فردا، شنبه نهم جون مسابقات جام ملت‌های اروپا در سال ۲۰۱۲ در لهستان و اوکراین آغاز می‌شود. یک بار دیگر، به مدت چند روز تب فوتبال جهان را فرامی‌گیرد. اما آیا فوتبال به عنوان یکی از محبوب‌ترین و شاید حتی محبوب‌ترین ورزش جهان فقط یک رویداد ورزشی‌ست؟

مگر جز این است که در این بازی می‌بایست بازیگر بر یک توپ گرد تسلط پیدا کند و آن را با ترفندهایی به دروازه حریف وارد آورد؟ این بازی آیا از سویه‌های فرهنگی هم برخوردار است؟ فوتبال از نظر فرهنگی چه اهمیتی دارد و چرا تا این حد در ایران، به ویژه در سال‌های بعد از انقلاب همواره چالش‌برانگیز بوده؟
 

یک توپ چموش

فوتبال فقط جدال پا با یک توپ گرد و چموش نیست. فوتبال یک روایت و ابداع بریتانیایی‌ها‌ست، حماسه و افسانه است، نه تنها می‌تواند با مذهب رقابت کند، بلکه خودش هم در این مدت به جایگزینی برای مذهب بدل شده است. در نماز جمعه، هر هفته مگر چند نفر شرکت می‌کنند؟ اگر هم‌زمان با برگزاری نماز جمعه در تهران، یکی از تیم‌های معروف باشگاه‌های اروپایی، تیمی در حد رئال مادرید یا بایر مونیخ با مثلاً استقلال یا پرسپولیس با هم مسابقه بدهند، چند صد هزار نفر از شهروندان تهرانی تماشاگر این مسابقه خواهند بود؟
 

رمز کامیابی فوتبال بی‌تردید در سادگی آن است. برای این بازی به ابزار پیچیده و گران‌قیمت نیازی نیست. به یک توپ نیاز داریم و به دو پای چابک. حتی دروازه را هم می‌توان تخیل کرد. آن‌ها که قدیم‌ها در کوچه پسکوچه‌های محله‌های شهرشان یا در میدان‌های خاکی با کمترین امکانات فوتبال بازی کرده‌اند، به خوبی با سادگی این بازی آشنا هستند. یک توپ پلاستیکی و دو دروازه در فاصله بین تیر چراغ برق با دیوار. همین و جز این، چند یار وفادار که این آمادگی را داشته باشند که سر در پی آن توپ گرد و چموش بگذارند.
 

این توپ چموش اما فقط یک توپ گرد و ساده نیست. او شیء‌یی‌ست که به ما اجازه نمی‌دهد اراده‌مان را به او تحمیل کنیم. توپ رهاست و بر آن است که رها هم بماند. پای بازیگر اما در پی تسلط بر آن است و می‌خواهد آن را به جهتی هدایت کند که از پیش تعیین شده و برنده یا بازنده را رقم می‌زند. فوتبال نزاع بین شیء است و انسان؛ دعوایی‌ست بین آزادی شیء از یک سو و میل به تسلط انسان بر شیء از سویی دیگر.

آیا فوتبال نوعی شعر و شعر نوعی فوتبال است؟

آیا می‌توان واقعاً از یک بازی ساده، رمزگشایی کرد و با این‌کار از آن روایت ساده و شادی‌بخش، یک روایت پیچیده پرداخت؟ آیا فوتبال را باید فهمید یا این‌که بهتر است آن را همچنان حس کنیم؟ ریتم، بداهه و ابتکار و خلاقیت، و همچنین درآمیختگی قاعده با ماجراجویی فوتبال را جالب می‌کند، به آن جهت می‌دهد و برنده و بازنده را مشخص می‌کند. در ادبیات هم دقیقاً همین اتفاق می‌افتد.

