با یک گروه از داوطلبان که ترکیبی از فعلان سیاسی، مدنی و دانشجویی آذربایجانی همراه با دیگر فعالان که از تهران و شهرهای دیگر آمدهاند، با کاروانی متشکل از چندین ماشین وانت نیسان و چند خودرو سواری شاسی بلند، راهی منطقه میشویم.
از تبریز به سمت مناطق زلزلهزده که بخواهید بروید باید از سه راه «اهر» بگذرید. اینجاست که صحنه را میبینی: ترافیک شدید کمک رسانی، وانتهای نیسان آبی و انواع خودروهای دیگر همه در یک صف طویل به سمت ورزقان، اهر و روستاها میروند.
از روی پلاک خودروها میتوانی حدس بزنی که از سرتاسر ایران آمداند. از تمامی شهرهای آذربایجان، از تهران، مشهد، کرمانشاه اصفهان و شیراز… برخی پارچه نوشتهای هم روی خودروهای خود نصب کردهاند، که بگویند این کمکها از کدام جمع و کدام شهر آمده است.
یکی از ساکنان روستای سرند که در کنار جاده اصلی ورزقان – تبریز قرار دارد به رادیو زمانه گفت: «در همان ساعات ابتدایی زلزله، خیل کمکرسانها از تبریز و شهرهای دیگر وارد جاده شدند. با وجود اینکه جاده در برخی جاها خراب شده بود، اما مردم برای کمک رسانی آمدند. بعد از چند ساعت نیروهای امنیتی و نظامی اقدام به مسدود کردن جاده کردند. اما ناگهان سیل عظیم مردم باعث شد که آنان نتوانند کنترل را در دست بگیرند و مجبور شوند که جاده را باز کنند».
در روستای هفدران مرد میانسالی که گرد پیری گویا تنها در همین چند روز بعد از زلزله بر چهرهاش نشسته، با زبان ترکی که گهگاه سعی میکند فارسی را هم در آن مخلوط کند، به ما که برای «کمک» رفتهایم میگوید: «ما کمک آن چنانی نمیخواهیم! من سالها از دل همین طبیعت با دامهایم بهترین خورد و خوراک را برای خودم و خانوادهام تامین کردهام. الان هم باز هم به روال عادی زندگیام باز میگردم، من کنسرو نمیخواهم؛ من فنس میخواهم برای محافظت از گلهام در مقابل گرگها».