از آغاز طرح آتشبس سازمان ملل در سوریه چند روزی میگذرد، طرحی که از هم اکنون نیز میتوان سست و بیپایه بودن آن را مشاهده کرد.
دولت سوریه وعده داد تا نیروهای نظامی خود را از شهرهای بزرگ کشور خارج کند. اما به نظر میرسد که سوریه در این موضوع به وعده خود پایبند نبوده است. گذشته از علل و انگیزههای این اقدام دولت اسد، زمان آن فرا رسیده است تا نگاهی تازه داشته باشیم به آنچه “بینالمللی کردن” موضوع سوریه در پی داشته است.
در سالهای اخیر چه به عنوان یک روزنامه نگار و چه به عنوان یک شهروند بارها سفرهایی به سوریه داشتهام. میخواستم از نزدیک شاهد تغییرات این کشور باشم. برخی از دوستان سوری من شهروندان عادی هستند و برخی دیگر امروز در گروههای رنگارنگ مخالفان اسد فعالیت میکنند.
آنچه اغلب از سوریه به دست ما میرسد تصاویری از اجساد کشتهشدگان و خشونتهایی است که توسط گروههای فعال حقوق بشری منتشر میشوند. خشونتهایی که الهام بخش مردم سوریه برای آغاز قیامشان در سال گذشته بود. امروزه برداشتهای اغلب مردم سوریه نسبت به یکسال پیش دگرگون شده است و خواستههای آنها شجاعانهتر و بلندپروازانهتر شده است.
از همان ابتدای آغاز این قیام تلاشهای بینالمللی برای تحت فشار قرار دادن دولت سوریه، منجر به تحریمهایی شد که هیچ کس در سوریه، حتی ارتش آزاد سوریه، انتظارش را نمیکشید. بعد هم برنامه اعزام ناظران عرب به سوریه مطرح شد، طرحی که نتایجی ناامیدانه در پی داشت. اکنون نیز طرحی با مداخله سازمان ملل در حال اجراست که قرار است از شدت دور کشتارها بکاهد.
اما کجای کار اشتباه است؟ از نگاه من مشکل این است که ابزارهای قانون بینالمللی ابزارهایی است غیر نافذ برای حل مشکلات جنگ داخلی سوریه است.
به عنوان مثال در ماه نوامبر من به صورت قاچاقی وارد حمص شدم. در همان زمانهایی که جنبش مخالفان ناامیدانه تلاش میکردند تا اتحادیه عرب را به مداخله در برابر رژیمی که پیوسته بیرحمتر میشد تشویق کنند.
شورای ملی سوریه داستانها و گزارشهای خود را در سطح گستردهای در رسانههای بینالمللی منتشر میکرد که گاه، صحت نداشتند. یک منبع مطلع به من گفت که وضعیت به اندازه کافی وخیم هست که نیازی به پر و بال دادن و داستانسراییها نباشد.
در همان روزها شاهد بودم همزمان که تظاهراتها گستردهتر میشود سربازان بیشتری از ارتش سوریه جدا میشوند و برای مراقبت از بخشهای سنینشین شهر به گروههای نظامی مخالف دولت ملحق میشدند. ماموریتی که بعدها تنها هدفش مناطق سنی نبود و به سایر نقاط کشور کشیده شد.
در ماه دسامبر اینگونه به نظر میرسید که “شورای ملی سوریه” تلاشهای هماهنگی را برای تبدیل شدن حمص به “بنغازی سوریه” انجام میدهد. در لیبی مخالفان شهر “بنغازی” را ابتدا از دست نیروهای معمر قذافی آزاد کردند و همین باعث ایجاد کانالی برای مداخله نیروهای خارجی و سقوط قذافی شد.
شورای ملی سوریه داستانها و گزارشهای خود را در سطح گستردهای در رسانههای بینالمللی منتشر میکرد. گزارشهایی که گاه، صحت نداشتند. برای مثال، خبری منتشر کردند که ارتش سوریه نیروهای نظامی خود را در اطراف حمص تقویت کرده و به مخالفان هشدار دادهاند که یا سلاحهای خود را در عرض ۷۲ ساعت تحویل دهند یا آنکه ارتش همه آنها را قتلعام خواهد کرد.
