گرانی و سیاست به هم بسته‌اند، چرا که تعادل موجود میان خرج زندگی و‌ میزان دستمزد را به صورت رادیکال به هم می‌زند. انقلاب مشروطه هم یادمان نمی‌رود که با گرانی نان گره خورد.

اینکه تصمیم نه از جانب دولت، بلکه از جلسه سه سر نظام و با تایید رهبرش کلید خورد، مردم را از همان لحظه نخست رویاروی همه نظام قرار داد.

تصویری از یک بانک سوخته در محله تاچارای شیراز – عکس از کاربران توییتر

بنزین کالایی همچون دیگر کالاها نیست. بنزین در توسعه شهری و فضایی ایران نقشی بسیار کلیدی دارد. تمام توسعه‌ی شهری سال‌های اخیر ایران بر مبنای بنزین ارزان بنا شده. مسکن مهر برای نمونه در پی حذف ارزش زمین بود. یعنی در نقاطی بیابانی و بیرون شهر انبوهی از خانه‌ها ساخته شد که ساکنینش برای اتصال روزانه به کارجاهای خود و نیز مراکز شهری وابسته به اتومبیل‌های شخصی یا کرایه‌ای بودند و هستند. گران شدن بنزین ناگهان خرج زندگی اینان را به طرزی باورنکردنی بالا می‌برد. به طوری که کل پروژه‌ی تبعید از شهر بی‌معنا می‌شود. این مردم اکنون باید همانقدری خرج کنند که در صورتی که در شهر می‌ماندند و به بیابان‌ها کوچ نمی‌کردند خرجشان می‌شد.

و البته این خرجی نیست که حتی با پیش‌فروش آینده‌شان به بانک‌ها از طریق وام قابل پرداخت باشد. آینده برای همین آلونک خارج از شهر پیش فروش شده و دیگر حتی آینده این بدن هم قابل خرج کردن برای این هزینه زندگی نیست. می بینیم که این گذشتن از تن و سر جنگ داشتن با پمپ‌های بنزین و بانک‌ها تصادفی نیست. کاملا به هم آمیخته است.  جنگی درگرفته است و آماج بودن بانک و پمپ بنزین و گذشتگی از جانشان در این زمینه‌ معنا می‌یابد.

وحید ولی‌زاده،‌ پژوهشگر مطالعات فرهنگی

من درباره خشونت حرف نمی‌زنم چرا که این واژه از ابزارهای مفهومی نظریه‌پردازان بورژوایی و سر در آخور حکومت‌هاست. درباره آماج‌ و یورش سخن می‌گویم. دلیل اینکه چرا بدن‌های مردم به آماج شماره یک نظام درآمده در این است که از مردم تنها بدن‌ها باقی مانده. هیچ تشکیلاتی، حزبی، سازمانی انقلابی، پرچمی، سنگری، چیزی وجود ندارد در این جنگ. در چهل سال اخیر نظام کامیاب بوده در ریشه کنی این گونه ابزارهای مقاومت مردم در برابر حکومت.

اینک‌ تنها بدن‌ها‌ست، به عنوان تنها چیزی که باقی است در دستان مردم، و حاملین آنها دیگر پروای حفظش را به دلیل ناتوانی در پرداخت هزینه‌هایش ندارند، که به میدان آمده و رژیم برای پیروز شدن در این جنگ، باید آن را از میدان بدر کند. و البته با قساوتی‌ که یادآور یورش ارتش اسلام و ارتش مغول است این کار را دارد می‌کند.

جغرافیای شورش کنونی کمی تازگی دارد. برای نخستین بار است که کردستان، آذربایجان، شهرهای بزرگ و شهرهای کوچک همزمان در آتش شورش‌ها می‌شورند. این همزمانی شاخص ملی بودن (به معنای سراسر کشوری بودن) شورش است. چیزهایی هستند که محلی و منطقه‌ای هستند. مثلا آب یا زبان. اما چیزهایی هستند که در مقیاس ملی ساختار گرفته‌اند چون ارزش پول، بهای بنزین، و پلیس. دولت می‌خواهد مردم در مقیاس ملی ساعات بیشتری کار کنند تا بتوانند همین زندگی‌ امروزشان را داشته باشند.

اما مردمی که پیشاپیش از شش صبح تا نه شب زمان زندگی‌شان در کار و ترافیک تلف می‌شود، چه در اهواز و چه در مریوان و چه در فردیس کرج و چه در شیراز حاضر نیستند بدون جنگیدن بر‌ سر همین یکی دو ساعت باقی‌مانده از زندگی‌شان تسلیم شوند.


از همین نویسنده: