بهنام دارایی‌زاده – آیا باورهای مذهبی، نسبت به سایر باورها، مصونیت خاصی دارند؟ چرا برخی گمان می‌کنند که این باورها باید حتماً «مصون» بمانند؟ آیا نقد و طرد «گسترده» و «عمومی» باورهای مذهبی، یا موضوع شوخی و طنز قرار دادن آنها (حتی به قصد تقدس‌زدایی و فروریختن قبح‌ها) امری مذموم و غیر اخلاقی است؟

چند روزی است که ترانه تازه‌ای از شاهین نجفی، خواننده رپ ساکن آلمان با نام «آی نقی» منتشر شده است. به باور بسیاری- حتی آنانی که آشکارا مذهبی نیستند یا به آموزه‌های تشیع هم باوری ندارند- این کار، به دلیل اینکه اعتقادات مذهبی توده‌های مردم را تحریک می‌کند، کاری غیر اخلاقی، غیر مسئولانه و هرز است.

از منظر «درون‌دینی» که مسئله جدی‌تر شده است و گروهی با استناد به فتوایی از آیت‌الله صافی گلپایگانی، خواستار قتل شاهین نجفی شده‌اند. پلیس آلمان نیز به سبب همین تهدید‌ها، تدابیر حفاظتی ویژه‌ای را در نظر گرفته است.
 
از نگاه درون‌دینی، بحث خیلی خاصی مطرح نیست. در چهارچوب قواعد فقهی موسوم به «سب امام»، «احکام» کاملاً روشن است و «مصادیق» نیز می‌تواند تعریف شوند. بنابراین تحلیل و ارزیابی درون‌دینی را ‌‌باید به خود پیروان آموزه‌های مکتب تشیع واگذاشت. آنها مسئولند و انتظار می‌رود که نسبت به رفتار و اقدام‌های احتمالی هم‌آیینی‌های خود نیز پاسخگو باشند و واکنش نشان دهند، اما از منظر برون‌دینی مسئله چگونه است؟
 
آزادی بیان و معیارهای داوری سکولار
 
فرض را بر این این می‌گذاریم که طرحی، کاریکاتوری، فیلمی، نوشته‌ای یا هر بیان هنری و غیر هنری دیگری، به راستی «هجو باورهای مذهبی مردم» باشد. آیا بر پایه مفاهیم اصولی، «هجو باورهای مذهبی مردم» تفاوت خاصی با هجو سایر باورها و مجموعه‌های اعتقادی دارد؟
 
بر پایه کدام معیار اصولی، باورهای مذهبی را باید بر سایر باورها رجحان داد؟ آیا فراوانی پیروان یک اندیشه، دلیل مناسبی است برای اینکه حق ویژه‌ای برای آنها در نظر گرفته شود؟ اساساً مگر شیوع و فراگیری یک باور، دلیلی بر حقانیت یا مصونیت آن نیز هست؟ آیا رنجش یا ناخرسندی گروه پرشماری از مردم، به معنای رفتاری اشتباه و غیر اخلاقی است؟ به عنوان نمونه، بیشتر مردم تماشای صحنه بوسیدن یا هم‌آغوشی دو مرد همجنسگرا را نمی‌پسندند و آن را «زشت»، «غیراخلاقی» یا حتی «تنفر‌آور» تلقی می‌کنند. بنابراین، آیا درست است که «معیار امر اخلاقی» را «رنجش عمومی» تعریف کنیم؟
 
واقعیت این است که باورهای مذهبی مردم، «تفاوت اصولی» با سایر باورها و اندیشه‌های فردی یا گروهی ندارد. اگر اندیشه‌ای به باور گروهی از مردم، تقدس دارد (اعم از مذهبی یا غیر مذهبی) تنها می‌تواند برای پیروان آن، مطرح باشد. اگر هنرمند یا نظریه‌پردازی برای آئینی یا باوری تقدس قائل است، طبیعتاً آن را به چالش نخواهد گرفت، اما اگر چنین تقدسی را قبول نداشته باشد و خود مسئله «تقدس» را بهانه‌ای برای سرکوب یا تعصب بداند، آیا حق به چالش گرفتن آن را ندارد؟
 
از سویی دیگر، بر چه مبنایی می‌توان دیگران را ملزم ساخت که به اصول اعتقادی ما «احترام» بگذارند یا با آن «شوخی» نکنند؟ اگر شیعیان در ایران در اکثریت نبودند یا از حمایت‌های گسترده و آشکار نهاد قدرت برخوردار نبودند، آیا باز می‌توانستند به بهانه توهین به باورهایشان – آن هم برپایه تفسیری شخصی و خودبنیاد- «کارزار قتل» راه بیاندازند و دیگران را ملزم کنند که به باورهای آنها احترام بگذارند؟
 
 
بر پایه کدام معیار اصولی، باورهای مذهبی را باید بر سایر باورها رجحان داد؟ آیا فراوانی پیروان یک اندیشه، دلیل مناسبی است برای اینکه حق ویژه‌ای برای آنها در نظر گرفته شود؟ اساساً مگر شیوع و فراگیری یک باور، دلیلی بر حقانیت یا مصونیت آن نیز هست؟ آیا رنجش یا ناخرسندی گروه پرشماری از مردم، به معنای رفتاری اشتباه و غیر اخلاقی است؟
 
 
حساسیت نسبت به رنج‌های دیگران امری ضروری و انسانی است، اما پذیرش یا مشروعیت‌بخشی به چنین حساسیت‌هایی، دست کم مقید به دو شرط اساسی است: نخست اینکه با حقوق و آزادی‌های فردی-جمعی در تعارض قرار نگیرد و دوم اینکه بدون در نظر داشتن معیار‌های تبعیض‌آمیز باشد.
 
