حمید رضایی – سر طنابی از زمین بیرون زده است و هر چقدر آن را میکشیم چیزی بیرون نمیآید. ما روی زمین ایستادهایم و زمین را میکشیم. کار بیهوده یعنی این!
بخشی از جامعه ما با ارزشهایی میجنگد که خود با آن زندگی میکند. چیزی را نفی میکند که خود از آن لذت میبرد. آشکارا علیه چیزها و کارهایی صحبت میکند که خود در پنهان از آن چیزها استفاده میکند و آن کارها را انجام میدهد. مسئله بر سر ریا و دروغ و پنهانکاری تحمیل شده از ایدئولوژی حکومتی به جامعه نیست؛ مسئله بررسی روش زندگی شماری از نسل جوانی است که رفته رفته در حال مسلط شدن بر اجتماع ایران هستند.
شمار زیادی از نسل جوان امروز را با لباس زیر بیرون زده از شلوارهای جین، آرایش صورت و مدل موهای عجیب و غریب پسران و مدگرایی، آرایش های غلیظ و دهنکجی به دین حکومتی و سنتهای فرهنگی دختران میشناسند. صحبت مطلقاً بر سر ارزشها نیست. ارزشها ساخته و پرداخته شیوه تولید، مناسبات فرهنگی، جغرافیا و تاریخ یک اجتماع هستند. ارزشها امور تحمیل شده از جامعهاند که میتوانند توسط افراد و حکومتها، خواسته یا ناخواسته، برنامهریزی یا اتفاقی توسط جوامع اخذ و به خود آن تزریق شوند.
اینجا میخواهم از نسل جوانی صحبت کنم که به ویژه در شهرهایی چون تهران به خودرو به چشم وسیله حمل و نقل نمینگرد؛ به همراه سیم کارت اصلی تلفن همراه خود، یک یا چند سیم کارت اعتباری با شمارههای گوناگون دارد؛ بخش عمدهای از هزینههایش خرید لوازم آرایشی- بهداشتی و پوشاک است؛ افزایش قیمت بنزین برایش نه یک مشکل اقتصادی که یک بحران هویتی است؛ ادبیاتش هر لحظه بیشتر به فحشهای «کافدار» تزئین شده است؛ شبنشینی و قلیان با تمباکوی میوهای کشیدن را به کوهنوردی و طبیعت گردی ترجیح میدهد و دخترانش بین سختی استقلال یا امنیت تکیه بر دیگری سرگردانند و مرز بین اوقات فراغت و خود زندگی را مخدوش کردهاند.
ایرانیها در سال گذشته دو میلیارد دلار کالاهای آرایشی مصرف کردهاند. یعنی سههزار و ۶۰۰ میلیارد تومان هزینهای که میتوانست صرف ایجاد اشتغال در ایران شود و حداقل با آن میتوانستیم یک کارخانه تولید لوازم آرایشی با مواد اولیه مرغوب برای تولید لوازم آرایشی که مصرف آنها روبه رشد است احداث کنیم. به این ترتیب میتوانستیم از خروج سالانه دو میلیارد دلار ارز از کشور جلوگیری کنیم و از تراز منفی تجاری ایران بکاهیم.
تاریخ جنون
تاریخاین نسل رو به افزایش را به راحتی میتوان تاریخ جنون نامید. جنون مصرف، جنون لذتجویی، جنون بی تعلقی، جنون شکستن ارزشها، جنون تخریب خود برای انتقام گرفتن از جنون خفقان حکومتی، جنون فریب، جنون فتح بدن، جنون تنانگی، جنون یک بعدی شدن و بدتر از همه جنون فروپاشی اجتماعی.
اگر نسل جوان دهه ۷۰ و ۸۰ پسرهایشان با سبیل و یقهباز پیراهنها و درگیریهای فیزیکی در یاد ماندهاند و دخترانشان با ظاهر شدن با چادر مشکی و صورتهای بیآرایش در خیابان آنهم به همراه مادر، اکنون نسل جوان را با لباس زیر بیرون زده از شلوارهای جین، آرایش صورت و مدل موهای عجیب و غریب پسران و مدگرایی، صورتهای پر آرایش و دهنکجی به دین حکومتی و سنتهای فرهنگی دختران میشناسند.
تاریخاین نسل را تاریخ پسرانی خواهند دانست که فکر میکنند فریب دادهاند و دخترانی که اجازه میدهند چنین قضاوت شوند که فریب خوردهاند. نسلی که به دلایل اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی هیچ چیزی برای پر کردن خلاء خود ندارد. نه موسیقی، نه هنر، نه اندیشه، نه سفر و نه هیچ چیز دیگر برای پر کردن این فضای تهی، اما پر کشش وجود ندارد. به ناگاه دانشگاه و تشکیل خانواده هدف قرار میگیرند. ظرفیت پذیرش رشتههای دانشگاهی از ۵۰۰ هزار به یک میلیون و هفتصد هزار افزایش مییابد ولی از آنجایی که اشتغالزایی در پس آن وجود ندارد دانشگاه دیگر نه سکوی پرشی برای زندگی که برای شماری از جوانان، محلی برای تفریح و خوشگذرانی “مشروع و عرفی” تبدیل میشود.
