نازنین موسوی – چه بسیار خوانده و شنیده‌ایم که زنان در خانه بی‌مزد و منت کار می‌کنند، در حالی‌که بر کار آن‌ها ارج گذاشته نمی‌شود و حضور آن‌ها در خانه و انجام کارهای منزل شغل محسوب نمی‌شود. در این قسم یادداشت‌ها و گزارش‌ها زنان اغلب در موضعی قرار داده می‌شوند که تو گویی خود هیچ نقش و عاملیتی در این زمینه ندارند.

زنان در «مناسبات مردسالارانه» جامعه‌ای مردسالار، به واسطه تعریف مردان از ایشان به عنوان «دیگری»، سوژه می‌شوند. به واقع نظم نمادینی که برآمده از چنین مناسباتی است از ایشان سوژه می‌سازد. در عین حال اگرچه درست است که زنان در «مناسبات مردسالارانه» جامعه‌ای مردسالار، به واسطه تعریف مردان از ایشان به عنوان «دیگری» سوژه می‌شوند، اما به هر صورت در ادامه این روند بی‌تاثیر نیستند. چراکه به تعبیر ژیژک اگرچه نظم نمادین یا دیگری بزرگ مقدم بر ما است و از طریق ما سخن می‌گوید، اما در عین حال این نظم برآمده از «یک ناکامی یا متشکل از یک فقدان بوده. فقدانی که‌‌ همان سوژه است و شیوه‌ای که ما برای انسجام بخشیدن به این عناصر امر نمادین بر‌می‌گزینیم و برای خود روایت می‌کنیم از آن خود ما است.» (مایرز؛ ۱۳۸۵)

به بیان دیگر و شاید ساده‌تر همه‌ آنچه نظم نمادین بر ما تحمیل می‌کند قابل شکست و تغییر است و می‌‌توان روایت را دیگرگون کرد. البته بی‌شک در ایجاد این شکست یا تغییر، نمی‌توان منکر نقش آگاهی‌رسانی شد و اولین قدم برای ایجاد هر تغییری در هر فرایندی، به تصویر کشیدن کاذب بودن آن فرایند است.

من زن کدبانویی هستم

آن‌چه زنان از خود می‌خواهند به شکلی بازتاب آن چیزی است که جامعه از ایشان می‌خواهد. زنان بسیاری هستند که انجام کارهای خانگی، آن هم بدون بهره بردن از کمک دیگران را نه تنها میل خود می‌دانند که آن را حیطه‌ای متعلق به خود می‌دانند و بر سر در آن تابلوی ورود ممنوع نصب می‌کنند.

ایدئولوژی مردسالارانه حاکم بر جامعه، بی‌شک بزرگ‌ترین و پررنگ‌ترین نقش را در ساختن سوژه از زنان و یا به تعبیر دیگر دادن هویت به آن‌ها برعهده دارد. آن‌چه زنان از خود می‌خواهند به شکلی بازتاب آن چیزی است که جامعه از ایشان می‌خواهد. زنان بسیاری هستند که انجام کارهای خانگی، آن هم بدون بهره بردن از کمک دیگران را نه تنها میل خود می‌دانند که آن را حیطه‌ای متعلق به خود می‌دانند و بر سر در آن تابلوی ورود ممنوع نصب می‌کنند.

از شهرزاد که زنی است ۴۹ ساله و خانه‌دار و دارای دو فرزند می‌پرسم که چقدر کار خانه را کاری متعلق به خود می‌داند؟ او می‌گوید: «بچه‌ها و همینطور همسرم همیشه دوست دارند که به من کمک کنند، اما من دوست ندارم کسی جز خودم در آشپزخانه باشد یا کارهای خانه را که فقط من جزئیاتش را در دست دارم، به دست بگیرد. آشپزخانه محل شخصی من است و خوب طبیعتاً فقط خودم از پس کار‌هایش بر می‌آیم. از قدیم هم گفته‌اند که آشپزخانه هر خانه را زن باید بپسندد. کارهای خانه را هم که فقط خودم از پسش برمی‌آیم.»

