لوا متحده – بیگمان در بسیاری از زندان های ایران هموطنانی با اتهامهای سیاسی یا اعتقادی محبوس هستند؛ زندانیانی که بهجز تعداد اندکی از ایشان نامی از آنها در هیچ رسانه یا سایتی منتشر نشده است.
به یقین در این بین سهم اقلیتهای قومی و مذهبی بیش از سایر گروههاست. تعداد زیادی از شهروندان کرد، عرب، آذری و بخصوص بلوچ ماهها حتی سالها در زندان بیحکم نگهداری میشوند بیآنکه هیچ خبری از ایشان در رسانهها انتشار یابد.
اگر از اقلیتهای مذهبی، اهل سنت (که میتوان ایشان را در دایره اقلیتهای قومی هم محسوب کرد)، دراویش و پیروان آیتالله کاظمینی بروجردی (که بیشتر دگراندیش مذهبی محسوب میشوند تا اقلیت دینی) را مستثنی کنیم، بهاییان، مسیحیان، زرتشتیان و یهودیان باقی میمانند که البته در این بین سهم زندانیان بهایی و مسیحی بیش از زرتشتیان و یهودیان است (یا حداقل اینگونه دیده میشود).
تعداد زیادی از شهروندان مسیحی و بهایی ایام عمر خود را در زندانهای حکومت اسلامی میگذرانند بیآنکه هیچ عکس یا خبری از ایشان منتشر شود یا فعالان حقوق بشر به دفاع از ایشان بپردازند و اطلاعرسانی کنند. حضور نمایندگانی از جامعه مسیحی در مجلس ایران هم دستاویزی برای حکومت ایران شده تا از این طریق بتواند فشارهای وارده بر مسیحیان را پنهان کند و متاسفانه نمایندگان جامعه مسیحی نیز بهجای آنکه به وکالت از موکلان خود و دفاع از حقوق تضییع شده شهروندان مسیحی بپردازند جهت منحرف کردن اذهان جامعه جهانی در کنار رئیسجمهوری ایران به سفرهای برون مرزی مشغولند در حالی که شاهد گسترش روزافزون بازداشت شهروندان مسیحی – تحت عنوان نوکیش مسیحی – در ایران هستیم.
خبررسانی در مورد زندانیان بهایی اما نسبت به زندانیان مسیحی از وضعیت بهتری برخوردار است. براساس آمارهای مختلف، دهها شهروند بهایی در زندانهای جمهوری اسلامی به طور موقت یا در حال گذراندن حکم هستند که با توجه به تعطیلی تشکیلات مذهبی بهاییان در ایران و نبود مدیریت درون جامعه تا این حد اطلاعرسانی را میتوان توفیقی نسبی در این امر برای بهاییان دانست. با این حال هنوز هم بسیاری از شهروندان بهایی در زندان هستند؛ بیآنکه نامی از آنها در جایی عنوان شود. آنها صرفاً به دلیل اعتقاد مذهبی در حال سپری کردن دوره محکومیت خود هستند. در این مقاله سعی شده با توجه به خبرهایی که طی چند سال اخیر در مورد این زندانیان گمنام بهایی چاپ شده است به معرفی تعدادی از آنها پرداخته شود.
جلایر وحدت
جلایر وحدت با محکومیتی پنج ساله، نزدیک به دو سال است که در زندان وکیلآباد مشهد روزگار سپری میکند. اتهامهای وی تبلیغ علیه نظام و اقدام علیه امنیت کشور با عضویت و فعالیت در تشکیلات – مذهبی – بهایی است؛ اتهامهایی که کاملاً جنبه عقیدتی دارد.
پس از اعدام نصرتالله وحدت که با مصادره اموال وی همراه بوده، جلایر تنها سرپرست و ممر درآمد مادر پیر و بیمارش به شمار میرفته است. نبود وی در خانه مطمئناً مشکلات زیادی را برای مادر مسن و بیمارش ایجاد کرده است.
پدر جلایر فردی به نام «نصرت لله وحدت» بوده است که در سال ۱۳۶۳ به اتهام بهایی بودن اعدام و مادرش نیز در همان دوره به ۱۵ سال حبس تعزیری محکوم و بعد از چندسال آزاد میشود، ولی مشکلات حاصله از دوران شکنجه و زندان از قبیل ناتوانی و دردهای جسمانی و از بین رفتن بینایی یکی از چشمها – ارمغان آن دوران – هنوز با وی همراه است.
زندان وکیلآباد مشهد بیشتر به واسطه اعدامهای دستهجمعی اجرا شده در آن مورد توجه اصحاب رسانهها قرار گرفته است تا زندانیان سیاسی – عقیدتی محبوس در این زندان. در حالیکه خبر این اعدامها نیز توسط همین زندانیان سیاسی – عقیدتی به خارج از زندان منتقل شده است. از تعداد زندانیان عقیدتی – سیاسی وکیلآباد نیز اطلاع چندانی در دست نیست، ولی براساس اخبار منتشره همگی ایشان در یک اتاق که به بند سیاسی معروف است نگهداری میشوند. زندانیان این بند شامل تعدادی از فعالان جنبش سبزی، دانشجویان، هواداران مجاهدین خلق، اتباع غیر ایرانی، یک فرد بهایی بازداشت شده در پیوند با شرکت «آچیلان در» (کارخانه درهای پیش ساخته که یک سال قبل توسط اطلاعات سپاه مصادره شد) و دو نفر از پیروان آیین بهایی که یک نفر ایشان، جلایر وحدت است و دیگری شوهر خواهر وی به نام «داور نبیلزاده» که نامبرده نیز محکوم به پنج سال حبس تعزیری است.
اتاق فوق به گونهای در زندان وکیل آباد مشهد تعبیه و محافظت میشود که زندانیان محبوس در آن نتوانند با سایر زندانیان ارتباط و برخورد داشته باشند. به دلیل اعمال اقدامات شدید امنیتی بر زندانیان سیاسی – عقیدتی محبوس در اتاق یا بند سیاسیها، این زندانیان از امکانات رفاهی کمتری برخوردارند. به طور مثال اجازه تماسهای تلفنی ایشان بسیار محدود است یا با آزادی مشروط یا اعطای مرخصی این زندانیان به شدت مخالفت میشود.