در طول تحصیل هرگونه فشار مسئولیت و بازخواست از گرده این جوانان برداشته میشود و بینظارت دوران تحصیل مقاطع پایینتر از سوی خانواده و پذیرش رفتارهایی از سوی جامعه که “دانشجویی” نامیده میشوند، زمینه مساعد بروز همه کمبودها و علنی شدن تمام نقایص اجتماعی و نقطه ضعفهای ایدئولوژی حکومتی میشوند.
بعد از آن ورزش عرصهای برای پر کردن خلاء زندگیهای این نسل شد. تعداد باشگاههای ورزشی افزایش چشمگیر یافت و در رشتههای تازه تاسیس جوانان ایرانی به مقام قهرمانی و نایب قهرمانی جهان دست یافتند. اما مدیریت مفتضحانه حکومتی و ورزشی که فقط پرکننده زمان حال بود و با آینده کاری نداشت خیلی زود جذابیت خود را برای این نسل از دست داد و به عرصههایی کشیده شد که در سطور پایینتر توضیح داده خواهد شد.
این نسل رو به افزایش خیلی زود به این نتیجه رسید که میتواند از بدن خود لذت ببرد و همه لذتهای سرکوب شده دیگر را در این لذت باز یابد. ناخودآگاه، این نسل از نوعی اعتراض در عمل خود هم بهرهمند میشد و در اندک زمانی همه عرصههای دیگر در خدمت این کشف جدید قرار گرفت؛ از ورزش تا دانشگاه، از کار تا تفکر همه چیز ابزاری برای بهرهمندی بیشتر از تن خود و تن دیگران شد. تکنولوژی برای خدمت در این عرصه به حضور طلبیده شد و دیری نپایید که حکومت دریافت میتواند با مدیریت این کشش از مهار خارج شده بخش عظیمی از نیروهای اجتماعی این نسل را که با محافظهکاری بیگانه است، بگیرد و از سیستم اجتماعی خارج کند.
در جمع پسران
نمیدانم تا چه حد یک رسانه ظرفیت بازتاب واقعیتهای اجتماعی را دارد. آن هم در مورد موضوعی که برای جامعه تابوی سنگینی محسوب میشود و و همه ما به نوعی قربانی یا پرورش یافته آن هستیم؛ تابوهایی که توسط عده زیادی از افراد اجتماع نادیده گرفته میشوند، اما همچنان در ارتباط با آنان ظاهرسازی میشود.
تاریخاین نسل رو به افزایش را به راحتی میتوان تاریخ جنون نامید. جنون مصرف، جنون لذتجویی، جنون بی تعلقی، جنون شکستن ارزشها، جنون تخریب خود برای انتقام گرفتن از جنون خفقان حکومتی، جنون فریب، جنون فتح بدن، جنون تنانگی، جنون یک بعدی شدن و بدتر از همه جنون فروپاشی اجتماعی.
شاید بهتر است ادبیات و شرح فتح الفتوحات این جوانان را نادیده بگیرم و فقط به این موضوع اشاره کنم که ۹۰ درصد صحبتها در جمعهای دوستانه این نسل، پیرامون سوژههای جنسی و گزینههای موجود برای فرایندی است که اسم آن را «مخ زدن» گذاشتهاند. درآوردن شریکهای جنسی هر کدام از دوستان از چنگشان تبدیل به یک شوخی و ارائه مهارت و برتری شده است که البته تکرار آن از نظر جمع یک ارزش منفی ناپسند به حساب میآید.
آشناییهای کوتاهمدت و سبک رفتاری، به رابطههای “بزن- درو” معروف شده است؛ روابطی که بعد از یک یا چند تماس جنسی به پایان میرسند و البته نقش قربانی در آن – نهاینکه وجود نداشته باشد- هر روز کمتر و کمتر میشود. این روند قربانی ندارد چرا که خودش را بازتولید میکند و مورد پذیرش قرار میگیرد. هر دو طرف رابطه کم و بیش از پایان آن مطلع هستند؛ گرچه شاید در یک طرف آن امید به دیگرگون شدن پایان تکراری این روابط هنوز وجود داشته باشد.
