عزیز خسرو شاهی − رئيس اداره اجتماعی حوزه پيشگيری قوه قضائيه ايران در تاریخ ۲۵ تیر سال جاری (۱۳۹۱) در گفتوگو با “وب سايت خبرآنلاين” گفته است که آمار نزاعهای اجتماعی عمدی در جامعه ايران در حال افزايش است.
جعفر بای میگوید: «بررسی در قوه قضائیه نشان میدهد که آمار نزاعهای خیابانی عمدی در دوسال پیش نسبت به سالهای قبل افزایش داشته است. قبلاً این نسبت ۳۰ به ۷۰ بود، اما از دو سال پیش درصد نزاع خیابانی عمد به غیر عمد ۷۰ به ۳۰ شده است». مطابق آمار ۱۱ ماهه تا پایان بهمن ماه سال گذشته، ۵۶۷ هزار و ۳۱۵ پرونده نزاع به پزشکی قانونی ارجاع شده است.
رسانههای خبری با اعداد و ارقام متوجه این واقعیت میشوند، اما مردم ایران برای پی بردن به افزایش خشونت در جامعه خود نیازی به آمار و ارقام ندارند. خشونت مدتی است که به یک واقعیت ملموس در جامعه تبدیل شده است.
خشونت در چهارچوب درگیریهای فیزیکی و نزاعهای خیابانی محدود نمیشود. اگر خشونت رابه مفهوم «از بین رفتن برابری در یک رابطه» در نظر بگیریم و رابطههای اجتماعی را پیرامون وجود یا عدم وجود “برابری در رابطه” مورد بررسی قرار دهیم، نتیجه این خواهد بود که هرگونه رفتار عمدی یا غیر عمدی که منجر به نقض حریم شخصی زندگی افراد جامعه شود یا شرایطی نابرابر را در روابط اجتماعی دیکته یا اعمال کند، نوعی خشونت خواهد بود.
جامعهای جوان
بر ميانگين سن جمعيت ايران طی ۱۵ سال، هفت سال افزوده شده است، اما باز هم جامعه ایران را جمعیتی جوان تشکیل میدهد که میانگین سنی آن در حدود ۲۷ سال است.
در ایران، سیستم حکومتی درک صحیحی از جهان پیرامون خود ندارد و ارزشهایی را بهکار میگیرد و بر مبنای آن عمل میکند که عامل پسرفت جامعه است.
بر اساس نتایج آخرین سرشماری نفوس و مسکن، جمعیت ایران به ۷۵ میلیون و ۱۴۹ هزار و ۶۶۹ نفر رسیده است. طبق آمار سال ۱۳۸۵ تعداد جمعيت افراد هرگز ازدواج نكرده بين سنين ۱۵ تا ۴۴ سال ۱۶ ميليون و ۸۲۴ هزار و ۸۸۳ نفر است كه ۹ ميليون و ۷۴۰ هزار و ۵۸۶ نفر آنها مرد و هفت ميليون و ۱۰۲ هزار و ۲۹۷ نفر آنها نيز زن هستندکه انتظار میرود در آمار سال ۱۳۹۰ افزایش یافته باشد.
در جامعهای که بافت آن را جمعیت جوان تشکیل داده باشد در صورتی که سیستم حکومتی یک کشور درک صحیحی از جهان پیرامونی خود داشته باشد و رویکردی سازنده و مترقی نسبت به مردم و اجتماع پیشه کند، بهکارگیری این نیروهای جوان در یک سیستم تولیدی موفق و مدیریت این نیروی اجتماعی یک “فرصت” ارزیابی و عامل رشد، توسعه و پیشرفت آن کشور میشود، اما در ایران، سیستم حکومتی درک صحیحی از جهان پیرامون خود ندارد و ارزشهایی را بهکار میگیرد و بر مبنای آن عمل میکند که عامل پسرفت جامعه است. نیروی توانمند جمعیت جوان ایران به دلیل مدیریت ناکارآمد و ارزشهای ارتجاعی سیستم حکومتی، تبدیل به یک معضل اجتماعی شده است.
