ویلیام دیل و تیموتی بیل − میشل فوکو (۱۹۲۶ – ۱۹۸۴)، فیلسوف، خبره در زمینه تاریخ اجتماعی و روشنفکری و منتقد فرهنگی بود. وی در پواتیه (فرانسه) در خانوادهای مرفه به دنیا آمد. بعد از جنگ جهانی دوم (۱۹۴۶) به پاریس رفت و در اکول نرمال سوپریور پذیرفته شد، در رشتههای فلسفه (۱۹۴۸) و روانشناسی (۱۹۴۹) فارغالتحصیل شد و در ۱۹۵۲ اجازهی آموزش فلسفه پیدا کرد. وی مانند دیگر روشنفکران فرانسوی دهههای ۱۹۴۰ و ۱۹۵۰ عضو حزب کمونیست فرانسه شد، اما سه سال بعد (۱۹۵۳) پس از خواندن نیچه از این حزب کناره گرفت.
فوکو در طول دههی ۱۹۵۰ و سالهای اولیهی دههی ۱۹۶۰، در دانشگاههای اروپایی تدریس میکرد و همزمان روی نخستین کتابِهای تاثیرگذارش یعنی «دیوانگی و تمدن» (به فرانسوی، ۱۹۶۱) و «زایش درمانگاه» (به فرانسوی، ۱۹۶۳) و «نظم چیزها» (به فرانسوی، ۱۹۶۶) کار میکرد. این کتابها در فرانسه جزو پرفروشترین کتابها بودند و فوکو را پرآوازه کردند.
دولت فرانسه در واکنش به اعتصابها و تظاهرات دانشجویی مه ۱۹۶۸، دانشگاهِ پاریسِ هشت را در شهر وسن گشود. کرسی بخش فلسفه را به فوکو دادند (فوکو بههنگام تظاهرات در تونس به سر میبرد). فوکو در ۱۹۷۰ به کالج دو فرانس (که معتبرترین نهاد دانشگاهی فرانسه است) وارد شد. این منصبِ همیشگی (استادِ تاریخِ نظامهای اندیشه) به فوکو این فرصت را داد تا بقیهی عمرش را صرف پژوهش و نوشتن کند. تنها مسئولیتِ آموزشی فوکو در این منصب آن بود که سالانه چند سخنرانی دربارهی کارهایش داشته باشد.
در طول این سالها، فوکو بیش از پیش درگیر فعالیتِ اجتماعی و سیاسی شد. برای نمونه، وی از حقوق زندانیان دفاع میکرد و همین مسئله روی ایدهی فوکو از تاریخ نظام زندان («انضباط و تنبیه» ۱۹۷۵) تاثیر گذاشت. در همین سالها بود که توجهاش به مسئلهی امورجنسی (sexuality) جلب شد و نخستین جلد از سه جلد «تاریخ امورجنسی» را در سال ۱۹۷۶ منتشر کرد. فوکو دو جلد دیگر را پیش از مرگاش در سال ۱۹۸۴ بر اثر بیماری ایدز، کامل کرد.
ارزیابی ما از تفکرات و ایدههای فوکو هر چه باشد، نمیتوان در این شک کرد که پرسشها و مسایلی که فوکو پیش کشید علوم انسانی و علوم اجتماعی را از نو شکل داد. بروندادِ دانشگاهیِ فوکو هم از لحاظ کمی و هم از لحاظ وسعتِ علایق و ایدهها خیرهکننده است. از میان موضوعاتی که فوکو بدانها علاقمند بود و رویشان کار کرد، میتوان به دیوانگی، تنبیه، نظام پزشکی و امورجنسی اشاره کرد. دین نیز (مستقیم و غیرمستقیم) در آثار فوکو وارد شده است (فوکو یک مجموعه مقاله دربارهی دین دارد؛ «دین و فرهنگ» ۱۹۹۹).
فوکو در آثارش بیوقفه دارد دانشِ مرسوم ما از ماهیت انسان و تاریخ و جهان و کاربستهای اجتماعی و سیاسی چنین دانشی را به چالش میکشد. در همین راستا، وی پیشفرضهای صاحبنظران مدرنیستی مانند فروید و مارکس را به پرسش میگیرد، کسانی که ایدههایشان روشنفکریِ مرسوم سدهی بیستم فرانسه را پیریزی کرده است.