شمارههای موبایلی که دست به دست مبادله میشوند، بخشیده میشوند و یا تعویض میشوند. مشخصات جسمی، مدل ماشین، دانشگاه و رشته، محل سکونت، شغل پدر، باکره بودن یا نبودن صاحبان آنها معیار انتخاب این شمارهها است. این شمارهها متعلق به کارگران جنسی نیستند بلکه متعلق به نسلی هستند که جز تن خود و لذت همتنی هویت دیگری در جامعه و زندگیاش ندارد.
در جمع دختران
گرچه پسران فکر میکنند که آنان را فریب میدهند، اما دختران بهتر از پسران بر کلیت این مسئله اجتماعی واقف هستند. آنها به این بازی وارد میشوند و برای خروج از آن هم برنامه دارند. ممکن است برنامه آنها با موفقیت همراه نباشد و در بازی حل شوند، اما به هر حال فکر کردن به مکانیسم خروج از این بازی نوعی تکامل است که در پسران کمتر از دختران دیده میشود.
۹۰ درصد صحبتها در جمعهای دوستانه این نسل، پیرامون سوژههای جنسی و گزینههای موجود برای فرایندی است که اسم آن را «مخ زدن» گذاشتهاند. درآوردن شریکهای جنسی هر کدام از دوستان از چنگشان تبدیل به یک شوخی و ارائه مهارت و برتری شده است که البته تکرار آن از نظر جمع یک ارزش منفی ناپسند به حساب میآید.
شمار زیادی از دختران نیز قادر به فریب پسران هستند. وقتی دخترها میدانند، یا اگر نمیدانند در اثر انتقال تجربه دیگر دختران و کسب تجربه مستقیم، از خیانتها و بوالهوسیهای پسران در قالب ارتباطهای متعدد جنسیِ “همزمان” مطلع هستند، چرا آنها چنین کاری نکنند؟
در بین یکی از سوژههایی که مورد تحقیق قرار دادم دختری به صورت همزمان با ۱۹ پسر ارتباط داشت؛ که البته با پسرانی که همزمان با چهار، پنج دختر ارتباط جنسی دارند و هر دو هفته یا یک ماه شریکهای جنسی خود را تغییر میدهند تفاوتی ندارد. نمیدانم باید اسم این روابط را روابط عاطفی گذاشت یا چه چیز دیگر. او فقط با یکی از این پسرها سکس میکند و با نمایاندن خود به عنوان یک انسان معتقد به اصول مذهبی از ارتباط جنسی با ۱۸ پسر دیگر سر باز میزند. گرفتن شارژ تلفن اعتباری، خرید لباس، گرفتن کادو، مسافرت رایگان، استفاده از تفریحات پرهزینه مانند کارتینگ و پینت بال، تامین هزینههای دانشگاه تا پرداخت اقساط ماشین و غیره، نمونههایی از دلایلی هستند که دخترها برای ایجاد ارتباطهای پر ریسک بیان میکنند.
استادی در فریب در بین دختران و پسرانی که روابط متعدد و همزمان با جنس مخالف دارند به حدی است که حتی راهکارهای مقابله با گافهای مرسوم در این نوع روابط هم از قبل موجود است. وقتی پیامکی که با اسم اشتباه آغاز شده است برای یکی از طرفین متعدد این نوع رابط فرستاده میشود لزوماً نباید کار به فاجعه یا مسلم شدن خیانت یا ارتباط همزمان تلقی شود: “این را برادر/ خواهر کوچکتر من برای دوستش ارسال کرده است. خودش خط تلفن ندارد. پدرم/ مادرم موبایلش را از او گرفته است.» این راهکاری است تجربی که وقتی به عنوان یک گفتوگوی دوستانه و برای خنده تعریف شده است در ذهن دوستان به عنوان یک “درس” درج شده است.
نتایج
تاکید دارم مسئله مطرح شده در بالا نمیتواند یک ریشه مستقل و جدا از روابط اجتماعی داشته باشد و نتایج منفی آن هم بیشک فقط زاده مستقیم خود این مسئله اجتماعی نیستند.
یکی از مخربترین پیامدهای این مسئله اجتماعی گرایش به ماجراجویی جنسی است که در بستر فانتزیهای یک جامعه به شدت در معرض سانسور، به سرعت به مرحله اعمال خشونت در سکس به خود یا دیگری تبدیل میشود.
از وضعیت اقتصادی جامعه تا خفقان حکومتی، تا افزایش ضریب نا امیدی مردم ایران، تا احساس عدم امنیت و نبود هیچ عامل پرکنندهای برای زندگی و یا جایگزینی برای تفریح و لذت بردن (که امروزه از حقوق مسلم انسانها محسوب میشود و حتی در بعضی از کشورها در قانون اساسی آن کشور هم درج میشود)، تا رشد یافتن در شرایط جنگ یا رشد یافتن در جامعهای که اکثریت آن را افراد تجربهکننده یک جنگ وسیع و طولانی تشکیل میدهند، تا بودن در خطر جنگ و از بین رفتن تمامی روحیات فرهنگی و اجتماعی (اعم از مترقی و ارتجاعی) با تیغ دین و به نفع دین از جمله عواملی هستند که تقویتکننده این مسئله اجتماعی و شریک در تبعات آن هستند.