بیکاری
بهندرت میتوان کسی را در جامعه ایران پیدا کرد که منافع و به تبع آن ایدئولوژیاش وابسته به حکومت نباشد و در عین حال اعتقادی به آمار و ارقام رسمی اعلام شده توسط حکومت داشته باشد. آمار ارائه شده از سوی مقامات رسمی به حدی نادرست و غیر قابل اعتماد است که حتی خبرگزاریهای دارای مجوز یا نزدیک به جریانهای درونی نظام نیز هر از گاهی آشکارا دروغ بودن این آمار را اعلام میکنند.
در سالهای اخیر بر تعداد افراد مشغول به شغلهای کاذب و پارهوقت افزوده شده است و سرمایهداران بزرگ ایران – که غالباً از افراد حکومتی و به خصوص از بورژوازی نظامی ایران هستند- علاقهای به گردش سرمایههای خود در کارهای تولیدی ندارند و به کسب سود از طریق دلالی، واسطهگری و واردات کالا به ایران مشغولاند. حجم بالای واردات کالا خود عاملی پر قدرت و مهم در افزایش نرخ بیکاری در جامعه است.
به گزارش خبرگزاری آفتاب «در سال ۱۳۸۹، بیست و دو و نیم درصد از خانوادههای ایران بدون فرد شاغل، ۵۵٫۴ درصد دارای یک فرد شاغل، ۲٫۱۷ درصد دو فرد شاغل و ۴٫۹ درصد دارای دو و بیشتر فرد شاغل بودهاند.» در عین حال در سال ۱۳۹۰، چیزی در حدود ۸۰۰ هزار فرصت شغلی از دست رفته که معادل ۱۸ میلیارد دلار تولید بوده است.
منطقاً میزان بیکاری در نسل جوان ایران بیش از افراد میان سال و مسن است و به دلیل وضعیت اسفباری که در دولت محمود احمدینژاد بر اقتصاد ضعیف و متکی به نفت ایران به وجود آمده است در هیچ تحلیل علمیای امیدی به تغییر وضعیت اقتصادی ایران و به دنبال آن، امید به کاهش نرخ بیکاری در ایران وجود ندارد.
در سالهای اخیر بر تعداد افراد مشغول به شغلهای کاذب و پارهوقت افزوده شده است و سرمایهداران بزرگ ایران – که غالباً از افراد حکومتی و به خصوص از بورژوازی نظامی ایران هستند- علاقهای به گردش سرمایههای خود در کارهای تولیدی ندارند و به کسب سود از طریق دلالی، واسطهگری و واردات کالا به ایران مشغولاند. حجم بالای واردات کالا خود عاملی پر قدرت و مهم در افزایش نرخ بیکاری در جامعه است.
با وجود این آمار گویا و این وضعیت مشخص میتوان تصور کرد اگر درصدی از انرژی عظیم یک نیروی جوان پر تعداد که به دلیل “بیکاری” در مسیر سازندگی جامعه قرار نگرفته است صرف درگیریهای فیزیکی و روانی مخرب شود، چون اصطکاک زیادی در جامعه ایران ایران به وجود میآورد. وقتی این بخش از جامعه – مانند دیگر حکومت شوندگان – از حقوق سیاسی و اجتماعی متعددی محروم است،
امیدی به آینده خود ندارد و در عرصه سیاست و مناسبات بینالمللی با انبوهی از استرس و خبرهای نگرانکننده مانند خطر حمله نظامی به ایران، تحریمهای اقتصادی و غیره مواجه باشد طبیعتاً باید انتظار داشت هر لحظه بر میزان اصطکاک اجتماعی این نیروی عظیم افزوده شود.
خشونت حکومتی
جمعیت جوان، بیکاری، ناامیدی، نرخ بالای طلاق، نرخ بالای تجرد در ایران و مسائلی از این دست گرچه عوامل مهمی در بررسی افزایش خشونتها- اعم از فیزیکی، روانی، اجتماعی، جنسیتی و غیره- هستند، اما به هیچوجه عامل اصلی ایجاد و افزایش نرخ این خشونتها، جوانان نیستند.
اعدام زندانیان سیاسی در دهه شصت و پس از آن قتلهای زنجیرهای توسط دستگاه اطلاعاتی و امنیتی کشور که قربانی آن آزاداندیشان و دگراندیشان جامعه ایران بودند، قطعههای دیگر پازل خشونت بود که با حملههای فیزیکی و روانی گروههای فشار در دوران اصلاحات به عرصه عمومی جامعه کامل شد.
