محمد عبدی- بیست و ششمین فیلم از مجموعه سینمای جهان در صد فریم را اختصاص دادم به ستایششدهترین فیلم کارگردانی که به «غمخوار گنگسترها» شهره است:
«سامورایی» ساخته ژان پیر ملویل؛ فیلم کوچک و جمع و جوری که نقطه قوتاش را در جهانی مینیمالیستی سراغ میکند که در آن جزئیات حرف اول را میزنند و صحنهها به شدت استیلیزهاند و اوج توانایی فیلمساز را در بیان تصویری یک داستان- یک قصه ساده چند خطی- با تماشاگرش قسمت میکند.
سامورایی (Le Samourai) چه داستانی دارد؟
کارگردان: ژان پیر ملویل- فیلمنامه: ملویل و ژرژ پلگرین- فیلمبردار: هنری دکا- بازیگران: آلن دلون، فرانسوا پیر، ناتالی دلون- محصول فرانسه، ۱۹۶۷- ۱۰۵ دقیقه.
جف کاستلو (آلن دلون) آدمکشی است حرفهای که پس از آخرین قتلی که انجام میدهد مورد سوء ظن پلیس قرار میگیرد….
ژان پیر ملویل کیست؟
متولد ۱۹۱۷ (با نام اصلی ژان پیر گرومباش)، متوفی ۱۹۷۳- پیوستن به نهضت مقاومت در طول جنگ دوم جهانی و انتخاب نام خانوادگی ملویل برای خود بهخاطر ارادت به نویسنده معروف، هرمان ملویل- تلاش ناموفق برای کسب شغل دستیاری کارگردان پس از جنگ و تصمیم برای ساخت فیلم با بودجه خودش- تبدیل زودهنگام به یک فیلمساز مستقل و تأسیس استودیوی شخصی- درگذشت زودهنگام در پنجاه و پنجسالگی به دلیل سکته قلبی.
سینماگر مستقل و متفاوت سینمای فرانسه؛ معروف به غمخوار گنگسترها- تأثیرپذیری از سینمای گنگستری و نوآر دهه ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰ آمریکا- تأثیرگذاری بر خیل زیادی از فیلمسازان نسل بعد؛ از تارانتینو تا جیم جارموش.
سامورایی را چگونه میتوان تحلیل کرد؟
اوج غمخواری ملویل برای قهرمانان خلافکاری که در عین حال مرام و اصول اخلاقی خاص خود را دارند و این مرام آنهاست که تماشاگر را شدیداً با آنها یکی میکند؛ فیلم کوچک و جمع و جوری که نقطه قوتاش را در جهانی مینیمالیستی سراغ میکند که در آن جزئیات حرف اول را میزنند و صحنهها به شدت استیلیزهاند و اوج توانایی فیلمساز را در بیان تصویری یک داستان- یک قصه ساده چند خطی- با تماشاگرش قسمت میکند.
ژان پیر ملویل: سینماگر مستقل و متفاوت سینمای فرانسه
در شیوه روایت ملویل هیچ تعجیلی راه ندارد. همه چیز به آرامی پیش میرود و فضای فیلم- همچون احوال شخصیت اصلیاش- بهشدت آرام و ساکن است. هر چند قصهای که جریان دارد هیجانانگیز بهنظر میرسد، اما نوع نگاه ملویل نگاهی به شدت خاص و یگانه است که نظیر آن را در انبوه فیلمهای این ژانر نمیتوان یافت. در واقع جهان ملویل، جهان شخصیتهای تنهایی است که تنهایی آنها مهمترین وجه فیلم را شکل میدهد؛ به این معنی که تمام قصه و فضا، اهمیت و کارکردش در تبیین تنهایی آدمی است که جهانش با جهان اطراف ما فرق دارد و اصول و قواعد آن متفاوت است.
در این راه دوربین ملویل از نقطه ابتدایی تا انتها همراه شخصیتی است که ما چیز زیادی درباره او نمیدانیم. در حقیقت ما همانقدر درباره جف کاستلو میدانیم که نیاز داریم. فیلم روایت یک دوره زمانی بسیار فشرده است و هیچ فلشبکی هم ندارد. ما تنها از نماهای فیلم و روند روایت حیرتانگیز آن میدانیم که جف کاستلو یک آدمکش حرفهای است و کارش را تمام و کمال و بدون عیب و نقص انجام میدهد، تا حدی که معتقد است «هیچ وقت نمیبازد» و زمانی که در انتها باخت را به شکلی تجربه میکند، آگاهانه به سوی مرگ میرود و در صحنهای زیبا مرگ را در قاموس خودش به شکلی شرافتمندانه تجربه میکند.
