امین سرخابی – تاثیرات جنبش سبز بی‌گمان یکی از نقاط عطف مهم و اساسی تاریخ معاصر سیاسی و اجتماعی ایران خواهد بود.

جنبش سبز از طرفی سبب همپوشانی و امتزاج برخی جریان‌های سیاسی و فکری در ایران معاصر شد و از سوی دیگر عاملی شد جهت بازشناسایی تفکراتی که استعداد داشتند که به حاشیه رانده شوند. این جنبش سبب تلطیف فضای همکاری میان جریان‌های دمکراسی‌خواه از انتهای طیف چپ و مذهبی تا انتهای طیف راست و شوینیست شد. جنبش سبز عاملی شد تا تفکرات ارتدوکسی چپ و راست تکلیف خود را با جامعه ایرانی برای همیشه مشخص کنند که در صورت عدم تجدید نظر برای همیشه از صحنه اجتماعی ایران خذف خواهند شد، اما جنبش سبز همچون دیگر پدیده‌های سیاسی و اجتماعی عاری از نقد و آسیب نیست.

آیا جنبش سبز هنوز وجود خارجی دارد؟ آیا اطلاق نام جنبش بر جنبش سبز امری سزاوار و حقیقی است؟ مردم ایران هنوز به فعال شدن دوباره این جنبش چشم امیدی دارند؟ جنبش سبز در نظرگاه مردم چه تفاوتی با رهبران نمادین‌اش داشت؟ آیا جنبش سبز توانایی همراهی کلیه قشر‌ها و طبقات اجتماعی ایران را دارا بود؟ اقلیت‌ها اعم از ملی، جنسی، قومی و مذاهب گوناگون چه تصوری از جنبش سبز داشتند؟ چرا این جنبش توانایی همراهی کلیه اقشار ایران را نداشت؟

پاسخ پرسش‌های فوق و چندین پرسش دیگر در سالروز برپایی جنبش اعتراضی موسوم به سبز، دغدغه‌ی اصلی نویسنده این نوشتار است. معمولاً جنبش‌های اجتماعی پدیده‌های اجتماعی زودگذر با دوره‌های زمانی کوتاه مدت هستند. جنبش اجتماعی یک کنش جمعی به نسبت پایدار است که یا گسترش می‌یابد و یا در مقابل تغییر مقاومت می‌کند. رهبری جنبش نیز از طریق اعلام یا اظهار غیر رسمی اعضا تعیین می‌شود بدون پیگیری هیچگونه شیوه‌ قانونی مانند انتخابات یا رای دادن. همچنین بیشتر جنبش‌های اجتماعی نشان دهنده ادبیات، هنر و سبک زندگی خاصی هستند.

جنبش‌های اجتماعی با شکل‌های ابتدایی رفتار جمعی از قبیل آشوب متفاوتند، جنبش‌های اجتماعی سازمان یافته‌تر و پایدار‌تر از رفتار جمعی هستند. رفتار جمعی نوعی رفتار گروهی است که در ساختار خاصی نمی‌گنجد و خودانگیخته، عاطفی و پیش‌بینی ناپذیراست. همچنین جنبش اجتماعی با نهاد نیز متفاوت است. فرق اصلی‌شان در این است که نهاد دارای تداوم است، اما جنبش اجتماعی در مقایسه با نهاد دوام کمتری دارد.

معمولاً جنبش‌های اجتماعی به‌عنوان یک نوع خاص تضاد اجتماعی درنظر گرفته می‌شوند. تضاد متضمن تعریف روشنی است از حریفان یا کنشگران رقیب و از منابعی که برای آن مبارزه می‌کنند یا برای در اختیار گرفتن کنترل آن مذاکره می‌کنند. وجه مشترک همه انواع تضاد اجتماعی رجوع به کنشگران واقعی و سازمان یافته‌ای‌ست که اهدافش برای همه حریفان یا رقیبان ارزشمند باشد.