فوکو معیارهای «علوم انسانی» را میکاود، معیارهایی که گفتمانهای علوم انسانی و علوم اجتماعی، دانش و سوژگانی (subjectivity) را میسازند. فوکو بیشتر دربارهی این نوشته است که نهادهای گوناگون (مانند درمانگاههای روانپزشکی و زندانها و مدارس و…) چگونه گفتمانهایی را تولید میکنند که بدنهی دانش را میسازند. انسانها درون این گفتمانهای متفاوت، تبدیل به سوژههایی انضباطیافته (disciplined) میشوند. فوکو نشان میدهد که دانش و قدرت چگونه در این فرآیند با یکدیگر ارتباطی تنگاتنگ یافتهاند. پس اصطلاحاتی مانند گفتمان و سوژگانی و دانش و قدرت، برای فهمیدنِ نظریههای فوکو کلیدی هستند. این مفاهیم را میتوان به سه حوزهای متعلق دانست که در تحلیلهای فرهنگیِ فوکو وجود دارند:
یک) دیرینهشناسی دانش (archaeology of knowledge)
دو) تبارشناسی قدرت (genealogy of power) و
سه) اخلاق.
دغدغهی این سه حوزه، ایدهی «سوژه» و روندِ سوژهشدن (subjectivization) (یعنی روندی که در آن انسان/سوژه ساخته میشود – بنگرید به «باتلر» و پارادوکسِ سوژگانی؛ باتلر این ایده را از فوکو گرفته و بسط داده).
«دیرینهشناسی دانش» عنوانی است که فوکو (در کتابی با همین عنوان منتشرشده در ۱۹۶۹) به روشِ تحقیقِ روشنفکرانه میدهد. دیرینهشناسی، از نظر فوکو، به تحلیلی تاریخی اشاره دارد که میخواهد گفتمانهایی را فاش سازد که درون نظامهای معنا عمل میکنند. دغدغهی فوکو این نیست که «حقیقتِ» تاریخی را فاش سازد، بل میخواهد بداند شکلگیریِ گفتمانها (برای نمونه، گفتمانهای پزشکی یا امورجنسی) چگونه طبیعی و بدیهی پنداشته شدهاند، چگونه شد که تصور میشود آنها جهانِ دانش را بهدرستی بازنمایی میکنند.
فوکو که زیر تاثیر ساختارگرایی بود، میخواست ساختارها و قواعدی را فاش سازد که در گفتمانها چیده شدهاند؛ دانش از طریق همین ساختارها و قواعد است که ساخته شده و کارکرد دارد. آنها دانشِ گفتمانی چیزهایی را که ما میتوانیم بگوییم و انجام دهیم (همراه با چیزهای دیگر) تنظیم میکنند، درست و نادرست را برمیسازند، و دانشبودن چیزی را مشخص میکنند. کوتاه بگوییم؛ گفتمان، دانش را میسازد و کنترلاش میکند. گفتمان پزشکی، دانش پزشکی و کنشهای مربوطه را میسازد (کنشهایی مانند روابط پزشک-بیمار، جداسازی بیماریهای جسمی و روانی، ارزش خدمات پزشکی، پایگانسازی درون حرفهی پزشکی، و کسانی که میتوانند خودِ گفتمان پزشکی را تولید کنند). مهم اینجاست که روشِ دیرینهشناختیِ فوکو، گفتمانها را هم سیال و تغییرپذیر میداند و هم نظاممند و ایستا. گفتمان پزشکی در دورهی رنسانس هیچ شباهتی به گفتمانِ پزشکی معاصر ندارد، و هر کدامشان آرشیو تاریخیِ متمایزی دارد. همین دگرگونیهای تاریخی است که فوکو میخواهد بهوسیلهی دیرینهشناسی دانش فاششان سازد. وی گفتمانهای دیوانگی و خرد و دیوانهخانهها را در کتاب «دیوانگی و تمدن» بررسی میکند و گفتمانهای کنشِ پزشکی و «نظارتِ» (gaze) پزشکی را در کتاب «زایش درمانگاه».
