سارا روشن – کشور ما ایران، علاوه بر غنی بودن از حیث منابع زیرزمینی و طبیعی، یکی از زلزله‌خیز‌ترین مناطق دنیاست. در چند سال گذشته، مردم ایران زلزله را در مناطق مختلف تجربه و لمس کرد‌ه‌اند؛ برخی به عنوان آسیب‌دیده‌ از این حادثه طبیعی و برخی به عنوان امدادرسان.

 
 
در روزهای اخیر هم شاهد زلزله‌ای در استان آذربایجان شرقی ایران بودیم. از آن روز، نهادهای دولتی و غیرانتفاعی و شخصی در حال کمک‌رسانی به مردم زلزله‌زده هستند؛ کمک‌های مالی، جنسی و خدماتی.
 
مسلماً مردمی که خانه و کاشانه‌شان را از دست داده‌اند، به چادر، لباس و مواد غذایی احتیاج دارند. افرادی که مجروح شده‌اند، به کمک‌های پزشکی نیاز دارند و خانواده‌هایی که عزیزانشان را از دست داده‌اند، نیاز به کمک‌های روحی و روانی دارند.
 
آیا آسیب‌های چنین زلزله‌ای به از دست دادن امکانات رفاهی و به از دست دادن یک خویشاوند عزیز محدود می‌شود؟ در این زمینه با رضا کاظم‌زاده، روان‌شناس بالینی گفت‌وگویی کرده‌ایم.
 
زلزله‌ واقعه‌ای آنی و غیر منتظره است که افراد را دچار شوک می‌کند. آن‌ها ناگهان در شرایطی غیر قابل پیش‌بینی قرار می‌گیرند که فرد هیچ تسلطی بر آن ندارد. افراد مختلف چگونه نسبت به این واقعه واکنش نشان می‌دهند و چه عواملی در این واکنش تأثیر دارد؟
 
رضا کاظم‌زاده: سن افراد، اینکه در چه سنی هستند، همینطور شخصیت افراد و شکنندگی‌های روحی‌ای که از یک نفر تا فرد دیگری می‌تواند متفاوت باشد، همچنین اینکه تا چه حد در زلزله آسیب دیده‌اند، هم خودشان، هم خانواده‌شان و هم محیط طبیعی‌شان، روی میزان و نحوه‌ واکنش افراد تأثیر دارد.
رضا کاظم‌زاده – همین مسئله که زلزله غیر قابل پیش‌بینی است، باعث می‌شود که تأثیراتش بر روان بیشتر باشد. در کل زلزله بر هر دو سیستم جسمانی و روانی انسان تأثیرات کوتاه و درازمدت می‌گذارد. مثلاً یک‌سری تأثیرات کوتاه‌مدت فیزیکی و بدنی دارد که در خیلی مواقع با بیماری‌هایی چون اسهال و استفراغ بروز پیدا می‌کند. در ابتدا البته بی‌خوابی و کلاً ضعیف شدن مکانیسم‌های دفاعی بدن خود را نشان می‌دهد و تأثیرات روحی آن، دیدن کابوس‌های زیاد و مکرر است.
 
بعضی از افراد در چنین مواقعی دچار بهت‌زدگی می‌شوند. یعنی قادر به حرکت کردن نیستند و به نوعی محرک‌های دنیای بیرون روی آن‌ها تأثیر چندانی نمی‌گذارد، اما در بعضی افراد دیگر، درست برعکس است. یعنی دچار یک نوع بی‌قراری و هیجان می‌شوند. مدام در حال حرکت هستند. گاهی اوقات به دور خودشان می‌چرخند و حتی گاهی اوقات ناراحتی درونی‌شان را به شکل مثلاً گریه و زاری، داد و فریاد و دویدن و راه رفتن بی‌هدف نشان می‌دهند.
 
البته سن افراد، اینکه در چه سنی هستند، همینطور شخصیت افراد و شکنندگی‌های روحی‌ای که از یک نفر تا فرد دیگری می‌تواند متفاوت باشد، همچنین اینکه تا چه حد در زلزله آسیب دیده‌اند، هم خودشان، هم خانواده‌شان و هم محیط طبیعی‌شان، روی میزان و نحوه‌ واکنش افراد تأثیر دارد.
 
