعتی و کارخانهای را ندارد. کفش کلاش از دو قسمت زیرین و زبرینی تشکیل شده است. آمادهسازی قسمت زیرین را مردان دارای مهارت انجام میدهند. قیمت تمام شده کف این کفش که از خام کوبیده شده درست شده، برای تولید کننده ۷۰ هزار تومان است. مرحله بعدی تولید، شروع کار با نخ توسط زنان و دختران جوانی است که کفش را میبافند. بافت بخش زبرین کفش شامل چند مرحله متفاوت است که هر کدام مهارت خاص خود را میطلبد. بافت اولیه و زیرین کفش با ۲۵ هزار تومان دستمزد انجام میشود. بافت این قسمت توسط زنان „کلاشباف“ بین ۲ تا سه روز بدون وقفه طول میکشد. آنهایی که مهارت و سرعت بیشتری دارند، ممکن است یک روز تمام و تا آخر شب، در صورت مشغول نشدن به کارهای دیگر جاری خانهداری، این کار را به اتمام برسانند. بعد از این مرحله یافت موسوم به „خردچین“ یا به اصطلاح، همان مرحله „دام“ است. این قسمت از کفش در حال حاضر با ۱۲ هزار تومان دستمزد انجام میشود. زنان شاغل در این حوزه نیز روزانه میتوانند یک جفت کفش را „خردچین“ کنند. یعنی دستمزدی معدل ۱۲ هزار تومان برای یک روز.
مرحلهی بعدی „دامگر“ است که عبارت است از بافت قسمت بالایی کلاش. دستمزد بافت این قسمت از کفش هم ۲۵ هزار تومان برای هر جفت است. چیدن این قسمت هم برای یک زن ماهر شاغل در این حوزه، دو الی چهار روز طول میکشد. مرحله آخر هم بافت „شیرازه“ کفش است که مدت زمان زیادی طول نمیکشد و در طول یک ساعت به اتمام میرسد. بافت این قسمت هم ۳ هزار تومان دستمزد دارد. در نهایت این کفش باید شسته شود و „قالبدهی“ شود تا برای فروش روانه بازارها و فروشگاههای صنایع دستی شود.
به طور تخمینی تولید هر جفت „کلاش“ در طی فرایند تولید آن، مبلغی بین ۱۱۰ تا ۱۲۰ هزار تومان هزینه ( دستمزد برای کارگران تولید کننده آن در بر دارد. اما همین کفش توسط صاحبان فروشگاهها و مالکین کسب و کار، در شهرهای بومی تولید کننده بین ۱۸۰ تا ۲۰۰ هزار تومان به فروش میرسد. این کفش در شهرهای دورتر با قیمت بسیار بیشتری به فروش میرسد. در اقلیم کردستان عراق، با توجه به اختلاف نرخ ارزهای دینار و تومان، قیمتها چندبرابر است. اغلب تولید مازاد این کفش در شهرهای کردنشین ایران، به اقلیم کردستان عراق صادر میشود در آنجا با قیمت چند برابر نرخ آن در ایران به فروش میرسد.
استثمار زنان
اغلب زنان خانهدار طبقه کارگر در شهرهای هورامان، مریوان، جوانرود، پاوه، نوسود، سروآباد، کانی دینار و روستاهای حومه در این حوزه شبانهروز و به محض خلاص شدن از کارهای روزمره خانهداری، مشغول این کار هستند. این شغل اگرچه تحت عنوان „مشاغل خانگی“ تعریف شده و فرایند استثمار موجود در آن با این نامگذاری پنهان شده، اما در حقیقت، مروری جزئی و توصیفی ساده از داستان تولید این محصول، گویای واقعیتی اجتماعی در اینباره است که شباهت بسیار کمی به „جهان فرهنگی“ لوکس، زیبا و عاری از رنج و خشونت گفتمان فرهنگی غالب بر این محصول دارد.
