شهرنوش پارسیپور – بهراستى چند درصد از دختران، قربانى زناى با محارم هستند؟ آمار آمریکائیان نشان مىدهد که از هر سه دختر یکى و از هر هفت پسر یکى در کودکى مورد تجاوز پدر یا پدربزرگ قرار مىگیرد. در ایران البته ما آمار رسمى نداریم، چون گویا مجازات پدرى که به دخترش تجاوز کند مرگ است. در نتیجه مردم هیچ گزارشى از بابت این مسائل به مقامات مسئول نمىدهند.
چند سال پیش، همزمان با انقلاب اسلامى، در خبرهاى روزنامه خواندیم که سر مردى را با شمشیرى که لبه کندى داشته بریدهاند. خبر وحشتناکى بود، و چون اغلب کارهاى جمهورى اسلامى در آن مقطع ترسناک بود خبر چندان جدى گرفته نشد. بعدتر اما متوجه شدیم که شخص کشتهشده به سه دخترش تجاوز کرده بوده است.
پس در نتیجه در ایران نیز از این اتفاقات بهفراوانى رخ مىدهد، اما جامعه و دولت هردو در این زمینه ساکت هستند و افشاگرى نمىکنند. فهیمه یکى از قربانیان این حوادث است که من بهطور اتفاقى به او برخوردم. البته من زن دیگرى را هم مىشناسم که مورد تجاوز پدر قرار گرفته است. در زندان نیز با دختر بچهاى برخوردم که مورد تجاوز پدربزرگش قرار گرفته بود. کم و بیش مىتوان باور کرد که این دکانىست براى روسپىسازى. در جامعه ما پافشارى مىشود که دختر باید باکره باشد و در هنگام ازدواج این بکارت را به خانه بخت ببرد. در عمل اما دختران زیادى در درون خانواده مورد تجاوز قرار مىگیرند. ظاهراً راهى در برابر آنها نیست الى فحشا.
فهیمه البته روسپى نشد، چون طبع روسپى نداشت، اما زندگى بسیار سختى را از سر گذراند. نخستین بارى که پدر فهیمه به او تجاوز کرد بچه پنج سال داشت. این حادثه در شهر مقدس مشهد رخ داد. مادر به همراه تنى چند از اقوام که از تهران آمده بودند به حرم رفته بوده است. فهیمه با پدر در خانه تنهاست. مرد او را بر سبیل نوازش به پیش خود مىخواند و کار نوازش از حد مىگذرد. فهیمه هرگز جرأت نمىکند در این باره با مادر بىسوادش حرف بزند. از آن پس هرگاه خانه خلوت است پدر به سراغ دختر مىآید.
شهرنوش پارسیپور: تهران جمعیتی با سرنوشت فهیمه را به دنیا هدیه داده است، و دنیا این مردمان را همیشه در حاشیه نگه داشته است.
فهیمه اعتراف مىکند که انجام اینکار به نحوى براى او وحشتانگیز بوده که واژهاى براى بیان این حس پیدا نمىکند. او در زمانهایى که مادر از خانه بیرون مىرفته به پشت بام پناه مىبرده و با میخى که به دیوار بوده درد دل مىکرده. احساس بچهگانهاى باعث مىشده فکر کند که این میخ براى خدا خبر مىبرد. این حس گفتوگو با خدا از طریق میخ آنچنان قوى مىشود که بعدها و تا به امروز فهیمه همیشه با خدا حرف مىزند. در حقیقت همین نزدیکى به احساس خدا او را از افتادن به دام فحشا نجات داده است.
فقر خانوادگى فهپیمه را پاىبند خانه نگه داشته بوده. اما او اعتراف مىکند که براى مدت زمان کوتاهى دچار این توهم بوده که پس با هرکس مىتوان همخوابه شد. در عین حال بیدا شدن حس جنسى در کودکى عواقب ترسناکى داشته. او دچار عطش جنسى بسیار شدیدى شده بوده. نفر دومى که به او تجاوز مىکند، و فهیمه اعتراف مى کند که خودش در جلب این مرد نقش بازى کرده، شوهر خواهر اوست. قبح رفتار جنسى که در زندگى او از میان رفته بوده و این توهم که هرکس با هرکس مىتواند بخوابد باعث این رابطه شده بوده است. مىگوید متوجه نبوده که با انجام اینکار دارد به حریم زندگى خواهرش تجاوز مى کند. اینک اما هر پسرى را که مى بیند دچار کشش جنسى نسبت به اوست. بدن دستمالى شده او دائم طلب مرد مىکرده است. از سوى دیگر احساس شدید مذهبى که باعث نماز و روزه مدام او بوده، در کشاکش با میل جنسى قرار مىگیرد.