عامل اصلی بدون تردید سیستم فکری تاریخ مصرف گذشته حکومت ایران و مدیریت نادرست و فاجعهبار حکومت بر جامعه است. جدای از این مسئله خشونت حاکمیت در کل بستر تاریخی خود موضوع قابل توجه دیگری است.
جمهوری اسلامی ایران کار خود را با محاکمات ناعادلانه و اعدامهای گسترده در اولین قدم شکلگیری خود شروع کرد و هنوز چندی از شکلگیری آن نگذشته وارد یک جنگ طولانیمدت ویرانگر با کشور عراق شد. همه مسائل انسانی، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و … جامعه در دوگانگیهای جعلی «وطن – دشمن» و «اسلام – کفر» قرار گرفت و هر فکر و اندیشه مغایر با سیستم فکری حاکمیت به بهانه «خیانت به کشور و اسلام» در «شرایط جنگی» سانسور و یا شامل خودسانسوری شد. اعدام زندانیان سیاسی در دهه شصت و پس از آن قتلهای زنجیرهای توسط دستگاه اطلاعاتی و امنیتی کشور که قربانی آن آزاداندیشان و دگراندیشان جامعه ایران بودند، قطعههای دیگر پازل خشونت بود که با حملههای فیزیکی و روانی گروههای فشار در دوران اصلاحات به عرصه عمومی جامعه کامل شد. پس از آن نیز مردم ایران خشونتهای گسترده بعد از انتخابات ۱۳۸۸ و تسلط یک وضعیت پلیسی – امنیتی لخت و برهنه در کشور را شاهد بودند که تاکنون نیز ادامه دارد. جامعه ایران در طول حیات جمهوری اسلامی حتی یک لحظه مجال در امان بودن از خشونت سازمانیافته حکومتی را نداشته است.
تناقضهای درونی حاکمیت
حکومت ایران دچار تناقضهای پرشماری است. حکومتی حریص در بقا و منافع مادی، اما توجیهگر خود با افکار و دلایل غیر زمینی و تخیلی که در تاریخ تکامل اجتماعی، متعلق به مراحل گذشته تکامل اندیشه و اجتماع انسانی محسوب میشود.
حاکمان ایران در حالی که خود بزرگترین دشمن “تولید” در سیستم اقتصادی ایران هستند میل دارند برای قدرتمند شدن و رشد و توسعه کشور نیروی کار ایران را افزایش دهند. آنها مردم ایران را به چشم سربازانی برای جنگیدن و مشتریانی برای کالاهای وارداتی خود نگاه میکنند.
حاکمان ایران در حالی که قادر به تامین زندگی حداقلی برای تعدادی زیادی از افراد جامعه ایران نیستند میل دارند جمعیت ایران را از ۷۵ میلیون نفر به ۱۵۰ میلیون نفر افزایش دهند. علی خامنهای در مرداد مرداد ۱۳۹۰ گفت: «هر اقدام و تدبيرى كه ميخواهد براى متوقف كردن رشد جمعيت انجام بگيرد، بعد از صد و پنجاه ميليون انجام بگيرد» و محمود احمدینژاد طرح کنترل جمعیت در ایران را طرحی غربی میداند که عامل ضربه خوردن منافع ایران خواهد بود.
حاکمان ایران توقع دارند انسانها بدون آنکه نانی برای خوردن و امیدی برای زندگی داشته باشند، زاد و ولد کنند. حاکمان ایران در حالی که خود بزرگترین دشمن “تولید” در سیستم اقتصادی ایران هستند میل دارند برای قدرتمند شدن و رشد و توسعه کشور نیروی کار ایران را افزایش دهند. آنها مردم ایران را به چشم سربازانی برای جنگیدن و مشتریانی برای کالاهای وارداتی خود نگاه میکنند بدون آنکه به این مسئله فکر کنند که هر انسانی معمولاً زاده شرایط حداقلی مادی، و تصمیم و ارادهای برآمده از آرامش فکری و روانی و امنیت مادی زاد و ولدکنندگان است و هر مشتریای برای آنکه کالایی را بخرد به شغلی نیاز دارد تا درآمدی داشته باشد. حکومتی که خود با خشونت پایههایش را استوار کرده است و با خشونت بر مردم کشور فرمانروایی میکند از افزایش خشونت در جامعه احساس خطر میکند.