فوکو کلِ دههی ۱۹۷۰ را صرف پژوهش دربارهی همانی کرد که به آن «تبارشناسی قدرت» (genealogy of power) میگوید، یعنی تاریخِ معناها و تاثیراتِ قدرت و اینکه گفتمان و «فنآوریهای قدرت» چگونه به کار گرفته شدهاند تا رفتار انسان را انضباط دهند. فوکو اصطلاح تبارشناسی را شیوهای از تحلیلِ تاریخی میداند و در کتابهایی چون «انضباط و تنبیه» (۱۹۷۵) و «تاریخ امورجنسی: جلد اول (مقدمه)» (۱۹۷۶) از آن شیوه استفاده کرده است. فوکو مفهومِ تبارشناسی را از نیچه گرفته است، و آن مفهوم را در مقالهی «نیچه، تبارشناسی، تاریخ» (۱۹۷۱) توضیح داده است.
درکِ فوکو از ماهیتِ تاریخ از این نظر مهم است که دیدگاهِ مرسومِ معطوف به تاریخ، یعنی نگاهِ غایتباور را برمیاندازد. نگاه غایتباور به تاریخ − یعنی روایتِ علتها و معلولهایی که رخدادهای انسانی را تولید میکنند و بنابراین کشفشدنی هستند – مبتنی بر مسیری خطی و منطقی است و به پیشینه و خاستگاهها برمیگردد. فوکو هم تاریخ را روایت میدانست، اما روایتی که تکهتکه است، غیرخطی است، پیوسته نیست، و در آن رابطهی یقینیای بین علت و معلول وجود ندارد. فوکو این فرم از تحلیل تاریخی را تبارشناسی مینامد و آن را اینگونه توصیف میکند: «تبارشناسی، مستندسازیِ باستانی و موشکافانه و صبورانه است. تبارشناسی روی کاغذپوستهایی ژولیده و مغشوش کار میکند، روی مستنداتی که به مرور زمان خراشیده شدهاند و از آنها رونوشتهای فراوانی در طول زمان تهیه شده است.» («نیچه، تبارشناسی، تاریخ»، ص ۱۳۹) تاریخ از دید فوکو، متن است و روایتی را انتقال میدهد که مبهم و متناقض است. تاریخ علایمی از اصلاحاتِ مکرر دارد: افزودهها، زدودهشدهها، آرایشها، و دیگر تعمیراتِ متنی. اینها هستند که نمیگذارند مسیرِ خطیِ علت-معلول را بگیریم تا به یک خاستگاه برسیم. از دید فوکو، همهی خاستگاهها پنهان شدهاند و نمیتوان دوباره کشفشان کرد. حقیقتِ تاریخی نیز از سرنوشتی مشابه رنج میبرد؛ اما با این وجود حقیقتها هنوز موضوع ادعا هستند و دشوار میتوان رَدشان کرد. فوکو، با پیروی از نیچه، حقیقت را خطا میداند: «حقیقت بیشک نوعی از خطاست که نمیتوان رَدش کرد، چون دیرهنگامی است که شکلِ تغییرناپذیری به خود گرفته و در تنورِ تاریخ پخته شده است» («نیچه، تبارشناسی، تاریخ» ص ۱۴۴).
روشِ تبارشناسی بر ماهیتِ تفسیریِ همهی روایتهای گذشته تاکید دارد (بنگرید به هیدن وایت). افزون بر آن، گذشتهی تاریخی همیشه و بهناگزیر از طریق علایق و دغدغههای معاصر خوانده میشود. وقتی تصدیق کنیم که تاریخدانها در روایتهایی که میسازند سرمایهگذاریِ سیاسی و ایدئولوژیکی میکنند، عینیت به پرسش کشیده میشود. حتی اگر حقیقت تاریخی وجود هم داشته باشد، تاریخدانها هیچ دسترسی ویژه یا منحصرانهای به آن ندارند. فوکو بیشتر به این علاقمند است که مستندات تاریخی را بهعنوان گفتمانهای دانش بفهمد، گفتمانهایی که برخی چشماندازها را برجسته میسازند و برخی دیگر از چشماندازها را سرکوب. فوکو میخواهد گذشته را از نو بخواند و این داستان (گذشته) را از چشمانداز دیگری روایت کند. رویکرد تبارشناختی متضاد با آن ایدهای است که تاریخ را به «حقیقت» رویدادهای گذشته مربوط میداند؛ یعنی متضاد با ایدهای که باور دارد تاریخ اتفاقهای «واقعی» را به ما میگوید. فوکو میخواهد با تعقیبکردن چند روایتِ کلانِ زودگذری که سعی میکنند شکافها و ناپیوستگیها را بپوشانند، گذشته را بهگونهای تفسیر کند که ابهام و تکهتکهگی و کشمکشی را برجسته سازد که برای همهی تحلیلهای تاریخی ضروری است. از دید فوکو، اگر قرار باشد مفهومِ خاستگاهِ تاریخی را به کار ببریم، باید تصدیق کنیم که برای هر گذرگاهِ تاریخی چندین خاستگاه وجود دارد. تاریخ همانا داستانِ یکپارچهای است که چندگانگیِ روایتهای مربوط به گذشته را در خود دارد. پس ما نباید تاریخ را برحسبِ یک گذشتهی ایستا و ثابت ببینیم، بل یک فرآیندِ روایتی است که پیوسته در حال تغییر است.