در کلاس دوم دبیرستان او را از مدرسه بیرون مىکنند. دلیل این امر نامه عاشقانهاىست که براى او به نشانى مدرسه مىآید. هنگامى که مدیر دبیرستان او را براى اداى توضیحات به دفتر مىخواند، فهیمه طغیان مىکند و با مدیر بهتندى و خشونت حرف مىزند. دختر فقیر است و هیچ پشتیبانى ندارد و مدیر دبیرستان که از رفتار او برآشفته است وى را از مدرسه بیرون مىکند.
فهیمه با یک راننده کامیون ازدواج مىکند. ظاهراً مرد در شب زفاف پىجوى دستمال عفاف نبوده است. شاید حدس مىزده که دختر باکره نیست. هرچه هست این ازدواج چند سالى دوام مىآورد، اما فهیمه که در مدرسه با دختران سطح بالایى برخورد داشته دوست ندارد همسر یک راننده کامیون باشد. از سوى دیگر آشفتگى جنسى روانى که دچار آن بوده مزید بر علت مىشود.
فهیمه با مردى آشنا مىشود که به نظرش از گروه اجتماعى بالاترى بوده. خبر که به شوهر مىرسد دچار غضب ترسناکى مىشود. او در یک لحظه جنون عکس فهیمه را چاپ مىکند و به عنوان زن زناکار در تمام سطح شهر مشهد پخش مىکند. روشن است که فهیمه دیگر نمىتواند در این شهر زندگى کند، و روشن است که مردى که در سر راه او قرار گرفته فرار را برقرار ترجیح دهد. فهیمه اما سه بچه دارد و نمىداند چه باید بکند. شوهر که از شدت خشم در مرز جنون است بچهها را از او مىگیرد.
فهیمه تک و تنها راهى تهران مىشود. مدتى در یک کارخانه به عنوان کارگر کار مىکند، بعد به عنوان کارمند، یک درجه ارتقاء مییابد. اما همیشه عصبى و خشمگین است. اعتراف مىکند که نیاز شدید جنسى در او به گونهاى بوده است که قدرت انجام هر کار دیگر را از او سلب کرده بوده است. چنین است که دو بار ازدواج مىکند. در هردو ازدواج مسئله مهم فرونشاندن آتش شهوت بوده است. روشن است که چنین ازدواجهایى نمىتواند دوام بیاورد. فهیمه خشمگین که هیچگاه نماز و روزهاش قطع نمىشود، اینک در حالتىست که هرگز به خودش اجازه نمىدهد روابط آزاد داشته باشد.
در آغاز انقلاب اسلامى او یکى از کسانىست که در خیابان مىدود و به نفع خمینى شعار مىدهد. خشم او باید جهتى پیدا کند. انگیزههاى اصلى این خشم در زیر خاکستر پنهان شده است. اما نفرت از پدر همانند تیرى به سوى شاه به مثابه پدر ملت مىچرخد. او در یکى دو سال نخست انقلاب بسیار شاد و راضىست، بعد اما چهره کریه واقعیت از زیر ابر توهم بیرون مىآید.
این جمهورى براى فهیمه که به رغم مذهبى بودن بىحجاب است، جایى نمىشناسد. فهیمه نیز به خیل مهاجران مىپیوندد و سر از سوئد در مىآورد. در اینجاست که آتش احساس جنسى او، که اغلب به صورت خشمى مهار نشده بروز مىکند، ناگهان فرو مىنشیند. لشکر سرما در جوار ملتى آرام و متین در برابر او سر بلند مىکند. پدر نیز مرده است و یکى از دلایل اصلى خشم دائمى فهیمه از میان رفته است. اینک وقت او اغلب بر سر این صرف مىشود که جهت قبله را بیابد. اما در سوئد است که بهشمارى افراد مشابه خودش برخورد مىکند؛ افرادى که خشمگین بودهاند چون خشمگین بودهاند. اینک در سرماى ده درجه زیر صفر و در فضایى که طنین آرامشش هر خشمى را فرو مىنشاند، آنان به بحث و گفتوگو با یکدیگر مشغولند. چنین است که من فهیمه را یافتم و ساعتها با یکدیگر گفتوگو کردیم.
