کبری قاسمی، از اعضای نخستین شورای کارکنان شرکت نفت در اهواز در جریان انقلاب ۵۷ است. او پس از انقلاب به دلیل فعالیت در مقام نماینده کارگران و کارمندان زن شرکت نفت و هواداری از سازمان فدائیان خلق در همان ۱۳۵۸ به زندان افتاد. احمد جنتی، دبیر فعلی شورای نگهبان و حاکم شرع وقت خوزستان از بازجویان او در دوران زندان بود. کبری که از ابتدای راهاندازی «رادیو زمانه» با این رسانه همراه بوده است، در گفتوگویی خاطراتش از دوران انقلاب و پس از آن را ــ که خود آغازِ بر سر کار آمدنِ «جمهوری دیوار» میخواند ــ با ما در میان گذاشت.
خفقان سلطنتی
کبری قاسمی، در سال کودتا به دنیا آمد: ۱۳۳۲. به قول خودش، زمانی پا در مسجد سلیمان به دنیا گذاشت که دوران خفقان سیاسی در ایران شروع شد و شدت گرفت. او در دوران انقلاب به تازگی ۲۰ سالگی را پشت سر گذاشته بود.
نخستین تصویری که کبری قاسمی از انقلاب به خاطر میآورد، تصویر تظاهرات چهلم کشتهشدگان قم در تبریز از تلویزیون ملی است: «به یاد دارم نخستین چیزی که دیدم، ۸ شب در اخبار تلویزیون بود که تظاهرات تبریز را نشان داد و گفت عدهای خرابکار به خیابان ریختهاند و مغازهها را به آتش کشیدهاند.» به گفته خودش اخبار رادیو تلویزیون همهاش درباره این بود که اعلیحضرت و علیا حضرت چه کردند و هرگز به نارساییها و مشکلات نمیپرداخت و نشاندادن تصاویر تظاهرات توجه او را به خودش جلب کرد.
از دیدن جسارت حرکت علنی علیه شاه خوشحال شده بود. به خاطر میآورد که از کلاس هشتم و نهم، شاه در نگاهش دیگر به کسی بدل شده بود که تمام تصمیمها را میگرفت. دوران خفقان طاقت او را هم طاق کرده بود:
«در فضای سکوت برایم به عنوان نوجوان سوالهایی پیش میآید. دبیرستانی بودم و در انشاهایم آنها را مطرح میکردم. سه بار مدیر مدرسه مرا خواست، اولین بار کلاس نهم بودم. گفت این چیزها چیست که در انشاهایت مینویسی، میگفت کلهات بوی قرمهسبزی میدهد، و تهدید کرد که مرا تحویل ساواک خواهد داد. چیزی ننوشته بودم اما، کسی جرأت حرفزدن نداشت. حتی میخواستیم جوکی درباره دربار بگوییم، آن را پچپچ میکردیم».
کبری قاسمی پس از اخذ دیپلم در ۱۳۵۱، چند سال علیرغم گرفتن نمرههای مناسب در کنکور دانشگاهها از قبولی در رشته علوم سیاسی ــ رشته مورد علاقهاش ــ بازماند. اما یکی از همکلاسیهای او که پدرش رئیس حزب ایراننوین بود، بدون کنکور به دانشگاه رفت و مطالعه رشته علوم سیاسی را آغاز کرد. او به کبری گفت که قبولی در علوم سیاسی تنها از طریق معرفینامه نهادها و شخصیتهای سیاسی یا ارگانهای رسمی ممکن است.
قاسمی بالاخره در دانشگاه جندی شاپور به تحصیل جامعهشناسی مشغول شد. در آن هنگام به عنوان کارمند شرکت نفت استخدام شده بود. همان زمان انقلاب آغازید. میگوید با آغاز انقلاب دانشجویی ۲۴ ساله بود و دیگر مسائل اجتماعی و سیاسی را میشناخت، اما بلافاصله حرفش را چنین تصحیح میکند:
«البته “میشناختم” را باید داخل گیومه گذاشت. چون جامعه بسیار بسته بود. حتی جرأت خواندن علنی یک کتاب را هم نداشتیم. یک رمان را باید مخفیانه میخواندیم. تعداد زیادی از آشناها و فامیلها و دوستهایم داخل زندان بودند. پسرعموی ۱۷ سالهام به خاطر رمان “مادر” ماکسیم گورکی به دو سال زندان محکوم شده بود. نه روزنامهها آزاد بودند و نه در رادیو تلویزیون چیز خاصی مطرح میشد. پس شناخت محدودی از آزادی و دموکراسی داشتیم».
