پانتهآ بهرامی- «ما بیرون زمان ایستادهایم/ با دشنه تلخی بر گردههایمان…»، این قطعه شعر شاملو را میتوان نمایی از فیلم «حتی خاکستری هم احساس آبی دارد» اثر نگین شریفزاده دانست.
فیلم با فضای قهوهای خود و با چیدهمانی از نشانههای طبیعی مثل ماه، درخت، پرنده، برگ و ترکیب آن با موسیقی نگار بوبان فضای بسیار غمانگیز و پرانتظار دوران ما را به تصویر میکشد. هرچند فیلم عاری از عناصر داستانیست و فیلمساز به گونه آبستره و انتزاعی کار کرده است.
بازتابی از احساسات اجتماعی
قطعه «نوبت آخر» کار نگار بوبان نوازنده و خواننده ایرانیست که یکی از اشعار شاملو را دستمایه کار خود قرار داده است، آذینبخش این فیلم یک نقاشی متحرک هشت دقیقهایست که در جشنواره سیار نیویورک در آوریل امسال به نمایش درآمد. جشنواره اختصاص به هنرهای نمایشی داشت. نگین شریفزاده درونمایه اثر را اینگونه توضیح میدهد:
نگین شریفزاده – بازتابی از احساسات اجتماعی زمان است و در عین حال هم شاید یک زمان ویژه که شاملو آن موقع در نظر داشته و این شعر را گفته. ولی یک بیزمانی هم در آن نهفته است، حتی این شعر میتواند آیینه جامعه امروز معاصر ما باشد و یک حالت تعلیق متداوم و نابودی مستمری را در آن نشان میدهد. فکر میکنم اساساً اسم و نامگذاری فیلم از همین حس آمده است. مثل فیلمهای دیگر ساختار روایتی مشخصی را دنبال نمیکند. فیلم تلفیقیست از حکایت و انتزاع. یعنی جاهایی احساس میکنی که از عناصر و نشانههایی استفاده شده که فکر میکنید حکایتی پشتش هست و در حالی که تلفیقی از حکایت و یک نوع حالت انتزاع را هم بیان میکند. شاید بیننده بتواند یک خط داستانی را خود در فیلم پیدا کند ولی این بستگی به حس بیننده دارد من فقط میخواستم بازتاب یک شرایط، یک حالت حسی را به بیننده منتقل کنم.
در مورد طبیعت باید اعتراف کنم که فضای موسیقی و فضای شعر شاملو خیلی مرا به سمت طبیعت میکشاند و وقتی که کار میکردم، و طرح میزدم که چگونه شخصیتها را بسازم، بعضی جاها میدیدم تلفیق عناصر که در طبیعت پیدا میکنم همراه با کار دستساز من (چه من از قلمرو مجسمهسازی میآیم) خیلی به فضاسازی من کمک میکند و احساس میکردم که فضاسازی مرا قویتر میکند و آن حس را بهتر منتقل میکند. به خاطر همین بود که مستقیماً از عناصر طبیعی استفاده کردم. یعنی رفتم پارک برگهای مختلف جمع کردم و آوردم، تست گرفتم که ببینم کدام بهتر جواب میدهد. یا قسمتی بود که مجسمه درخت را ساختم. اصلاً شاخههایش را در طبیعت پیدا کردم. مجسمه درخت که میبینید تلفیقی از شاخههای طبیعی با موم است. وقتی که باز برای هر کدام از فریمها عکس گرفتم، دیدم که چقدر بهتر جواب میدهد تا اینکه بخواهم عنصر طبیعی را بگیرم، قالب بگیرم، مصنوعیاش را بسازم. دیدم این کار جواب نمیدهد: اینکه خود عنصر طبیعی مستقیماً در کار دخیل باشد، خیلی بهتر آن فضا را منتقل میکند.
زنی که تجربه زمان را بهدوش میکشد
بهجز شخصیتهایی که در قالب ماه، پرنده و درخت که عناصر طبیعی هستند و در این نقاشی متحرک دیده میشوند، چهره زن شخصیت قالب انسانی فیلم است. این چهرهها گاهی با قطره آبی خدشهدار میشود و گاهی با ماه به مراوده میپردازد وگاه در خلاء در نوسان است. نگین شریفزاده میگوید:
نگین شریفزاده، هنرمند ایرانی مقیم نیویورک
نگین شریفزاده – یک جایی شاید خیلی جنبه شخصی برای من داشته و نگاه شخصی من روی این حس اجتماعی زمان بوده و شاید ناخودآگاه در قسمتی اتفاق افتاده که من اصلاً چهره زن را انتخاب کردم. فکر میکنم کلاً زن در هر اتفاق اجتماعی ـ سیاسی نقش کلیدیی دارد. یعنی هم میتواند خیلی قویتر یک حرکت را جلو ببرد، هم میتواند آسیبپذیری بیشتری داشته باشد. شاید این دو جنبه و نقش کلیدی زن و اینکه خب خودم هم زنم باعث شد که من اصلاً با تصویر زن کار کنم. در قسمتی از ساخت فیلم خیلی ارتباط شخصی با شعر و موسیقی پیدا کردم و شاید قسمتی هم بازتابی از تجربه زندگی خودم بوده. نمیخواستم مستقیماً چهره خودم باشد. ولی چهرهای را انتخاب کردم که فکر کردم میتواند صورتی باشد که ته چهرهای از خودم دارد. ولی روند انتخاب پروسه آگاهانهای نبود. موردی بود که بعداً به آن فکر کردم که چرا اصلاً من با چهره زن داستان فیلم را شروع کردم. پروسه انتخاب تصویر زن ارتباط شخصی خودم بود با موسیقی. نمیخواستم نقد مستقیمی روی زنان در جامعه ایران داشته باشم.
عناصر دستساز در نقاشی متحرک
نگین شریفزاده از قلمرو مجسمهسازی میآید و این تجربه نگین، نقاشی متحرک وی را از انیمیشنهای متداول جدا میسازد. همه نشانههای فیلم نه به صورت نقاشی و یا با کامپیوتر، بلکه دستساز است. خود او روند کار و جرقه اولیه کار را این گونه بیان میکند:
نگین شریفزاده – جرقه اصلی این کار آشنایی با نگار بوبان بود. من با نگار بوبان سال ۲۰۱۰ در نیویورک آشنا شدم. موقعی بود که نگار داشت آلبوم جدیدش را تدوین میکرد – به اسم «بههنگام». من خیلی مجذوب فضای موسیقی نگار شدم. او نه تنها احترام خاصی دارد به موسیقی سنتی ایرانی، بلکه حتی بداههنوازیهایی انجام میدهد که خیلی شبیه به فضای موسیقی جاز و بلوز است. من خیلی خوشم آمد از تداخلی که در موسیقی نگار است و این آهنگ خاص را از این آلبوم انتخاب کردم. دلیل اصلیاش این است که خیلی توانستم با آن ارتباط برقرار کنم. یک فضای غمآلود اجتماعی را تصویر میکند. از داستان امروز اجتماع ایران صحبت میکند.
نگار شعر آهنگ «نوبت آخر» را از مجموعه شعر «شبانه» اثر احمد شاملو الهام گرفته است. مجموعه شبانه شاملو، و ابراهیم در گلستان. با نگار درباره ارتباطی که موسیقیاش با فضای شعر شاملو داشت، صحبت کردم و این به من کمک کرد تا بتوانم برای این فیلم تصویرسازی کنم. سابقه کاریم در هنرهای تجسمی و نمایشی است. دنبال راهی میگشتم که بتوانم یک زبان جدید برای گفتن یک داستان یا یک روایت پیدا کنم و فکر کردم که تلفیق مجسمهسازی با هنر نمایشی میتواند پاسخگو باشد. این بنای کار من برای نقاشی متحرک و یا انیمیشن بود. در نتیجه تمام عناصری را که در این فیلم میبینید، دستی ساختم. یعنی هرکدامشان حالت مجسمهای دارند. یعنی از تکنیک کار مجسمهسازی استفاده کردم که این عناصر را بسازم، بعد آوردمشان توی بستر یک داستان. به شکل قدیمی و سنتی انیمیشن کار کردم. یعنی هر قسمتی از این فیلم هر فریماش عکاسی شده. به این دلیل انیمیشنهای قدیمی زمان و کار زیادی میبرند. در ارتباط تنگاتنگ با نگار بودم هر قسمتی که طرح میزدم و کار میکردم، چون این کار در گفتوگو با موسیقی نگار بود، من آن را برای نگار میفرستم و ما روزها باهم صحبت میکردیم. حتی ساختاری که خانم بوبان با آن این موسیقی را ساخته، روی اینکه من چه جوری عناصر را حرکت بدهم و داستان را جلو ببرم تأثیر داشت.
سختی کار این بود که خیلی با فضای کار دیجیتال تفاوت داشت. یعنی در فضای دیجیتال شما خیلی راحتتر میتوانید تدوین کنید. روند کار کوتاهتر است. میخواستم در فیلم اثر کار دست مشخص باشد. این فیلمیست که با دست ساخته شده و جلو رفته. خیلی با فضای ساخت فیلم دوران کنونی ما فرق میکند. خود آن صورتها یا آن عناصر درخت و یا آن پرنده، همه آنها شخصیتهای فیلم من هستند که دارند داستان را جلو میبرند.
شخصیتها را از روی فضای شعر انتخاب کردم. ولی نه به این مفهوم که همه عناصری را که در شعر آماده بخواهم عیناً و یک به یک در فیلم بکار ببرم. تنها آنهایی را که برایم مهم بود، در فیلم بهکار بردم. مثل ماه. فضای انتظاری که در شعر خیلی از آن صحبت میشود، این است که یکجایی اصلاً یک فضای خیلی سورئالی داریم که میگوید نه روز است و نه شب. یعنی اصلاً انگار هیچی نیست و فقط یک فضای خالیست که انگار همه فقط منتظر هستند.
فکر کردم از چه وسیلهای میتوانم استفاده کنم تا بتوانم فضاسازی کنم. تفکر به شعر مرا به سمت استفاده از نقاشی متحرک آورد، چه داستان آن قدر موضوع حسی است که فکر نمیکنم هیچ جوری در فضای دیجیتال قابل کار باشد و آن حس را منتقل کند. یعنی عناصر طبیعی مثل همان برگ و شاخه و چیزهایی که من از طبیعت مستقیم آوردم و قاطی کار دستساز خودم کردم توانست فضای کار را برجسته کند. مدل این کار خیلی تجربیست. یعنی این جوری نیست که من مثلاً در حالت سنتی ساخت انیمیشن طرح داستانی ثابتی داشته باشم و بعد حتماً بنا به آن طرح جلو بروم. در خیلی جاها اصلاً حرکت شخصیتها را عوض کردم. وقتی کل کار ساخته شد هارولد ماوس که تدوینگر است، تدوین دیجیتالی فیلم را بهعهده گرفت تا بتوانم در این فضا عواملی را میخواستم و در فضای کاری دستی و مجسمهای جواب نمیداد، عوض کنم.
حتی ماه نیز از این انتظار آسیب دیده
و سخن آخر را به اول فیلم اختصاص دادهام. در ابتدای فیلم ماهی متحرک به طرف چهره زنی میرود، ماهی که در انتظار است و در روند حرکتش خونین در انتظار است. درختهایی که نشانههای ریشههای کهن از فرهنگی کهن است و چهره زنی که با نگاهش مرتب به آبیاری این ریشهها میپردازد. نگین شریفزاده میگوید:
نگین شریفزاده – فضای کلامی شعر، برای من حس انتظار را تداعی کرد، این نومیدی و انتظار کاملاً برجسته بود. این انتظار برای هیچ مستمر شده که حتی ماه هم آسیب دیده و به گریه افتاده و اصلاً نمیتواند نقش طبیعی خودش را بازی کند. ماهی که در آسمان است و مثلاً در شب قرار است روشنایی دهد. یعنی اصلاً اینقدر این نومیدی و این حالت انتظار مستمر شده که پدیدههای طبیعی را هم درگیر خودش کرده. آنها ناراحتاند، آسیب دیدهاند، مجروح شدهاند، گریه میکنند یا… برای من چنین حالتی داشت.
به خاطر همین است که از ماه به آن شکل حرکت میکند. ماهی که در داستان من هست آن قدر آبستره و انتزاعی است که حال طبیعی خودش را ندارد. اصلاً حرکتش حرکت طبیعی ماه نیست. یعنی فکر میکنم که بیشتر دلم میخواست نشان دهم که اینقدر این حالت انتظار مستمر شده که روی عملکرد پدیدههای طبیعی هم اثر گذاشته. یعنی مثل شب و روز که آنقدر عادی شده که به آنها فکر نمیکنیم. ولی آنقدر این حالت انتظار برای هیچ که با یک نومیدی همراه است، آنقدر این حس قوی و سنگین شده که حرکت و عملکرد پدیدههای طبیعی را هم دچار مشکل کرده. یعنی آنها هم آسیب دیدهاند. یعنی فقط این آسیب روی روان انسانها و زندگی اجتماعی انسانها نبوده. اصلاً این آسیب روی کره زمین بوده و بر روی تمام پدیدههای طبیعی اتفاق افتاده است.
ایمیل گزارشگر:
pantea. bahrami@yahoo. com
در همین زمینه:
::گزارشهای پانتهآ بهرامی درباره آثار نگین شریفزاده در رادیو زمانه::
::پانتهآ بهرامی در رادیو زمانه::
ویدئو: بخشی از انیمیشن” حتی خاکستری هم احساس آبی دارد “ساخته نگین شریفزاده