جمشید مشایخی، بازیگر سرشناس تئاتر، سینما و تلویزیون ایران درگذشت. خانواده او در یک پست اینستاگرامی خبر درگذشت او را تأیید کردند.
جمشید مشایخی بنا به اعلام خانوادهاش سهشنبه ۱۳ فروردین ساعت ۹ شب درگذشت. او به دلیل بیماری در بیمارستان عرفان تهران بستری شده بود.
مشایخی پس از پیروزی انقلاب ۱۳۵۷ به خاطر بازی در نقش کمالالملک در فیلمی به همین نام از علی حاتمی و بازی در نقش استوار هدایت در فیلم «گلهای داوودی» رسول صدر عاملی برنده سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد شد.
او در فیلمهای مهمی در سینمای ایران همچون شازده احتجاب، خشت و آینه، گاو، قیصر، سوتهدلان، تصویر آخر و … ایفای نقش کرده بود.
در تلویزیون نیز بازی او در نقش رضا تفنگچی/خوشنویس در سریال «هزاردستان» علی حاتمی ماندگار شد.
مشایخی با بیش از پنج دهه فعالیت در تئاتر و سینما و تلویزیون در بیمارستان عرفان در سن ۸۵ سالگی درگذشت.
بهروز وثوقی که در فیلم قیصر در مقابل جمشید مشایخی در نقش خان دایی ظاهر شده بود، با انتشار پیامی نام و خاطره این بازیگر سرشناس سینمای ایران را گرامی داشته است:
« جمشید مشایخی به جمع یاران سفرکرده پیوست. یاد و نامش پیوسته گرامی.»
بهروز وثوقی و جمشید مشایخی در سکانسی به یادماندنی از فیلم «قیصر»: سه بار که آفتاب بزنه لب بوم و سه بار که اذون بگن همه فراموشمون میکنن.
فرج سرکوهی، نویسنده و روزنامهنگار اما در یادداشتی در صفحه فیسبوک خود با عنوان « دریغا هنرمندی خلاق که هنر و شخصیت مستقل خود را به تاراج داد» فعالیت هنری مشایخی را به دو دوره قبل و بعد از انقلاب بخش میکند:
«در دهههای چهل و پنجاه از جمله بازیگرانِ خلاق تئاتر ایران بود. بازی در نمایشهای ساعدی و صیاد و … و کار با کارگردانانی چون حمید سمندریان، رکنالدین خسروی، عباس جوانمرد، جعفر والی، علی نصیریان و.. او را چون بازیگری خلاق تثبیت کرد. استعداد و توان آن را داشت که در سینما و سریالهای باارزش با کارگردانهائی چون هژیر داریوش، داریوش مهرجوئی، ابراهیم گلستان، مسعود کیمیائی، بهمن فرمانآرا، ناصر تقوائی و علی حاتمی کار کند و همه جا خوش درخشید.»
سرکوهی در ادامه این یادداشت با اشاره به سالهای بعد از انقلاب مینویسد:
«پس از انقلاب بازیگران فیملفارسی و برخی بازیگران خلاق چون پرویز صیاد از صحنه حذف شدند و فضا برای بازیگران با استعداد و بیاستعداد جدید و نیز بازیگران هنرمندی چون انتظامی و مشایخی و نصیریان باز شد و در این فضا بود که مشایخی نه قدر هنر خود نگه داشت و نه شخصیت مستقل خود را. هر دو را ارزان فروخت. مشایخی جدید با بازی در سریالها و فیلمهای مبتذل مشایخی هنرمند را کشت، به حضور معتاد شد و شاید اعتیاد به حضور، و انگیزههای دیگر، از دلایلی بود که در سیاست نیز خود را به ابزار نمایش سیاستبازان مستبد، آن هم در حد چهرهی پرگوی مبتذلترین تبلیغات انتخاباتی برای این و آن نامزد حکومتی، تقلیل داد. کاسبان رسانهای، دلالان تولیدکننده ی فیلمها و سریالهای مبتذل و صحنهگردانان نمایش های سیاسی استبداد نیز تا توانستد و تا مشایخی رمق داشت او را چلاندند.»
مشایخی در دوازدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری ایران گفته بود اگر روحانی رأی نیاورد ایران را ترک میکند. او بعدها حمایت خود از روحانی را پس گرفت:
«ما با سیاست کاری نداریم و اصلاً دوریم از سیاست. به همین دلیل حرفی میزنیم که برایمان گرفتاری ایجاد میشود.»
حسن روحانی، رئیس جمهوری اسلامی صبح چهارشنبه ۱۴ فروردین با انتشار پیامی درگذشت جمشید مشایخی را به بازماندگان او تسلیت گفت. روحانی در این پیام نوشته است:
« این هنرمند صاحب سبک سینما، تئاتر و تلویزیون، با ایفای نقشهای متفاوت و ارزشمند و نیز مشارکت خلاقانه و اخلاقی در فعالیتهای اجتماعی، کارنامهای درخشان و نامی نیک از خود به یادگار گذاشت؛ محبت او در دل مردم نشست و الگویی شایسته برای هنرمندان کشورمان بهویژه جوانان، به صحنه آورد.»
مشایخی برگزیده ششمین دوره همایش چهرههای ماندگار و دارای نشان درجه یک فرهنگ و هنر بود. یکی از تماشاخانههای تئاتر خاوران تهران به نام اوست.
دریغا هنرمندی خلاق که هنر و شخصیت مستقل خود را به تاراج داد.
در دهههای چهل و پنجاه از جمله بازیگرانِ خلاق تئاتر ایران بود. بازی در نمایشهای ساعدی و صیاد و … و کار با کارگردانانی چون حمید سمندریان، رکن الدین خسروی، عباس جوانمرد، جعفر والی، علی نصیریان و.. او را چون بازیگری خلاق تثبیت کرد. استعداد و توان آن را داشت که در سینما و سریالهای باارزش با کارگردانهائی چون هژیر داریوش، داریوش مهرجوئی، ابراهیم گلستان، مسعود کیمیائی، بهمن فرمان آرا، ناصر تقوائی و علی حاتمی کار کند و همه جا خوش درخشید.
پس از انقلاب بازیگران فیلم فارسی و برخی بازیگران خلاق چون پرویز صیاد از صحنه حذف شدند و فضا برای بازیگران با استعداد و بی استعداد جدید و نیز بازیگران هنرمندی چون انتظامی و مشایحی و نصیریان باز شد و در این فضا بود که مشایخی نه قدر هنر خود نگه داشت و نه شخصیت مستقل خود را. هر دو را ارزان فروخت.
مشایخی جدید با بازی در سریالها و فیلمهای مبتذل مشایخی هنرمند را کشت، به حضور معتاد شد و شاید اعتیاد به حضور، و انگیزههای دیگر، از دلایلی بود که در سیاست نیز خود را به ابزار نمایش سیاستبازان مستبد، آن هم در حد چهرهی پرگوی مبتذل ترین تبلیغات انتخاباتی برای این و آن نامزد حکومتی، تقلیل داد. کاسبان رسانهای، دلالان تولیدکننده ی فیلمها و سریالهای مبتذل و صحنه گردانان نمایش های سیاسی استبداد نیز تا توانستد و تا مشایخی رمق داشت او را چلاندند.
با این همه امید که از او، هنرش بماند نه بیهنری ها که کرد هرچند تاریخ، آن گاه که نوشته شود، خوب و بد آدمی را به پای او مینویسد و نه تنها آن چه را که آدمی می پسندد و می خواهد.
#فرج_سرکوهی
یک ارزیابی انتقادی / 03 April 2019