«خمینی چیه؟»
کبری قاسمی درباره موضع خودش در آغاز انقلاب میگوید که «ضد رژیم بودم، اما کسی به ذهنش خطور هم نمیکرد که بخواهد انقلابی در ایران اتفاق بیفتد. به دنبال آزادی و دموکراسی بیشتر بودیم.»
میگوید اوایل وقتی خمینی برای انجام تظاهرات فراخوان میداد، او به عنوان یک چپگرا شرکت نمیکرد. بعدها با دوستانش تصمیم گرفتند که به تظاهرات بپیوندند و شعارهای خودشان را در دفاع از حقوق کارگران و زحمتکشان سر دهند.
آن طور که قاسمی به خاطر میآورد، در اولین راهپیماییها مردم شعار ضدشاه نمیدادند: «اولین بار شعار علیه شاه را زمانی دادیم که خودش آن اطلاعیه را داد و گفت صدای انقلاب شما را شنیدم. وقتی از رادیو شنیدم، شوکه شدم. گفتم: “چی؟ دارد میگوید انقلاب؟” احساس خیلی خوبی به من دست داده بود. اصلاً انتظار این را نداشتیم. آن موقع در شرکت نفت کار میکردم و در اعتصاب بودیم اما بیانیههایی که نخست درمیآمد، حالت صنفی داشت.»
دغدغهها و مطالباتی که او از کارگران و کارمندان اعتصابی شرکت نفت در سال انقلاب به خاطر میآورد، شبیه مطالباتی است که همین حالا کارگران در خوزستان به دنبال آن هستند: حق تشکیل سندیکای مستقل، داشتن مهد کودک برای زنان، بالارفتن حقوقها، بهبود وضعیت کارگران، …
اگر شعار علیه شاه دیرهنگام شروع شد، نام خمینی هم دیرهنگام به گوش کبری رسیده بود:
«من دانشجوی جامعهشناسی بودم و همهچیز را دنبال میکردم اما در شرایط خفقان در اخبار و … اطلاعات زیادی نبود. روزی یکی از همکارانم به حالت پچپچ به من گفت: دیشب در حسینیه اعظم علیه شاه تظاهرات شد. با خوشحالی پرسیدم: “چی شد؟ کی بودند؟ چی میگفتند؟” گفت: “میگفتند درود بر خمینی”. بلافاصله گفتم: “خمینی چیه؟” و همانجا با خودم خجالت کشیدم که چرا گفتم “چیه” و حدس زدم باید یک آدم باشد. دوباره پرسیدم: “خمینی کی است؟” جواب داد:” یادت است یک سید سال ۴۲ علیه شاه اعتراض کرد و گفته بود جرا معلمان مرد سر کلاس دختران میروند و چرا زنان باید حق رأی داشته باشند؟ این همان است.” با پوزخند پرسیدم: “حالا چی؟ میخواهد ما زنها را بنشاند در خانه و حجاب سرمان کند؟” ما که در جنوب بودیم، حتی نمیدانستیم اسم او چیست.»
کبری تعریف میکند که با هزار دردسر توضیح المسائل روحالله خمینی را به دست آورده و پس از خواندن آن، به گفته خودش، «نمیدانستم بخندم یا گریه کنم.» افسوس میخورد که کاش توضیح المسائل او را زمان شاه در اختیار مردم قرار میدادند.
پیروزی انقلاب: امیدها و سرخوردگیها
بر اساس روایت او از اعتراضات آن زمان در اهواز خشونتها علیه تظاهرات زیاد نبود. «تظاهرات برایمان حالت تفریح داشت، شعار میدادیم و بعد پراکنده میشدیم».
او خوشحالیاش را از پیروزی انقلاب پنهان نمیکند اما میگوید: «هنوز یخی لحظه پیروزی انقلاب از خاطرم نرفته. ما هنوز در اعتصاب بودیم که گفتند تمام شد، انقلاب شد، سر کار برگردید، هر چه آقا گفت، همان است. عکسهای شاه را برداشتند و عکسهای خمینی را گذاشتند».
بر خلاف راهپیماییهای اواخر انقلاب، کبری قاسمی خشونتها علیه تظاهرکنندگان منتقد اسلامگرایان حامی خمینی پس از انقلاب را بسیار بیشتر میداند. کبری قاسمی تعریف میکند که چهطور تظاهرات مستقل آنها در حمایت از حقوق کارگران به خشونت کشیده شد، که چهطور حامیان خمینی با آجر، سطل پر شن و ماسه و چیزهایی از این دست به سمت آنها حمله کردند.
پس از انقلاب، کبری که تصور نمیکرد «جمهوری اسلامی» بر سر کار بیاید، غافلگیر شده بود. پس از مدتی حجاب را اجباری کردند. او همراه دیگر زنان شرکت صنعت نفت با حجاب اجباری مخالف بودند. زنان در برابر دفتر اصلی شرکت تجمع میکنند اما هواداران خمینی با زنجیر و قمه و توهینهای جنسی به آنها حمله میکنند.