فوکو این تحلیل تبارشناختی را برای تاریخِ قدرت به کار میبندد و میخواهد بکاود که قدرت چگونه عمل میکند و انواعِ مشخصی از سوژهها را تولید میکند. از دید فوکو، قدرت نیروی یکپارچهای نیست که در همهی مکانها و زمانها با یک ظاهر پدیدار شود. بل قدرت یک تاریخِ تبارشناختی دارد و بسته به جا و مکان و چشمانداز نظری بهطور متفاوتی فهم میشود. برای نمونه، دیدگاهِ مارکسیستی به قدرت که آن را نیرویی میداند که دولت و شرکتها (که ابزار اقتصادیِ تولید را در کنترل خویش دارند) به کارش میگیرند با دیدگاه فمینیستی به قدرتِ پدرشاهی بسیار تفاوت دارد. به همین نحو، فوکو قدرت را چیزی میداند که دارای تاریخ است، تاریخی که هم مواردی از قدرتِ ستمگری را در خود دارد و هم مواردی از قدرتی که مقاومت در برابر ستم است. فوکو در «سوژه و قدرت» (۱۹۸۲) میگوید که مفهومِ قدرت باید همیشه شاملِ امکانِ مقاومت دربرابر قدرت باشد. پس قدرت همیشه یک رابطه است، رابطهای که سوژهها را میسازد. اما میتوان در برابر روابط قدرت مخالفت و ایستادگی کرد، یعنی میتوانیم با موقعیتِ سوژگانیای مخالفت کنیم که گفتمانها و کنشهای مادی سعی میکنند بر ما تحمیل کنند. قدرت از دید فوکو مانند رگ است؛ در سراسر بدنِ اجتماعی جریان دارد، نه اینکه از بالا سرچشمه گرفته باشد.
فوکو پژوهش تبارشناختی را به کار میبرد تا نشان دهد که قدرت از چه راههایی دخالت میکند تا سوژهها و سوژگانی را برسازد. همانگونه که فوکو در سخنرانیای (در سال ۱۹۸۰ در دانشکدهی دارتموث) میگوید «من تلاش کردهام تا از طریق تبارشناسیِ سوژه، فلسفهی سوژه را ایجاد کنم؛ ساختِ سوژه را در سراسر تاریخ مطالعه کنیم تا به مفهومِ مدرنِ خویشتن (self) رهنمون شویم. این همیشه کار سادهای نیست، چون ترجیحِ بیشتر تاریخدانها تاریخِ روندهای اجتماعی است، و ترجیحِ بیشتر فیلسوفان سوژهای بدون تاریخ است» («دربارهی آغاز هرمنوتیکِ خویشتن» ص ۱۶۰). دیدگاهِ تبارشناختی به سوژگانی برآمده از دیدگاههای ذاتگرایانه به سوژهی انسانی است، دیدگاههایی که سوژگانی را باشندهای مفرد و ترانساندانتال میبینند.