بررسی و تحقیق در مورد جنبش‌های سیاسی و اجتماعی کمتر مورد توجه اندیشمندان و تئوریسین‌های کلاسیک قرار گرفته است، زیرا پدیده جنبش بیشتر در حوزه جامعه‌شناسی سیاسی و علم سیاست مورد بررسی قرار می‌گیرد و این حوزه‌ها نیز عمر طولانی ندارند و بیشتر به علوم قرن بیستمی معروف شده‌اند. از سوی دیگر نیز جنبش‌های اجتماعی بیشتر در اواخر قرن نوزده و بیست بروز یافته‌اند، اما یک سده عمر جنبش‌های اجتماعی و سیاسی شاید به اندازه چندین سده مورد توجه و تحقیق قرار گرفته است.

جنبش اجتماعی “قدیم” و “جدید“

بر اساس مطالعات صورت گرفته تاکنون، از دو نوع جنبش اجتماعی “قدیم” و “جدید” صحبت می‌شود. نوع جدید جنبش‌های اجتماعی پس از جنبش اعتراضی دانشجویی ماه مه ‌۱۹۶۸ فرانسه مورد توجه محققان حوزه جامعه‌شناسی سیاسی قرار گرفته است، اما به طور کلی اشتراک‌هایی میان جنبش قدیم و جدید وجود دارد از قبیل:

۱- جنبش‌های اجتماعی جدید و قدیم در نوع سازمان خود با هم وجه اشتراک دارند.
۲- اصطلاح شبکه بر آن‌ها صدق می‌کند.
۳- اغلب دارای پایگا‌های محلی هستند و به جای جهت‌گیری‌های ملی، حول گروه‌های کوچک متمرکز می‌شوند.
۴- حول موضوعات خاصی سازمان بندی شدند.
۵- در فعالیت خود دچار نوسان‌های شدید هستند.
۶- به وسیله سلسله مراتب سیال اداره می‌شوند.

بسیار اشتباه خواهد بود که یک الگوی تبلیغاتی تجمیع‌کننده یکدست را برای کلیه مناطق ایران تجویز کنند. مثلاً آنگونه که مردم تبریز و ارومیه برای دریاچه ارومیه به خیابان می‌آیند بی‌گمان در تهران چنین اتفاقی نمی‌افتد. بسیاری از فعالان سیاسی و سازمان‌های سیاسی اقلیت‌ها در آن زمان بر این باور بودند که رهبران جنبش سبز مشکلات آن‌ها را به فراموشی سپرده‌اند و اساسا در استراتژی جنبش جایی ندارند.
جنبش‌های اجتماعی جدید یا نوین اما برخی تفاوت‌های اساسی با جنبش‌های قدیم دارد:

۱- غیر ابزاری‌اند، یعنی بیان کننده علایق و نگرانی‌های جهان‌شمول و اعتراض‌آمیز نسبت به وضعیت اخلاقی هستند تا وضعیت سیاسی و اقتصادی صرف.
۲- اعتراض‌شان بیشتر به سوی جامعه مدنی است تا دولت.
۳-نسبت به ساختارهای بوروکراتیک متمرکز معترض و بدبین هستند.
۴-بیشتر به جنبه‌های نظیر فرهنگ، شیوه‌های زندگی ومشارکت در سیاست واعتراض سمبلیک توجه دارند تا به ادعای حقوق اجتماعی واقتصادی.
۵- این جنبش‌ها به شیوه‌های غیر رسمی، باز وانعطاف‌پذیر سازماندهی شده‌اند.
۶- این جنبش‌ها به شدت به رسانه‌های جمعی متکی‌اند.