فرخنده ۵۴ ساله نیز که بازنشسته و دارای سه فرزند است و از برخی ناراحتی‌های جسمی چون آرتروز گردن هم رنج می‌برد می‌گوید: «در خانه ما کسی در کار کسی دخالت نمی‌کند. مگر من در کار بچه‌ها یا شوهرم دخالت می‌کنم؟ هیچکدام‌شان نمی‌توانند مثل من در خانه کار کنند. شما بگو هزاربار هم ظرف بشویند و صد کار دیگر بکنند، من کار آن‌ها را قبول ندارم. به فرض اگر کاری هم بکنند من خودم همه آن کار‌ها را دوباره انجام می‌دهم.»

به راستی چه می‌شود که زنان حتی اگر از ناتوانی‌های بدنی حاصل از افزایش سن نیز در رنج باشند همچنان مصرانه سعی بر حفظ این قلمرو دارند؟ گیلدا صدیقی، دانشجوی دکترای مطالعات جنسیت دانشگاه برگن نروژ، معتقد است: «چون نقش اجتماعی زنان به‌طور سنتی‌ به فضای خانه خلاصه می‌شده است، زنان امروز استراتژی‌های مختلفی‌ برای افزایش قدرت در چهارچوب خانه ایجاد کرده‌اند. این موضوع خود نشان دهنده‌ احساس نا‌امنی‌ زنان از جایگاه خود در خانواده و جامعه است. البته جدا از سنت‌هایی‌ چون چندهمسری که می‌تواند جایگاه یک زن را در خانه نا‌مطمئن کند، تغییرات اجتماعی همچون گم شدن اهمیت خانه‌داری یا کار خانه در جامعه مدرن، در ایجاد این احساس نا‌امنی‌ نقش دارد. بر همین اساس است که به اعتقاد من، برخی‌ از زنان که خانه‌دار بودن قسمت بزرگی‌ از هویت آنهاست، نه‌ تنها سعی‌ در بزرگ‌تر جلوه دادن کار خود دارند، بلکه ‌گاه از کمک مردان یا دختران شاغل خانواده در امور خانه و خانه‌داری جلوگیری می‌کنند.”

از دیدگاه وی، «یکی‌ از روش‌های افزایش قدرت این زنان در فرایند چانه‌زنی‌ در چهارچوب خانه و حتی فرا‌تر از آن، ایجاد احساس عاطفی خانوادگی و وابسته‌سازی اعضای خانواده به خصوص اعضای مذکر خانواده به آنان است. این بدان معناست که زنان با ایجاد این احساس در خانواده که مردان به زحمات آنان وابسته‌اند، می‌توانند فضای بیشتری در تصمیم‌گیری‌های خانواده (هرچند‌گاه کوچک) داشته باشند.»

بنابراین فانتزی زنان از در اختیار داشتن آشپزخانه، نه میل آنها که میل «دیگری بزرگ» یا «نظم نمادینی» است که از طریق مناسبات مردسالارانه جامعه، خود را بر آنها تحمیل می‌کند و می‌خواهد که آشپزخانه را بدل به قلمرو شخصی خود کنند.

کار خانه و آشپزخانه، وظیفه طبیعی و ذاتی زنان نیست

پاکیزه و مرتب زندگی کردن، خلاقانه خانه را تزئین کردن می‌تواند بخشی از علایق انسان‌ها باشد که به آن‌ها آرامش می‌دهد، اما این مسئله وابسته به جنسیت نیست، بلکه بخشی از روش زندگی افراد، چه زن و چه مرد برای بهبود فضای اطرافشان است

همانطور که پیشتر گفته شد، زنان احساس وظیفه و مالکیت خود نسبت به کارهای خانه و آشپزخانه را از جامعه می‌گیرند و بر اساس آن میل می‌ورزند و سپس خودشان و سایر افراد خانواده این وظیفه ساخته شده را طبیعی و ذاتی «جنس مونث» می‌انگارند.