زلزله بخشی از زندگی شخصی و اجتماعی فرد را از بین می‌برد یا تغییر می‌دهد. فرد یا شخص عزیزی را از دست می‌دهد و یا روستا و محله‌اش از بین رفته می‌بیند. این حادثه احتمالاً موقعیت شغلی و تحصیلی‌ وی را نیز تحت شعاع خود قرار می‌دهد و هم تمام امکانات مالی و رفاهی‌ای که شاید سال‌ها برایش تلاش کرده است، یکباره از بین می‌رود. به طور خلاصه، می‌توان گفت تمام آینده‌ای که فرد برای خودش و خانواده‌اش در نظر گرفته بوده است، یک‌باره در چند ثانیه، از بین رفته می‌رود. این تغییرات چه تأثیری در هویت فردی و اجتماعی آن شخص می‌تواند بگذارد؟

از آنجایی که زلزله امری غیرقابل پیش‌بینی، شدید و دردناک است، بعد از آن حالت شوک و بهت و هیجان غیر قابل کنترل می‌آید. مشکل بزرگ این است که این فاجعه ارتباط انسان را، به لحاظ روانی، هم با گذشته‌اش و هم با آینده‌اش مختل می کند. 

 
با گذشته‌اش به این معنا که در داستان زندگی‌اش،به هیچ وجه اتفاقی مثل زلزله در آن پیش‌بینی نشده بوده است. از طرف دیگر با آینده‌اش، به این معنا که زلزله وضعیت زندگی‌اش را آنقدر تحت تأثیر قرار داده و امکاناتش را تغییر داده و نزدیک‌ترین بستگانش را از او گرفته که به ناگهان آینده به صورت یک علامت سئوال بزرگ پیش روی او درمی‌آید.
 
خیلی از افرادی که به این ترتیب دچار شوک می‌شوند، به لحاظ روانی دچار نوعی گسست، هم از گذشته‌شان و هم با آینده‌شان می‌شوند. یعنی به نوعی در زمان حال مداوم محبوس می‌شوند، که گاهی اوقات با یک‌سری کابوس‌های تکراری و یک‌سری رفتارهای تکراری، هر روز مثل روز قبل تکرار می‌شود.
 
به نظر شما، در چنین شرایطی، به غیر از کمک‌های خدماتی و مالی، جامعه و مردم چه کمک‌های روحی و روانی‌ای می‌توانند به افراد زلزله‌زده بکنند؟ 
 
زلزله امری غیرقابل پیش‌بینی، شدید و دردناک است، بعد از آن حالت شوک و بهت و هیجان غیر قابل کنترل می‌آید. مشکل بزرگ این است که این فاجعه ارتباط انسان را، به لحاظ روانی، هم با گذشته‌اش و هم با آینده‌اش مختل می کند.
وقتی احتیاجات اولیه رفع بشود، باید به طور جدی در مورد اختلالاتی که این شوک روحی، به طور کوتاه یا درازمدت در روان و روابط فرد با محیط بیرونش ایجاد می‌کند، فکر کرد. یکی از مهم‌ترین چیز‌ها این است که وقتی چنین فاجعه‌ای اتفاق می‌افتد، افراد بتوانند مراسم سوگواری‌شان را انجام بدهند.
 
بعد از این قضیه، مسئله‌ بازسازی یک حس امنیت درونی در بازماندگان مطرح می‌شود. یکی از چیزهای بزرگی که می‌تواند از این بابت به افراد کمک کند و از اضطراب‌های شدید و دائم‌شان کم کند، این است که تا جایی که امکان دارد، بتوان شرایطی را فراهم کرد که فرد بتواند یا با سایر بازماندگان،یا آشنایانش که سالم مانده‌اند و یا در جاهای دیگری زندگی می‌کنند، در تماس باشد. یعنی به نوعی، محیط طبیعی ابتدایی‌اش، تا جایی که امکان دارد، بازسازی شود.
 
پس از این مراحل که معمولاً در روز‌ها، هفته‌‌ها و ماه‌های اولیه‌ پس از اتفاق صورت می‌گیرد، در درازمدت، آنچه روانشناس‌ها به آن «ذهنی‌گردانی تجربه‌ تراوما» می گویند، هم مهم است. یعنی اینکه فرد بتواند بعد از مدتی در مورد آن تجربه‌اش با دیگری صحبت کند. معمولاً با روان‌شناسی که در این زمینه تخصص دارد، این امکان برایش به وجود می‌آید که کم‌کم از آن واقعه فاصله بگیرد.
 