اگراعتراض‌های سال ۸۸ در ایران را جنبشی در معنای جامعه‌شناختی سیاسی بنامیم یا بالعکس، شاید مسئله‌ای پیچیده و غامض تئوریک باشد، اما به طور اجمالی و با توجه به شاخص‌هایی که در بالا بدان اشاره شد می‌توان با تسامح و به طور نسبی به این نتیجه رسید که آنچه در ایران سال ۸۸ رخ داد حرکتی بود جمعی و تجمیع شده که در آن اهداف مختلفی طی دوره‌های گوناگون پیگیری می‌شد. هرچند شاید اطلاق نام جنبش به دلیل انتخابات محور بودن آن و نداشتن مانیفست و برنامه‌ای مشخص، بر حرکت سال ۸۸ با احتیاط و تواضع آکادمیک همراه باشد، اما نمی‌توان کتمان کرد که حداقل در فرم و شکل، جنبشی تمام عیار بود. حرکت سال ۸۸ به دلایلی از جنس جنبش‌های اجتماعی کلاسیک بود و به دلایلی از جنس جنبش‌های اجتماعی نوین یا جدید و به دلایلی هم برخی ویژگی‌های جنبش‌های اجتماعی قدیم و بعضی ویژگی‌های جنبش‌های جدید را با خود به همراه داشت.

از سوی دیگر جنبش سبز ویژگی‌هایی از این قبیل را دارا بود: وجود رهبری حداقل نمادین، اعتراض به دولت، وجود خطوط قرمز حداقل در فضای عمومی و گفتمانی برای کسانی که می‌خواستند بدان ملحق شوند. از سوی دیگر این جنبش دارای ویژگی‌هایی بود که آن را در چهارچوب جنبش‌های اجتماعی نوین قرار می‌دهد؛ مانند، فرهنگی بودن و خواستی جهت مشارکت سیاسی و توسل به آرمان‌های جهانشمول همچون آزادی بیان و آزادی انتخابات، محدود شدن جنبش در عمل به پایتخت و چند کلانشهر بزرگ ایران، عدم رسوخ و فراگیری‌اش در تمامی نقاط ایران، مشمول قرار ندادن کلیه ملیت – قومیت- جنسیت- طبقه و کلیه قشرهای ساکن در ایران، استفاده از رسانه‌های جمعی همچون ماهواره و فیس‌بوک، اس.‌ام.اس و دیگر شبکه‌های اجتماعی.

عامل‌های برانگیزاننده کنش جمعی

اینکه کنش جمعی و صف‌آرایی مردم عادی جهت تغییر وضع موجود یا مقاومت در برابر تغییر، کی و چه موقع و چگونه شکل می‌گیرد، یکی از دغدغه‌های اصلی محققان حوزه علوم اجتماعی و جامعه‌شناسی سیاسی بوده است و هست.

جنبش سبز در بیان خواسته‌های فرهنگی نیز زیاد موفق نبود و نوعی تناقض در حرف‌ها و شعار‌ها میان رهبران نمادین‌اش و مردم وجود داشت. از سویی رهبران نمادین جنبش سعی در ارجاع به دوران اوایل دهه ۶۰ را داشتند و از سوی دیگر مردم حاضر در خیابان نگاهشان به غرب و آموزه‌های غربی بود.

عده‌ای سامان‌یابی گفتمان یا ایدئولوژی مشخص را مهم‌ترین عامل برای ایجاد کنش سیاسی می‌دانند. عده‌ای دیگر مانند “چارلز تیلی” محرومیت نسبی را عامل مسلط می‌دانند. برخی نیز کنش جمعی را که منجر به جنبش عظیم اجتماعی شود، بر بستر شورشی اجتماعی یا آنچه پدیده “انبوه” خلق در جامعه‌شناسی می‌نامند، فرض می‌کنند. اخیراً اما در نظریه‌های کنش اجتماعی، نظریه “بسیج منابع” بیشتر مطرح شده است.

نظریه بسیج منابع متکی بر یک نگرش لیبرالی است. این نظریه بدان جهت لیبرال است که روش مطالعه آن مبتنی بر روش فردگرایی و روش‌شناسانه است، ضمن آنکه این نظریه دولت را عرصه سیاست به معنای دقیق کلمه تلقی می‌کند. علاوه بر آن، این نظریه به طور سنتی جنبش‌های اجتماعی را به مثابه بازیگران سیاسی تلقی می‌کند و آن را دنباله سازمان سیاسی سنتی مثل: احزاب سیاسی و گروه‌های فشار می‌داند.

