عزیز خسروشاهی – بر اساس نتایج آخرین سرشماری نفوس و مسکن، جمعیت ایران به ۷۵ میلیون و ۱۴۹ هزار و ۶۶۹ نفر رسیده است.

طبق آمار سال ۱۳۸۵ تعداد جمعیت افراد هرگز ازدواج نکرده بین سنین ۱۵ تا ۴۴ سال ۱۶ میلیون و ۸۲۴ هزار و ۸۸۳ نفر است که ۹ میلیون و ۷۴۰ هزار و ۵۸۶ نفر آن‌ها مرد و هفت میلیون و ۱۰۲ هزار و ۲۹۷ نفر آن‌ها نیز زن هستندکه انتظار می‌رود در آمار سال ۱۳۹۰ افزایش یافته باشد.

 
براساس آمار عادل آذر، رئیس مرکز آمار ایران، مطابق سرشماری سال ۹۰ تعداد خانوار سرشماری شده کشور ۲۱ میلیون و ۱۸۵ هزار و ۶۴۷ خانوار بوده است. در سرشماری سال ۸۵ شمار خانوارهای ایرانی ۱۷ میلیون و ۵۰۱ هزار و ۷۷۱ خانوار اعلام شده بود که حاکی از افزایش سه میلیون و ۸۳۲ هزار و ۲۲۹ خانوار است. علاوه بر این، شمار خانوارهای تک نفره نیز که در سال ۸۵ حدود ۵. ۲ درصد خانوار‌ها را تشکیل می‌دادند در سال ۹۰ به «۷. ۱ درصد» افزایش یافته است.
 
آخرین گزارش‌های سازمان ملی جوانان حاکی از افزایش تمایل جوانان به زندگی مجردی‌ است به‌ گونه‌ای که در کلان‌شهرهایی مثل تهران، شیراز، مشهد، اصفهان، تبریز و اهواز ۳۰ درصد جوانان زندگی مجردی دارند. ۶۰ درصد خانم‌های ۱۵ تا ۲۵ ساله و ۲۱ درصد خانم‌های ۲۵ تا ۳۵ ساله مجرد هستند و تعداد پسران مجرد از دختران مجرد در هر رده سنی بیشتر است. این بدان معناست که با وجود وضعیت فعلی، هر روزه در جامعه ایران بر تعداد خانواده‌های تک نفره افزوده خواهد شد.
 
افزایش تعداد مستاجران مجرد
 
دکتر مصطفی اقلیما، رییس انجمن مددکاری اجتماعی و متخصص آسیب‌های فردی و خانوادگی، می‌گوید: «باید بدانیم آنچه جوان‌ها را از خانه فراری می‌دهد، نداشتن آرامش است.»
 
آخرین گزارش‌های سازمان ملی جوانان حاکی از افزایش تمایل جوانان به زندگی مجردی‌ است به‌ گونه‌ای که در کلان‌شهرهایی مثل تهران، شیراز، مشهد، اصفهان، تبریز و اهواز ۳۰ درصد جوانان زندگی مجردی دارند. ۶۰ درصد خانم‌های ۱۵ تا ۲۵ ساله و ۲۱ درصد خانم‌های ۲۵ تا ۳۵ ساله مجرد هستند و تعداد پسران مجرد از دختران مجرد در هر رده سنی بیشتر است. این بدان معناست که با وجود وضعیت فعلی، هر روزه در جامعه ایران بر تعداد خانواده‌های تک نفره افزوده خواهد شد.
به عقیده وی، جوان به آرامش خیال و احترام در خانواده نیاز دارد. جوانان از اینکه مدام مورد قضاوت قرار گیرند و به عقایدشان احترام گذاشته نشود، شکایت دارند. یکی از دلایل اصلی بازنگشتن جوانان شهرستانی بعد از ادامه تحصیل به شهرشان، این است که در شهرستان‌ها محیط کوچک است و همه مدام قضاوت می‌شوند و احساس می‌کنند در صورت بازگشت باید به سنت‌هایی تن دهند که برایشان قابل‌قبول نیست. از سوی دیگر، در جامعه والدین سنتی هستند و به فرزندانشان فشار می‌آورند که زود‌تر ازدواج کنند و زمانی که شرایطش فراهم نباشد، جوان مستأصل می‌شود.»
 