فوکو در کارهای اخیرش، مسئلهی «[فلسفهی] اخلاقِ خویشتن» را پیش میکشد. اخلاقِ خویشتن به معنی «اخلاقیات»ِ افراد نیست. بل، فوکو علاقهمند است تا «تکنیکها» یا «تکنولوژیها»ی خویشتن (self) را مشخص سازد، یعنی اَشکالِ تنظیمشدهی رفتار که سوژهی انسانیِ خاصی را برمیسازند. ممکن است سوژه چنین تکنولوژیهایی (مانند الگوهای رفتارِ جنسی و سیاسی و قانونی و آموزشی و دینی که سوژه را برمیسازند) را بدیهی و مفروض بگیرد و یا حتی اصلا متوجهشان نشود. با وجود این، کارکردِ این تکنولوژیها آن است که درونِ نظمِ قدرت/دانش، بدن و روان را انضباط دهند. تکنیکها کارشان سوژهسازی است، و معنی و مفهومِ خویشتن را برای فرد میآفرینند و شکل میدهند. این کنشهای سوژهسازی جهانشمول نیستند، تنوعی دارند بسته به زمان و مکان. فوکو با پرداختن به تکنولوژیهای خویشتن میخواهد فاش سازد که آنها چگونه در برسازیِ سوژهها دخیل هستند.
تکنولوژیهای خویشتن، از دید فوکو، کنشهایی هستند «که به افراد اجازه میدهند تا با ابزارِ خودشان یا با کمکِ ابزار دیگران، شماری از عملیاتی را بر روی بدن و روان و اندیشه و رفتار و زیست خودشان پیاده کنند، و خودشان را بهگونهای دگرگون کنند که به وضعیتِ شادمانی و پاکی و خرد و کمال و جاودانگی دست یابند» («تکنولوژیهای خویشتن» ص ۱۴۶). در اینجا مهم آن ایدهی اخلاقیای است که میگوید افراد میتوانند در برابر قدرت مخالفت و ایستادگی کنند و با به کار بستن تکنیکهای خویشتن، سوژگانی خودشان را دگرگون سازند. تکنیکهای خویشتن همگی دربارهی انضباط است، اما نه انضباطی که بهعنوان سلطهی خویشتن (self) تعبیر شود؛ این تکنیکها موجبِ دگرگونیهای مثبتِ خویشتن نیز میشوند.
فوکو میگوید که اخلاق، سه مرجع دارد:
یک) قاعدهی اخلاقی،
دو) رفتارهای مربوط به آن قاعده، و
سه) شیوهای که شخص با خودش رفتار و برخورد میکند.
فوکو عمدتا به جنبهی سوم میپردازد.
از دید فوکو، برخورد با خود به این مربوط میشود که فرد خودش را چگونه ببیند و چگونه از خودش سوژهای اخلاقی بسازد. این جنبه در تضاد با آن ایدههای اخلاق است که رفتار فرد را با یک قاعدهی ترانسندانت اخلاقی میسنجند. برای نمونه، فوکو در کتاب سهجلدی «تاریخ امورجنسی» به این پرسش میپردازد که امورجنسی، برخلاف دیگر حوزهها (حوزههایی مانند غذا یا ورزش)، چرا و چگونه به ابژهی گفتمانِ اخلاقی تبدیل شده است.
فوکو و دینپژوهی
بسیاری از ایدهها و مفهومهای فوکو در دینپژوهی دانشگاهی وارد شده است. پرسشها و مسایلی که فوکو در رابطهی با گفتمان و تبارشناسی و قدرت و دانش پیش کشیده است، در بررسی متون و کنشهای دینی نیز کاربرد دارد.
پرسشهای فوکو ما را وامیدارند تا به ورای توصیفاتِ سنتیِ مدرن از جهانبینی یا «ذات» دین برویم، ذاتی که در آرای الهیاتی/فلسفی و آیینهای اصلی بروز مییابد. اگر از فوکو پیروی کنیم، باید بپرسیم آیا تاریخِ ادیان شاهراهی مشترک به یک خاستگاه دارد یا که تاریخِ هر سنتِ دینیای همیشه تبارشناختی است (یعنی ناکامل است و داغِ پارگی و قدرت بر چهره دارد، یعنی «عرصهای پُر از کاغذپوستهایی ژولیده و مغشوش» است)؟ به همین شکل، میتوانیم بپژوهیم که سنتهای دینی چگونه تودهای از گفتمانها را برمیسازند که خود آنها سوژههای دینی را میآفرینند و تکنولوژیهای خویشتن را جهتِ منضبطسازی بدنها به کار میگیرند.