این نظریه معتقد است که پدیده‌های اجتماعی، نتیجه تصمیم‌ها و کنش‌های فردی هستند. نظریه بسیج منابع بر مبنای فرضیه‌های انتخاب عقلانی استوار شده است و جنبش را نتیجه نارضایتی اجتماعی می‌داند. بدین معنا که معرفت‌شناسی واقع‌گرا و فرضیات عقل‌گرایی را می‌پذیرد. بر طبق نظریه بسیج منابع انتخاب‌های اجتماعی را باید بر حسب اولویت‌های فردی توضیح داد. افراد عقلانی عمل می‌کنند تا منافع‌شان به حداکثر و ضرر‌هایشان به حداقل برسد.

شاکله اصلی جنبش سبز

اگر به سیر حوادث بعد از ۲۲ خرداد ۸۸ تا روز عاشورا نگاهی دیگربار بیفکنیم مشخص خواهد شد که آنچه در طول آن ماه‌ها اتفاق افتاد کنشی بود جمعی که ابتدا بر بستر منافع ویژه فردی شکل می‌گرفت و از خاستگاه منافع طبقه‌ای خاص همچون طبقه متوسط و طبقه مرفه به پایین نشئت می‌گرفت. طبقه متوسط در تهران بر اثر سیاست‌های اقتصادی محمود احمدی‌نژاد هر روز محدود‌تر می‌شد. چه به لحاظ اقتصادی که بر اثر سیاست‌های شبه بناپارتی حکومت در حال تضعیف بود و چه به لحاظ اجتماعی و سیاسی که افزایش محدودیت‌های اجتماعی و سیاسی را شاهد بودند.

طبقه متوسط که شاکله اصلی جنبش سبز را تشکیل می‌داد، ابتدا خانوادگی در خیابان حضور پیدا می‌کردند، اعم از سالخوردگان و نوزادان نشسته بر کالسکه، اما با افزایش سرکوب و خشونت‌های دولتی کم کم حضور در خیابان به پیاده‌رو‌ها منتهی شد و در ‌‌نهایت هم پیاده‌رو‌ها هم از معترضان خالی شد. بر اساس فرضیه عقلانیت کنش، به نظر می‌رسد با شدت یافتن سرکوب‌ها طبقه متوسط ارتباط خشونت را با میزان ضرر و ارتباط انعطاف حکومتی را با فایده مستقیم تلقی کرده بود. به همین دلیل طبقه متوسط هسته‌ای شده تهران که در آن نوعی فردگرایی منفی نیز یافت می‌شود هر روز در برابر خشونت‌ها عقب‌نشینی می‌کرد البته خصلت طبقه متوسط نیز چنین ادعایی را بیشتر ثابت می‌کند.

از سوی دیگر بر اساس نظریه بسیج منابع می‌توان گفت جنبش سبز در بسیج منابع عملیاتی‌اش به طبقه متوسط مناطق مرکزی ایران متکی بوده است و تنها با انتخاب برخی شعارهای کلی و جهان شمول و گاهی اخلاقی سعی در جدب منابعی بیشتر از طبقه متوسط داشت؛ هر چند در رسیدن به این امر نیز توفیقی نیافت. جنبش سبز قبل از اینکه بر بستر منافع عمومی و کنشی همه‌گیر شکل گیرد بر بستر منافع فردی که از محاسبه هزینه- فایده نشئت گرفته بود، شکل گرفت. جنبش سبز بیش از اینکه به منابع بسیج اقتصادی تکیه کند سعی داشت خود را جنبشی سیاسی- فرهنگی جلوه دهد. طرفه آنکه جنبش سبز در بیان خواسته‌های فرهنگی نیز زیاد موفق نبود و نوعی تناقض در حرف‌ها و شعار‌ها میان رهبران نمادین‌اش و مردم وجود داشت. از سویی رهبران نمادین جنبش سعی در ارجاع به دوران اوایل دهه ۶۰ را داشتند و از سوی دیگر مردم حاضر در خیابان نگاهشان به غرب و آموزه‌های غربی بود.