بستهشدن دانشگاهها دیگر ضربهای بود که کبری را برآشفت. این عضو نخستین شورای کارگران و کارمندان شرکت نفت پس از پیروزی انقلاب روایت میکند که چگونه احمد جنتی، دبیر فعلی شورای نگهبان و حاکم شرع آن دوران در جریان انقلاب فرهنگی یکی از دورههای خشونتبار انقلاب در خوزستان را رقم زد. به گفته قاسمی، جنتی فراخوان برگزاری نماز در لشکرآباد اهواز را داد و به مردم گفت: «دانشگاهها در دست کمونیستهایی است که میخواهند بیخدایی را رواج بدهند. آیا شما چنین چیزی میخواهید؟»
جنتی با تحریک مردم حملهای به سمت دانشگاه ترتیب داد. دانشجویان مخالف بستهشدن دانشگاهها بودند و در برابر این حمله مقاومت کردند. اما جمعیت خشمگین بسیاری از دانشجویان را کتک زدند. خشونتها کشته بر جای گذاشت. کبری به یاد دارد که با فروکردن پیچگوشتی در قلب یک دانشآموز ۱۶ ساله دبیرستانی او را از پای درآورده بودند. و آن زمان روایتهایی از فرار دختران دانشجو به نخلزارهای کنار دانشگاه جندیشاپور و تجاوز به آنها را شنیده بود.
شورا: دستاورد بزرگ
اما انقلاب تنها داستان خشونت و سرکوب نبود. کبری قاسمی یکی از دستاوردهای انقلاب را بهوجودآمدن شوراها به دست خود کارگران و کارمندان میداند. او روایت میکند که آنها چهطور در هر شعبه شرکت در شهرهای جنوب شوراهای مستقل را تشکیل دادند. در این شوراها افراد گوناگون با افکار متفاوت حضور داشتند اما مذهبیها و غیرمذهبیها دوستانه در کنار یکدیگر کار و علیه دیکتاتوری مبارزه میکردند.
اولین قدم حامیان خمینی برای تضعیف این دستاورد تشکیل انجمنهای اسلامی بود که در آنها دیگر خبری از تضارب آراء وجود نداشت و به گفته قاسمی، تنها اسلامیها میتوانستند در آنها عضو شوند:
«من از همان ابتدا، نام جمهوری اسلامی را گذاشته بودم “جمهوری دیوار”، چون دور همه چیز دیوار میکشیدند. مثلاً در مسجد سلیمان یا اهواز خانههای شرکتی دور حیاطها دیوار نداشتند و حیاطهایشان را نرده و شمشاد از هم جدا میکردند. اما پس از انقلاب به سرعت دور همهچیز دیوار کشیدند. دبیرستانی که زمان شاه میرفتم، دورش را دیواری بلند کشیدند. بین عقاید هم دیوار کشیدند: بین اسلامیها و چپها و ….»
با این حال، وقتی در شوراهای اسلامی رهبری به دست اسلامگرایان افتاد، کبری هنوز به همکاری با آنها که به قول خودش «هنوز آدمهای روشنی بودند» ادامه داد. در شورای ۶۰ نفره تنها سه نماینده زن وجود داشت: یکی نماینده کارکنان یکی از واحدها، و کبری و یک تن دیگر به عنوان نمایندگان زنان انتخاب شده بودند و در شوراها بودند.
به گفته کبری، شورا یک شورای واقعی بود. اما این شورا همچون دیگر شوراها در نقاط دیگر ایران به سرعت بسته شد. کبری با ناراحتی به خاطر میآورد که ابوالحسن بنیصدر، رئیسجمهوری وقت در آستانه توقف فعالیت شوراها گفته بود: «شورا پورا مالیده».
«من اولین وثیقه بعد انقلاب را دادم»
کبری قاسمی در پی این فعالیتها در شورای کارکنان و به خاطر هواداری از سازمان فدائیان خلق به زندان افتاد و چندماهی را در زندان گذراند.
علی شمخانی، دبیر فعلی شورای عالی امنیت ملی فرمانده سپاه خوزستان بود و احمد جنتی حاکم شرع از کبری بازجویی میکرد. کبری که ۵۸ به زندان افتاد، تنها بازداشتی سیاسی در آنجا بود. به قول خودش، «هنوز گرفتن سیاسیها مُد نشده بود». او را در بازداشتگاه دادگاه انقلاب در یک مدرسه راهنمایی در امانیه نگه داشته بودند. سالن امتحانات مدرسه به دادگاه بدل شده بود و کلاسها را به زندان تبدیل کرده بودند. تنها یک کلاس را به زندانیان زن اختصاص داده بودند و در دیگر کلاسها زندانیان مرد بودند. در قسمت زنان کارگران جنسی را گرفته بودند و به آنجا میآوردند تا آنها را «ارشاد» کنند.