بهترین نمونه در بین زندانیان برای نشان دادن این محدودیتها و فشارها، جلایر وحدت است. وی نزدیک به دو سال است که در حبس به سر میبرد، ولی تاکنون با تقاضای مرخصی وی موافقت نشده است. این تبعیض از آن جهت اهمیت پیدا میکند که دانسته شود پس از اعدام نصرتالله وحدت که با مصادره اموال وی همراه بوده، جلایر تنها سرپرست و ممر درآمد مادر پیر و بیمارش به شمار میرفته است. نبود وی در خانه مطمئناً مشکلات زیادی را برای مادرمسن و بیمارش ایجاد کرده است.
شهرام چینیان میاندوآب
شهرام چینیان میاندوآب، زندانی عقیدتی ۳۸ ساله بهایی ساکن روستای حسنآباد باقروف (از توابع شهر ری)، در حال سپری کردن محکومیت سنگین هشت ساله در زندان رجایی شهر کرج است.
آنها برای حل مشکل دو خانواده به قانون و دادگاه مراجعه میکنند و قاضی دادگاه حکم به تائید ادعای خانواده چینیان میدهد و از همسایه میخواهد که خسارت وارده را به ایشان عودت دهد. همسایه برای فرار از جریمه به حکم قاضی اعتراض میکند و شهرام چینیان را متهم اعتقاد – به قول خودشان – «فرقه ضاله بهایی» و توهین به مقدسات میکند. حتی میگوید وی مدعی مهدویت شده است. با اعلام این اتهامات نظر قاضی تغییر میکند و پای وزارت اطلاعات به میان کشیده میشود. این امر منجر به بازداشت شهرام چینیان در ۲۶ بهمن ۱۳۸۷ توسط اداره اطلاعات میشود.
او آنقدر مهجور و گمنام است که تاکنون عکس یا تصویری از وی در رسانهای منتشر نشده است. تنها خویشاوندان این زندانی عقیدتی یک مادر بیمار و برادری معلول هستند که در طی دو دوره زندان شهرام به دلایل مختلف از جمله بیماری، دوری راه، مشکلات مالی و هزینه رفت آمد کمتر قادر به ملاقات وی در زندان شدهاند که این مشکلات، مهجوریت و تنهایی زندانی مذکور را تشدید کرده است.
اتهامهای شهرام چینیان میاندوآب که منجر به حبس و اعلام حکم هشت سال حبس تعزیری برای وی شده عبارت است از «عضویت در (جامعه) بهایی، همکاری با گروههای ضد انقلاب (یعنی تشکیلات مذهبی بهایی) و توهین به مقدسات» است.
روایت دستگیری شهرام چینیان نمونه بارزی است برای نشان دادن فشار و ظلمی که جمهوری اسلامی ایران بیش از سه دهه بر پیروان آیین بهایی وارد آورده ولی همواره منکر آن شده است. شهرام چینیان به همراه مادر بیمار و برادری معلول در یک خانه دو اتاقه (ملک موروثی) در روستای حسنآباد زندگی میکرده که به دلیل کوچکی و محدودیت محل مذبور همواره بین خانه ایشان و همسایه که دارای راهروی مشترکی بوده است مشکلاتی به وجود میآمده است.
آنها برای حل مشکل دو خانواده به قانون و دادگاه مراجعه میکنند و قاضی دادگاه حکم به تائید ادعای خانواده چینیان میدهد و از همسایه میخواهد که خسارت وارده را به ایشان عودت دهد. همسایه برای فرار از جریمه به حکم قاضی اعتراض میکند و شهرام چینیان را متهم اعتقاد – به قول خودشان – «فرقه ضاله بهایی» و توهین به مقدسات میکند. حتی میگوید وی مدعی مهدویت شده است. با اعلام این اتهامات نظر قاضی تغییر میکند و پای وزارت اطلاعات به میان کشیده میشود. این امر منجر به بازداشت شهرام چینیان در ۲۶ بهمن ۱۳۸۷ توسط اداره اطلاعات میشود.
سرویس خبری جامعه بهایی در خبری اعلام میکند که ماموران به همراهی بعضی از متعصبان مذهبی محل، شهرام چینیان را قبل از بازداشت به زنجیر میکشند و در ملاء عام مورد ضرب و شتم قرار میدهند.
این بازداشت تا اسفندماه سال بعد ادامه مییابد. در طی این مدت نامبرده در بند ۲۰۹ زندان اوین به طور انفرادی و چندین ماه نیز در کنار سایر زندانیان سیاسی – عقیدتی نگهداری میشود. همچنین همواره مورد فشار و تهدید بازجویان اداره اطلاعات قرار میگیرد که برای آزادی از اعتقاداتش دست بردارد یا به عنوان خبرچین در جامعه بهایی فعالیت کند. با همه سختیهای موجود شهرام زیر بار هیچکدام از این خواستهها نمیرود. سختی این فشارها آنجایی بیشتر مشخص میشود که دانسته شود در طی یک سال بازداشت وی در زندان اوین هیچگاه ملاقاتکنندهای نداشته و همواره تنها بوده است.
بازجویان و ماموران اداره اطلاعات پس از چندی که متوجه میشوند تهدیدهایشان اثری بر شهرام چینیان ندارد روزی وی را چشم و دست بسته به منزلش میآورند و پس از تفتیش کامل و تحقیر شهرام در محل، با احضار و فیلمبرداری از گفتههای تعدادی از ساکنان محل سعی میکنند تائیدیهای بر اتهامات وارده بر شهرام چینیان درست کنند. بالاخره این دوره بازداشت پس از ۱۳ ماه به پایان رسید و نامبرده در ۱۲ اسفند ۱۳۸۸ پس از محکومیت به ۷۰ ضربه شلاق به اتهام توهین به اسلام با تودیع وثیقه (جواز کسب) آزاد شد.
حکایت اتهام توهین به مقدسات شهرام چینیان هم جالب توجه است. چند هفته پیش از بازداشت نامبرده، تعدادی از متعصبان محل اعلامیهای دروغین چاپ و بین اهالی محل پخش میکنند که در آن ادعا شده است: شهرام چینیان میاندوآب مسلمان شده و نامش را هم به مهدی تغییر داده است. ایشان به این مناسبت جشنی هم برگزار میکنند و شیرینی بین اهالی پخش میکنند. این اقدام که بیشتر با هدف تحریک احساسات جوان بهایی ساکن در آن محل صورت میگیرد با ناکامی مواجه میشود.
