شهرنوش پارسیپور – شنبه ٢۵ جون در یکى از آخرین جلسات تمرینى نمایش صورتبازى «جانا و بلادور» شرکت داشتم. این صورتبازى را بهرام بیضائى نوشته و کارگردانى کرده است. حالا در این روز شنبه او و همکارانش در گاراژ خانه شهرام ارشدىنژاد جمع شدهاند تا یکى از آخرین تمرینهاى پیش از اجراى عمومى را برگزار کنند.
بیضائى براى پیدا کردن جایى براى تمرین به اشکالات زیادى برخورده بود تا بالاخره این گاراژ بزرگ در اختیار او قرار گرفت. محسن نامجو و مژده شمسایى راویان این داستان هستند و کار خود را با مهارت بسیار خوبى انجام مىدهند. هردوى آنها هنرپیشههاى قابلى هستند و دیدن نامجو که موسیقىدان است در این نقشبازى جذاب بهنظر مىرسد.
صورتبازان پنج نفر هستند: بلا واردا، نفیس خانى، محمد تالانى، هومن حافظى و یارا افشار. آنها هم کار خود را با مهارت به انجام مىرسانند. فرامرز مینوئى، آهنگساز و نوازنده سنتور و على بازیار نوازنده سازهاى کوبهاى نیز گروه موسیقى این نمایشنامه را تشکیل مىدهند. اجرایى که در این روز انجام مىشود اجراى کاملىست. البته هنوز تمام صورتها حاضر نشده است، اما همین مقدارى که هست بسیار خوب ساخته شده. سازنده صورتها مختار پاکىست. بهرام بیضائى توضیح مىدهد که در اصل صورتها باید از پوست ساخته شوند، که بعضى از این صورتها نیز پوستى هستند. اما صورت هاى پلاستیکى نیز مورد استفاده قرار مىگیرد.
بهرام بیضائی
چشمم به کیومرث حکیم مىافتد که در ساخت دکور نقش داشته. او با علاقمندى بر کارها نظارت دارد. جلسه که رسمى مىشود، بیضائى روى مبلى که براى او در نظر گرفته شده مىنشیند. نامجو و مژده شمسایى در دو طرف صحنه قرار مىگیرند.
صورتبازها در پشت صحنه آماده هستند و موسیقیدانان در جاى خود قرار گرفتهاند. بازى آغاز مى شود. «جانا» و «بلادور» به ترتیب خاک و آب هستند. آنها با برادران خود «درواى» (هوا) و «تشنگان» (آتش) به همراه مادر و پدر خود زندگى مىکنند. اما حادثهاى آنها را پراکنده مى کند و درواى و تشنگان دچار دردسر شده و بهوسیله دیوها اسیر مىشوند. بلادور عزم جزم مىکند که به نجات آنها بشتابد. البته با توجه به اینکه او در نقش آب ظاهر مىشود این طبیعى بهنظر مىرسد. آب مىتواند به همه جا برود. در نتیجه نمایش تکیه بسیار زیادى بر بلادور دارد و عملاً در تمامى نمایش ما این صورت را مىبینیم. اما من هنگامى که نگاه مىکردم به نظرم مىرسید که خاک نیز باید دائم حضور داشته باشد، چون خاک هم در همه جا هست. همچنین است هوا که باز همه جا هست و آتش که اگر نماد آن خورشید باشد باید بر مجموعه مسلط باشد. اما بیضائى عملاً نرینگان این بازى، یعنى هوا و آتش را حذف کرده و از دو اصل مادینه نیز بلادور تقریباً همیشه در صحنه است. برداشت جنسى از ارتباطات چهار عنصر حالت عجیبى در این نمایش ایجاد کرده است، و ما عملاً با نوعى همجنسگرایى روبرو مى شویم که پذیرش آن عملا براى من غیر ممکن بود. البته این به معناى عدم پذیرش همجنسگرایى نیست، بلکه اما من به عنوان تماشاگر منتظر رابطهاى از نوع دیگر بودم.