تجزیه جامعه به سادهترین واحد سازنده
در ایران روزانه بیش از هزار و ۷۵۰ مورد نزاع به پزشک قانونی کشیده میشود. نزاعهای خیابانی که با واسطه مردم خاتمه مییابند یا به محاکم قضائی کشیده نمیشوند را باید به این آمار اضافه کرد. همچنین خشونتهای کلامی و روانی که هیچ آماری از آن وجود ندارد ولی با زندگی در ایران میتوان موارد بسیاری از آن را مشاهده کرد. خشونتهای فیزیکی و روانیِ درون خانوادهها، موارد کودکآزادی و خودآزادی، همچنین خشونتهای جنسیتی که در حجمی وسیع در جامعه ایران وجود دارد از دیگر موارد خشونت در ایران هستند.
تجزیه جامعه به “من”، به عنوان سادهترین واحد سازنده اجتماع از دیگر دلایل کلیدی رواج خشونت است. اعضای جامعه ایران به خصوص کسانی که در ابتدای راه زندگی قرار دارند با منابع محدودی روبهرو شدهاند که افزایش رقابت را میان آنان دامن زده است. فشارهای روانی در پی این رقابت در همه عرصهها قابل مشاهده است. گسست روابط عاطفی انسانی بین زوجها، والدین و فرزندان و نیز جدایی انسانها از یکدیگر و بریده شدن ارتباطات اجتماعی تحت فشارهای اقتصادی و نا امنیهای روانی، افراد جامعه را هرچه بیشتر به سمت یک “زیست انفرادی” و “تنهایی” سوق داده است.
مجموعهای از دلایل به هم پیوسته و مرتبط، عامل رواج خشونت در جامعه ایران است که در راس آنها خود حاکمیت به عنوان بازتولیدکننده خشونت قرار دارد. فقدان یک برنامه جامع اجتماعی، نابودی عمدی ارزشهای ملی، فرهنگی و انسانی (از نوع مترقی) برای تقویت دین به عنوان ایدئولوژی حکومتی ار عواملی هستند که در صدر فهرست قرار دارند.
تجزیه جامعه به “من”، به عنوان سادهترین واحد سازنده اجتماع از دیگر دلایل کلیدی رواج خشونت است. اعضای جامعه ایران به خصوص کسانی که در ابتدای راه زندگی قرار دارند با منابع محدودی روبهرو شدهاند که افزایش رقابت را میان آنان دامن زده است. فشارهای روانی در پی این رقابت در همه عرصهها قابل مشاهده است. گسست روابط عاطفی انسانی بین زوجها، والدین و فرزندان و نیز جدایی انسانها از یکدیگر و بریده شدن ارتباطات اجتماعی تحت فشارهای اقتصادی و نا امنیهای روانی، افراد جامعه را هرچه بیشتر به سمت یک “زیست انفرادی” و “تنهایی” سوق داده است. نتیجه چنین وضعیتی تجزیه جامعه به “من”هایی است که دیگر “من”ها را به چشم غریبه، رقیب و دشمن مینگرد.
فقدان «ارزشهای مترقی همگانی» و «هدفهای جمعی» افراد سازنده اجتماع در ایران را بیش از پیش به یکدیگر بیربط کرده است و چشماندازی جز شانه خالی کردن مردم از مسئولیتهای اجتماعی، اتکا به نیروی غیر و خارج از جامعه برای تغییر مناسبات اجتماعی و فروپاشی اجتماعی در افق دید قرار نداده است. رویکرد فعالان سیاسی و اجتماعی ایران به امر سازمانیابی نیروهای اجتماعی و تلاش برای عرضه آگاهیهای سازنده به منظور برپایی ارزشهای جمعی و اهدافی همگانی امری لازم و حیاتی است. همچنین باید توجه به مسائل اقتصادی و بهبود وضعیت معیشتی مردم وارد برنامه نیروهای مخالف حکومت جمهوری اسلامی شود، چراکه یکی از عوامل شتابدهنده روند فروپاشی اجتماعی در ایران، وضعیت اقتصادی نابهسامان و چپاول ثروتهای طبیعی و نابودی نیروهای انسانی توسط بورژوازی نظامی ایران است.
تا وقتي مردم را صغير و خود را ولي مرم بدانند، بهتراز اين گنداب نخواهد شد….