استراتژی‌های جنبش

معمولا جنبش‌های اجتماعی دارای استراتژی و تاکتیک‌های مختلفی هستند که ‌گاه یکی از آن‌ها و ‌گاه ترکیبی از آن‌ها به کار می‌رود. سه استراتژی کلی که معمولاً جنبش‌های اجتماعی و سیاسی از آن پیروی می‌کنند عبارتند از:

۱-استراتژی مبادله متقابل: این استراتژی موقعی صورت می‌گیرد که جنبش بر منابع با ارزش قابل معامله افراد دسترسی دارد و در مقابل ارزش‌هایی از آن‌ها می‌خواهد که مورد قبول آن‌هاست. این مبادله می‌تواند شامل شعار دادن یا دیگر حمایت‌ها از سوی افراد باشد.

۲-استراتژی اجبار: به موجب آن در گروه مد نظر به طور اجباری برخی هنجارهای اجتماعی حمایت نمی‌شود و در آن دستکاری به عمل می‌آید. مانند اعتصاب، تظاهرات خشونت‌آمیز، تهدید به کشتن و ترور.

۳-استراتژی ترغیب: توسط جنبش با حرکت نمادین صورت می‌گیرد که امور دارای ارزش را به گروه‌ها معرفی می‌کند و توجه آن‌ها را به سمت پاداش و جرایم آن امور می‌کشاند.

جنبش سبز بیشتر استراتژی مبادله متقابل و استراتژی ترغیب را اتخاذ کرد. در ابتدا استراتژی مبادله متقابل جنبش سبز سعی داشت با به میان آوردن برخی ارزش‌های اخلاقی که طبقه متوسط آن را در حکومت نمی‌دیدند مردم را به سر دادن برخی شعارهای حمایتی و گاهی نیز سکوتی معنادار به خیابان بکشاند. از روز قدس ۸۸ به بعد استراتژی ترغیب را در قبال ورود آنچه خارج‌نشینان و ضد انقلاب می‌نامیدند در گوش مردم آمده به خیابان زمزمه کردند. اگر نگاهی آسیب‌شناسانه به استراتژی جنبش سبز داشته باشیم، موارد زیر را می‌توان برشمرد.

الف- اشتباه دراتخاذ تقدم و تأخر استراتژی‌ها

جنبش سبز در انتخاب تاکتیک‌ها نیز از روش یکسانی استفاده نکرد و در انتخاب آنها نیز دچار التقاط و گاهی نیز تناقض ‌شد. گاهی بر سیاست مبتنی بر نظم تأکید می‌کرد و گاهی نیز تاکتیک مبتنی بر بی‌نظمی را بدون اینکه به طور مستقیم بدان اشاره کند تجویز می‌کرد. آنچه امروز از جنبش سبز باقی مانده است خاطره‌ای بیش نیست و جنبش سبز تنها در صورتی می‌تواند دوباره خودرا باز‌شناسی کند که درمحتوا، استراتژی و تاکتیک‌اش تجدید نظر کند.
تغییر استراتژی و جهت گیری‌های کلی شاید امری زیاد غیر طبیعی نباشد به شرطی که تداخل میان اهداف استراتژی‌ها باعث از بین رفتن خطوط کلی استراتژیک و هدف‌های نهایی نشود، اما گاهی پس و پیش گزینش کردن یک استراتژی می‌تواند ضربه‌ای مهلک به جنبشی اجتماعی وارد کند.