اما وقتی من با یک منبع مطلع تماس گرفتم فهمیدم که این اتهام صحت ندارد. او به من گفت که وضعیت به اندازه کافی وخیم هست که نیازی به این پر و بال دادن و داستانسراییها نباشد.
با نگاهی به گذشته و با تکیه بر سوابق چهارچوبهای بینالمللی، به نظر میرسد که اپوزسیون در تبعید سوریه تلاش دارد تا با بزرگنمایی تلفات غیرنظامیها در شهرها، مدعی نسلکشی شود و از این طریق جامعه جهانی را به واکنش وادارد.
موضوعی که ظاهرا در سازمان ملل نیز خریدار دارد. اینگونه است که ناوی پیلای، کمیسر عالی حقوق بشر سازمان ملل متحد (با اشاره به همین خبرها) میگوید که: افراد بسیاری نسبت به حمله بزرگی تازهای در شهر حمص هشدار میدهند، عملیاتی که با همراهی نیروهای نظامی بیشتری آغاز شده است. ناوی پیلای با بیان اینکه در جایگاهی نیستیم که صحت این گزارشها را تائید کنم، اما در عین حال گفت که: “چشمانداز چنین حملهای بسیار نگرانکننده است.”
بههرصورت اگر استراتژی و برنامهای برای تبدیل کردن مناقشه سوریه به موضوعی بینالمللی وجود داشت این برنامه اکنون به شکست انجامیده است.
سازمان ملل نمیتواند کاری انجام دهد، اما ممکن است با همین طرح آتشبس خود فعالان مخالف حکومت اسد و اعضای ارتش آزاد سوریه که در شهر هستند را با خطر بزرگتری مواجه کند. بسیاری بر این باور بودند که اکنون و با این طرح سازمان ملل، کمک بزرگ در حال رسیدن به سوریه است در حالی که در واقعیت ماجرا چنین چیزی نبود.
تاریخچه مداخلات بشردوستانه سازمان ملل در ۱۵ سال اخیر مشابه هم بوده است. با وعده ایمنی بیش از آنچه که در حد توانش هست، در واقع سازمان ملل زندگی تعداد بیشتری را در معرض خطر بزرگتری قرار داده است، از سربنیتسا تا جنوب لبنان. سازمان ملل با تغییر انگیزههای طرفین منازعه، و حتی بدتر از آن با منحرف کردن انگیزهای آنها، موقعیت مذاکره را برای هر دو طرف سرسختانهتر میکند.
همین اتفاق برای رسانههای جهانی هم رخ داد. در اواخر ماه دسامبر خبرنگاران غربی تصمیم گرفتند تا تحت لوای ناظران اتحادیه عرب به دنبال “داستانهای جنگ” در سوریه بروند.
آنها بهسرعت توانستند با اعضایی از ارتش آزاد سوریه ملاقات کنند. مردانی که نقاب بر چهره داشتند و در پی جلب سربازانی بودند که به صورت حرفهای بتواند با راکتانداز کار کنند. نتیجه دیدار خبرنگاران یک “کودتای تبلیغاتی” برای هر دو طرف بود؛ هم خبرنگاران و هم ارتش آزاد سوریه. اما به محض خروج خبرنگاران، ارتش سوریه برای دستگیری و یا کشتن این چریکهای مبارز وارد عمل شدند. چریکهایی که مدعی بودند میتوانند سراسر کشور را به کنترل خود درآورند.
همانگونه که وضعیت به سوی یک بنبست موقت پیش میرفت، اپوزسیون متوجه شدند که ناتو، نه جرات و نه بهانهها و نه منابع حملهای تازه همانند آنچه در لیبی رخ داد را دارد.
این مدل سازماندهی برای مداخله خارجی بهسادگی منجر به نتیجه نخواهد بود و رخ نخواهد داد. اما مرحله بعد که دیپلماسی است در خطر موضوعات خطرناک قابل ملاحضهتری است.