کبری میگوید در زندان شکنجه جسمی نشد و رفتارها هنوز در آن ابتدا به خشونت رفتارهای سالهای پس از ۱۳۶۰ نبود، اگرچه با جریانهای چپی که از ابتدا مبارزه با جمهوری اسلامی را آغاز کردند، همان زمان بیرحمانه رفتار کردند. او اما رفتار خشن یکتن را به خاطر دارد: احمد جنتی.
دبیر کنونی شورای نگهبان در بازجوییهای قاسمی با پافشاری قصد اثبات این را داشته که فدائیان خلق به کردستان سلاح میفرستادند: «جنگ در کردستان شروع شده بود. ما از خواسته بر حق مردم کردستان دفاع میکردیم. او میخواست بگوید ما آنها را مسلح کردیم و تحریم کردیم.»
در بازجوییها، احمد جنتی به پوشش کبری ایراد وارد کرده بود: «آن موقع حجاب اجباری نبود. من دختری ۲۵ ساله بودم. لباسم آستینکوتاه بود، موهایم بلند بود و حجاب نداشتم. همینطوری به بازجویی میرفتم و وقتی آیتالله جنتی مرا میدید، داد و فریاد میکرد و میگفت تا حجاب سرش نکند، او را نمیپذیرم. چند ماه مرا بردند و آوردند و من حاضر به سرکردن حجاب نبودم. بعد از مدتی از شرکت نفت به من پیام دادند که اگر از این دیرتر آزاد شوم، نمیتوانند مرا نگه دارند و اخراجم خواهند کرد. خیلی ناراحت شدم. بخشی از هزینه خانواده با برادرم بود و بخشی با من. بالاخره به اصرار زنان مهربان همبندم یک روسری پوشیدم. یکی از آنها توری به پهنای ۱۰ ـ ۱۵ سانتیمتر، به رنگ سیاه دور سرش داشت و همان را به من داد. با همان رفتم. جنتی خیلی خوشحال شد چون انگار حرفش پذیرفته شده بود. بازجویی را انجام داد. در شرایطی بود که با مداخله آیتالله طالقانی در کردستان به توافق رسیده بودند. به قید ضمانت آزاد شدم. فکر کنم اولین وثیقه را در ایران من دادم. ۵۰ هزار تومان گرفتند و مرا آزاد کردند.»
کبری قاسمی در انتها به وضعیت کنونی جمهوری اسلامی و روی گرداندن انبوه مردم از این نظام اشاره میکند اما میگوید: «نسل جدید اکنون از ما میپرسد که چهتان بود، آیا زیرخوشی زیر دلتان زده بود که انقلاب کردید؟ اما به وضعیت آن زمان نگاه کنید، فکر کنید چرا پس مردم انقلاب کردند؟ ما حتی نمیتوانستیم یک جمله علیه حکومت بر زبان بیاوریم.» به گفته او، انقلاب برای دستیابی به آزادی، به حق مشارکت در جامعه و حق اظهارنظر رخ داد.
این که ما برای آزادی و حق مشارکت انقلاب کردیم از پیروان سوسیالیسم واقعا موجود در آن روزگار سخن شگفتی است . دو جریان اصلی انقلاب یعنی چپ گرایان و اسلامگرایان کوچکترین تصوری از دموکراسی و حقوق بشر و حق مشارکت جمعی نداشتند آخر رفتارشان بلافاصله بعد از انقلابشان اینرا ثابت میکند ( نگاه کنید به اصرار گروههای چپ در اعدام فوری و انقلابی فرماندهان ارتش و دفاع شان از محاکم شرعی و …….تحت لوای مبارزه با امپریالیسم ) از طرفی آن حجم خشونت و نفرت بعد از انقلاب زاییده فکر آدمهای پایبند به حقوق بشر نبود آخر آنچه پس از آن فاجعه 57 در کشور رخ داد از خلا و آسمان بر سر این ملت آوار نشد زمینه داشت و زمینه اش تفکر اسلام گرایی و یا مبارزه با امپریالیسم چپ گرایان ( به هر قیمتی و با هر توجیهی )بود هنوز حماقتتان را نمی پذیرید آخر کی میخواهید بفهمید که نیت شما پشیزی ارزش نداشت و آنچه اهمیت داشت عملکرد و نتیجه کار شماست و این موضوع همین الان هم درست است ( عملگرایی )
علی کوهی / 19 February 2019