سقوط آزاد آمار ازدواج، افزایش آمار طلاق، افزایش سقط جنین، افزایش آمار خیانت در روابط زناشویی، قتلهای ناموسی، اعمال خشونت فیزیکی و روانی علیه زنان، اعمال خشونت روانی علیه مردان، عدم تعادل در اثر آسیبهای روحی فرزندان خانوادههای درگیر این مسئله یا خانوادههای تشکیل شده از دل این نوع روابط از جمله معضلات اجتماعی هستند که این عامل به صورت مستقیم و غیر مستقیم روی آنها تاثیر میگذارد.
یکی از مخربترین پیامدهای این مسئله اجتماعی گرایش به ماجراجویی جنسی است که در بستر فانتزیهای یک جامعه به شدت در معرض سانسور، به سرعت به مرحله اعمال خشونت به خود یا دیگری در مرحله سکس تبدیل میشود (میرسد/ جهش میکند). این موضوعی است که خود در بستر عدم آموزش یافتن کودکان در همه زمینهها، ترویج بازیهای کامپیوتری، شبکههای ماهوارهای تبلیغکننده کشتی کج و فنون رزمی، نداشتن صنعت سینمای بومی و رواج خشنترین و جنسیترین کالاهای تولید شده در صنعت سینمای هالیوودی در میان مردم (که بدون قوانین طبقهبندی در اختیار همه اقشار سنی قرار میگیرد)، حداقل تبعاتش ترویج خشونت در بین عوامل و خودکشی در بین روشنفکران در اثر پوچی به انتها رسیدن در هر دو گروه است. باز تولید دوباره مردسالاری در جهانی که سعی در زدودن این روابط دارد، پیآمد قطعی ترویج این خشونت لوکس و اجتماعی است.
هدفاین نوشته سیاه نمایی نیست
مسلماً بررسی یک مسئله اجتماعی در ایران ربطی به این ندارد که «شعر حافظ قشنگ است». در این نوشته صحبت از تبدیل شدن ارتباط جنسی، نه به عنوان یک تفریح یا حتی شغل، که «محور» و «متن اصلی زندگی روزمره» نسلی است که قرار است ستون اصلی جامعه ایران باشد و در یکی از بحرانیترین اوضاع بینالمللی تاریخ خود را از کانون بحرانهای بینالمللی خارج کند و جامعه را حداقل یک قدم در مسیر تکامل خود به جلو ببرد.
توجه کنید که حتی نیروهای سیاسی جوان داخل ایران و پناهندگان جوان خارج ایران هم از آن مستثنی نیستند. با اندکی تحقیق میتوانید به روابط «جایگشتی» در کلونیهای سیاسی ایرانی پیببرید. این مسئله حتی در بین نخبگان این نسل به شکل و شمایل دیگر اما با همین محورها برقرار است. نباید فراموش کرد که این آگاهی انسان نیست که هستی اجتماعی او را میسازد، بلکه این تعینهای زندگی اجتماعی انسانهاست که افکار آنان را شکل میدهد. از این روابط اجتماعی در نهایت چه افکاری و چه “شیوه”، “روش” و “هدف” مبارزاتی میتواند استخراج شود؟
این نوشته ادعای قطعیت ندارد چرا که خود را علیه قطعیتهای موجود قرار داده است. صحبت از یک فرد یا یک گروه از افراد در میان نیست. صحبت بر سر یک مسئله اجتماعی گسترده است؛ مسئلهای اجتماعی که از خودرو لوکس، مارک لباس، فلسفه و تریبون و زنان و غیره یک کارکرد مشترک استخراج میکند و هرگونه پرداختن جزئی به آن مردود است. این نوشته دغدغه حفظ خانواده را ندارد.
این نوشته فقط حاوی یک سئوال بزرگ است: “سرنوشت جامعه ایران با این نسل جوان به کجا خواهد انجامید؟”
از زندگانيم گله دارد جوانيم
شرمنده ي جواني از اين زندگانيم
امید / 14 July 2012
اینهایی که اینجا نوشتید(بی بند و باریهای جنسی) بیشتر در مورد پسران تهرانی صدق می کند . اون هم نه همه پسرهای تهرانی .در شهرهای دیگه این طور نیست .من نمی دانم این چه کاریه که همیشه ایران مساوی میشه با تهران !!