دهها هزار نفر از زنان خانهدار به صورت خانگی مشغول این کار هستند. سر و گردن، دستها و چشمهای کارگران کلاش، از اصلیترین اعضایی هستند که در طول تولید این محصول، درگیر میشوند و بعضأ دچار ضعف و ساییدگی میشوند. اغلب آنها از عینک استفاده میکنند و در طولانیمدت دچار آرتروز گردن میشوند. این آسیبهای بدنی جدای از سایر اعصابخوردیهایی است که زنان درگیر در این شغل با آن دست و پنجه نرم میکنند. کلاشبافی فرصت پرداختن به خود و کودکان را از زنان متأهل میگیرد. آنها در مهمانیهای شبانه هم دم و دستگاههای کلاشبافیشان با خود میبرند و ضمن همصحبت شدن با دیگران، کار میکنند.
دختران جوانتر، مهارت کلاشبافی را به صورت کاملأ شفاهی و تجربی از قدیمیکارها میآموزند و بدون هیچ حمایت خاصی وارد چرخه کار میشوند، کاری که محصول آن اکنون در چارچوب روابط مبتنی بر ارزش مبادلهای کالا، از سویی گردش مالی خاص خود را دارد و از طرف دیگر به عنوان „کالایی فرهنگی“ در گفتمان فرهنگی کُردی، طوری صورتبندی میشود که رنجها و مسائل و مصائب تولید و تولیدکنندگان آن را به فراموشی میسپارد.
کردستان و به ویژه مناطق هورامان و مریوان این محصول را به عنوان هنری ظریف و بیهمتا شناساندهاند، اما در این میان از خالقین این هنر و وضعیت آنها اطلاعی نیست. آنها یا به کلی در دستگاه زبانی فرهنگمحور مرسوم، حذف میشوند و یا در بهترین حالت، به سوژهای برای خبرنگاران کانالهای تلویزیونی و مستندسازان فرهنگی تبدیل میشوند که با مکانیسمهای خاص خودشان از فعالیت این زنان کارگر „رنجزدایی“ میکنند. این بازنمایی فرهنگی از چنین واقعیتی اجتماعی، آگاهانه یا ناآگاهانه، مکانیسم به فراموشی سپردن یکی از اصلیترین بخشهای داستان است که گویا برملا شدن آن و تفکر و صحبت کردن درباره آن، چندان به مزاج „فرهنگدوستان »، بازاریها و مالکان نیروی کار زنان کلاشباف، خوش نمیآید.
کلاش زیبا است و بافت آن هنری ستودنی است اما فرایند اجتماعی حاکم بر تولید، توزیع و مصرف آن به هیچ وجه زیبا و انسانی نیست.
بسیار عالی بود. سومین نوشته ای بود که از این قلم در رادیو زمانه خواندم و دوباره به دلم نشست. در جنوب کردستان ایران هم جمهوری اسلامی همین سیاست را به پیش می برد. اگر شهرهای هورامان را با «کلاش» به جان هم انداختند، در جنوب، بر سر «گلونی» بین مردم کرماشان و مردم لک و لرهای لرستان درگیری ایجاد کردند. با یک تکه دستمال، هزاران سال همزیستی مسالمت آمیز این مردم را به آتش کشیدند. در حالی که این قبیل اشیاء فرهنگی فقط و تنها فقط باید به صورت مشترک به عنوان میراث مشترک همۀ آن شهرها و نواحی به ثبت برسد. مهم تر از این هم همان پیامی است که جنای همایونی نوینسدۀ محترم در متن شان ارائه داشتند: واقعاً کدامیک اهمیت دارد، آن کس که زحمت می کشد و هیچ سودی از کالای نهاییتولیدشده نمی برد؟ یا خود آن شیء که قرار است نظربارگی عده ای تاجر و مدیر و معاون مدعی فرهنگ دوستی را ارضا کند؟! چرا جریان فرهنگی نوشهر در کردستان ایران هیچ درکی از ریشه های اقتصادی و ایضاً ایدئولوژیک فرهنگ به دست نمی دهد؟!
کرماشانی / 05 February 2020