همانطور که در مقدمه‌ی گفت‌وگو مطرح شد، این اولین تجربه‌ زلزله در جامعه‌ی ایران نیست. ما چند سال پیش تجربه‌ بم را داشتیم. چقدر امکانات بازسازی و برگشت به زندگی عادی برای این افراد در جامعه‌ ایران، با توجه به شرایطی که الان در جامعه‌ ایران حاکم است، وجود دارد؟
 
مهم‌ترین مشکل برای اینکه بشود کارهایی را که در ایران انجام می‌شود، واقعاً برآورد کرد، داشتن یک‌سری اطلاعات است که متأسفانه در ایران، این اطلاعات به طول کامل یا در اختیار نیست و یا اگر هم در اختیار یک سری ارگان‌ها هست، آن‌ها را در اختیار عموم قرار نمی‌دهند.
 
این مسئله به تجربه‌ زلزله هم محدود نمی‌شود. ما مسئله‌ی جنگ و پدیده‌های دیگری را که به نوعی با «تراما» یا ضربه‌ شدید روحی در ارتباط هستند در ایران داشته‌ایم، ولی متأسفانه کسانی که در زمینه‌های درمانی و زمینه‌ امداد سریع یا درازمدت تخصص دارند، امکان تبادل اطلاعات و تجربیاتشان را ندارند که از این اطلاعات در جهت بهترسازی برخورد با قضایا استفاده کنند.
 
یکی از چیزهای بزرگی که می‌تواند از این بابت به افراد کمک کند و از اضطراب‌های شدید و دائم‌شان کم کند، این است که تا جایی که امکان دارد، بتوان شرایطی را فراهم کرد که فرد بتواند یا با سایر بازماندگان،یا آشنایانش که سالم مانده‌اند و یا در جاهای دیگری زندگی می‌کنند، در تماس باشد.
پس از زلزله‌ بم، ما آسیب‌های اجتماعی آن منطقه را می‌توانیم ببینیم: از اعتیاد گرفته، فرار، بی‌خانمانی و خیلی مسائل اجتماعی دیگر. این عدم دریافت کمک‌های لازم از سوی بنیادهای دولتی و غیر دولتی، چه تأثیری در رابطه‌ی فرد با نهادهای دولتی و نهادهای غیر دولتی برنامه‌ریزی‌شده می‌تواند داشته باشد؟
 
کسی که یک صدمه‌ روحی به این شدت می‌خورد، یعنی امنیت درونی‌اش کاملاً صدمه می‌خورد، به نوعی خواه ناخواه، ارتباطش با محیط اطرافش و ارتباطات اجتماعی‌اش هم صدمه می‌خورد. اگر مخصوصاً در ابتدا و در کوتاه‌مدت (در درازمدت هم همین‌طور) این احساس به فرد داده نشود که می‌تواند روی محیط بیرون از خودش حساب کند، امکان اینکه بتواند اضطراب‌های درونی‌اش را کنترل کند، خیلی کم است.
 
به همین خاطر هم هست که افرادی که از پس این مسئله برنمی‌آیند یا افرادی که اجتماع امکانات لازم را در اختیارشان نمی‌گذارد تا بتوانند دوباره بازسازی مجدد را انجام بدهند، به راه‌های دیگری برای کنترل اضطراب‌ها و کابوس‌هایشان روی می‌آورند که ازجمله‌ آن‌ها مواد مخدر، الکل و… می‌تواند باشد.
 
جامعه‌ ایران، یک جامعه‌ مذهبی است. شرایط بحرانی پس از زلزله یا هر حادثه‌ای که آسیب شدید عاطفی می‌تواند به افراد بزند، چه تأثیری روی رابطه‌ افراد با دنیای ماورالطبیعه‌ که در ایران خدا و رابطه‌ عاطفی افراد با مذهب است، می‌تواند داشته باشد؟
 
یکی از مهم‌ترین مسائلی که برای فرد به لحاظ روحی در درازمدت، بعد از چنین واقعه‌ای پیش می‌آید، این است که چه معنایی می‌تواند به اتفاقی که برایش افتاده بدهد. یعنی وقتی شما نتوانید واقعیتی را به بخشی از زندگی‌تان تبدیل کنید، یعنی در حقیقت نمی‌توانید به آن معنایی بدهید.
 
نظام‌های دینی و اعتقادی یکی از کارکردهای مهم‌شان دادن معناست. می‌توان گفت در فرهنگ ما یا در دین ما مفاهیمی مثل مسئله‌ تقدیر یا تلقی کردن چنین اتفاقی به عنوان یک جور آزمایش الهی، کوشش‌های اجتماعی‌ای است که می‌تواند به یک‌سری مکانیسم‌های روانی کمک کند برای اینکه فرد بتواند به آن واقعه معنایی بدهد و بتواند به مرور از آن فاصله بگیرد.