شهرام چینیان نه تنها عکسالعمل تندی از خود بروز نمیدهد، بلکه با بیتفاوتی با این عمل برخورد میکند. این امر موجب آشفتگی متعصبان مذهبی محل میشود. سپس ایشان استشهادنامهای به امضای تعدادی از ساکنان محل درست میکنند که در آن عنوان شده است شهرام چینیان میاندوآب به ائمه اطهار و امام زمان توهین کرده و مدعی مهدویت و من یظهرالهی شده است. این استشهاد پس از آنکه دادگاه در جریان امور ملکی به نفع خانواده چینیان رای میدهد به دادگاه ارائه میشود تا رای دادگاه عوض شود. در نهایت نیز موجب بازداشت شهرام چینیان میشود.
شهرام چینیان میاندوآب در اوایل سال ۱۳۹۰ در شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب تهران محاکمه و به هشت سال حبس تعزیری محکوم شد، ولی در دی ماه همان سال هنگامی که جهت پیگیری حکم تجدید نظر به دادگاه انقلاب مراجعه کرد، در همان مکان بازداشت و برای اجرای حکم به زندان اوین منتقل شد. شهرام چینیان میاندوآب در فروردین ماه سال جاری به طور ناگهانی و بیاعلام قبلی بدون آنکه در حکم وی منظور شده باشد به زندان رجاییشهر منتقل شد تا دوران زندان را در کنار سایر زندانیان سیاسی – عقیدتی بگذراند.
منیژه نصرالهی (منزویان)
منیژه نصرالهی حدود ۶۰ سال سن دارد و ساکن شهر سمنان است. وی ابتدا در ۲۷ خردادماه ۱۳۸۸ توسط اداره اطلاعات سمنان بازداشت شد. مقارن بودن بازداشت وی با دستگیریهای بعد از انتخابات ریاست جمهوری ابتدا نام وی را بر سر زبانها انداخت، ولی پس از آنکه مشخص شد منیژه نصرالهی فقط به دلیل اعتقادات مذهبی بازداشت شده از فهرست پیگیری بازداشتشدگان در پیوند با جنبش سبز حذف و دیگر صحبتی از سرنوشت وی نشد.
شاید یکی از دلایلی که کمتر از منیژه نصرالهی (منزویان) در رسانهها نام برده میشود بالا بودن سن وی باشد. این امر مانعی است در جهت ایجاد ارتباط و دوستی با دانشجویان و روزنامهنگاران زندانی که عوامل اصلی خبررسانی از درون زندان محسوب میشوند ولی این نباید مانع آن شود که فراموش کنیم منیژه نصرالهی (منزویان) هم یکی از دهها زندانی عقیدتی محبوس در زندانهای ایران است.
منیژه نصرالهی پس از مدتی به قید وثیقه آزاد و سپس به اتهام تبلیغ علیه نظام و عضویت در تشکیلات غیر قانونی بهایی به سه سال و هشت ماه حبس تعزیری محکوم شد که این حکم به رای دادگاه تجدید نظر استان سمنان به سه سال حبس تعزیری تقلیل یافت.
منیژه روز هشتم اسفندماه ۱۳۸۸ برای اجرای حکم به زندان سمنان فراخوانده شد، ولی پس از مدت کوتاهی از زندان سمنان به زندان اوین تهران تبعید شد و از آن زمان تاکنون دوران حبس را در کنار سایر بانوان زندانی سیاسی – عقیدتی زندان اوین میگذراند. اوین یادآور خاطرات همان جایی است که وی چندین سال از عمرش را در دهه ۶۰ در آن گذرانده است.
منیژه نصرالهی در طی بیش از دو سال و نیم که در زندان اوین محبوس است، همه سختیها و مشکلاتی را که سایر بانوان زندانی متحمل شدهاند از قبیل ممنوعیت ملاقات، عدم اعطای مرخصی، تغییر مکان، بهداشت و تغذیه نامناسب و… را تحمل ولی هیچگاه شکوائیهای از وی در جایی منتشر نشده است (باید به موارد فوق، دوری مسافت سمنان تا تهران را هم اضافه کرد. همسر وی با کهولت سن هر هفته برای ملاقات با او به تهران میرود). همبندیهای منیژه وی را دارای روحیه بالا، قوی و بسیار مستحکم میدانند که تحمل سختیها را در راه عقیدهاش لازم و لذتبخش میداند و احتمالاً به همین دلیل هیچگاه به شرایط نامطلوب زندان اعتراضی نمیکند.
شاید یکی از دلایلی که کمتر از منیژه نصرالهی (منزویان) در رسانهها نام برده میشود بالا بودن سن وی باشد. این امر مانعی است در جهت ایجاد ارتباط و دوستی با دانشجویان و روزنامهنگاران زندانی که عوامل اصلی خبررسانی از درون زندان محسوب میشوند ولی این نباید مانع آن شود که فراموش کنیم منیژه نصرالهی (منزویان) هم یکی از دهها زندانی عقیدتی محبوس در زندانهای ایران است.
محمدحسین نخعی
محمدحسین نخعی پیرمرد ۸۵ ساله بهایی ساکن روستای خوسف از حوالی شهرستان بیرجند در اواخر اردیبهشت ماه سال جاری توسط ماموران اداره اطلاعات بیرجند بازداشت و بیش از سه ماه است که بلاتکلیف در زندان بیرجند نگهداری میشود.
یادآوری این نکته درباره محمدحسین نخعی، این زندانی ۸۵ ساله بهایی که چندین ماه است بدون ملاقات و استفاده از درمان و تغذیه مناسب برای چنین سنی در زندان بیرجند نگهداری میشود، لازم است که وی یکی از زندانیان بهایی دهه ۶۰ هم هست که پنج سال از عمرش را در زندان گنبد کاووس به اتهام اعتقاد به آیین بهایی گذرانده است.
وی به دلیل آنکه هیچکدام از بستگان نزدیکش در بیرجند ساکن نیستند معمولاً ملاقاتکننده یا فردی را ندارد که به طور مستمر پیگیر پرونده وی در بیرجند باشد. از طرف دیگر فشار و تهدید اداره اطلاعات بیرجند هم موجب شده است که هیچ وکیلی حاضر به پذیرش وکالت این پیرمرد بهایی نشود.