سیب / 15 July 2012
مقاله خوبی بود****
majid / 15 July 2012
با تایید اینکه شما به درستی به معذل رابطه جنسی (سکس) با نگاه باز در این مقاله نگاه کردید با اجازه شما تقاظا دارم که در باره مقصر اصلی که باعث شده طبیعی ترین رفتار و غریزه انسانی به تابو و ممنوعیتها کشیده شود را که همان دین اسلام و الاخصوص شیعه است را بیشتر و باز تر بیان کنید. بیان اینکه هر شب در رختخوابهای ایران شیعه چند تا مرد ایرانی به زور با زنهای خود همبستری میکنند. بیان اینکه برادرهای بزرگتر به خواهر یا یا حتی برادر کودک خود دست درازی میکنند. بیان اینکه خواهر بزرگتر به خواهر و برادر کودک خود دست درازی میکند. بیان اینکه مصرف اشیا و میوه جات شبیح الات مرد و زن چه استفاده های بالایی دارد. دین باعث شده که طبیعی ترین عمل انسانی به پنهانی ترین و ساده بگیم کثیف ترین راه ارضاع جنسی شده. خودتون را بگذارید جای اون کودک 12 یا 13 ساله ای که تازه بدنش میخواد به احتیاجات جنسی برسه. دین میبردش تو کلی ممنوعیات بجای اینکه بهش بگه که کیر چیه و کس چیه. من مخالف استمناع نیستم ولی بیشتر شیعیان **** هستند تا زمانی که ازدواج میکنند. تا اینجاشو درج کنید. چرا که نه در این باره هم بیشتر و اگاهانه و بازتر نظرخواهی بشه.
بسیجی سابق / 14 July 2012
سلام
مقاله واقعا خوبی بود
تمام مواردی که مطرح شد حقیقت مطلق بود
چیزی که داریم در بین همنسلانمان می بینیم
با نظرات شما کاملا موافقم
در حال یک فروپاشی عظیم هستیم
در همه ابعاد
امبدواربم هر چند خوشبینانه که بخیر بگذرد
ناصر / 14 July 2012
سلام
مقاله بسیار خوبی بود مخصوصا پایان بسیار مناسب وگیرایی برای آن آورده شده است
کاربر مهمان / 14 July 2012
با تشکر از آقای رضائی که تلنگری بود به نسل از خود بیگانه شده ی امروز ایران و واقعا وای به حال فردای ایران .
کاربر مهمان فرهاد - فریاد / 15 July 2012
در دهه هشتاد کجا همه پسرها سیبیل داشتند و همه دخترها چادر ؟ دهه هشتاد همین دو سال پیش تموم شد ها ! من به عنوان یک جوان دهه هشتاد خودم رو تقریبا مدرن می دانم :) در مورد فحش های کاف دار هم فکر نکنم فقط در بین نسل بیست و چند ساله ها رواج داشته باشه . مردهای سی و چند ساله و چهل و چند ساله هم همین اند . البته شاید فرقی که با تازه جوانها و نوجوانهای امروزی دارند اینه که لااقل خجالت می کشند و توی خیابان بلند بلند حرفهای رکیک رو تکرار نمی کنند و فقط موقع عصبانیت صدایشان بلند می شود! ولی این نوجوانها و بیست و دو سه ساله های مذکر امروزی رسما توی خیابان با صدای بلند و بدون خجالت هر چه دل تنگشان می خواهد می گویند. اصلا حرف زدن معمولی شان همین طور شده ! و لازم نیست حتما عصبانی بشوند تا ادبیاتشان این طور شود. زن همه که از نظرشان یک "داف" است و به انواع شاسی بلند و غیره تقسیم میشه !! نگاهشون به زن حتی وحشتناک تر از نگاه سنتیه از نظر من و با موسیقی های رپشان این نگاه رو در کل ایران تبلیغ می کنند. دخترهاشون هم که همه زندگیشان شده نزدیک شدن به معیارهای زیبایی شناسی دافی!! صد رحمت به دخترهای جوان دهه هشتاد که نگاه به نسبت عمیق تری داشتند . فکر می کنم دلیلش اینه که بر عکس متولدین انتهای پنجاه و ابتدای شصت که در کودکی و نوجوانی زندگی سخت و پر از محرومیتی داشتند متولدین انتهای شصت و دهه هفتاد در رفاه نسبی و امکانات بیشتر و خانواده های فرزند سالار رشد کردند و کسی نبوده درست تربیت شان کند نه پدر مادر نه سختیبهای زندگی . به همین دلیل این طور وقیح و سطحی بار آمدند .
