احسان مهرابی − «اسامی زیر با لباس آراسته به افسر نگهبانی». این عبارت در رمضان امسال و پارسال چندین بار از بلندگوی بند ۳۵۰ زندان اوین تکرار شده است. پس از این عبارت تعدادی از زندانیان، شال و کلاه میکنند و با لباس آراسته نزد افسر نگهبانی میروند؛ لباس آراستهای که البته یک جزئش کمتر از لباس های بیرون زندان است و به جای کفش دمپایی دارد. دمپایی ها گاهی با کت و شلوار هم همراه میشود. براساس یک رسم قدیمی زندانیان حق پوشیدن کفش ندارند چرا که شاید با مامورین زندان اشتباه شوند و بگریزند.
زندانیان به دادستانی برده میشوند. انتظارش را دارند. معمولاخبرش قبل از خودش میآید. از سال ۸۸ قوه قضائیه راه آزادی مشروط را بسته است و راه عفو را باز کرده تا آزادی زندانیان نیز کنترل شده باشد. یکی از معاونان دادستان یا یکی از بازپرسها به زندانیان توضیح میدهد که مشمول عفو شدهاند و باید تقاضای عفو بنویسند. تقاضایی ساده: «من تقاضای عفو و بخشودگی دارم.»
تقاضای آزادی
بعضی مینویسند تقاضای آزادی دارم یا درخواست آزادی دارم تا عفو را به کار نبرده باشند. بسته به کرم بازپرس برخی از متنها را میپذیرند و به بعضی میگویند دوباره بنویس و کلمه عفو را به کار ببر. انتخاب زندانیان براساس بررسی قبلی و چراغ سبز بازجویان انجام شده است، اما وقتی پای کار به میان میآید بعضی زندانیان میگویند اشتباهی نکردهاند که عفو بخواهند.
احسان مهرابی، خبرنگار سابق روزنامه “اعتماد ملی” که یک سالی را در بند ۳۵۰ زندان اوین سپری کرده و رمضان سال گذشته شاهد آزادی گروهی تعدادی از زندانیان بوده، در این گزارش روزهای آزادی گروهی زندانیان را برای رادیو زمانه توصیف کرده است.
«مصطفی نیلی» که سه سال و شش ماه حبس دارد رمضان پارسال به بازپرس محبی گفت که «اشتباهی نکرده که عفو بنویسد»، اما محبی که گویا دوست داشت او آزاد شود نیلی را به نزد کیامنش بازپرس شعبه سه دادسرای اوین برد. نیلی پس از بازگشت به دیگر زندانیان توضیح داد که کیامنش معلمش بوده و از قضا بازپرسش درآمده است. بازپرسی که گویا رسم معلمی را درتادیب شاگرد میدید و پروندهاش را به دادگاه فرستاد. معلم سابق اینک از شاگردش میخواست که عفو بنویسد، اما نتوانست قانعش کند و او به زندان بازگشت.
هنگامی که زمزمه عفو میرسد کمتر بحثی بین زندانیان درمی گیرد. تصمیمها از قبل مشخص است و مدت ها است زندانیان در این زمینه به جمع بندی رسیدهاند. زندانیان شاخص سیاسی که تکلیفشان معلوم است. نه کسی از آنان میخواهد عفو بنویسند، نه آنان تصمیمی برای نوشتن عفو دارند. هرچند گاهی به شوخی میگویند «کاغذ دولتی» بیاورید میخواهم عفو بنویسم. آنان البته به دیگران توصیه میکنند که عفو بنویسند.
نشانههای عفو هم با پر شدن زندانها میآید. پیش از ریاست آملی لاریجانی قوه قضائیه اصراری به اجرای همه حکمهای زندانیان سیاسی نداشت، اما گویا روحانی جوان دوست ندارد کار زمین مانده نداشته باشد. دو سالی است که پیش از ماه رمضان زندان اشباع میشود و این اشباع برای برخی نشانه آزادی است.
تعداد زندانیان اتاق های بند ۳۵۰ زندان اوین که درحالت عادی به طور متوسط گنجایش ۲۰ تخت را دارد پیش از رمضان به ۳۰ نفر هم میرسد و ۱۰ نفر به اصطلاح زندانیان «کف خواب» میشوند. در یک اتاق ۵۰ متری که بخشی از آن به وسیله تختهای سه طبقه اشغال شده است. جمعیت بند درماه رمضان از ۲۰۰ افزون میشود و همه منتظر میشوند برای خالی شدن زندان. چه آنهایی که امید آزادی دارند و چه انهایی که بناست همچنان در زندان سر کنند.
فهرست عفو و نامهای سرخ
وقتی اسمها خوانده میشود معمولاً زندانیان انتظارش را دارند. فهرست عفو معمولاً از سوی مقامات دادستانی تهیه و به تائید بازجویان پرونده هر یک از افراد میرسد. بعد از تائید و طی مراحل گاهی به خانوادههایشان هم وعده آزادی داده میشود. خانوادههای زندانیان سیاسی که برای یک ملاقات حضوری نیز به تائید دادستان نیاز دارند، هر از چند گاهی مجبورند سری به دادستانی بزنند. جعفری دولت آبادی دادستان تهران هم گویا برای به خاطرآوردن خانواده زندانیان حافظهای قوی دارد. سال پیش که در دفتر او هنوز به روی خانوادهها باز بود گاهی از احوال زندانیانشان نیز میپرسید.
در فهرست عفو اما همیشه تعدادی مشمول خط قرمزند. رجایی شهر هم که تبعیدگاه است و کمتر گذر پیک عفو به آنجا میافتد. به جز زندانیان شاخص سیاسی برخی زندانیان نیز به هر تقدیر مورد غضبند و نه تنها از آنان درخواست تقاضای عفو نمیشود، بلکه اگر خودشان هم عفو بنویسند راه به جایی نمیبرد. ماهان محمدی قدیمیترین زندانی سیاسی بند ۳۵۰ اوین با هشت سال سابقه زندان از جمله زندانیانی است که آب پاکی را روی دست خانوادهاش ریختهاند و گفتهاند عفوی در کار نیست. هر چند خانواده او امیدوارند.
محرومیت از عفو هم مثل خیلی چیزهای دیگر دلیل خاصی ندارد. درباره ماهان محمدی نوع محکومیت شاید یکی از دلایل باشد. اتهام او توهین به مقدسات است و گویا مسئولان دلشان نمیآید از خیر زندان او بگذرند.
زندانیانی هم که حکم اعدام را بالای سرشان است به این عفوها امیدی ندارند. پرونده آنان درجای دیگری گره خورده است. خانوادههایشان اما همچنان از زندانیان آزاد شده خبر زندانیانشان را میگیرند.
حبس بلندگو
زمان نوشتن عفوها که سپری میشود زندانیان به تعبیر رایج «حبس بلندگو» میشوند و منتظر اعلام نامشان برای آزادی. گاهی هم در روزهای آخر برای اسمهای از قلم افتاده سربازی را به زندان میفرستند تا نامه عفو تعدادی از زندانیان را بستاند و با خود ببرد.
رسم زندان برای آزادی زندانیان، آزادی در شب است. دو سه شب مانده به آخر ماه بلندگو به صدا در می آید. زندانیان منتظر از قبل ساک خود را بستهاند. در زندان رسم است که زندانیان با خود چیزی بیرون نمیبرند مگر یادگاریها را.
ساعاتی بعد بند خلوت میشود و سکوتی مرگبار حاکم. تعدادی از زندانیان که انتظار آزادی داشتهاند از قلم افتادهاند. دیگر زندانیان به آنها امید میدهند که شاید فردا هم خبری باشد. بعدها مشخص میشود که مسئولان در عفو هم خست به خرج دادهاند و به جای آزادی، بخشی از حکم کم شده است. البته برای حکم های بالا همین هم غنیمت است، چرا که امیدوارند در عفوی دیگر آزاد شوند. آنان تجربههای زندانیان گذشته را پیش رو دارند.
… و زندان میماند و زندانی
پس از ساعاتی سکوت، زندانیان باقیمانده خاطراتشان را مرور میکنند. خوشحالند برای آزادی دوستانشان و ناراحت از اینکه معلوم نیست تقدیر سخت، فرصتی برای دیدارشان فراهم کند.
تعدادی از زندانیان که انتظارش را ندارند هم برای آزادی فراخوانده میشوند؛ زندانیانی که چند روز یا یک ماه از حکمشان باقی مانده است. گویا مسئولان دوست دارند با این زندانیان آمار عفوها را بالا ببرند. بسیاری که به اصطلاح مشمول عفو شدهاند بخش عمدهای از زمان حبس خود را گذراندهاند. قوه قضائیه که عادت به برگزاری دادگاههای گروهی و فلهای دارد گویا در عفو دادن هم دوست دارد گروهی عمل کند.
زندانیان باقیمانده زندگی جدید خود را از سر میگیرند. چند روزی بعد دوباره افراد جدید وارد زندان میشوند و اوضاع مانند قبل میشود، گویا نه خانی آمده و نه خانی رفته است. این ماجرا که سه سالی است آغاز شده گویا چند سال دیگر هم ادامه دارد.
عالی بود. حاکمیت با ازادی افرادی که احکام انها رو به پایان است درصدد کسب مشروعیت است و آقای خامنه ای دوست دارد این گونه دیده شود که لطف من شامل حال این افراد شد. ولی مردم خود همه چیز را می دانن.
حسن محبی / 16 August 2012
چقدر تلخ بود ولی چه عالی نوشته شده بود.
نوید کامران / 16 August 2012
سی سال است که این روند ادامه دارد نه سه سال. به هرحال گزارش خوب و خیلی تلخی بود
یاسمین علی مددی / 16 August 2012
یاسمین خانم، درود بر شما. این دوستان اصلاح طلب پیش از 1388 را اصلا بخشی از تاریخ زندان سیاسی و زندانیان سیاسی نمی دانند و قصد ندارند چیزی از تاریخ بیاموزند. به جای این که از خودشان و رفتارشان در سال های پیشتر انتقاد کنند، خودشان شده اند مصداق شعر کشیش پروتستان مارتین نیمولر:
در آغاز نازیها کمونیستها را گرفتند
من سکوت کردم چون کمونیست نبودم
بعد سراغ فعالان اتحادیههای کارگری رفتند
سکوت کردم چون در شمار آنان نیز نبودم
یهودیها را گرفتند، سکوت کردم چون یهودی نبودم
تا اینکه خودم را دستگیر کردند
دیگر کسی نبود تا صدایی به اعتراض برآرد
بهرام / 19 August 2012