داستان دستگیری نامبرده از جایی آغاز میشود که در ۲۴ اردیبهشت ماه ابتدا ماموران امنیتی به منزل وی در خوسف مراجعه کردند و پس از تفتیش کامل محل و ضبط کتابهای مذهبی و آلبومهای عکسهای خانوادگی – که تنها مونس تنهایی وی بودند – خواستار بازداشت وی میشوند. نامبرده از ایشان آن شب را مهلت میگیرد تا وضعیت همسر ۸۸ سالهاش را که از بیماری آلزایمر رنج میبرد و فقط وی را میشناسد، مشخص کند. آن شب وسایل و داروهای همسرش را جمع و جور و فردای آن روز وی را به یکی از همسایههای مسلمان میسپارد و خود را به ستاد خبری اداره اطلاعات بیرجند معرفی میکند.
او از آن زمان تاکنون در بازداشت بهسر میبرد و با پیگیری یکی از نزدیکانش، بازپرس پرونده اتهام محمد حسین نخعی را متهم به تبلیغ بهاییت میکند. به زعم بازپرس، تبلیغ بهاییت، مصداق تبلیغ علیه نظام است. گفته شده است با بررسی عکسهای خصوصی و خانوادگی وی اتهامات دیگری نیز گریبان ایشان را خواهد گرفت.
با طولانی شدن دوران بازداشت، همسر وی به تهران نزد خواهرش برده میشود و محمدحسین نخعی بیآنکه فردی از نزدیکانش را در بیرجند داشته باشد چندین ماه است که در بازداشت موقت نگهداری میشود و در طی این مدت تنها کانال ارتباطی وی با همسرش تماس تلفنی بوده است. نکته جالب توجه در همه این تماسها وجود آرامش و شادابی وی هست. به طوری که این روحیه به خانوادهاش هم منتقل شده است.
در پایان یادآوری این نکته درباره محمدحسین نخعی، این زندانی ۸۵ ساله بهایی که چندین ماه است بدون ملاقات و استفاده از درمان و تغذیه مناسب برای چنین سنی در زندان بیرجند نگهداری میشود، لازم است که وی یکی از زندانیان بهایی دهه ۶۰ هم هست که پنج سال از عمرش را در زندان گنبد کاووس به اتهام اعتقاد به آیین بهایی گذرانده است.
دوست عزیز آقای رفعت کنی، اولا همین الان من تهران را با ت می نویسم و صبر می کنم ببینم قرار است چه بلایی سرم بیاید!! این حرفها چیه و از کجا میاد فقط خدا میداند. سالهاست از یکطرف گرفتار اذیت و آزار حکومتیم و از طرف دیگر گرفتار جهل بعضی از هموطنان. یک چیزهایی را پشت سرهم ردیف می کنید که خودتان هم معنایشان را نمی دانید و گمان می کنید که حرفهایتان هر چه بی سرو ته تر باشد خواننده را بیشتر تحت تأثیر قرار می دهد.
دوست عزیزی هم که نگران است چرا هنوز همشهری بهائیش را که نمایندگی چرخ خیاطی ژانومه دارد نگرفته اند کمی صبر کند این اتفاق هم می افتد. مسلم است که هیچگاه ما نگفتیم تمام بهائیان را دستگیر کردند چون زندانهای ایران گنجایش چنین دستگیری جمعی را ندارد. این دستگیری ها بطور پراکنده صورت می گیرد تا در جامعه بهائی ایجاد رعب و وحشت از ناامنی کنند و آنها را از این طریق وادار به ترک وطن کنند. تمام دستگیری ها بخاطر اعتقاد مذهبی است. شک نداشته باشید. فقط آنها این را در قالب جملات و عباراتی عوام فریبانه بیان می کنند که اصل ماجرا مکتوم بماند ولی با این وجود در بسیاری از حکمهای صادره حتی به صراحت نوشته شده بعلت عضویت در فرقه ضاله بهائی، که منظور همان اعتقاد به دیانت بهائی است.
کاربر مهمان / 27 August 2012
خیلی ممنون از نوشتن و از چاپ این مقاله–یاد کردن از کسانی که کسی به یادشان نیست! کار بسیار پرارزشی کرده اید.
کاربر مهمان / 26 August 2012
بی تردید این کارها نتیجۀ حکومت مذهبی ست؛ یعنی همان که بهاییت هم نوید می دهد و در داخل جامعه ی خود اعمال می کند( وجود اعدام در احکام بهایی، طرد اداری، طرد روحانی، الزام به این که تهران را طهران بنویسند!…) بنابراین بهاییان هموطن با توجه به این نوع حکومت بد مذهبی که در ایران وجود دارد، باید از حکومت دیکتاتوری بیت العدل(یعنی 9 نفر غیر ایرانی در اکثریت که در حیفا نشسته اند و سرنخ جامعه ی بهایی را در دست دارند) بگسلند. حکومت مذهبی به هیچ شیوه یی راه حل بشریت نیست؛ اگر چه در کشور مشخصی حاکم نباشد و جامعه را با تفسیرهای قرون وسطایی بگرداند(- مثل این که زنان حق عضویت در بیت العدل را ندارند). این ساختارهای ضد انسانی را باید درهم شکست.
رفعت رکنی، نصرالله / 26 August 2012
ببخشید، توی شهر ما هم بهایی هست ولی چرا نمیان بگیرنش. تازه نمایندگی چرخ خیاطی ژانومه و کاچیران رو هم داره و همه هم می دونن بهاییه. پس الکی کسی رو صرفا بخاطر اعتقاد به بهائیت نمی گیرن. حتما چیزهای دیگری هم مطرحه
کاربر مهمان / 26 August 2012
دوست گرامی رفعت رکنی خوشحالم که شما اندک اطلاعی از دیانت بهائی دارید . اما متاسفم که کامل و صحیح نمی باشد .
از چه منبعی سخن میگویید که 9 نفر اعضای بیت العدل ایرانی نیستند ؟ در کجای احکام دیانت بهائی حکم اعدام جائز شده است ؟ آیا معنی طرد اداری را می دانید ؟ اینکه تهران را طهران بنویسند چه منبع موثقی برای ارائه دارید و اصلاً ایراد آن چیست ؟ آیا می دانید دیانت بهائی اعتقاد دارد دین باید از حکومت جدا باشد ؟
لطفاً از منابع آگاه و حقیقی ( نه مخالفان ) تحقیق نمائید . با آرزوی ایرانی آباد و آزاد .