اولین راه حل در برابر این استیصال به طور طبیعی «مستقل شدن» از خانواده است. از آنجایی که وضعیت اقتصادی مردم ایران به شدت به دلیل «تحریم‌های بین المللی» و مدیریت «ناکارآمد» و «فاسد» حکومت و دولت ایران نابسامان و نا‌امید کننده است برای آنان که از داشتن بهترین شغل در دنیا _ یعنی داشتن خانواده ثروتمند_ محروم هستند، اولین قدم در راه استقلال تهیه مسکن برای زندگی است. این گام دشوار‌ترین مرحله و البته اساسی‌ترین مانع استقلال جوانان از خانواده است. از آنجا که حقوق یک فرد در ایران (آن هم با کار موقت، بدون سابقه کاری و…) در حالت عادی کفاف اجاره یک مسکن مستقل را نمی‌دهد، جوانان مجبور هستند بسته به وضعیت مالی خود، کمک‌های خانواده یا عوامل دیگر در گروه‌های دو الی چهار نفره و یا حتی بیشتر اقدام به تهیه مسکن کنند.
 
با افزوده شدن تعداد خانواده‌های تک نفره در ایران، شامل آنان که هرگز ازدواج نکرده‌اند و آنانکه به هر دلیل از پیوند زناشویی خارج شده‌اند ما با واقعیتی به نام افزایش مستاجران مجرد در ایران روبه‌رو هستیم. واقعیتی که در جامعه ایران که هنوز در جدال بین سنت و مدرنیته قرار دارد مشکلاتی را به خصوص برای جوانان و افراد مجرد در ایران به وجود آورده است.
 
مجرد از دیدگاه حکومت یعنی؛ مزاحم، بی‌بند و بار، عیاش، خطر…
 
بسته به موقعیت مکانی، شدت این انگاره در بین همسایگان متاهل ساکنان خانه‌های مجردنشین متفاوت است، اما همواره نوعی بی‌اعتمادی از سوی افراد متاهل نسبت به افراد مجرد وجود دارد. جامعه ایران هنوز تحت تاثیر «فرهنگ» و «مذهب» ذهنیتی منفی از زندگی مجردی دارد. خانواده‌ها زندگی مجردی را ورطه‌ای اخلاقی در برابر فرزندان خود می‌دانند و تصوری که از خانه‌های مجردی دارند این است که این خانه‌ها مکانی برای استعمال مواد مخدر، مشروبات الکلی، ارتباط جنسی و مسائلی از این دست هستند.
 
جامعه ایران هنوز تحت تاثیر «فرهنگ» و «مذهب» ذهنیتی منفی از زندگی مجردی دارد. خانواده‌ها زندگی مجردی را ورطه‌ای اخلاقی در برابر فرزندان خود می‌دانند و تصوری که از خانه‌های مجردی دارند این است که این خانه‌ها مکانی برای استعمال مواد مخدر، مشروبات الکلی، ارتباط جنسی و مسائلی از این دست هستند.
فرهنگ مردسالار جامعه ایران بر شدت این برداشت منفی از زندگی مجردی افزوده است. بسیاری از مردان متاهل به خصوص مردانی که تازه ازدواج کرده‌اند، افراد مجرد را تهدیدی برای زندگی خود و عامل نا‌امنی (روانی و فیزیکی) علیه همسر خود ارزیابی می‌کنند. این مشکل از آنجا ناشی می‌شود که در یک فرهنگ مردسالار، مردان آگاهانه یا ناآگاهانه زنان را جزئی از دارایی خود به حساب آورده و بر زنان احساس «مالکیت» می‌کنند. در این فرهنگ، زنان توانایی قضاوت، اندیشیدن و زندگی کردن به عنوان یک فرد مستقل (فارغ از روابط خانوادگی) را نداشته و در معرض فریب هستند. همچنین در یک فرهنگ مردسالارانه زنان تنها به عنوان ابزاری برای شهوت‌رانی و لذت‌جویی جنسی ارزیابی می‌شوند که بین مرد‌ها برای تسلط بر آن‌ها رقابت، دشمنی و جنگ وجود دارد.
 