کاربر مهمان / 03 August 2012
**** ۱- آنچه از «من» نام میبرید اسمش هست:ایندیویدیالیسم.یا فردگرایی، که لیبرالیسم به دنبال آن است. اهمیت به ایندیویدو یا فرد نشان ترقی جامعه است. افکار قبیله ای و گروهی ایلیاتی تاریخ مصرفش گذشته وتمایل به آن علتش نوستالژی است که در هنر میتوان به آن پرداخت نه در جامعه شناسی. ۲- نزاع روانی و یا خشونت روانی هر چند منفی مینماید اما در جوامع پیشرفته جایگزین خشونت فیزیکیشده است. در دنیای زیستی و واقعی رقابت و حسادت و نیاز به توجه برای همه وجود داردو گاها بسیار جدی وتخریبی میشود. در جوامع اروپا یی خشونت شفاهی و روانی جایگزین خشونت فیزیکی شده. در ایران خشونت روانی و شفاهی خود را به شکل فکاهی و جوک و شوخیبروزمیدهد.اساس آزادی بیان هم بر این است که خشونت فیزکی را در حد خشونت شفایی تقلیل دهد.
کاربر مهمان / 04 August 2012
انحطاط اخلاقی و اجتماعی مردم، از انحطاط ذاتی حکومت جدا نیست. واپس ماندگی کشور و اخیرا حتی واپس رفتن آن، محصول منطقی یک ایدئولوژی سیاسی پوسیده ای است که بیش از سه دهه دوام آورده و آنچنانکه پیداست سرزمینی را که روزگاری ایران نام داشت به قعر نابودی و اضمحلال تام و تمام خواهد فرستاد.
ساندیس خور / 04 August 2012
البته تمایل حکومت به افزایش جمعیت کافی نیست تولید و تجدید نسل نیز نوعی تولید است به انحطاط کشیدن تولید کالائی لاجرم تولید و افزایش جمعیت را نیز با انحطاط روبرو خواهد ساخت . جمهوری اسلامی دشمن تولید است از اینرو با افزایش جمعیت هم دشمنی دارد تنها افکار نظامی و تهدید آمیز و توهم جهانگشائی گرایش به افزایش جمعیت را در دولت مردان جمهوری اسلامی تقویت کرده است که با توجه به پائین بودن قدرت خرید مردم نه تنها افزایش جمعیتی را نمی توان متصور شد که این روند کاهش را نشان خواهد داد .
کاربر مهمان فرهاد - فریاد / 05 August 2012
تناقض در این نوشتار زیاد است.
کاربر مهمان / 05 August 2012
همان طور که خواننده گان دیگر اظهار کرده اند تناقضاتی در این نوشتار وجود دارد. ولی این تناقضات از اهمیت موضوع اصلی که ازدیاد روزافزون خشونت در جامعه ایرانی است نمیکاهد. اگر چه میتوانیم ابراز خشونت را به ایده فردگرایی نسبت دهیم ولی متاسفانه ان ایده گوینده کامل مشگلات نیست. انچه که در بیشتر نقاط کشور و بخصوص در همه شهرهای بزرگ مشاهده میشود ظهور بیسابقه نا امیدی درهمه اقشار و افراد جامعه است.
بیسابقه به این دلیل که اکثریت جمیع مردم حس امنیت و استقلال شخصی, اقتصادی, و اجتماعی خود را از دست رفته می یابند. با وجود علیرغم مکان, وقت, و یا موقعیت اجتماعی, مردم نگران هستند که اطرافیانشان, و حتی افراد نزدیک خانواده, ممکن است کار گزار مخفی حکومتی باشند. پدیده شوم لباس شخصیها ویا بسیجیها که از فرمانبردگان محض حکومتی هستند زندگی را برای مردم خفقان اور ساخته و هرنوع اراده نظر را نا ممکن کرده است. این اکثریت محروم از همه لذات زندگی, نومید از یافتن شغل مناسب ویا هر شغلی, دلزده از مامورین دولتی رشوه خوار وفاسد, و در جنگ با خدا و اخوندهای دروغ گویش, در کشمکش متوادم با خودش وتمام افرادیست که در دنیای اطراف او هستند!!
کاربر مهمان K N / 06 August 2012
توجه: کامنتهای توهینآمیز منتشر نمیشوند. کامنتهای حاوی لینک به عنوان "اسپم" شناخته میشوند.