ضمناً کاربر مهمان عزیز : شما نفرموده بودید شهر شما کجاست اما بدانید خصومت افراد شهر ما با دیانت بهائی بیشتر از مردمان شهر شماست . نه اینکه گناه آنها با هم متفاوت باشد .
وقتی تبلیغ دین و اعتقاد به آن اقدام علیه امنیت ملی است شهر ما و شما ندارد .
ضمناً بنده آقای جلایر وحدت را از نزدیک ملاقات کرده ام . بسیار انسان شریف ، هنرمند ، با وجدان و صلح طلبی هستند و مطمئنم کوچکترین کاری خلاف قوانین انجام نداده اند به جز اعتقاد به دیانت بهائی .
امیدوارم تحقیق بیشتری نمائید تا بر اساس احساسات سخن نگوییم .
با سپاس از نگارنده
کاربر مهمان / 27 August 2012
از اینکه صدای این مظلومان را به گوش هموطنان رساندید سپاسگزارم.
کاربر مهمان / 27 August 2012
نمی دونم چرا بعضی ها مصرند عقاید خودشان را بی توجه به موضوع مقالات در پای هر مقاله ای ثبت کنند اینکه حکومت مذهبی به نظر آقای رکنی محکوم و بد است چه ربطی به مقاله فوق که در مورد ظلمی است که به چند زندانی بهایی شده است دارد آن هم بدون داشتن اطلاعات دقیق و فقط طبق شنیده هایی که از رسانه های جمهوری اسلامی پخش شده نظر ارائه دادن هم جالب است مثلا بهاییان تهران را با “ط” باید بنویسند چه ربطی به مقاله فوق دارد ؟ تازه این هم بدون اطلاعات دقیق گفته شده من خودم بهایی هستم و تهران را با ” ت ” می نویسم و هیچکس هم ایرادی نمی گیرد یا اینکه وقتی فردی طرد می شود یعنی از جامعه بهایی به بیرون رانده می شود هم فکر نمی کنم از ارتداد وحشتناک تر باشد جهت اطلاع باید عرض شود بهاییانی طرد می شوند که یا دستوراتی مثل حرام بودن استعمال مواد مخدر را نقض کرده باشند یا علیه دیانت بهایی اقدامی انجام دهند آیا کسی که خودش علاقه دارد به هر دلیلی علیه دیانت بهایی اقدام کند جامعه بهایی باید وی را از جامعه اش اخراج نکند و به زور وی را بهایی بداند به نظر من مهم عقیده افراد نیست آنچه اهمیت دارد نقض حقوق انسانهاست که باید جلوی آن گرفته شود اگر کسی با عقیده ای مخالف است که نباید پیروان آن عقیده را از بین ببرد یا از حقوقشان دفاع نکند و بگذارد انها را نابود و اذیت کنند .
فرد دیگری هم که گفته اینها حتما کاری کرده اند بهتر است به دادنامه های این افراد که در سایتهای مختلف چاپ شده نگاهی بکند آن وقت متوجه خواهد شد که ایشان فقط بخاطر عقیده بازداشت شده اند نه چیز دیگری .
در ضمن نمی توان اینگونه استدلال کرد چون فردی را که در شهر شما نماینده ژانومه و بهایی است را کاری ندارند پس 4 نفر مذکور در این مقاله هم به جرم دیگری زندانی اند ! به نظرم این فرد را هم شما خوب نمی شناسید چون سالهاست که ژانومه به ایران وارد نمی شود که کسی نماینده آن باشد بسیاری از بهاییان حکم تعلیق دارند یا به تناوب احضار می شوند پس زندانی در حالت عادی نیستند که کسی آنها را ببینید شایداین آقای بهایی شهر شما هم شرایط اینچنینی داشته باشد
سیما / 27 August 2012
کاربر ان مهمان، هموطنان بهایی عزیزم قبل از جواب دادن به شما باید یک سوالی هم از شما بکنم: از افتخارهای بهاییان این است که تقیه نمی کنند. شما از چی می ترسید که کاربر مهمان شده اید؟! اما جوابها: 1- شما نوشتۀ مرا بد خوانده اید. من نگفتم که آن آقایان بیت العدلی همه غیر ایرانی هستند. به لغت «اکثریت« توجه نکرده اید. 2- حکم اعدام در کتاب احکام بهایی که اقدس است و شاید جاهای دیگر هست. اگر عربی بلدید مراجعه بفرمایید. کتاب اقدس روی اینترنت هم هست اما من ترجمۀ فارسی اش را ندیده ام! 3- چون شما خواسته اید معلومات حقیر را امتحان بفرمایید: طرد اداری یعنی این که طرف را از شرکت در تشکیلات بهایی محروم می کنند. طرد روحانی خیلی بدتر است. حتی مادر یا فرزند طرف نباید با او صحبت کند و تماس داشته باشد. مرحوم صبحی دانشمند برجسته را که از بهاییت طرد کردند، مادرش نمی توانست با تماس بگیرد. پدر من هم باکسی در ولایتمان آشنا بود که همین وضع را داشت. به دلایلی نمی توانم نامش را بنویسم. 4- ادیان همیشه آینده ای برای خودشان تصور می کنند و همیشه هم آن وقتی خواهد بود که همه به آنها گرویده اند. حکومت بهایی هم همین طور است و با توجه به این که بیت العدل «شارع سوم» یعنی تقریبا همطراز باب و بها است، معلوم است تکلیف جامعه ای با اکثریت بهایی چه خواهد بود. 5- باید عرض کنم که من در 55 سال حیاتم که از گوشۀ ده شروع شده، حداقل چهل و پنج سالش را هفته ای چهار پنج کتاب خوانده ام. از جمله همۀ کتابهای بهاییان را و حتی عربی ها ***را. 6- بدیهی است که کسی عیب ندارد تهران را طهران بنویسد؛ اما در مورد بهاییان دستور است فقط به این دلیل که بهاالله در آن بازیهای عجیب نوشتاری، تهران را مرقوم فرموده اند ارض الطاء! شما حتی به نوشته های ادیبان و استادان بهایی زبان فارسی مراجعه بفرمایید، خواهید دید که همین طور است. 7- من نظر دادن را از مجادله جدا می دانم. اشاره ای کرده بودم و امیدوارم دیگر دانسته و نادانسته جواب چیزهایی را که در درس اخلاق از کودکی در کله ها می کنند، از من نخواهید. برخی اوقات سکوت بهتر است. به هرحال، شما هم به کامنت های پیشین من در اشاره به مذهب جمال قدم مراجعه بفرمایید و به آن ابهامها(- مثل راه نداشتن زن در بیت العدل، نماز عربی برای ایرانیان…) جوابی بیابید. اگر فقط آن جواب را برای خودتان هم پیدا کنید، خوب است و معلوم خواهد شد دینتان ارثی نیست و تحری حقیقت (- از اصول بهاییت) فرموده اید.
