آنگ سان سوچی، رهبر مخالفان حکومت برمه (ميانمار) پس از ۲۱ سال جايزه صلح نوبل را که در سال ۱۹۹۱ برنده شده بود، دريافت کرد.
به گزارش خبرگزاری رويترز، سوچی امروز شنبه ۱۶ ژوئن (۲۷ خرداد ۱۳۹۱) در اسلو، پايتخت نروژ پس از دريافت جايزه صلح نوبل گفت کشورش تا رسيدن به آزادیهای سياسی راه طولانی در پيش دارد.
سوچی پس از ۱۵ سال حبس خانگی، روز چهارشنبه ۲۴ خرداد پس از ۲۴ سال توانست از برمه خارج شود و به اروپا سفر کند.
سوچی همچنين در سخنرانی مراسم دريافت جايزه صلح نوبل گفت: “صلح در جهان ما به يک هدف دست نيافتنی تبديل شده است.”
آنگ سان سوچی ۶۶ ساله، نخست در سال ۱۹۸۹ بازداشت شد و بيشتر اين دو دهه اخير را در حصر خانگی گذراند تا نوامبر ۲۰۱۰ که آزاد شد.
سوچی پس از آزادی از حبس خانگی در انتخابات پارلمانی برمه شرکت کرد و موفق شد به همراه ۳۳ عضو حزب تحت رهبریاش به پارلمان راه پيدا کند.
انتخابات اخير برمه که روز يکم آوريل برگزار شد، نخستين انتخابات از سال ۱۹۹۰ بود که حزب “اتحاد ملی برای دموکراسی” در آن شرکت کرد.
اين حزب به رهبری آنگ سان سوچی در انتخابات سال ۱۹۹۰ توانست ۸۱ درصد کرسیهای مجلس را از آن خود کند، اما حکومت نظامی بلافاصله آرا را باطل کرد.
اکنون با احيای دوباره برخی آزادیهای سياسی در برمه بهنظر میرسد دوران جديدی در اين کشور آغاز شده است.
سوچی پيش از چهارم ژوئيه برای حضور در آغاز فعاليت پارمان برمه به کشورش باز خواهد گشت.
یکی از پدیده هایی که در غرب و بسیاری از کشورها رایج و نرم است ۱) داشتن هوویت سیاسی است ۲) داشتن خط فکری و عملکرد مشخص است ۳ ) قبول مسولیت در قبال نتایج و اصلاح مسیر بر اساس تجربه گذشته اما در ایران آبگوشتی و گاراژی ما با این سه مشخصه عمدا سر جنگ وجود دارد . همه گروه ها ، افراد ، و هواداران همه عقاید ، سعی عجیبی دارند که با لباس مبدل به میدان بیایند ، یکی دو تا جنجالی بیسواد را جلو بفرستند با هزار معلق بازی یک سنگی بیاندازند و بزرگان صاحب هویت مخالف را ترور شخصیت بکنند و اندیشه راهنمای مخالف را وارونه جلوه داده ، آنرا لجن مال کنند . مثلا میبینیم هواداران سلطنت مارکسیست سابق هستند ، مشاوران و مبلغان نظام سلطنتی ، جمهوریخواه هستند ، توده ایها از مذهبی ها حمایت میکنند ، هواداران رژیم دیکتاتوری پرولتاریا : هواداران سوپر آزادی خواهی و دموکراسی طلبی هستند ، سکولارها و سوسیال دموکرات ها از صدام و قذافی دفاع میکنند ، مذهبی ها از لیبرالیسم ، مذهبی های چپ از لنین و کاسترو ، …….. هیچ چیزی سر جای خودش نیست . در غرب هر وقت مساله ای طرح میشود یا در مورد هر طرح و برنامه ای یک نفر کارشناس هویت دار از راست و یکی از چپ و یکی مستقل می آورند و همه اینها بدون خط تو خط کردن و نقاب و بالماسکه ، از خط خودشان و از منظر فکری خودشان (که هیچ شباهت گیج کننده ای با طرف دیگر در ان نیست ) موضوع را مطرح و دفاع میکنند . بعد هم که پل گرفتند یا رای گیری انجام شد ، طرف شکست خورده خودش را اصلاح مسیر میکند . نه اینکه استراتژی کلی شان را عوض کنند و یا با نقاب دیگری وارد بازی شوند ، بلکه خطاها را اصلاح میکنند و روش هایی را که جواب نمیدهد . مثلا امکان ندارد یک جمهوریخواه در امریکا بیاید از سوسیالسم دفاع کند و یا دولتی کردن اقتصاد. مثلا میگویند بیمه ها را باید با تغییرات مناسب به سمت بهره وری بیشتر برد ولی طب ملی نباید باشد . بانک ها را همینطور و الی آخر . اگر هم کسی نظرش اسا سا تغییر کند به حزب مخالف میرود و در آنجا با روش و منش آنها صحبت میکند . نه اینکه برود آنجا باز تبلیغات کند برای همین حزب قبلی و با همین نگرش حزب قبلی ( یو یو سیاسی ندارند ). مثل باب ری نخستوزیر ایالتی چپ کانادا که از ان دی پی رفت به حزب لیبرال ولی در آنجا مثل یک لیبرال حرف میزند و عمل میکند . یا لیندا ستراناچ که از حزب محافظه کار رفت به لیبرال و لیبرال حرف میزند و عمل میکند . ****
کاربر مهمان jonbesh kour / 16 June 2012