رهبران جنبش سبز ابتدا به جای اتخاذ استراتژی مبادله متقابل باید استراتژی اجبار را در پیش می‌گرفتند خصوصا چنین استراتژی‌ای در برابر طرف مقابل که در اساس قابل مبادله با جناح‌های داخلی نبوده است و نیست اشتباه خواهد بود. در واقع موج عظیم جنبش سبز که در ابتدا میلیونی ظاهر شد به جای مبادله باید از استراتژی اجبار بهره می‌گرفت. استراتژی مبادله در واقع تنها خواست رهبران نمادین را برآورده می‌کرد که فکر می‌کردند با حضور میلیونی مردم، حاکمیت عقب‌نشینی خواهد کرد، اما اگر حضور میلیونی مردم به جای شعار سکوت، بر اساس استراتژی اجبار به اعتصابی سراسری تبدیل می‌شد یا به حضوری پایان ناپذیر در خیابان‌ها، شاید روند جنبش سبز تغییر می‌کرد. هرچند خواست رهبران جنبش و منافع سیاسی‌شان که بر بستری انتخاباتی شکل گرفته بود را می‌توان مهم‌ترین دلیل سیاسی عدم اتخاذ استراتژی اجبار معرفی کرد. البته استراتژی اجبار بعد‌ها مورد توجه قرار گرفت و برخی سعی بر پیگیری آن داشتند، اما به دلیل عدم رعایت تقدم و تأخر استراتژی‌ها هرگز به بار ننشست.

ب- اشتباه در تعیین گستره منابع استراتژیک

یکی از آسیب‌های اساسی که به جنبش سبز وارد شد گستره وسعت و نفوذ محدود آن بود. جنبش سبز گستره نفوذ خود را ابتدا در مناطق مرکزی سیاسی ایران و برخی کلانشهر‌ها مشخص کرده بود.

شاید در نگاه اول به واسطه سیستم متمرکر سیاسی – اداری ایران چنین گستره منابع استراتژیک را کافی و طبیعی بدانند، اما باید دقت کرد که گستره منابع استراتژیک در برگیرنده کلیه قشر‌ها و طبقات اجتماعی و کلانشهر‌ها و پایتخت نبود. بلکه تنها در تهران به طبقه متوسط و طبقه مرفه به پایین و در دیگر شهر‌ها هم تنها به طبقه متوسط محدود شده بود.

ج- فراموشی اقلیت‌های ملی – قومی – مذهبی

یکی دیگر از آسیب‌های قابل اشاره در جنبش سبز عدم توجه به بافت ناهمگون سیاسی در ایران بود. اقلیت‌های گوناگون ملی، قومی و مذهبی همواره از قربانیان سیستم متمرکز سیاسی و اداری ایران بوده‌اند. این بار نیز که جنبش سبز سر برآورد این نکته مغفول شده را یا نیافتند یا نخواستند بیابند. جنبش سبز بدون در نظر گرفتن شرایط جغرافیایی، تاریخی و سیاسی و هویتی اقلیت‌های مختلف بازهم از جنبشی متمرکز و یک هویتی رونمایی کرد. حتی برخی فعالان جنبش سبز که در کارزار انتخاباتی ۸۸ تلاش زیادی کردند و از چهره‌های سر‌شناس نزدیک به میرحسین موسوی و مهدی کروبی بودند هنگام شروع اعتراض‌ها از دعوت مردم به مشارکت در اعتراض‌ها دریغ می‌کردند و تنها به تهران چشم داشتند.

بی‌گمان تجربه‌ها و تاریخ مبارزاتی برخی از ملیت‌ها در ایران آن‌ها را در وضعیتی متفاوت از مرکز قرار داده است و اساس بسیج منابع و شکل‌گیری کنش سیاسی آنگونه که در مرکز اتفاق می‌افتد در آنجا توفیق چندانی نخواهد داشت و ندارد. به عنوان نمونه یکی از اقلیت‌هایی که سال‌هاست در برابر استبداد و دیکتاتوری مبارزه کرده‌اند کرد‌ها بوده‌اند و تجربه زیادی را در باب چگونی بسیج منابع استراتژیک دارند، اما رهبران جنبش سبز به این موارد زیاد توجهی نمی‌کردند و تنها به برخی شعارهای کلی و مبهم در پیوند با اقلیت‌ها اشاره داشتند که چنین شعارهایی هیچ‌گاه موفق به تجمیع منابع نشده است. بسیار اشتباه خواهد بود که یک الگوی تبلیغاتی تجمیع‌کننده یکدست را برای کلیه مناطق ایران تجویز کنند. مثلاً روز عاشورا آنگونه که در تهران می‌تواند تجمیع‌کننده باشد هیچگاه در سنندج تجمیع‌کننده نخواهد بود. یا آنگونه که مردم تبریز و ارومیه برای دریاچه ارومیه به خیابان می‌آیند بی‌گمان در تهران چنین اتفاقی نمی‌افتد. بسیاری از فعالان سیاسی و سازمان‌های سیاسی اقلیت‌ها در آن زمان بر این باور بودند که رهبران جنبش سبز مشکلات آن‌ها را به فراموشی سپرده‌اند و اساسا در استراتژی جنبش جایی ندارند.