حدود ده دقیقه ابتدایی فیلم بدون دیالوگ پیش میرود. او را روی تختخوابش میبینیم که سیگار دود میکند. دوربین فاصله خود را با او نگه میدارد و فضای خاکستری صحنه، چیزی است که تا به انتها ما را در همه نماها همراهی میکند و از جهان تیرهای حرف میزند که حضور مسلطش را گوشزد میکند.
در صحنه ابتدایی دزدیدن اتوموبیل، ما نمایی از کلیدهای بیشمار او میبینیم که جف سعی دارد به کمک آنها اتوموبیل را روشن کند. در یک رفت و برگشت زیبا از روی کلیدها به نماهای خارجی، فیلم در زمانی فشرده، دقیقاً هم گذشت زمان را با ما قسمت میکند و هم زمان را خلاصه میکند و از طول و تفصیل اضافی میپرهیزد و نمونهای از شیوه روایت ساده اما حسابشده فیلم را رقم میزند.
ارزش و اهمیت سکوت در نماها
همین پرداخت نزدیک به کمال را تا انتها شاهدیم. دوربین معمولاً در حال حرکتی آرام است و گاه نماهای ایستای طولانی میبینیم. حرکات آهسته و نماهای طولانی، آرامش خاص شخصیت اصلی را در فضای صحنه میگستراند. در واقع فیلم به طور شگفتانگیزی رابطه شخصیت با فضا را با ما در میان میگذارد. جف شخصیت تنهایی است که تنها دمخور او یک قناری در قفس- مفهومی سمبلیک- است و حتی زن/ معشوقه تنها عاملی برای پیشبرد کار او بهنظر میرسد. آخرین دیالوگهای او با معشوقهاش تأکید روشنی است بر این نکته او که «به چیزی [مشخصاً اشارهای است به سکس] احتیاج ندارد.» در واقع تمام چند خط دیالوگ او با معشوقهاش در دو دیدار ابتدایی و انتهایی در حرف زدن او درباره کارش خلاصه میشود و اساساً اهمیت و ارزش معشوقه برای او را در انجام حرفهای کارش خلاصه میکند. اما عشق ناگفته – و ناخواستهاش- به پیانیست در واقع خطای حرفهای است که مجازاتش مرگ خودخواسته است.
در این میان ارزش و اهمیت سکوت در نماها به یکی از نقطههای اوج خود در سینما نزدیک میشود. سکوت در طول فیلم به شکل هوشمندانهای تماشاگر را با جزئیات تصویر درگیر میکند. برای مثال آخرین نگاههای جف و پیانیست به یکدیگر انبوهی ناگفته را با تماشاگر در میان میگذارد؛ از سویی از عشق بر زباننیامدهای حکایت دارد که در روند پیشبرد قصه نقش مهمی ایفا میکند و از طرفی جهان حرفهای (تعهد/پول) را در برابر یک تعهد اخلاقی و شخصی (عشق/ زن) قرار میدهد که تفاوت دو دنیا با تصمیم نهایی جف برای به پیشباز مرگی آگاهانه رفتن با ما قسمت میشود.
در آخرین نمای جف در درون خانه، او را در حال بیرون رفتن میبینیم. مکث او در کنار در و برگرداندن سرش برای نگاه کردن به پرنده در قفس (اولین و آخرین مونس او) به زبان سینما تمام احساس و تصمیم او را با ما قسمت میکند. حالا ما میدانیم که جف به خانهاش باز نخواهد گشت و این آخرین خداحافظی او با پرنده درون قفسی است که نفسهای آخر خود را میکشد.
در همین زمینه:
::سینمای جهان در صد فریم از محمد عبدی در زمانه::
ویدئو: سامورایی، ژان پیر ملویل
ضمن سلام و ادب خدمت آقای عبدی
و تشکر از مطلب مفید شما
دو نکته زیر به
نظرم رسید
در ابتدا تلفظ
نام
François Périer
فرانسوا پریه
از بازیگران فیلم سامورائی
و دوم فکر میکنم بد نبود
اگر به بازیگری ملویل
در فیلمهائی مانند دو مرد در منهتن و از نفس افتاده اشاره میکردید
چون این کارگردان فقید علاوه
بر ساخت
۱۳ فیلم
بازیهای درخشانی هم داشته اند
با تقدیم احترام
احسان شهریاری
احسان شهریاری / 18 June 2012
به تاثیر مشخص این فیلم بر روی پروفشنال (لئون)با بازی ژان رنو هم بد نبود اشاره می کردید در انجا هم گیاهی همراه با ادمکش دوست داشتنی فیلم هست مشابه پرنده سامورایی و پایان مشابهی رو هم تجربه می کنند…مرگ ناشی از عشق
احسان / 21 June 2012
کل سینما رو با این فیلم عوض نمیکنم!
مسعود / 20 February 2014