گرچه فوکو چیز زیادی دربارهی دین ننوشته است، اما دو کتاب هست که سعی میکنند تا خلأِ توجهی دانشگاهی به علاقهی فوکو به دین و تجربهی دینی و معنویت را پر کند: یکی «فوکو و دین» (نوشتهی جرمی کَرِت) که مطالعهی جایگاه دین در اندیشهی فوکو است، و دومی «فوکو، دین و فرهنگ» که مجموعهی نوشتهها و سخنرانیها و مصاحبههای فوکو دربارهی دین است.
چه دیدگاههای تئوریکِ فوکو را در مطالعهی متون و کنشهای مذهبی به کار بندیم و چه نظریاتِ صریح وی را دربارهی دین بکاویم، آثار وی برای بررسیِ تلاقیگاه دین و فرهنگ عزیمتگاهِ مهمی به شمار میرود.
برای مطالعات بیشتر
از فوکو
Madness and Civilization: A History of Insanity in the Age of Reason. Translated by Richard Howard. New York: Vintage, 1973
The Birth of the Clinic: An Archaeology of Medical Perception. Translated by A.M.SheridanSmith. New York: Pantheon, 1973
The Order of Things: An Archaeology of the Human Sciences. Translated by Alan Sheridan. New York: Vintage, 1970
The Archaeology of Knowledge. Translated by A.M.Sheridan-Smith. London: Tavistock, 1974
The History of Sexuality. Vol. I, An Introduction. Translated by Robert Hurley. New York: Vintage, 1978
“Nietzsche, Genealogy, History.” In Language, Counter-Memory, Practice: Selected Essays and Interviews, edited by Donald F.Bourchard. Ithaca, NY: Cornell University Press, 1977
“The Subject and Power.” Afterword to Michel Foucault: Beyond Structuralism and Hermeneutics, edited by Hubert L.Dreyfus and Paul Rabinow. Chicago: University of Chicago Press, 1983
“Technologies of the Self.” In The Essential Foucault, edited by Paul Rabinow and Nikolas Rose. New York: The New Press, 2003
“About the Beginning of the Hermeneutics of the Self.” In Religion and Culture, edited by Jeremy R.Carrette. London and New York: Routledge, 1999
Religion and Culture. Edited by Jeremy R.Carrette. London and New York: Routledge, 1999
دربارهی فوکو
Carrette, Jeremy R. Foucault and Religion: Spiritual Corporeality and Political Spirituality. London and New York: Routledge, 2000
Castelli, Elizabeth A. Imitating Paul: A Discourse on Power. Louisville, KY.: Westminster/John Knox Press, 1991
Clark, Elizabeth A. “Foucault, the Fathers, and Sex.” Journal of the American Academy of Religion 56 (1988): 619–41
Danaher, Geoff, Tony Schirato, and Jen Webb. Understanding Foucault. London: Sage Publications, 2000
Dreyfus, Hubert L., and Paul Rabinow. Michel Foucault: Beyond Structuralism and Hermeneutics. 2nd ed. Chicago: University of Chicago Press, 1983
George, Mark K. “Assuming the Body of the Heir Apparent: David’s Lament.” In Reading Bibles, Writing Bodies: Identity and the Book, edited by David M.Gunn and Timothy K.Beal. London and New York: Routledge, 1996
McNay, Lois. Foucault and Feminism: Power, Gender, and the Self. Boston: Northeastern University Press, 1992
Mills, Sara. Michel Foucault. London and New York: Routledge, 2003
Moore, Stephen D. Poststructumlism and the New Testament: Derrida and Foucault at the Foot of the Cross. Minneapolis: Fortress Press, 1994
◄توضیح مترجم:
آنچه خواندید فصلی از کتاب “نظریه برای پژوهشهای دینی” بود.
این کتاب فصل به فصل به صورتی آزاد (آزاد با هدف فهمپذیری بیشتر) ترجمه شده و در سایت زمانه منتشر میشود.
فصلهای این کتاب مستقل از هم هستند و در نتیجه لازم نیست برای مطالعهی هر کدام از آنها فصلهای پیشین را خوانده باشیم.
مشخصات متن اصلی کتاب چنین است:
William E. Deal & Timothy K. Beal: Theory for religious studies, New York 2004
بخشهای پیشین: