شهرنوش پارسی‌پور – در چین باستان آب به معناى خطر و وحشت بود. علت این نحوه نگرش شرایط ویژه رود بسیار بزرگ زرد است. این رود عظیم طغیان‌هاى وحشتناکى دارد. در هنگام طغیان‌هاى گهگاهى که قابل محاسبه هم نیست پیش مى‌آید که رود بستر خود را تغییر مى‌دهد، در این حالت گاهى تا ۲۰۰ کیلومتر جابه‌جایى بستر دارد.

روشن است که در فاصله این ۲۰۰ کیلومتر تمامى شهر‌ها و روستاهاى سر راه خود را نابود مى‌کند و صد هزار تن را بى‌خانمان مى‌کند. بخش اعظم دولت‌هاى چین کوشیده‌اند این مشکل را حل کنند.
بنیانگزار نخستین سلسله پادشاهى چین در پنج هزار سال پیش «یو» نام داشت. او به این علت به پادشاهى رسید که ۱۳ سال از عمر خود را وقف مهار کردن این رود کرد. در این دروان حتى به خانه خود نمى‌رفت.

از آنجایى که دریاچه نیز با مفهوم آب همراه است، گاهى حس خطر را تلقین مى‌کند. آب دومین پسر یین و یانگ است و مکان او در مغرب قرار گرفته. دریاچه نماد کوچک‌ترین دختر خانواده است که در کنار پدرش قرار یافته، که البته در کنار حالت خطر نماد شادى نیز هست.

که‌اون – ستم‌دیدگى (از پا درافتاده)
سه‌خطى بالایى توئى دریاچه، شادى‌آفرین
سه‌خطى پائینى که آن آب، وحشتناک

دریاچه در بالا قرار گرفته، آب در پائین؛ دریاچه خالى‌ست، خشک شده است. تمام‌شدگى در عین حال به نحو دیگرى نیز تظاهر مى‌کند: در بالا، یک خط تاریک دو خط روشن را پائین نگه داشته است؛ در زیر، یک خط روشن در محاصره دو خط تاریک است. سه‌خطى بالایى متعلق به اصل تاریکى‌ست، سه خطى پائینى متعلق به اصل روشنایى‌ست. پس انسان بر‌تر در همه جا ستم مى‌بیند و مردمان فرودست او را در فشار گذاشته‌اند.
 

داورى
ستم‌دیدگى. موفقیت. پایدارى.
انسان بزرگ حامل خوش‌اقبالى‌ست.
سرزنشى نیست.
هنگامى که انسان حرفى براى گفتن دارد،
باور نمى‌کنند.

زمان‌هاى بدبیارى بر عکس زمان‌هاى موفقیت است، اما این زمان‌هاى بدبیارى مى‌تواند به موفقیت راهبر شود اگر که انسان درستى در میدان باشد. هنگامى که انسانى قوى رودررو با بدبیارى‌ست، به رغم تمامى خطرات شادمان باقى مى‌ماند، و این شادمانى سرچشمه موفقیت بعدى‌ست؛ این پایدارى‌ست که قوى‌تر از سرنوشت عمل مى‌کند. آن کس که اجازه مى‌دهد روانش از ستم‌دیدگى بشکند، بدون شک موفقیتى در پیش ندارد. اما اگر بدبیارى تنها او را خم کند، باعث قدرتى در او مى‌شود تا در برابر مصیبتى که خودنمایى مى‌کند واکنش نشان دهد. هیچ انسان حقیرى قادر به انجام این‌کار نیست. تنها انسان بزرگ است که خوش‌اقبالى را جلب مى‌کند و بدون سرزنش باقى مى‌ماند. این واقعیتى‌ست که براى مدتى نفوذ مؤثر او به زیر سؤال مى‌رود، چرا که کلامش هیچ تأثیرى ندارد. پس در نتیجه مهم این است که در هنگام بدبیارى در درون قوى مانده و در استفاده از کلام مقتصد باشیم.

انگاره
هیچ آبى در دریاچه باقى نمانده است:
انگاره از پادرافتادگى.
از این قرار انسان بر‌تر زندگى‌اش را در خطر مى‌اندازد
تا از اراده‌اش پیروى کند.

هنگامى که آب در پائین جارى‌ست، دریاچه باید خشک شده و تمام شود. این سرنوشت است. این در زندگى انسانى نمایشگر بدبیارى در تقدیر است. در چنین زمانى انسان کارى نمى‌تواند بکند مگر به اکراه رضایت دادن به تقدیرش و در‌‌ همان حال با خود سرراست باقى بماند. این مربوط مى‌شود به عمیق‌ترین لایه حضور او، که به تنهایى بر‌تر از تمامى حوادثى‌ست که تقدیر ناسازگار به همراه مى‌آورد.

خط‌ها
شش در خط آغازین یعنى:
فرد پریشان‌احوال زیر درختى بى‌بار و برگ نشسته
و در دره‌اى دلتنگ سرگردان است.
براى سه سال هیچ چیز نمى‌بیند.

سر خود را به دیوار مى‌کوبد و در پیامد آن احساس می‌کند که دیوار به او ستم مى‌کند

هنگامى که بدبیارى به تقدیر انسان بدل مى‌شود، نکته مهم این است که پیش از هر چیز قوى مانده و بر مشکلات درونى غلبه کند. اگر ضعیف است، مشکلات بر او غلبه مى‌کند. پس به جاى آنکه راه خود را برود، زیر درختى خشک نشسته باقى مى‌ماند و در در ژرفاى غم و اندوه فرو مى‌رود. این‌کار موقعیت را نا‌امیدکننده‌تر از پیش مى‌کند. چنین حال و هوایى برخاسته از اوهام درونى‌ست که باید به هرشکل ممکن بر آن‌ها غلبه کرد.
 

نه در خط دوم یعنى:
شخص در هنگام خوردن و نوشیدن فرسوده است.
مرد با زانوبند سرخ در حال آمدن است.
قربانى کردن مطلوب است.
نیرو به خرج دادن باعث بداقبالى‌ست.
سرزنشى نیست.
این تصویرى از حالت فرسودگى درونى‌ست.

در ظاهر همه چیز خوب است؛ شخص مى‌خورد و مى‌نوشد. اما او از عادت‌های زندگى در رنج است، و به‌نظر مى‌رسد هیچ راهى براى خلاصى از دست آن‌ها وجود ندارد. بعد کمک از بالادست مى‌آید. یک شاهزاده –در چین باستان شاهزاده‌ها یک زانوبند سرخ مى‌بستند– در جست‌وجوى یارى‌رسانندگان قابل است. اما هنوز موانعى وجود دارد که باید بر آن‌ها غلبه کرد. پس مهم این است که با این کارشکنى‌ها در قلمرو نادیدنى‌ها و از طریق قربانى کردن و دعا و نیایش برخورد کرد. قدرت‌نمایى بدون آمادگى گرچه که از نظر اخلاقى اشتباه نیست، به نابودى منجر مى‌شود. اینجا باید بر یک موقعیت ناپسند، با یارى صبر و تحمل روحى غلبه کرد.
 

شش در خط سوم یعنى:
انسانى به خودش اجازه مى‌دهد که از طریق سنگ ستم ببیند،
و در خارزار و تیغ‌زار خم شود.
او به خانه‌اش وارد مى شود و همسرش را نمى‌یابد.
بداقبالى.

این نمایشگر انسانى‌ست که در زمان‌هاى بدبیارى بى‌قرار و مردد است. در آغاز مى‌خواهد پیش برود، بعد با موانعى برخورد مى‌کند، که در حقیقت تنها زمانى به معناى ستم هستند که با بى‌احتیاطى با آن‌ها برخورد شود. او سر خود را به دیوار مى‌کوبد و در پیامد آن احساس مىکند که دیوار به او ستم مى‌کند. بعد به چیزهایى تکیه مى‌کند که در خود هیچ سطح اتکایى ندارند و صرفاً در هنگام تکیه دادن به آن‌ها خطرناک مى‌شوند. پس در نتیجه او بى‌آنکه به نتیجه برسد به خانه‌اش بازمى‌گردد، تا در آنجا به عنوان بدبیارى تازه دریابد که همسرش در خانه نیست. کنفسیوس درباره این خط مى‌گوید:
اگر انسانى به خودش اجازه دهد که به وسیله چیزى تحت ستم قرار گیرد که نبایستى او را تحت ستم قرار دهد، بدون شک مواجه با بدنامى مى‌شود. اگر به چیزهایى تکیه کند که نباید بر آن‌ها تکیه کرد، بدون شک زندگى‌اش به مخاطره خواهد افتاد. براى آن کس که بى‌آبرو شده و در خطر است، ساعت مرگ نزدیک است؛ پس او چگونه مى‌تواند هنوز همسرش را ببیند؟
 

نه در خط چهارم یعنى:
او بسیار آرام، ستم‌دیده در کالسکه زرین مى‌آید.
تحقیر، اما در آخر کار به مقصود نائل شدن.

انسانى ثروتمند نیاز مردم فقیر را مى‌بیند و مایل است به کمک آن‌ها برود. اما به جاى آنکه با سرعت و نیرو، در جایى که نیاز هست عمل کند، با تردید و تأمل دست به عمل مى‌زند. پس با کارشکنى مواجه مى‌شود. آشنایان ثروتمند و قدرتمند او را به محفل خود نزدیک مى‌کنند؛ او مجبور است همانند آن‌ها عمل کند و نمى‌تواند از آن‌ها کناره گیرد. پس خود را در نگرانى بزرگى محصور مى‌بیند. اما مشکل گذراست. قدرت حقیقى طبیعت او بر اشتباهى که مى‌کند سایه مى‌اندازد، و به هدف مى‌رسد.

نه در خط پنجم یعنى:
بینى و پاى او بریده مى‌شود.
ستم از دست مردى با زانوبند ارغوانى.
شادى به آرامى مى‌آید.
پیشکش هدایا و گلاب‌جات مطلوب است.

 

انسانى که خوش‌قلب و مردم‌دوست است از بالا و پائین تحت فشار است (این معناى بریده شدن بینى و پاست.) او هیچ کمکى در میان مردمى که کارشان خدمت به مردم است پیدا نمى‌کند (وزیران زانوبند ارغوانى مى‌بستند.) اما کم‌کم حوادث چرخش مطلوبى مى‌کنند. تا آن زمان برسد، شخص باید براى تسلاى درونى روى به معنویات بچرخاند، و خونسرد باقى بماند، و براى بهتر شدن وضعیت نماز خوانده و پیشکش نذر کند.
 

شش در خط بالا یعنى:
او از طریق گیاه خزنده تحت ستم قرار گرفته است.
او حرکت مى‌کند و مى‌گوید، «حرکت پشیمانى مى‌آورد.»
اگر شخص از این‌کار احساس پشیمانى کند و آغازى را بیاغازد،
اقبال خوش از راه مى‌رسد.

انسانى به دلیل تعهداتى که به‌راحتى قابل شکستن هستند تحت فشار است. اندوه نزدیک به اتمام است، اما همچنان بى‌تصمیم باقى مانده است؛ او همچنان زیر نفوذ شرایط پیشین است و از این مى‌ترسد که اگر حرکت کند باعث پشیمانى بشود. اما به محض اینکه بر وضعیت چنگ انداخته، شرایط روانى خود را تغییر دهد، و تصمیم قاطعى بگیرد، بر فشار غلبه مى‌کند.
 

در همین زمینه:

::برنامه‌های رادیویی شهرنوش پارسی‌پور در رادیو زمانه::
::وب‌سایت شهرنوش پارسی‌پور::