او حداقل سالى یک بار به ایران مى رود. سالهاست که بچههایش را دوباره بازیافته است، و آنان با خشمى ناشى از درد بىمادرى پذیراى او شدهاند. هیچکدام نمىدانند که فهیمه از چه آتشى عبور کرده است. او هرگز در مورد مسائل زندگى خصوصىاش با آنها حرف نزده است؛ و حقیقت این است که تهران در حد فاصل سالهاى پیش از انقلاب به طور دائم میزبان مردمانى همانند فهیمه بوده است. مردمى که به دلیلى از دلایل امکان زندگى در شهرستان یا روستا را نداشتهاند. تهران این جمعیت را به دنیا هدیه داده است، و دنیا این مردمان را همیشه در حاشیه نگه داشته است.
در همین زمینه:
::برنامههای رادیویی شهرنوش پارسیپور در رادیو زمانه::
::وبسایت شهرنوش پارسیپور::
از گزاره ی”در ایران امکان پخش خبر این موارد و آمار گیری وجود ندارد” نتیجه گرفته شده “پس در نتیجه در ایران خیلی از این اتفافات میافتد” واقعا این دو تا چه ربطی بهم دارن؟
کاربر مهمان / 11 May 2012
من هم خواستار منبع آمار زنای محارم در آمریکا هستم
کاربر مهمان / 07 May 2012
آمار آمریکائیان نشان مىدهد که از هر سه دختر یکى و از هر هفت پسر یکى در کودکى مورد تجاوز پدر یا پدربزرگ قرار مىگیرد؟
خانوم پارسی پور این آمار رو از کجا آوردید؟ من که توی این ده سالی که آمریکا هستم همچین چیزی در اینجا در این حد و نصاب ندیده و نشنیده ام! اتفاقا کاملا برعکس اکثر خانواده ها بسیار نسبت به فرزندانشان حساس هستند! نه این که اصلا نباشد ولی این آمار شما بحث برانگیز است! لطفا برای اثبات ادعا منبع این آمار را حتما قید کنید.
نیما / 07 May 2012
من دیدگاه نیما را دوباره میپرسم و بر پاسخ شما سرکار خانم پارسی پور شکیبایی میکنم.
میلاد آقایی / 07 May 2012
لطفاً منبع آمار داستانتان را ذکر کنید. ممنون
کاربر مهمان / 07 May 2012
این آمار از کتاب The Courage to Heal که به همین مسيله اختصاص دارد استخراج شده.
شهرنوش پارسی پور
کاربر مهمان شهرنوش پارسی پور / 08 May 2012
روايت بسيار غمانگيز و قابل تأملي است. توصيف جانداري است از روند گذار جامعه در سطح زندگي روزمره. از خانم پارسيپور به خاطر انتشار اين روايت سپاسگزارم. اي كاش، خانم پارسيپور ميتوانستند آن فرد را تشويق كنند، تا زندگي خود را روايت كنند. انگيزهيابي براي خودروايتگري، به خودي خود، ميتواند فشارهاي روحي ناشي از تجربه اينگونه زندگي را كمتر كند و زمينه را براي گسترش و تعميق حس انزجار از چنين رفتارهايي فراهم سازد.
دوباره از خانم پارسيپور سپاسگزارم
زرير زربخش / 08 May 2012
با سلام. خانم پارسی پور من از استرالیا تماس می گیرم. من اخیرن کتاب داستانی منتشر کردم. آیا می توانم این افتخار را داشته باشم که یکی از آنها را برای شما بفرستم؟ خوشحال می شوم از طریق ایمیل جوابم را بدهید. با تشکر.
کاربر مهمانفریدون / 08 May 2012
آمار درست این است: از هر سه دختری که در کودکی مورد آزار جنسی قرار گرفته اند. یکی توسط اقوام بوده.
و البته حدود یک چهارم دختران در آمریکا مورد آزار جنسی قرار می گیرند. این یعنی اون عددی که خانم پارسی پور دنبالش اند کمتر از ۸ درصد که البته هنوز قابل توجه و نوشتن مقاله رو توجیه می کنه.
منبع:
http://www.ptsd.va.gov/public/pages/child-sexual-abuse.asp
http://journalistsresource.org/studies/government/criminal-justice/global-prevalence-child-sexual-abuse/
کاربر مهمان / 09 May 2012
دوست مقیم استرالئا
لطفا با اَ میل من تماس بگیرید: [email protected]
کاربر مهمان شهرنوش پارسی پور / 09 May 2012
این مشکل منحصر به خانم پارسی پور نیست ( گرچه در ایشان بیشتر دیده می شود )
بیشتر رسانه های ایرانی و خارجی و مقاله نویس ها با آمار و عدد و رقم و به ویژه با فاکت ها و شواهد علمی مشکل دارند.
پویان / 09 May 2012