تا وقتي مردم را صغير و خود را ولي مرم بدانند، بهتراز اين گنداب نخواهد شد….
کاربر مهمان / 03 August 2012
**** ۱- آنچه از «من» نام میبرید اسمش هست:ایندیویدیالیسم.یا فردگرایی، که لیبرالیسم به دنبال آن است. اهمیت به ایندیویدو یا فرد نشان ترقی جامعه است. افکار قبیله ای و گروهی ایلیاتی تاریخ مصرفش گذشته وتمایل به آن علتش نوستالژی است که در هنر میتوان به آن پرداخت نه در جامعه شناسی. ۲- نزاع روانی و یا خشونت روانی هر چند منفی مینماید اما در جوامع پیشرفته جایگزین خشونت فیزیکیشده است. در دنیای زیستی و واقعی رقابت و حسادت و نیاز به توجه برای همه وجود داردو گاها بسیار جدی وتخریبی میشود. در جوامع اروپا یی خشونت شفاهی و روانی جایگزین خشونت فیزیکی شده. در ایران خشونت روانی و شفاهی خود را به شکل فکاهی و جوک و شوخیبروزمیدهد.اساس آزادی بیان هم بر این است که خشونت فیزکی را در حد خشونت شفایی تقلیل دهد.
کاربر مهمان / 04 August 2012
انحطاط اخلاقی و اجتماعی مردم، از انحطاط ذاتی حکومت جدا نیست. واپس ماندگی کشور و اخیرا حتی واپس رفتن آن، محصول منطقی یک ایدئولوژی سیاسی پوسیده ای است که بیش از سه دهه دوام آورده و آنچنانکه پیداست سرزمینی را که روزگاری ایران نام داشت به قعر نابودی و اضمحلال تام و تمام خواهد فرستاد.
ساندیس خور / 04 August 2012
البته تمایل حکومت به افزایش جمعیت کافی نیست تولید و تجدید نسل نیز نوعی تولید است به انحطاط کشیدن تولید کالائی لاجرم تولید و افزایش جمعیت را نیز با انحطاط روبرو خواهد ساخت . جمهوری اسلامی دشمن تولید است از اینرو با افزایش جمعیت هم دشمنی دارد تنها افکار نظامی و تهدید آمیز و توهم جهانگشائی گرایش به افزایش جمعیت را در دولت مردان جمهوری اسلامی تقویت کرده است که با توجه به پائین بودن قدرت خرید مردم نه تنها افزایش جمعیتی را نمی توان متصور شد که این روند کاهش را نشان خواهد داد .
کاربر مهمان فرهاد - فریاد / 05 August 2012
تناقض در این نوشتار زیاد است.
کاربر مهمان / 05 August 2012
همان طور که خواننده گان دیگر اظهار کرده اند تناقضاتی در این نوشتار وجود دارد. ولی این تناقضات از اهمیت موضوع اصلی که ازدیاد روزافزون خشونت در جامعه ایرانی است نمیکاهد. اگر چه میتوانیم ابراز خشونت را به ایده فردگرایی نسبت دهیم ولی متاسفانه ان ایده گوینده کامل مشگلات نیست. انچه که در بیشتر نقاط کشور و بخصوص در همه شهرهای بزرگ مشاهده میشود ظهور بیسابقه نا امیدی درهمه اقشار و افراد جامعه است.
بیسابقه به این دلیل که اکثریت جمیع مردم حس امنیت و استقلال شخصی, اقتصادی, و اجتماعی خود را از دست رفته می یابند. با وجود علیرغم مکان, وقت, و یا موقعیت اجتماعی, مردم نگران هستند که اطرافیانشان, و حتی افراد نزدیک خانواده, ممکن است کار گزار مخفی حکومتی باشند. پدیده شوم لباس شخصیها ویا بسیجیها که از فرمانبردگان محض حکومتی هستند زندگی را برای مردم خفقان اور ساخته و هرنوع اراده نظر را نا ممکن کرده است. این اکثریت محروم از همه لذات زندگی, نومید از یافتن شغل مناسب ویا هر شغلی, دلزده از مامورین دولتی رشوه خوار وفاسد, و در جنگ با خدا و اخوندهای دروغ گویش, در کشمکش متوادم با خودش وتمام افرادیست که در دنیای اطراف او هستند!!
کاربر مهمان K N / 06 August 2012