همچنین در اینجامعه به دلیل عدم پاسخگو بودن مردان در روابط زناشویی و حمایت‌های حقوقی و قانونی از روابط مردان (نسبت به سخت‌گیری قانونی و دینی نسبت به زنان) زنان متاهل نیز حساسیت‌های زیادی بر روی همسایه شدن با دختران و زنان مجرد دارند. گرچه به تجربه می‌توان گفت که مزاحمت‌ها‌ و دخالت در حریم خصوصی افراد مجرد، توسط مردان متاهل از زنان متاهل بیشتر است.
 
حکومت به عنوان عامل اصلی بازتولید فرهنگ مردسالار
 
دین و حکومت دینی اصلی ترین و قوی‌ترین عوامل بازتولید فرهنگ مردسالارانه جامعه ایران هستند. حکومت از طریق سیستم آموزشی، رسانه‌های فراگیر (رادیو و تلویزیون، روزنامه‌ها و…)، قدرت (قانون، قوه قضائیه، پلیس و…) به عنوان یک عامل مادی تاثیرگذار از این فرهنگ که تقویت کننده پایه‌های حکومت است به شدت حفظ و حراست می‌کند. در فرهنگ مردسالار مردان مالک زنان هستند و حکومت با کمال میل قدرت خود را صرف دفاع از این مالکیت می‌کند.
 
در ایران، مجرد بودن در مذان اتهام قانون بودن است. در همه کشمکش‌های اجتماعی و شهروندی بین افراد مجرد و متاهل، بی‌توجه به عقلانی و منطقی بودن یا نبودن آن کشمکش یا آنچه که واقعاً اتفاق افتاده است «حق» به صورت «پیش‌ فرض» با طرف متاهل مناقشه است. در نتیجه عملاً همسایگان متاهل خانه‌های مجردی از پشتوانه حکومتی به عنوان عامل فشار بر افراد مجرد استفاده می‌کنند. گزارش‌های زیر روشن کننده گوشه‌ای از این روابط است.
 
پلیس ۱۱۰ پشتوانه تجاوز به حقوق و حریم شخصی شهروندان مجرد
 
در یک فرهنگ مردسالارانه زنان تنها به عنوان ابزاری برای شهوت‌رانی و لذت‌جویی جنسی ارزیابی می‌شوند که بین مرد‌ها برای تسلط بر آن‌ها رقابت، دشمنی و جنگ وجود دارد.
علی – ۲۷ ساله- مهندس ‌ای تی – بعد از تمام شدن درسم دیگر نمی‌توانستم به شهرستان خود بازگردم. به تهران، دوستان و محیط جدیدم عادت کرده بودم و فکر بازگشتن به شهر کوچک و مذهبی خودم دیوانه‌ام می‌کرد. تصمیم گرفتم در تهران بمانم. کاری پیدا کردم و به همراه دوست دیگرم خانه‌ای ۴۵ متری را اجاره کردیم.
 
روزی یکی از همکاران خانم من برای انجام کارهای نهایی پروژه‌ مشترکی که باید فردای آن روز تحویل داده می‌شد به منزل من آمد تا کار‌ها را جمع و جور کنیم. هنوز نیم ساعت از ورود مهمان من نگذشته بود که دیدم زنگ در را می‌زنند. خانم ۴۵ ساله، همسایه طبقه پایین بود. با خشونت و با زشت‌ترین لفظ‌ها گفت: «اگر تا سه دقیقه دیگر این زن را از خانه بیرون نیاندازید به پلیس ۱۱۰ زنگ می‌زنم! این خانه جای این کثافت کاری‌ها نیست!»
 