تصمیم آشکار شورای ملی سوریه برای دریافت پول از کشورهای حوزه خلیج فارس برای پرداخت دستمزد به سربازان ارتش آزاد سوریه، سیاستی تکاندهنده و متکبرانه به نظر میرسدو بهانهای است برای حکومت که قیام مردم کشور را توطئه دست کشورهای خارجی معرفی کند.
این تبدیل کردن مناقشه سوریه به یک موضوع بینالمللی تاکنون شهروندان عادی سوریه را با “ترکیبی از بیاعتقادی و فرصتطلبی” مواجه کرده است.
در آخرین روزهای ماه فوریه (چند هفته پیش) وقتی در مرکز شهر حمص رانندگی میکردم جایی در مرکز شهر برای پرسیدن آدرس کنار چند پیرمرد توقف کردم، اولین پرسش آنها این بود که آیا تو روس هستی؟ شاید طرفدار دولت بودند، اما روسها تنها خارجیانی بودند که آنها دوست داشتند با آنها حرف بزنند. مسکو صریحترین مدافع حکومت اسد در صحنه جهانی است.
برخلاف کاهش فاجعهبار رشد اقتصادی سوریه، مردم این کشور از اینکه سوریه در مرکز توجه جهانی است احساس غرور میکنند، میگویند که دستکم کشورشان فراموش نشده است. آنها همچنین دارای احساسات میهن پرستانه و به طرز قابل درکی به اینکه کشورشان جامعهای چند فرهنگی و موزائیکی است افتخار میکنند.
چند نوجوان سوری هم آنجا بودند کسانی که دولت قطر برای حقوق انسانی آنها نگران است و حتی حاضر نشده بود به آنها ویزای گردشگری برای دیدن قطر دهد. همچنان که برای آنها پوشیده نیست که قطر و عربستان سعودی آنچنان از لحاظ دمکراسی عقبافتادهاند که دولت سوریه در مقابلشان مانند یک “کمون هیپیها” میماند.
تصمیم آشکار شورای ملی سوریه (به رهبری برهان غلیون) برای دریافت پول از کشورهای حوزه خلیج فارس برای پرداخت دستمزد به سربازان ارتش آزاد سوریه، سیاستی تکاندهنده و متکبرانه به نظر میرسد. پول گرفتن آشکارا از یک کشور خارجی بهانهای است برای حکومت که قیام مردم کشور را توطئه دست کشورهای خارجی معرفی کند.
همچنین موضوع دریافت این پولها میتواند موجب شکاف در میان مخالفان بومی و تقویت آن دسته از گروههای افراطی سنی باشند که در پی برافروختن آتش جنگهای فرقهای هستند.
اگر عربستان سعودی و قطر بخواهند همچنان به پرداختهای نقدی بیحساب خود و کمکهای تسلیحاتی خود ادامه بدهند، بهزودی سلاحها به دست نوجوانان و میانسالان سلفی تندرو خواهد افتاد و آنها با شوق رسیدن به شهادت به مبارزه برخواهند خواست.
من با هر شهروند سوریه که دیدار داشتم معتقد بودند که وضعیت بیش از آنکه بخواهد بهتر شود به طور چشمگیری بدتر خواهد شد. و آرزو میکردند که خشونتها هموطنانشان را در کام خود فرو نبرد.
اما اگر عربستان سعودی و قطر بخواهند همچنان به پرداختهای نقدی بیحساب خود و کمکهای تسلیحاتی خود ادامه بدهند، بهزودی سلاحها به دست نوجوانان و میانسالان سلفی تندرو خواهد افتاد و آنها با شوق رسیدن به شهادت به مبارزه برخواهند خواست.
امروز سوریه به نمایشگاه طنزی در دوران پساتروریسم تبدیل شده است. در حالی که سکولارها، لیبرالها و چپگرایان سوری که با ارزشهای غربی قرابت و نزدیکی فراوان دارند مخالف مداخله نظامی ناتو در کشورشان هستند، اما دقیقا کسانی که هیچ نوع اشتراک فکری و ذهنی با ما ندارند همچون اخوانالمسلمین و گروههای تندروی سلفی مداخله نظامی خارجی را از ما گدایی میکنند.