رفعت رکنی، نصرالله / 27 August 2012
دوست عزیزی در مورد دستگیرشدگان بهائی فوق نوشته اند: «الکی کسی رو صرفا بخاطر اعتقاد به بهائیت نمی گیرن. حتما چیزهای دیگری هم مطرحه»! آیا افراد مزبور را می شناسند و از پروندۀ آنها در دادگاه های جمهوری اسلامی مطلع اند که چنین نوشته اند؟! ای کاش مطلع بودند. دوست عزیزم جهت اطلاع باید عرض کنم زندان فقط اوین و گوهردشت و وکیل آباد و عادل آباد و … نیست. جمهوری اسلامی هم اکنون از کل ایران عزیزمان زندانی ساخته است که نه تنها جامعۀ مظلوم چندصدهزار نفری بهائی در ان زندان اند بلکه بسیاری دگراندیشان دیگر نیز طعم این زندان را چشیده و می چشند. گویا آن عزیز از آن مطلع نیستید. از جمله رجوع کنید به: http://news.persian-bahai10.info/ باور بفرمایید وضع زندگی بعضی بهائیان و دگراندیشان در بیرون از زندان بدتر از بعضی از ایشان در درون زندان است. کافی است همان خانم وحدت فوق الذکر را ببینید. یا خانم رحیمیان که یکی از دو پسر و عروسش در زندان اند و پسر دیگر منتظر اجرای حکم زندانی خود است در حالی که همسرش نیز فوت کرده است. خانم رحیمیان می ماند و دو نوۀ کوچک از دو پسر؛ شوهر نیز در دهۀ اول انقلاب در زندان اوین به شهادت رسیده است. عزیزم سی و چهار سال است که بهائیان را از حقوق شهروندی محروم کرده اند و حتی مردگان ایشان نیز امنیت نداشته اند و قبورشان در بعضی شهرها با خاک یکسان شده. منصف باشید شهادت می دهید بهائیان را به خاطر عقایدشان مورد ستم قرار داده و می دهند. ببینید:
http://news.persian-bahai10.info/
http://www.noghtenazar10.info/node/594
http://www.noghtenazar10.info/node/499
http://www.velvelehdarshahr10.info/node/234
http://www.velvelehdarshahr10.info/node/231
اما در خصوص آنچه دوست عزیز رفعت رکنی نوشته اند، ایشان همانطور که خودشان هم نوشته اند در همین رادیو زمانه و سایت های دیگر مطالب مشابهی را گفته اند که با اندکی جستجو عین آن مطالب را در سایت های بهائی ستیز ملاحظه می فرمایید و در همان کامنت ها هم جواب ایشان از طرف افراد مختلف بهائی و غیر بهائی داده شده است. از جمله:
http://zamaaneh.com/idea/2008/08/post_370.html
http://www.radiozamaneh.com/culture/silver-screen/2012/03/07/11709
http://www.radiofarda.com/content/f2_iran_bahais_dead_not_buried_cemetery_not_allowed_more_pressure/24294984.html
دوست عزیزمان رفعت رکنی که خود را بی دین معرفی می کنند و می نویسند «حکومت مذهبی به هیچ شیوه یی راه حل بشریت نیست» با این حال عیناً به همان شیوه و با همان مطالب و روش هایی که سایت های حکومتی دینی ضد بهائی به بهائیان ایراد می گیرند و مانند همانها به پاسخ ها توجه نمی کنند، عمل کرده و می کنند و جالب آن که مانند همین جمهوری اسلامی می نویسند «این ساختارهای ضد انسانی را باید درهم شکست.». بنده نمی خواهم وارد این مقولات تکراری شوم، ولی برای حسن ختام مطلب شیرینی را عرض می کنم تا ایشان از در صلح و صفا و مودت درآیند و بجای فکر درهم شکستن، با آرامش روح و منصفانه در مورد دگراندیشان بهائی و غیر بهائی نظر دهند و قضاوت کنند. می گویند روزی در مکتب خانه ای شاگردان بر سر شاگردی بیچاره افتاده بودند و او می زدند؛ شاگرد مضروب زیر مشت و لگد بقیه بجای آن که بگوید خفه شدم فریاد می زد فخه شدم. اخوند مکتب بجای آن که اول شاگرد بیچاره را از دست بچه ها نجات دهد و بعد به سر صبر موضوع را بررسی کند، تکرار می کرد: « خ را مقدم بدار! خ را مقدم بدار». حال بعضی عزیزان همچون دوستمان بجای همدردی و سعی در نجات بهائیان به ایرادگیری می پردازند! برفرض محال که آنچه در مورد دین بهائی نوشته اند درست باشد؛ اما این دلیل نمی شود که ذیل مقالاتی که به نقض حقوق بشر با ارائۀ مدارک در مورد بهائیان نوشته می شود، برای انحراف افکار و مستور داشتن ستم های جمهوری اسلامی بر بهائیان آب به آسیاب ستمگران ریزند و بحث های عقیدتی آن هم از زاویۀ ضد بهائی و بهائی ستیزانه مطرح فرمایند. با همۀ اینها دوست عزیز دوستت داریم و از شما که مدعی لائیک و بی دین بودن هستید تقاضای انصاف داریم. راستی شما تا حال زیر بیانیه های حقوق بشری در دفاع از مظلومین بهائی را امضاء کرده اید؟ چون یکی از ایرادهایتان به بهائیان این است که بهائیان زیر بیانیه هایی از این دست را امضاء نکرده اند! این را ببینید:
http://zamaaneh.com/adibzadeh/2009/02/print_post_287.html
خدا حافظ همۀ عزیزان باشد و قلوبمان را به یکدیگر نزدیک و نزدیک تر سازد.