————-
گروه جامعه زمانه:
دوست عزیز،
در مورد تاریخ مورد نظر نویسنده در اشاره به جوانان دهه 70 و 80 کاملاً حق با شماست و از این بابت پوزش می طلبیم. چون مشخص نبود که نویسنده اشاره به تاریخ خورشیدی دارد یا میلادی، عبارت یادشده را حذف کردیم. شاد باشید.
دمان / 15 July 2012
متشکرم وبسیار عالی بود .واقعا کسی که این دیدگاه را مطرح کرد بسیار نزدیک با موضوع برخورد دارد وخوب موشکافی شده است .
فقط از مردانی که متعلق به دو نسل قبل هستند وبا استطاعت مالی که کسب کرده اند و همچون شیری زخمی که از قفس رها شده است ،بسیار افراطی از دختران امروزی استفاده های جنسی میبرند ودختران هم منتفع میشوند غافل شدید.
کامران مشهد / 15 July 2012
متن مقاله را می شود به زمان های دورتر و مکان هایی فراتر از آنچه نویسنده با فروتنی بیان کرده است – “نیروهای سیاسی جوان داخل ایران و پناهندگان جوان خارج ایران” – گسترش داد. کریس هجز، اندیشمند آمریکایی، استفاده ابزاری از جسم را یکی از برآمدهای نیولیبرالیزم می داند (برای نمونه سخنرانی سال 2010 وی درباره کتابش به نام امپراتوری توهم را ببینید:
http://www.fresnostate.edu/ethicscenter/events_lectures/prior/2010-11VideoArchive.htm).
گزینش و پرستش سرمایه به عنوان تنها معیار جامعه ی نیولیبرالیزم همه چیز را به کالا بدل می کند. پیکر انسان و هم آغوشی و عشق وی نیز از این دام رهایی ندارند. فرآیند جهانی شدن – پرده ی دوم استعمار جهانی – کالاگرایی را به عنوان مذهب برتر – همانند مسیحیت در استعمار کهن – ترویج می کند (نک. خشونت از اسلاوج ژیژک). این فرآِیند بسیاری از کشورهای اروپایی را به زور سرمایه و بسیاری از کشورهای دیگر چون ایران را در خلاء فرهنگی ناشی از استبداد فراگرفته است. بنابراین دو جنبش همزمان در مبارزه با اختناق فرهنگی و سیاسی حکومت و رویارویی مستقیم با سلطه ی نئولیبرالیزم می توانند راهکار بیرون آمدن از این گرداب را نشان دهند. سخت گیری های مذهبی، انکارهای سیاسی، و وادادن های فرهنگی به هالیوود همه خود بخشی از مسئله هستند و نه راه حل.
آژند / 15 July 2012
خب؟ الان شما روشنفکر هستین که این ها رو دیدین و دیدن به رخ خواننده کشیدین؟ این ها رو همه می بینن دوست عزیز. شما حتی زحمت کمی عمیق تر شدن، باز کردن موضوع، و پیدا کردن یک الگوی گویا برای نمایش ساز و کاری که منجر به بازتولید این نمودها که اینجا عاقلانه ردیف کردید به خودتون ندادید! نوشته ی شما بی ارزش است! چرا که آگاهی بخش نیست. خواننده های این نوشته، از هیچ چیزی آگاه نمی شن. فقط آگاهی فعلی خودشونو مرور سطحی و شتاب زده می کنند. شاه ترکان سخن مدعیان می شنود. شرمی از مظلمه ی خون سیاووشش باد!
بایا میرصادقی / 16 July 2012
مقاله خوبی است وواقعییت انکار ناپذر . یکی از عوامل اصلی حادث شدن این مساله جمهوری ناکارآمد اسلامیست
شیرازه فرهنگ وادب و اجتماع مارا ازهم گسیخته است .
کاربر مهمان / 16 July 2012
دوستی به نام سیب نوشته اند که این مسائل فقط در تهران دیده می شود اما انصاف این است که ابعاد مسئله فراتر از تهران است و تفاوتی بین تهران و دیگر شهرهای ایران وجود ندارد.
اسم بردن از شهرهای دیگر درست نیست اما همه این مسائل را در شهرهای دیگر می بینیم. همه جای ایران همینطور است. حتی در شهرهای مذهبی این مسائل فراوان دیده می شود. توصیفات این نوشته عمومی است و فقط در تهران نیست
سیب 2 / 16 July 2012
ممنونم دوست عزیز برای مطلب خوب و پُر محتوایتان. وقتی در نوروز امسال در شبکه بی بی سی فارسی جمعی از نخبگان برای انتخاب شخصیت های تاثیر گذار در تاریخ ایران خانم گوگوش را با فروغ فرخزاد و شجریان را با شاملو مقایسه می کردند و در جای دیگر مخاطب های رادیو فردا شخصیت سال را شاهزاده رضا پهلوی و در جای دیگر مردم راضی به یارانه ها و در جای دیگر… این سوال را از خودم پرسیدم که به کجا خواهد انجامید؟
کاربر مهمان / 17 July 2012
حدود سی و پنج سال از زمانی که ایران را ترک کرده ام گذشته است. وقتی این مقاله را خواندم دچار تاسف زیادی شدم. از دوستانم در ایران پر س و جو کردم و متوجه شدم وضعیت به مراتب بدتر از چیزی است که نویسنده توصیف کرده است. بازتاب واقعیت های درون ایران گرچه بیشتر دردناک و روح خراش است اما برای ایرانیانی مثل بنده که به هر دلیلی از وطن دور اند آموزنده است.