بسیاری از کسانی که در این مدت، از «رنج» یا «جریجه‌دار شدن عواطف مذهبی» گروهی از شیعیان شکوه کرده‌اند، سال‌هاست که در برابر توهین به مقدسات سنی‌ها، بهایی‌ها، یهودی‌ها و دراویش- آن هم به ‌گونه‌ای نظام‌مند- سکوت کرده‌اند. اگر به چالش گرفتن اعتقادات مردم، امری ناخوشایند و غیر اخلاقی است، موازین اخلاقی‌‌تر حکم می‌کند نسبت به تمامی مذهب‌ها و باورها، چنین حساسیت‌هایی دیده شود.
 
بد‌فهمی‌ در محدودیت‌های آزادی بیان
 
«هركس حق آزاد‌ی عقيده و بيان دارد. حق مزبور شامل آن است که از داشتن عقايد خود بيم و اضطرابی نداشته باشد و در کسب اطلاعات و افکار و در اخذ و انتشار آن به تمام وسايل ممکن و بدون ملاحظات مرزی آزاد باشد.» (ماده ۱۹ اعلامیه جهانی حقوق بشر)
 
 
هرچند تدوین‌کنندگان «اعلامیه جهانی حقوق بشر» سعی داشته‌اند، معنای وسیعی از «آزادی بیان» ارائه دهند، اما واقعیت عینی و قانونی این است که آزادی بیان مطلق نیست. با این همه، تنگ‌نظرانه‌ترین تفسیرها نیز نمی‌پذیرد که شاخص آزادی بیان، خوش آمدن یا نیامدن گروهی از مردم یا حتی اکثریت آنان باشد. محدودیت‌های آزادی بیان، مطابق قانون و هنجارهای حقوقی تعریف شده و مصادیق آن هم در رویه‌های قضایی موجود قابل بررسی است.
 
تبلیغ جنگ یا ترغیب به تنفر قومی، نژادی یا مذهبی، برابر ماده ۲۰ کنوانسیون بین‌المللی حقوق مدنی-سیاسی(۱۹۶۶) ممنوع و در زمره محدودیت‌های آزادی بیان است. در بخش دیگری از همین سند بین‌المللی، محدودیت‌های دیگری برای آزادی بیان در نظر گرفته شده است. مطابق ماده ۱۹ کنوانسیون، ملاحظات مربوط به امنیت ملی، نظم، سلامت و اخلاق عمومی در زمره محدودیت‌های آزادی بیان است.
 
بنابراین، در اینکه آزادی بیان (دست‌کم مطابق قوانین و رویه قضایی حاکم) «مطلق» نیست و «محدودیت» دارد شکی نیست، اما نکته اساسی در این است که هرچند بسیاری از این محدودیت‌ها با رویکردی محافظه‌کارانه و با هدف جلب توجه دولت‌ها پیش‌بینی شده است، اما برای اعمال همین محدودیت‌ها، معیارها و ضوابط کاملاً روشنی تعریف شده است که حتماً باید لحاظ شود.
 
حساسیت نسبت به رنج‌های دیگران امری ضروری و انسانی است، اما پذیرش یا مشروعیت‌بخشی به چنین حساسیت‌هایی، دست کم مقید به دو شرط اساسی است: نخست اینکه با حقوق و آزادی‌های فردی-جمعی در تعارض قرار نگیرد و دوم اینکه بدون در نظر داشتن معیار‌های تبعیض‌آمیز باشد.
 
نخستین و اصلی‌ترین شرط برای اعمال محدودیت در آزادی بیان افراد، این است که این محدودیت‌ها، باید با در نظر داشتن استانداردهای یک جامعه دموکراتیک و آزاد تعریف شوند. در واقع مسئله را باید بر پایه الگوها و ارزش‌های پذیرفته شده و معیار تحلیل کرد. دوم اینکه این محدودیت‌ها، باید به موجب «قانون» باشد و تنها هنگامی اعمال شوند که «ضرورت» داشته باشد. (بند سوم ماده ۱۹ کنوانسیون بین‌المللی حقوق مدنی- سیاسی)
 
شرط اساسی دیگر هم این است که این محدودیت‌ها، نباید با حقوق و آزادی‌های گروه‌های اقلیت در تعارض قرار گیرد. به بیان دیگر، خواست‌ها، تمایل‌ها، عواطف یا هیجان‌های گروه بزرگی از مردم، نمی‌تواند بهانه سرکوب یا نادیده گرفتن حقوق و آزادی‌های سایر افراد یا گروه‌های وابسته به اقلیت‌ها باشد. این وظیفه و تکلیف ذاتی دولت‌های مترقی و سکولار این است که از حقوق و آزادی‌های گروه‌های اقلیت در برابر خواست‌ها، عواطف یا اقدام‌های محدودکننده اکثریت جامعه پشتیبانی کنند. (فرقی هم نمی‌کند این اقلیت، اقلیت فکری یا نژادی و جنسی باشد.)
 
به هر روی، به نظر می‌رسد وجود برخی از برداشت‌های نادرست از آزادی بیان و محدودیت‌های قانونی آن، موجب بدفهمی‌های جدی در فضای رسانه‌ای و فکری جامعه ایران شده است. آزادی بیان مطلق نیست و مقید است، اما این قیود هرچه باشد، به حتم باورهای مذهبی-اعتقادی عموم یا بخش خاصی از مردم نیست.