نوید / 28 August 2012
اطلاعیۀ مفصل آقای نوید هیچ پاسخی به پرسشهای من در برندارد. من چند تا سوال ساده کرده بودم که لابد باید پاسخهای ساده می داشت و نه با مقداری قربان صدقه رفتن مصنوعی و تهمت به همدستی دانسته و نادانسته با حاکمیت ایران، احاله به جنگلی از سایت های تبلیغی کردن. البته به آن سایت ها مراجعه کردم و هیچ جواب روشن راستِ حسینی به این سوالات نداشتند: 1- چرا تقیه می کنید؟ حال آن که در بهاییت تقیه نفی شده است. 2- چرا بهاءالله مازندرانی به من هموطن و همزبانش می گوید نماز را به عربی بخوانم؟ 3- عبدالبها گفته است که زن و مرد مثل دو بال یک پرنده اند. چرا با ادعای تساوی زن و مرد، زنهای بیچاره حق عضویت در بیت العدل ندارند؟ زنها باید حتی پیغمبر قرن نوزدهم هم تحویلشان نگیرد؟(- گو این که خودش سه تا زن داشت) 4- آیا دلیل دیکتاتوری مذهبی نیست بهاییان را مجبور کنند تهران را طهران بنویسند و آن دستور ضد انسانی طرد روحانی هم … 5- یک سوال تازه به ذهنم رسید: چرا شما بهایی ها که ادعا می کنید «دین باید مطابق علم و عقل باشد» داروینسم را رد می کنید؟(مراجعه بفرمایید اشاره ها به پیدایش آدم و حوا و همچنین کتاب مفاوضات عبدالبها) جواب اینها که*** مجادله نمی خواهد. من پرسش فلسفی تری نکردم که می شد کرد و هیچ پاسخی در باره شان هیچ کتاب و سایت بهایی و هیچ مبلغ بهایی به من نداده است. حقیقت این است که وابستگان به مکاتب جزمی که مذهب یکی از آنهاست، معتقدند که مکتبشان نقص ندارد و اگر خودشان نمی دانند، یک جایی جوابی برای سوال طرح شده موجود است!. ولی باور بفرمایید که زیر این گنبد کبود هیچ مکتب و مشرب و مذهبی بدون نقصهای بزرگ نیست و در اصل، «این است و جز این نیست» که خاص شما مذهبیون و برخی از فلسفه هاست، هم از عقل دور است و هم از منطق. امیدوارم هموطنان بهایی من که گیر افتاده اند رها شوند و در روی کرۀ زمین برای عقیده اش نه کسی را اعدام کنند و نه به زندان بیاندازند و نه به آنها توهین روا دارند. البته متقابلا مایلم عوام فریبی و شکار آدمی هم نبینیم.
رفعت رکنی، نصرالله / 28 August 2012
دوست عزیز، رفعت رکنی، برایتان آرامش و شادی حقیقی آرزو دارم. قربانتان، نوید
نوید / 29 August 2012
به نظرم تارنمای رادیو زمانه نباید کامنتهایی که خارج از موضوع مقاله ای هستند را چاپ کند مخصوصا مطالب مربوط به بهاییان را چرا که هر زمان مطلبی در مورد وضعیت ناگوار شهروندان بهایی در ایران چاپ می شود گروهی به عمد و آگاهانه یا ناآگاهانه و از روی تعصب مذهبی مسائلی را مطرح می کنند که هیچ ربطی به نقض حقوق ایشان ندارد و بیشتر مسائل مذهبی را مطرح می کنند و بهاییان هم که در ایران اجازه صحبت از هیچ تریبونی را ندارند به پاسخگویی ایشان می پردازند در حالیکه نه پرسش و نه پاسخ ربطی به مقالات مربوطه ندارد ( امیدوارم که امثال آقای کنی هدفشان منحرف کردن اذهان از توجه به نقض حقوق بهاییان نباشد ) طرح اینگونه مسائل در همان سایتهای بهایی یا ضد بهایی است .
چهار نفر بطور نمونه از هزاران شهروندان بهایی ایران در مقاله بالا معرفی شده اند ایشان که تقیه نکرده اند و به همین دلیل در زندان هستند چرا ایشان را به عنوان بهایی مثال نمی زنید ااز کجا معلوم آن افرادی که خودشان را معرفی کرده اند بهایی باشند آیا نمی تواند کسی مثل آقای کنی خودش آن کامنتها را گذاشته باشد و بعد بگوید چرا تقیه می کنید ؟ اصلا با چه سندی مشخص می شود که رفعت کنی اسم واقعی ایشان است ؟ یا اینکه اگر ایشان نماینده زنان بهایی هستند که می گویند چرا زنان در بیت لدل بهایی انتخاب نمی شود هم اکنون دو شیر زن ایرانی که از مسئولین بهاییان ایران بودند در حال گذراندن محکومیت 20 ساله در کنار نسرین ستوده و بهاره هدایت عزیز هستند چرا از ایشان ذکری نمی کنید
به نظرم تا زمانی که تعصب مذهبی در تاروپود اندیشه ما مردم است تا دموکراسی راه زیادی داریم باید تمرین کنیم تا انسانها را بخاطر انسان بودنشان دوست بداریم نه عقیده شان .
سیما سعادتیار / 29 August 2012
خیلی از دوستان هم هستند که مورد آزارهای گوناگون قرار دارند ولی هیچ کس از آنها نمی نویسد ویادی نمی کند واغلب آنها تازه مومنین هستند .خوبه که گاهی بدون ذکر نام ازشون یادی بشه
کاربر مهمان / 29 August 2012
مگر نمی گویید در ایران بالای 300 هزار بهایی هست. خوب پس چرا دولت همه آن 300 هزار تا را نمی گیرد؟ خوب از مسلمانها هم به همین نسبت و شاید بیشتر در زندان هستند. چه ربطی دارد به دین؟ اگر همه بهایی ها را گرفته بودند می گفتیم به خاطر دینشان بوده.