ساقی لقایی، روزنامه‌نگار و فعال‌ حقوق ‌زنان در این زمینه می‌گوید: «از نظر من خانه‌داری، با تعریف و شرایطی که در حال حاضر در جامعه ما وجود دارد، شغل نیست، اما این عادت تاریخی وجود دارد که زن خوب فرمانبر پارسا، حتی اگر شاغل باشد، خانه‌داری را شغل اول خود می‌داند و نسبت به امور خانه و آشپزخانه احساس مسئولیتی غیر قابل تفویض دارد؛ چنانچه در مواقع بیماری نیز تاکید می‌کند که مرد خانه، یا فرزندان، خصوصاً پسر‌ها، توانایی و مهارت لازم را برای انجام کار‌ها ندارند. البته به نظر می‌رسد این خودشیفتگی در خصوص مهارت انجام کارهای خانه، اعتماد به نفس کاذبی است که به صورت آگاهانه همواره از سوی نهادهای مردسالارانه به زن داده می‌شود. می‌گویم نهادهای مردسالارانه، چراکه مثلاً مادر و مادربزرگ سنتی نیز وقتی می‌خواهند کارهای خانه را به دختر نوجوان یا به قولی دم بخت آموزش دهند، مثلاً تاکید می‌کنند که مرد وقتی پاشو بذاره تو آشپزخونه دیگه مرد نیست… یا مواردی از این دست. اطلاق واژه‌هایی مثل کدبانو و خانم خانه نیز از همین قبیل است. واقعیت این است که مردهای سنتی خیلی هم خوش‌شان می‌آید که بگویند در امور خانه ناتوان و بی‌عرضه هستند. این بی‌عرضگی در عرف در شرایط فوت همسر، یکی از توجیهات مهم برای ازدواج مجدد سریع مرد است. معمولا گفته می‌شود: مرده دیگه… بیچاره چکار کنه؟ یکی باید جمع و جورش کنه… اما اگر مردی بمیرد، عرف ازدواج مجدد زن را نوعی عیب و عار می‌داند.»

برای گروهی از زنان نیز، کار خانه، هنری زنانه محسوب می‌شود که با حرفه‌ای انجام دادن آن گوی رقابت را از سایر زنان می‌ربایند و خود را به عنوان بهترین و مناسب‌ترین زن زندگی اثبات می‌کنند.

پریسا کاکایی، روزنامه‌نگار و فعال حقوق بشر نیز در این زمینه معتقد است: «پاکیزه و مرتب زندگی کردن، خلاقانه خانه را تزئین کردن می‌تواند بخشی از علایق انسان‌ها باشد که به آن‌ها آرامش می‌دهد، اما این مسئله وابسته به جنسیت نیست، بلکه بخشی از روش زندگی افراد، چه زن و چه مرد برای بهبود فضای اطرافشان است و آنجایی قابل نقد است که به یک وظیفه یا هنری انحصاری برای یک جنس خاص تبدیل می‌شود. مسئله کار زنان در خانه، یکی از کلیشه‌های جنسیتی است که توسط جامعه، رسانه و به خصوص خانواده‌ها از کودکی به عنوان یک نقش جنسیتی، به کودک آموخته می‌شود. این روند ادامه دارد و با طرح جملاتی چون: خانه بدون زن، خانه‌ای نامنظم است، مرد‌ها شلخته هستند و نمی‌توانند از عهده کارهای شخصی‌شان بر بیایند و مسائلی از این دست، شدت می‌گیرد. به این ترتیب نقش جنسیتی فوق، درون زن نهادینه و به مفهومی از آن خود بدل می‌شود.»

وی ادامه می‌دهد: «کار در خانه به عنوان بخشی از مشاغل خدمتی، حرفه‌ای است که زنان در آن متبحر خوانده می‌شوند و به شکلی به آن‌ها اعتماد به نفس کاذب مبتنی بر برخورداری از توانایی خاص زنانه در این زمینه می‌دهد و حاضر به تبادل آن با هیچ مردی نیستند. از طرف دیگر، به ویژه در مورد زنانی که شاغل نیستند و منبع درآمد آن‌ها کار مردان است، کار خانه به نوعی بیان کننده نیاز دوجانبه آن‌ها به هم محسوب می‌شود و با در انحصار گرفتن آن، مرد را به خود وابسته نگه می‌دارند. همچنین برای گروهی از زنان نیز، کار خانه، هنری زنانه محسوب می‌شود که با حرفه‌ای انجام دادن آن گوی رقابت را از سایر زنان می‌ربایند و خود را به عنوان بهترین و مناسب‌ترین زن زندگی اثبات می‌کنند.»

شاید بتوان گفت که اولین قدم برای واسازی اسطوره «زن کدبانو»، واسازی معانی مربوط به آن در متونی باشد که در این زمینه نوشته می‌شود؛ متونی که خود از ساختن دوگانه «کار خانه زنان- کار بیرون مردان» پرهیز داشته باشند. بدین ترتیب شاید بتوان مسئله طبیعی و ذاتی نبودن کار خانگی به عنوان وظیفه‌ای مختص زنان را به سطوح دیگر نیز تسری داد.