از یک طرف عصبانی بودم و از طرف دیگر سعی می‌کردم با احترام و استدلال این همسایه را متوجه اشتباهش بکنم. در خانه را باز کردم. همکارم با‌‌ همان لباس محل کار روی یکی از مبل‌ها نشسته بود و دستش روی کیبورد لب‌تاپ خشک شده بود. ماجرا را توضیح دادم، اما همسایه بر زشتی کلماتی که استفاده می‌کرد اضافه کرد. عصبانی شدم و داد کشیدم که هر غلطی که می‌خواهد بکند. اصلاً می‌خواستم خودم به پلیس ۱۱۰ زنگ بزنم و از همسایه به دلیل بی‌احترامی و مزاحمت شکایت کنم، اما همکارم در حالی که چشمانش پر از اشک بود با گفتن این جمله که: «اینجا ایرانه! فکر می‌کنی اون‌ها (پلیس‌ها) از این زن آدم‌تر هستند؟ برای هر دو نفرمان دردسر درست می‌شه.» خانه را ترک کرد…
 
پلیس ۱۱۰ یا ارتباط جنسی
 
وقتی شب برگشتم به خانه دیدم قفل در خانه‌ام عوض شده است. رفتم در منزل صاحبخانه. گفت بیا داخل حرف بزنیم. برایم چای ریخت و خیلی مهربان با من حرف زد. بعد از مقدمه چینی رسماً گفت که اگر می‌خواهم عکس مرا با دوست پسرم به خانواده‌ام نشان ندهد باید با او سکس کنم! اصلاً باورم نمی‌شد. با تمام توانم شروع کردم به جیغ کشیدن و فحش دادن اما فقط موبایلش را در آورد و شروع کرد شماره پدرم را گرفتن…
پریا – ۲۶ ساله – بازاریاب لوازم پزشکی _ تحت هیچ شرایطی نمی‌خواستم به شهر… برگردم. برگشتن به خانه یعنی ازدواج اجباری فامیلی که برای من یعنی تباه شدن زندگی. بعد از دو ماه عقب انداختن پایان نامه و زیر و رو کردن روزنامه‌ها و آگهی‌ها کاری پیدا کردم. با دو نفر دیگر از دوستانم خانه‌ای اجاره کردیم. با پولی که ما داشتیم و حساسیتی که روی دخترهای مجرد وجود دارد جایی بهتر از طبقه سوم، یک خانه چهار طبقه قدیمی و بی‌در و پیکر پیدا نکردیم. هر روز یک جای خانه خراب بود و صاحب خانه تن به هزینه تعمیر نمی‌داد.
 
روزی دوست پسرم با هزینه خودش شروع به رنگ کردن آشپرخانه نمور و خراب خانه کرد. بعد از اتمام کار اینقدر خسته بود که بعد از شستن دست و صورت‌اش روی موکت خوابش برد. دلم نیامد بیدارش کنم. رفتم و در کنار او خوابیدم. من هم مثل او خسته بودم و سریع خوابم برد.
 
نمی‌دانم چقدر گذشته بود که با صدای لگد محکمی از خواب پریدم. تا چشم‌هایم را باز کردم نور شدیدی را روی صورتم احساس کردم و چشم‌هایم را بستم! صاحبخانه که می‌دانست در ورودی خراب است و با فشار باز می‌شود با دوربین آمده بود بالای سر من و دوست پسرم و از ما عکس انداخت. دوست پسرم قصد داشت با او درگیر بشود، اما همسایه‌ها زنگ زده بودند به پلیس ۱۱۰ و می‌دانستیم که فاجعه اصلی تازه در راه است.
 
صاحبخانه شروع به گرفتن شماره موبایل پدرم کرد. با التماس خواهش کردم این کار را نکند. پدرم اگر می‌فهمید مرا می‌کشت. اگر زنده می‌ماندم حداقل باید به شهرستان بر می‌گشتم و با کسی ازدواج می‌کردم که دوست‌اش نداشتم. صاحبخانه تلفن را قطع کرد، اما هر چه به دهنش آمد نثار من کرد. «ج…»، «خیابانی»، «هرزه» و… خلاصه هر چیزی که دلش می خواست به من گفت.
 