آب در دستگاه چهار عنصرى باستانى یک اصل مادینه است. همچنین خاک نیز مادینه محسوب مىشود. بیضائى در این برش نمایشى از این پدیدهها، میانشان عشق ایجاد کرده است که لاجرم عشقى همجنسگرایانه است. البته در فن تنجیم خاک مادینه و در جایى (در برج دى) خنثى است. همچنین است آب که مادینه و در جایى (برج اسفند) خنثى مىشود. هوا نرینه به شمار مىآید و در برج خرداد جنبه خنثى پیدا مىکند و آتش در هر سه تجلىاش نرینه است. چینیان اما آب را نرینه مىدانند، و به نظر مىرسد که در این دنیاى اساطیر حق با آنها باشد. چون آب خصلت حرکتکننده بسیار شدیدى دارد که این را مى توان وجه نرینه آن در نظر گرفت. البته در سیستم چینى اندیشه باستانى پسران سهم بیشترى از مادر دارند و دختران سهپم بیشترى از پدر. این با محاسبه ریاضى و همچنین روانشناختى سازگارى بیشترى دارد و در عین حال تکلیف همجنسگرایى را –البته اگر آن را فرض کنیم– روشن مىکند. اما بهرام بیضائى به روش چهار عنصرى منطقه خاورمیانه و یونان وفادار مانده و نتیجه شکل بخشیدن به یک ارتباط همجنسگرایانه است.
نمایش لحنى شاعرانه دارد و نوشتار بهرام بیضائى گاهى به شعر نزدیک مىشود. از این نظرگاه مى توان گفت که که کار سترگى به انجام رسیده است. اما ارتباط خواهران و برادران و پدر و مادر چندان پخته بهنظر نمىرسد. حذفشدگى دائمى دو برادر با منطق طبیعى، حتى در مقیاس اسطوره نمىخواند. البته بیضائى تمایل داشته به وجوه مادینه بهاى بیشترى بدهد، که داده است. در این نمایش هیچ نکته خندهدارى وجود ندارد. تکگویىها بسیار جدى و در نتیجه گاهى یکنواخت هستند.
نقش دیوها و کولى چندان روشن نیست. این بخش از شخصیتها تاحدى یک بعدى باقى مىمانند. ظاهراً این داستان در اصل وجود داشته که بهرام بیضائى آن را براى نمایاش صورتبازى تنظیم کرده است. در جریان تمرین و به دلیل گرفتارى شدید بیضائى فرصت نشد تا درباره منشاء این داستان اطلاعى بهدست آورم، اما به گفته مژده شمسائى داستان در داستانهاى قدیمى ریشه دارد.
این نمایش در طى هفته گذشته در شمال کالیفرنیا روى صحنه رفت و نظرات مختلفى را برانگیخت. بهرام بیضائى یکى از شخصیتهاى مطرح تئاتر و سینماى ایران است. او تا به حال دهها نمایشنامه نوشته است. دغدغه اصلى ذهن او دستمایههاى اساطیرى ایران و تمامى منطقه است. بیضائى در عین حال اطلاعات گستردهاى درباره ادبیات خاور دور دارد. صورتکهاى این نمایش نیز به نحوى متأثر از روشهاى صورت بازى خاوردور است. تا جایى که به خاطر مىآورم این نخستین بارىست که در کار او از همجنسگرائى سخن در میان مىآید. اینک اما من به خودم اجازه مىدهم که نظر شخصىام را در اینباره عرضه کنم.
به نظر من پیاده کردن رفتارها و مفاهیم جنسى در ارتباط میان عناصر طبییعى زمانى جالب مىشود که این ارتباطات متوجه دو سر متضاد باشد. یعنى میان نیروى نرینه و نیروى مادینه. البته در تمامى سنتهاى ثنوى مواردى هست که اصل نرینه در ترکیب با وجهى دیگر از همین اصل قرار مىگیرد. این وضعیت عیناً در مورد اصل مادینه نیز صادق است. اما بهطور معمول این رفتار غیر جنسى است. در کتاب تحولات چینیان در ترکیبات میان وجوه مادینه با یکدیگر و یا وجوه نرینه با یکدیگر به مسائل دیگرى توجه مىشود. مثلاً اصل آتش در جوار اصل چوب و هوا، که هردو مادینه هستند مفهوم دیگ را بهوجود مىآورند که ابزارى مقدس در سنت تقدیس نیاکان است. در چنین حالتهایى کوچکترین اشارهاى به مسائل جنسى نمىشود و ضرورتى نیز به چشم نمىخورد که چنین اشارهاى انجام شود. در یکى از فیلمهاى کوروساوا که یک نظامى روس و یک شکارچى محلى در کنار هم قرار گرفتهاند، در میانه سرماى شدید سیبرى، آتشى که آنها روشن کردهاند به مثابه شاخه مادینگى پدیدار مىشود و کوچکترین ارتباط جنسى در معرض دید قرار نمىگیرد. به هرحال اما بهرام بیضائى دوست داشته داستان خود را چنین پیش ببرد، که لابد بر حق است.
در همین زمینه:
نمایش تازه بیضائی با شرکت محسن نامجو
::برنامه رادیویی «با خانم نویسنده» در کتاب زمانه::
::برنامههای رادیویی شهرنوش پارسیپور در رادیو زمانه::
::وبسایت شهرنوش پارسیپور::
ویدئو: «جانا و بلادور» کار تازه بهرام بیضائی
با سلام من نمایش را ندیده ام ؛ ولی اگر محسن نامجو و مژده شمسائی هر کدام یکی از نقشهای جانا و بلا دور را برداشته اند( که ظاهرا چنین است) به خاک و آب نقشی مادینه و نرینه می دهد واین که در اسطوره ها هم خاک و هم آب به شکل قراردادی مادینه ذکر شده اند ربطی به برداشت نمایشی آن ندارد. از طرف دیگر مفهوم آب و بی شکل بودنش و سیال بودنش و بخار شدن و بارشش با خاک بسیار بسیار متفاوت است و برای من جالب است که خانم پارسی پور *** می گویند "خاک هم همه جا هست و خورشید هم که نشان آتش است بر همه می تابد" البته که اینها همه جا هستند اگر نبودند که اسمشان چهار عنصر اصلی نبود. به هر حال امیدوارم رادیو زمانه مصاحبه ای با بهرام بیضایی ترتیب دهد تا یک طرفه به قاضی نرفته باشیم. با سپاس
البرز / 07 July 2012
محسن نامجو و مژده شمسائی جانا و بلادور نیستند. این دو راویان داستان هستند. ****. خانم پارسی پور در مورد کوچکترین موارد این نمایش اشتباه می کنند و توضیح غلط می دهند. 1. متن به شعر نزدیک نمی شود ، بلکه سراسر شعر است و به صورت منظوم نوشته شده و در بیشتر مواقع با آواز اجرا می شود. 2. هر چند که متن لحظات طنز بسیاری داشت، اما جدی نبودن متنی دلیل بر یکنواختی ان نمی شود. 3. بیضائی نرینگی را حذف نکرده است. در این داستان دو برادر، دروای و تشنگان، گرفتار و در بندند و خواهر پای در راه رهائی آنها می گذارد 4. دستگیری تشنگان که نمود آتش است باعث یخین شدن دنیا و از بین رفتن زندگی شده است 5. دیو ها بیدلیل نیستند. آنها هستند که برادران را در بند کرده اند و نیروهای مرگ و تاریکی و سرما هستند 6. همجنس گرائی اصلا موضوع نمایش نیست. درهم آمیختگی عناصر طبیعی به صورت معاشقه توصیف شده است 7. داستان اصلا بر اساس افسانه های اساطیری نوشته شده است و غیره و غیره و غیره…. ****
امیر گرجی / 08 July 2012
از نویسنده انتظار تحلیل قوی تری و عمیق تری را داشتم.
بهار / 29 September 2012