کاش کاری از دست ما برای تغییر این وضعیت بر می آمد.
علی / 17 July 2012
حداقل تبعاتش ترویج خشونت در بین عوامل و خودکشی در بین روشنفکران در اثر پوچی به انتها رسیدن در هر دو گروه است. باز تولید دوباره مردسالاری در جهانی که سعی در زدودن این روابط دارد، پیآمد قطعی ترویج این خشونت لوکس و اجتماعی است
==
اولین بارم هست این نوع جمله بندی را درادبیات فارسی میخانم….مثل این است که بگویم:
خوردن بادمجان همچنانکه در سرار جامعه به کبد می زند می تواند منجر به نابودی نصفی از جامعه شود.
در جلمه اول بدون هیچ اماری برای خودتان امار سازی کرده اید و لذا من نمیدانم چرا در حالیکه همگی امن در کاری شبیه احمدی نژاد هستیم او را باعث بدبختی امان می دانیم
واقعا که شماها برای چی مقاله می نویسید؟
این مقاله که نه هدفش و نه سر و تهش معلوم نیست به چه دردی میخورد؟
صرفا با یک عکس مشتری رو گول می زنید و به داخل مقاله می کشانید
از طرف دیگر هم سایت زمانه این گونه نظرات را فیلتر میکند…شک داری ؟
احمد / 18 July 2012
“صرفا با یک عکس مشتری رو گول می زنید و به داخل مقاله می کشانید”!
مگر سایت زمانه یک سایت پورنو گرافی است که با عکس کسی را گول بزند. در همان ابتدای نوشته موضوع نوشته مشخص است. بی انصافی هم حدی دارد.
==
صحبتم اما چیز دیگری است. در جایی از نوشته آمده است که نویسنده کلام خود را برای انتشار سانسور کرده است. درست تر اینکه اقرار می کند دست به خود سانسوری زده است و برای نوشتن دچار تردید است. براستی چرا نویسندگان داخل ایران نمی توانند خود را از فرم های تربیتی محیط خود خارج کنند و آزاد و بدون تردید های روانی پیرامون تابوها بنویسند؟
کاربر مهمان / 20 July 2012
برای اولین بار است که مقالهای به این شکل واقع بینانه در مورد سکس و جوان امروز ایران میخوانم…به نظر من نویسنده با صداقت مساله سکس و جوانان را از جنبههای مختلف و با شناسائی علتها مورد نقد و انتقاد قرار داده است و نسبت به دیگر نویسندگانی که در این زمینه قلم میزنند کمی بی پروا تر به علت و معلول پرداخته است که جای قدر دانی دارد …ولی در عین حل برای تفهیم عمق فاجعهای که رفته رفته در حال تبدیل شدن به یک الگوی رفتاری پذیرفته شده است هنوز نیاز به بی پروایی بیشتر است و بیان حقیقت به شیوه ذاتی آن که تلخ است و گزنده…موضوعاتی این چنین مهم را بایست به شیوه شادروان کاوه گلستان به قلم آورد:
«من میخواهم صحنههایی را به تو نشان دهم که مثل سیلی به صورتت بخورد و امنیت تو را خدشهدار کند و به خطر بیندازد. میتوانی نگاه نکنی، میتوانی خاموش کنی، می توانی هویت خودرا پنهان کنی، مثل قاتلها، اما نمیتوانی جلوی حقیقت را بگیری، هیچ کس نمیتواند»
Amin- Washington D.C / 22 July 2012
به نظر شما چکاری باید انجام داد تا این ماکت نسل جوان رو یه جوونی بهشون داد؟
pari / 24 July 2012
ین نوشته فقط حاوی یک سئوال بزرگ است: "سرنوشت جامعه ایران با این نسل جوان به کجا خواهد انجامید؟ سرنوشت جامعه ایران دوباره و چند باره به همون جایی خواهد انجامید که امثال*** این مقاله در سی و چهار سال پیش با ایدئولوژی و تندروی هاشون رسوندند. مسیر جامعه را به سمت برزخی هدایت کردند که بتونن بشینند کنار شومینه و قهوه شونو بگیرن دستشون و از روی شکم سیر در مورد نسلی بنویسند که ازش هیچی نمیدونن. هیچی نفهمیدن. از همه اضطرابهای کودکیش که انتهای نقاشیهاش به یک شهیدی که از خونی که از بدنش جاریه یک لاله رشد میکنه و هواپیمایی که داره شهر رو بمبارون میکنه، از همه محدویت ها و تحقیرشدن های نو جوونیش به وسیله یک پاسدار بو گندو عوضی و یا حتی مدیر دست نشونده حکومتی مدرسه برای رنگ سفید جورابش، از سرخوردگیها و ناکامیهای فعالیتهای سیاسی و اجتماعیش که بازهم سر حلقه طلاییش رسید به دست یک سری ادم ایدءولوژیک دیگه که پست و قدرت آنچنان کورشون کرد که اسم بچه هایی که برای همیشه ازکوی دانشگاه تهران غایب شدند رو برای همیشه فراموش کردند. این پدیده تازه ای نیست که در فرهنگ ما ابتدای یک حرکت انتزاعی نقد کردن و در انتهاش هم باز همون نقد کردن و تو سر دیگران زدن باشه بدون هیچ توصیه ای برای راه حل. بدون هیچ همدلی و درک وحمایت و رهبری بدون دنبال مقصر گشتن. انتهای این مردم به هر جاییی برسه بهتر از جایی است که نسل قبل براشون تعریف کرد، چون اگر مخارج لوازم آرایششان بالاست یا شورتشون از زیر شلوار پیداست، اگر کتاب نمیخونن یا موسیقی خوب گوش نمیدن یا …. اینها فقط به خودشون ختم میشه نه به تعیین تکلیفهای پوچ حزبی و چریکی و … و از همه مهمتر هیچ ریا و تزویری ندارند اونهم در جامعه ای که مسیر پیشرفت از روی ریا میگذره. موضوعات جنسی رو هایلات کردید، اگر در خارج از ایران زندگی میکنی که جمعه شبها سری به کلابها و بارها بزنید آیا جوانان ما چیزی عجیبتر از جوانان در کشورهای توسعه یافته انجام میدن؟ فرقش فقط در اینه که مکان ها ی تعریف شده وجود نداره و به خیابان کشیده شده. در شهری که من زندگی میکنم جلسات حقوق بشری هست و بحث ثابتی بر سر اینکه چرا جوونها در جلسات حقوق بشر، و … شرکت نمیکنن؟ و گاه بحث میشه که چون مباحث حقوق بشری جذاب نیست نمیان! نه به خاطر اینکه موضوعات جذاب نیست به خاطر اینکه میدونن با نسلی باید کار کنن که بهش هیچ اعتمادی ندارند. پیشینه فعالیتهای این نسل، ایدءولوژیک، دور از واقعیت و سیاهه و عملکرد امروزشون هم با یک بدبینی عمیق و انتظار عجیب و غریبی از نسل بعد همراه است… نویسنده عزیز و دوستانی که به به و چه چه راه انداختید، آینده این نسل هم اگر از اینده نسل قبلشون بهتر نشه آینده بچه هاشون از آینده بچه های نسل پدران ما خیلی بهتر خواهد شد
کاربر مهمان / 02 August 2012
در پاسخ به خانم یا آقایی که ادعا میکند " این نوشته حاوی یک…." دوست عزیز به نظر میرسد که شما از درک این مقاله به کلی عاجزید. حرفهای شما حرفهای تکراری نسلی است ***که از هر گونه مسئولیت پذیری در برابر اعمال خود طفره میرود و ریشه بی هویتی و مشکلات خود ساخته و الگوهای خود بافته را نیز در سیاستهای دولتی جستجو میکند. ولی شما حتی از این هم فراتر رفته و کلیشه وار به تعیین تکلیفهای پوچ حزبی و چریکی و غیره اشاره میکنید که مطمئنا برگرفته از فیلم "نیمه پنهان" تهمینه میلانیست، نه از سر تحقیق و مطالعه مباحث ایدئولوژیک نسل قبل.**** بسیار متأسفم که کودکی شما در اضطراب گذشت و مداد رنگیهای شما صرف به تصویر کشیدن درد و رنج و خون نسل دیروزی شد که امروز مسئول هم اغوشیهای بی هدف شما شناخته میشود. اگر دوزخ امروز شما نتیجه آرمان گرایی و اندیشه نسل قبل است ، پس تنهای برهنه و به هم پیچیده شما چه برای کودکان فردا چه به ارمغان خواهد آورد. کمی انتقاد پذیر باشید، کمی به فکر کودکان فردا
Amin-Washington D.C / 28 August 2012