شهرنوش پارسیپور – رعد یا تندر براى بسیارى از مردم مظهر ترس است. در چین نیز تندر نشانهاى بود که وحشت مىآفرید. در اینجا، در این ششخطى ما تکرار تندر را داریم که تجسم مطلق ترس است. ببینیم چینیان این حالت را چگونه تفسیر کردهاند:
چهان – برانگیختن، تندر
سهخطى بالایى چهان، برانگیختن، تندر
سهخطى پائینى چهان، برانگیختن، تندر
سهخطى چهان نمایشگر بزرگترین پسر آسمان و زمین است، که قدرت را با نیرو و توان شدید مىرباید. یک خط قوى یانگ در پائین، با شدت و حدت به دو خط یین در بالا فشار مىآورد. این حرکت چنان خشن است که باعث برانگیختن وحشت مىشود. این سهخطى از طریق تندر نماد مىیابد، که در بالاى زمین غرش مىکند و با تکانهاى (شوک) در روى زمین ایجاد ترس و لرز مىکند.
داورى
تکانه باعث موفقیت است
تکانه مى آید، اوه، اوه!
کلمات خنده آور -ها،ها!
تکانه تا یک صد کیلومتر وحشت مىپراکند،
و انسان اجازه نمىدهد که قاشق و جام ویژه قربانى از دستش بیفتد.
تکانهاى که از طریق تندر ایجاد مىشود نمایشگر تجلى نیروهاى آسمانى در ژرفاى زمین است که در انسان ایجاد وحشت مىکند؛ اما این وحشت از آسمان خوب است، چرا که شادى و خنده در ادامه آن رخ مىدهد.
هنگامى که انسان در قلب خود یاد بگیرد که ترس و لرز چه معنایى مىدهد، خود به خود علیه هر نوع وحشتى که دلیل خارجى دارد ایمن مىشود. بگذار تا تندر بغرد و تا صدها کیلومتر ایجاد وحشت کند: انسان در چنین احوالى در روح خود چنان خونسرد است که شعائر قربانى را نمىایستاند. این همان روحیهاىست که باید رهبران و فرمانروایان انسان را به حرکت وادارد – آن جدیت عمیق درونى که به دلیل آن تمامى وحشت بیرونى خنثى و بىخطر مىشود.
انگاره
تندر تکرار مىشود: انگاره تکانه.
از این قرار انسان برتر، ترسان و وحشتزده
به زندگىاش نظم مىدهد،
و خود را مىآزماید.
تکانه ناشى از تندر مداوم باعث ترس و لرز مىشود. انسان برتر همیشه در هنگامه تجلیات آسمانى حس احترام را با خود دارد؛ او به زندگىاش نظم مىبخشد و قلب خود را مىکاود، تا مبادا کمترین شکى در آن نسبت به نیروهاى آسمانى وجود نداشته باشد. چنین حرمتگذارى بنیاد فرهنگ حقیقىست.
خطها
نه در خط آغازیدن یعنى:
تکانه مىآید – اوه، اوه!
پس بعد کلمات خندهدار به زبان آورده مىشود –ها،ها!
اقبال خوش.
سه نوع تکانه وجود دارد: تکانه آسمانى که عمل تندر است، تکانه سرنوشت، و بالاخره تکانه قلبى.
ترس و وحشتى که از تکانه تندر گریبانگیر انسان مىشود در آغاز به گونهاىست که او خود را در برابر دیگران در موقعیت ضعف مىیابد. اما این یک مرحله گذراست. هنگامى که مرحله سنجش به پایان رسد، او آسایش را تجربه مى کند، و پس به دلیل وحشت زیادى که در آغاز تحمل کرده در آخر کار با اقبال خوش روبرو مى شود.
شش در خط دوم یعنى:
تکانه مىآید و خطر را به همراه دارد.
یک صد هزار بار
تو گنجینهات را گم مىکنى
و باید از نه تپه بالا بروى.
به تعقیب آنها نرو.