د- تاکتیک‌های جنبش

برخی محققان مانند “جان ویلسون” معتقد‌ند افراد جامعه بیشتر متوجه تاکتیک‌های جنبش‌ هستند تا اهداف و استراتژی‌های آن. هویت یک جنبش توسط تاکتیکی که به کار می‌رود مشخص می‌شود.

تاکتیک‌های مورد استفاده توسط جنبش‌ها شامل “سیاست‌های مبتنی ‌بر نظم” مانند سخنرانی کردن و شعار دادن و “سیاست‌های مبتنی ‌بر بی‌نظمی” شامل تظاهرات، بایکوت‌های اقتصادی، اعتصاب آرام و دست کشیدن از کار است. سیاست‌های مبتنی ‌بر بی‌نظمی به دو دلیل مورد استفاده قرار می‌گیرند یکی اینکه از شبکه قدرت دور هستند و با استفاده از این سیاست صدای خود را به گوش آن‌ها می‌رسانند. دوم، ‌گاه گروه‌های درون جنبش هستند که با شروع اعتراض، حرکتی را خارج از اهداف جنبش آغاز می‌کنند.

ویلسون معتقد است موفقیت یک تاکتیک سه شرط دارد:

۱-بخش وسیعی را دربر گیرد، یعنی فعالیت‌هایی که فشار را ایجاد می‌کند باید به طور همزمان و از جهات مختلف باشد و در جنبه‌های مختلف مؤثر افتد.

۲-ساده باشد یعنی قابل اداره باشد نه وقت‌گیر.
۳-قابل انعطاف باشد. یعنی هیچ تهعد یا الزام خاصی نسبت به آن نباشد و امکان پیش‌بینی و برنامه‌ریزی در آن وجود داشته باشد.

انتخاب تاکتیک توسط جنبش نیز تحت تاثیر عواملی مشخص می‌شود. جنبش بسته به رقبای متفاوتی که ممکن است داشته باشد تاکتیک‌های متفاوتی اتخاذ می‌کند. رقبا کسانی هستند که جنبش می‌خواهد بر آن پیروز شود یا از آن حمایت کند. درجات متفاوت فرمانبری برای این رقبا وجود دارد که بسته به آن تاکتیک‌ها متفاوت خواهد بود. علاوه‌ بر رقبا، انتخاب تاکتیک تحت تأثیر ایدئولوژی و ارزش‌های مسلط است. در ضمن عقاید عمومی و جلب آن نیز از عوامل مؤثر بر تاکتیک‌هاست. هیچ جنبشی بدون جلب عقاید عمومی امکان موفقیت ندارد.

جنبش سبز در انتخاب تاکتیک‌ها نیز از روش یکسانی استفاده نکرد و در انتخاب آنها نیز دچار التقاط و گاهی نیز تناقض ‌شد. گاهی بر سیاست مبتنی بر نظم تأکید می‌کرد و گاهی نیز تاکتیک مبتنی بر بی‌نظمی را بدون اینکه به طور مستقیم بدان اشاره کند تجویز می‌کرد. آنچه امروز از جنبش سبز باقی مانده است خاطره‌ای بیش نیست و جنبش سبز تنها در صورتی می‌تواند دوباره خودرا باز‌شناسی کند که درمحتوا، استراتژی و تاکتیک‌اش تجدید نظر کند.