یک شعر یا یک داستان خوب، اثری‌ست که ریتم داشته باشد، نویسنده و شاعر در آن بدعت و ابتکار و خلاقیت به کار برده باشد و هم‌زمان با در نظر گرفتن قاعده‌ها و قالب‌های شناخته‌شده ادبی از ماجراجویی و آزمون و خطا نترسد، آن قالب‌ها را در هم بشکند و قالب‌ها و قواعد تازه‌ای بیافریند. با این تفاصیل فوتبال نوعی شعر است یا شعر نوعی فوتبال است؟ اگر چنین است، پس چرا کمتر شاعری فوتبالیست و کمتر فوتبالیستی شاعر است؟

واقعیت این است که تا همین چند سال پیش اهل فرهنگ اصلاً میانه خوبی با فوتبال نداشتند. در مسابقات جام جهانی فوتبال، آلمانی‌ها از نویسندگان ایرانی دعوت کردند که یک تیم فوتبال تشکیل بدهند و با تیم نویسندگان آلمانی در یک مسابقه شرکت کنند. این مسابقه هرگز برگزار نشد، چون ایرانی‌ها نتوانستند نویسندگانی را برای این بازی پیدا کنند. فوتبال به شادابی و تندرستی و ورزیدگی نیاز دارد. شاعری در فرهنگ ما با خمودگی و گوشه‌گیری و عزلت‌نشینی توأم بوده است. آیا فوتبال می‌تواند به شعر و داستان ما کمک کند که از گوشه غبارگرفته و پردود و دم محافل بیرون بیاید؟

سادگی فوتبال، پیچیدگی فرهنگ

اما مگر غیر از این است که فوتبال هم درین مدت برای خودش به یک سنت بدل شده است؟ در طی سال‌ها چه چیزی در فوتبال تغییر کرده؟ یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های فوتبال این است که مهم‌ترین عناصر آن تغییر نمی‌کند. زمین بازی مربع مستطیل است با طول و عرض ثابت. ارتفاع و عرض دروازه هم ثابت مانده. توپ و اندازه آن هم طبعاً تغییری نکرده. فقط وزن آن تغییر کرده که آن هم محسوس نیست. قواعد بازی آسان است و هر کس می‌توان آن را درک کند و نتیجه بازی هم همچنان غیر قابل پیش‌بینی‌ست. در فرهنگ اما پیچیدگی و کژتابی وجود دارد. قاعده‌ها تفسیرپذیر است و با هر تفسیری که از قاعده‌ها به دست می‌دهند، آن‌ها پیچیده‌تر و متکامل‌تر و دست‌نیافتنی‌تر جلوه می‌کنند. نتیجه کار هم همچنان غیر قابل پیش‌بینی‌ست.
  

فوتبال از پیچیدگی سر باز می‌زند و مثل این است که همواره به آزادی کامل از نظام‌های پیچیده نظر داشته باشد. فوتبال را نمی‌توان مثل یک شعر یا یک داستان نفسیر و نقد کرد. یک ورزش است، اما در همان حال یک پدیده اجتماعی هم هست و به عنوان یک پدیده اجتماعی اهمیت آن برای انسان‌ها به مراتب بیشتر از یک ورزش ساده است. فوتبال نقدپذیر و تحلیل‌پذیر نیست و برای همین هم غیر قابل‌پیش‌بینی مانده، از آن نمی‌توان ساختارشکنی کرد و با درک ساختارهایش بر آن چیره شد. مهم‌ترین درونمایه فوتبال خشونت و چگونگی چیرگی بر خشونت است. در فوتبال انسان‌ها می‌توانند از پیش‌داوری‌ها و نفرت و خشم خودشان رهایی پیدا کنند و به آرامش برسند.
  

فوتبال در غرب بخشی از فرهنگ پاپ است. برای میلیون‌ها تماشاگر در سراسر جهان جایگزینی‌ست برای مذهب و سیاست و حتی می‌توان گفت جایگزینی هم هست برای جنگ‌ بین ملت‌ها. یک تیم با یک ملیت زیر یک پرچم بازی می‌کند با این قصد که بر تیم دیگر با ملیتی و پرچمی دیگر غلبه پیدا کند. منتها نکته اینجاست که دشمن در این بازی مدام تغییر می‌کند. برای همین هم نبردی که درمی‌گیرد، صلح‌جویانه است. آن‌ها که از صلح و دوستی بین ملت‌ها بیمناک هستند، از فوتبال هم بیزارند. فوتبال در ایران مهم‌ترین رقیب منبر است و برای همین هم یک رسانه است. پیام این رسانه بسیار ساده است: کنار هم بنشینیم و بازی را تماشا کنیم. بگذارید غریو شادی ما همه جا طنین بیندازد. زندگی با همه پیچیدگی‌هایش ساده است.