همسایه طبقه بالای ما نیش‌اش تا بناگوش باز بود. مردی ۴۵ ساله بود با ظاهر مذهبی که به من و همخانه‌هایم نظر داشت. از این مذهبی‌های یقه آخوندی و تسبیح به دست که با چشم‌هایش زن‌ها را قورت می‌دهد. همیشه به دلیل مزاحمت‌هایش با او دعوا داشتیم و وقتی دیده بود که نمی‌تواند از ما سوء‌استفاده کند صاحبخانه را با دروغ‌هایش به جان ما انداخته بود.
 
آن روز به هر بدبختی‌ای بود با دوست پسرم از خانه خارج شدیم. صاحبخانه مدام زنگ می‌زد تا برگردم خانه وسایلم را جمع کنم، اما من جرئت نمی‌کردم به آنجا بروم و شب‌ها پیش دوست‌هایم می‌خوابیدم. آخرین بار زنگ زد و گفت «اگر امشب نیایی زنگ می‌زنم پدرت تا بیاید و اثاثیه‌ات را جمع کند.»
 
وقتی شب برگشتم به خانه دیدم قفل در خانه‌ام عوض شده است. رفتم در منزل صاحبخانه. گفت بیا داخل حرف بزنیم. برایم چای ریخت و خیلی مهربان با من حرف زد. بعد از مقدمه چینی رسماً گفت که اگر می‌خواهم عکس مرا با دوست پسرم به خانواده‌ام نشان ندهد باید با او سکس کنم! اصلاً باورم نمی‌شد. با تمام توانم شروع کردم به جیغ کشیدن و فحش دادن اما فقط موبایلش را در آورد و شروع کرد شماره پدرم را گرفتن…
 
تا چند ماه داروی اعصاب مصرف می‌کردم. گوشه گیر بودم. از بدن خودم بیزار بودم. حمام نمی‌رفتم. بدن لخت خودم را که می‌دیدم حالت تهوع پیدا می‌کردم. چندبار خواستم خودکشی کنم، اما فکر مادرم، خواهر‌هایم و حرف مردم را کردم. نمی‌دانم شاید ترسو بودم…
 
_ چرا به پلیس خبر ندادید؟
_ پلیس؟ مسخره است
_ چرا؟
_ یکی از دوست‌هایم را در پارک به جرم سیگار کشیدن گرفته بودند. خانواده او از خانواده من مذهبی‌تر بودند. توی دفتر پلیس گریه و التماس کرده بود که به خانواده‌اش چیزی نگویند. یکی از پلیس‌ها زیپ شلوارش را پایین کشیده بود و گفته بود: «یه حالی بده تا ولت کنیم!» دوستم از ترس غش کرده بود پلیس‌ها هم انداخته بودنش روی یکی از نیمکت‌های پارک. کدام پلیس؟ پلیس‌ها خودشان از همه کثیف‌ترند!
 
وقتی نمی‌توان از پلیس کمک خواست
 
ناصر – ۲۵ ساله – کارمند یک موسسه آموزشی _ ساعت ۱۱ شب بود. در خانه با دو نفر همخانه‌ای، دو نفر هم‌دانشکده‌ای که در شرف ازدواج با یکدیگر بودند و دوست دختر یکی از همخانه‌هایم نشسته بودیم.
 
اینکه می‌گویم دوست دختر یعنی دوست معمولی که دختر هم بود. یعنی رابطه عاطفی نداشتند با هم. بعد از مدت‌ها شام گرمی پخته بودیم و می‌خواستیم دلی از عزا در بیاوریم. ناگهان از پشت در صدای سر و صدا و فریاد شنیدیم.
 