پس از هفت روز گنجینه را پیدا خواهى کرد.
این نمایشگر موقعیتىست که یک تکانه به انسان صدمه مىزند و چیز بزرگى از دست مىرود. مقاومت کردن در تضاد با حالت حرکت زمانه است، و به همین دلیل ناموفق است. پس انسان باید به سادگى به بالاترین نقطه ممکن که دور از خطر باشد عقب بنشیند. انسان باید بدون اضطراب زیاد از دست رفتن مال خود را بپذیرد. هنگامى که زمان تکانه و آشوب ناشى از آنکه او را در خود گرفته بود به پایان برسد، انسان بدون آنکه به تعقیب اموالش برود آنها را دوباره پیدا مىکند.
شش در خط سوم یعنى:
تکانه مىآید و شخص را به آشوب مىکشاند.
اگر تکانه منجر به عمل شود
شخص از بداقبالى مصون مىماند.
سه نوع تکانه وجود دارد –تکانه آسمانى، که عمل تندر است، تکانه سرنوشت، و بالاخره تکانه قلبى. سهخطى حاضر، کمتر به تکانه درونى و بیشتر به تکانه سرنوشت مىپردازد. در زمانه چنین تکانههایى حضور ذهن به سادگى از دست مىرود: انسان تمام امکانات عملى را واگذاشته و بىدست و پا مىگذارد تا تقدیر کار خود را بکند. اما اگر اجازه دهد که سرنوشت، انگیزه جنبش در ذهن او شود، با کوشش مختصرى موفق مىشود بر این ضربه هاى بیرونى غلبه کند.
نه در خط چهارم یعنى:
تکانه گلآلود است.
جنبش در درون ذهن براى موفق شدن تا حدى به شرایط بستگى دارد. اگر مقاومتى وجود ندارد که بایستى با آن با خشونت جنگید، و حالت تسلیمى وجود ندارد که اجازه موفقیت بدهد – اگر، در عوض، همه چیز خشن و همانند باتلاق بىحرکت است، جنبش فلج مىشود.
شش در خط پنجم یعنى:
تکانه کژ و مژ مىشود.
خطر.
اما به هرحال چیزى از دست نرفته است.
اما هنوز کارهایى هست که به کرده آید.
اینجا گفتوگو از یک تکانه نیست، بلکه تکانهها پشت سر هم و بىفاصله از هم اتفاق مىافتند. با این حال تکانه باعث خسارتى نمىشود، چرا که شخص با ایستادن در مرکز جنبش عقل به خرج داده و به این طریق به جاى آنکه دائم کژ و مژ شود بىحرکت باقى مىماند.
شش در خط نهائى یعنى:
تکانه ویرانى به بار آورده و چشم وحشتزده در چشمخانه مىچرخد.
پیشروى باعث بداقبالىست.
اگر که تکانه هنوز بدن خود شخص را لمس نکرده
اما نخست به همسایه رسیده است،
سرزنشى نیست.
رفیقان انسان چیزى براى گفتوگو دارند.
اگر تکانه درونى در اوج خود است، باعث مىشود که انسان قدرت واکنش و روشنبینى خود را از دست بدهد. در یک چنین حالتى از تکانه، با تأمل ذهنى عمل کردن غیر ممکن است. پس کار درست در چنین مقطعى آن است که صبر کنیم تا هماهنگى و روشنبینى دوباره برگردد. اما تنها انسانى قادر به انجام این کار است که خودش هنوز دچار نگرانى نشده، اما نگرانى را در دیگرانى که به آن مبتلا شدهاند مىبیند. اگر به موقع عقب بکشد، از اشتباه و صدمه بری باقى مىماند. اما رفیقانش، که هنوز خطر را حس نکردهاند، در هیجانزدگى خود بدون شک از او دلگیر مىشوند. به هر حال او نباید به این مسئله بهایى بدهد.
در همین زمینه:
::برنامههای رادیویی شهرنوش پارسیپور در رادیو زمانه::
::وبسایت شهرنوش پارسیپور::