کاربر مهمان / 08 September 2012
اخیرا برای توجیه و پنهان کردن ستم مستمری که بر بهائیان ایران شده و شدیدتر هم می شود بعضی مطالبی نخ نما می نویسند. همچون: “مگر نمی گویید در ایران بالای 300 هزار بهایی هست. خوب پس چرا دولت همه آن 300 هزار تا را نمی گیرد؟ خوب از مسلمانها هم به همین نسبت و شاید بیشتر در زندان هستند. چه ربطی دارد به دین؟ اگر همه بهایی ها را گرفته بودند می گفتیم به خاطر دینشان بوده.” دوست عزیز ستم فقط پشت میله های زندان انداختن بهائیان نیست. بهائیانی که بیرون از زندان هستند به اشکالی دیگری در زندان بزرگ جمهوری اسلامی هستند. وضع بعضی از ایشان از وضع بعضی زندانیان بهائی وخیم تر است. مضافا تا حال بیش از بیست و دو قطعنامه در این 34 سال توسط حقوق بشر سازمان ملل در محکومیت جمهوری اسلامی در خصوص ظلم به بهائیان ایران منتشر شده است و با اسناد و مدارک اثبات شده است زندانیان بهائی به خاطر عقیدۀ دینی و وجدانی ایشان زندانی و یا کشته شده اند. دوست عزیز هزاران نفر از ایشان از کار و دانشگاه هم اخراج شده اند. حتی قبرستان های بهائی را در بعضی شهرها ویران کرده اند. مجبورم نظری را که در فوق در جواب ادعای بی انصافانۀ مشابهی تقدیم کردم در اینجا هم کپی کنم. شاید تأثیر کند:
«آیا افراد مزبور را می شناسند و از پروندۀ آنها در دادگاه های جمهوری اسلامی مطلع اند که چنین نوشته اند؟! ای کاش مطلع بودند. دوست عزیزم جهت اطلاع باید عرض کنم زندان فقط اوین و گوهردشت و وکیل آباد و عادل آباد و … نیست. جمهوری اسلامی هم اکنون از کل ایران عزیزمان زندانی ساخته است که نه تنها جامعۀ مظلوم چندصدهزار نفری بهائی در ان زندان اند بلکه بسیاری دگراندیشان دیگر نیز طعم این زندان را چشیده و می چشند. گویا آن عزیز از آن مطلع نیستید. از جمله رجوع کنید به: http://news.persian-bahai10.info/ باور بفرمایید وضع زندگی بعضی بهائیان و دگراندیشان در بیرون از زندان بدتر از بعضی از ایشان در درون زندان است. کافی است همان خانم وحدت فوق الذکر را ببینید. یا خانم رحیمیان که یکی از دو پسر و عروسش در زندان اند و پسر دیگر منتظر اجرای حکم زندانی خود است در حالی که همسرش نیز فوت کرده است. خانم رحیمیان می ماند و دو نوۀ کوچک از دو پسر؛ شوهر نیز در دهۀ اول انقلاب در زندان اوین به شهادت رسیده است. عزیزم سی و چهار سال است که بهائیان را از حقوق شهروندی محروم کرده اند و حتی مردگان ایشان نیز امنیت نداشته اند و قبورشان در بعضی شهرها با خاک یکسان شده. منصف باشید شهادت می دهید بهائیان را به خاطر عقایدشان مورد ستم قرار داده و می دهند. ببینید:
http://news.persian-bahai10.info/
http://www.noghtenazar10.info/node/594
http://www.noghtenazar10.info/node/499
http://www.velvelehdarshahr10.info/node/234
http://www.velvelehdarshahr10.info/node/231
خدایا انصاف عنایت کن
قربانت نوید
نوید / 11 September 2012
دوست عزیز که در مورد دیانت بهایی سوال کرده بودند
عارضم به خدمت شما که دوست عزیز بسیار زیباست که شما در این مورد تحقیق فرموده اید اما برای بحث لازم است که شما جایگیری خودتون رو در این زمینه مشخص بفرمایید که به عنوان یک مسلمان یا یک انسان حقیقت جو و بی طرف صحبت می کنید
در مورد نماز :: در دیانت مقدس بهایی توصیه شده که نماز را هر کس به زبان مادری خود بخواند اما به ایرانی های بهایی ” توصیه ” شده که نماز را به عربی بخوانند هرچند که فارسی خواندن آن هم ایرادی ندارد،اما چون ما از گذشته به زبان عربی نزدیک بودیم و میتوانیم به معانی کامل و عمق آن در زبان عربی پی ببریم و حق کامل کلمات ادا میشود توصیه شده که به عربی خوانده شود.
در مورد صحبت شما در مورد عضویت زنان در بیت العدل اعظم الهی،اعضای بیت العدل در نهایت آزادی و رای گیری بین تمام بهاییان سراسر دنیا انجام میگردد و لزوما طبق فرمایش شما دلیلی بر اکثریت غیر ایرانی بودن آنها نیست و همچنین عضویت زنان در بیت العدل،حضرت ولی امر الله فرمودند : دلیلی بعضی از احکام در آینده مشخص خواهد شد و این موضوع هم از این دسته است،متاسفانه در این زمان ما قادر به درک دلیل این موضوع نیستیم،مانند زمان صدر اسلام که پیامبر اسلام حضرت محمد (ص) نمی توانست به مردم بگویید قبل از غذا خوردن دست خودتون رو بشورید بعلت وجود میکروب،چون درک وجود موجوداتی ریز که با چشم دیده نمیشود برای مردم 1400 سال پیش وجود نداشته و ایشون مجبور بودند این موضوع رو به نحوی قابل درک بیان کنند،بسیاری مسائل هستند که در این زمان برای ما قابل درک نیستند و در آینده ما قادر خواهیم بود این مسائل رو لمس کنیم.
در مورد نوشتن تهران به ط و اجباری بودن تهران نوشتن با ط میبینید که ما تهران رو تهران مینویسیم و اتفاقی پیش نمی آید،نه طرد میشویم و نه تهران تغییر شکل میدهد،اینها بهانه هایی هستند که مخالفان امرالله بدون تفکر میگیرند.
در مورد حکومت بهایی هم باید عرض کنم طبق مطالعات شما بهاییان از ورود به سیاست منع شده اند و دین آنقدر مقام بالایی دارد تا با سیاست پست آلوده نشود،سیاست سراسر دروغ و نیرنگ هست و برای بدست آوردن قدرت حق عده ای پایمال میشه و بین انسان ها تفرقه می اندازد و این تفرقه با مهمترین رکن دیانت بهایی که وحدت عالم انسانی هستش در تضادِ
کاربر مهمان / 27 September 2012