همسایه طبقه پایین مدتی مزاحم تلفنی داشته و از قضا‌‌ همان شب مهمانی ما مزاحم به او زنگ می‌زند. مرد صاحبخانه که عصبانی شده برای اینکه دستش به جایی نرسیده بود یا اینکه واقعا فکر می‌کرد این مزاحمت ربطی به ما دارد زنگ زده بود و دوستان و فامیل‌اش را با چوب و چماق جمع کرده بود. آنها ریختند داخل خانه و ما را کتک زدند. وسایل منزل کمی آسیب دید. با کفش همگی آمده بودند روی فرش‌ها. نیم ساعت فحش دادند و توهین کردند و ما را زدند. عاقبت هم هیچ دلیلی ارائه ندادند که چرا فکر می‌کنند این مزاحمت کار ماست. فقط استدلالشان این بود که چون ما مجرد هستیم پس کار ماست! اول خواستیم به پلیس ۱۱۰ زنگ بزنیم ولی بلند بلند فریاد می‌کشیدند که ما خانه را تبدیل به «فاحشه خانه» کرده‌ایم و می‌خواستند خودشان به ۱۱۰ زنگ بزنند و بگویند ما را در حین ارتباط جنسی گرفته‌اند!
 
خیلی جو بدی بود. حق با ما بود. اگر زنگ زده بودیم به پلیس و شکایت می‌کردیم قانون پوست این‌ها را می‌کند، اما جرئت نکردیم. ترسیدیم بیایند نامزد دوستمان و دوستِ هم‌خانه‌ای ما را ببرند و ماجرا کش پیدا کند. پدر و مادر‌های ایرانی به جای اینکه طرف فرزندان خود باشند همیشه به آنها مظنون‌اند. تا می‌خواستیم ثابت کنیم که خبری نبوده…! خلاصه کتک و فحش را خوردیم و صدایمان در نیامد.
 
دخالت در حریم‌های شخصی
 
مشخص است که روند تاثیرات فرد و اجتماع بر یکدیگر از یک سو و نیز روند تکامل تاریخی اجتماعات انسانی از سوی دیگر منتظر خطابه‌های آکادمیک یا نصایح حکومتی نمانده و زمان و تاریخ، کار خود را انجام خواهند داد.
 
همانطور که با صرف نیروی انسانی، منابع مالی و بسیج نهادهای حکومتی در طول عمر جمهوری اسلامی ایران مسئله پوشش زنان در قالب‌ها تنگ حکومتی محدود نشد، حق زندگی انسان‌ها فارغ از وضعیت تاهل یا تجرد آن‌ها نیز در مقلوب خواست بافت‌های سنتی و مذهبی اجتماع ایران نخواهد شد.
همانطور که با صرف نیروی انسانی، منابع مالی و بسیج نهادهای حکومتی در طول عمر جمهوری اسلامی ایران مسئله پوشش زنان در قالب‌ها تنگ حکومتی محدود نشد، حق زندگی انسان‌ها فارغ از وضعیت تاهل یا تجرد آن‌ها نیز در مقلوب خواست بافت‌های سنتی و مذهبی اجتماع ایران نخواهد شد.
 
حکومت، فرهنگ سنتی، دین و خانواده می‌خواهند روابط فردی و اجتماعی ساکنین مجرد منازل را کنترل و محدود کنند. در اینکه جامعه ایران روزی به سطحی از آگاهی خواهد رسید که _ همگام یا علیه حکومت _ به تقویت حوزه خصوصی افراد بپردازد و با پذیرش و دفاع از تفاوت‌های اجتماعی امکان دفاع بدون حصر و استثناء از افکار و عقاید را فراهم سازد شکی نیست، اما نباید فراموش کرد که خانواده‌های تک نفره در ایران (اعم از زن و مرد) با مشکلات فراوان و‌ گاه طاقت فرسایی از سوی اجتماع و قدرت حاکمه ایران رو‌به‌رو هستند. مبارزه‌ای آگاهانه یا نا‌آگاهانه بین سنت و مدرنیته در جریان است که از طریق خود زندگی و لحظه لحظه نفس کشیدن این افراد به جلو می‌رود. نباید فراموش کنیم که همه ما عضوی از جامعه ایران هستیم و به طرق مختلف در بین خود اجزای سازنده اجتماع دارای نفوذ هستیم. آیا تا به حال برای دفاع از این مبارزه پنهان اجتماعی کاری انجام داده‌ایم؟ 
 
تصاویر:
نقاشی‌ها اثر نیکزاد نجومی.