چه کسی میداند شاید ادامه این بیفکریها محیطی را برای ایجاد مجاهدان تازه در ایران و سوریه فراهم کند.
پس از یک دهه که سنیهای رادیکال دشمنان شماره یک آمریکا بودند، شاید یکبار دیگر روح اسامه بن لادن در مبارزانی جلوه کند که ایالات متحده انها را آزادیخواه میبیند. همچنان که در دهه ۸۰ بن لادن و مجاهدان را در افغانستان آزادیخواه تصور میکرد.
منبع : نشریه سیاست خارجی
اگر ديکتاتوري کا رميکرد، پينوشه و حکومتهاي وابسته به شوروي کمونيستي و….هچنان بر سر کار بودند……..
کاربر مهمان / 27 April 2012
ا گر فر د ای ر وز گار مر دم ایرا ن علیه حاکمیت ولایت فقیه حرکتی چو ن حرکت مر دم سو ریه در پیش گیرد ویا چنین حر کتی بر مرد م ایر ا ن تخمیل شود و کشو ر ها ی غربی وکشو ر ها ی عر بی ما نند قطر و عر بستان هم مانند سور یه وارد معر که شوند تکلیف ما مر دم چیست ؟ همه کشور ها ئی که بصور ت طا هر پشتیبا ن مر دم سور یه هستند هیچگاه بخاطر آ زادی و آ زادیخوا هی به مردم سوریه کمک نکر د ه ونخو اهند کرد زیرا اینا ن با این مفا هیم بیگا نه هستند . آ یا بشار اسد از همین مسئله به نفع خود وبرای بقا ی خود بهره بر دا ری نمیکند ؟ آ یا کسی پیدا میشود به سر دمد ار ان ولایت فقیه این موضوع را یاد آ وری کند ؟ آ یاسر دمد اران ولایت فقیه گو ش شنوائی دارند ؟ نامه های سر گشاد ه که حتما با نامه های سر بسته نیز بوده به رهبری کم نوشته شده است ؟ آ یا کمکهای ایران وروسیه به بشار اسد به نفع مردم سوریه است؟ شکی نیست که در ایر ان گرو ه های استشها دی به اند ا ره کافی تر بیت شده وآ ماده رفتن بهشت برا ی در بغل گرفتن ا نو اع حور وغلمان وجو د دارد و فر دای ایر ان دست کمی از عراق و سو ریه نخواهد داشت تکلیف مردم ایر ا ن با این حکومت ……چه میشود ؟ حکو مت ولا یت فقیه نشان داده که با حد اقل اعتر اض با حد اکثر خشونت جواب میدهد بنا براین با ید چاره ای اندیشید .
کاربر حامد / 26 April 2012
بزرگترین دشمن ملت و کشور سوریه اسدیست ها و سپاه پاسداران و روحانیت شیعه در ایرانند. آنها بخوبی می دانند که مرگ فجیعشان حتمی ست و در زیر قدمهای مردم ایران له خواهد شد. برای همین سوریه را به عنوان تنها و تنها و تنها کشوری که آنها را پشتیبانی تاکتیکی می کند مورد پشتیبانی قرار خواهند داد. البته که ارتش آزادیبخش سوریه نیز کاری غلط بوده و هست. اما کار درست این است که در پی سرنگونی حتمی دورژیم اسلامی و علوی سوریه باشیم.
کاربر مهمان / 26 April 2012
متاسفانه فوبیای غرب به جمهوری اسلامی موجب فراموش شدن خطری به مراتب بزرگتر شده است. خطر اسلام سلفی حمایت شده با پول بی حساب سعودی و قطر. الجزیره نیمی از برنامه هایش را به سوریه اختصاص داده و کمر به پایین کشیدن اسد. در اینکه اسد دیکتاتوری بی رحم است شکی نیست اما اگر طالبان میخواهند به جایش بیایند خیلی به اینده امیدی نیست.
کاربر مهمان / 27 April 2012
چه کسی ایران را به این روز انداخت؟ اگر جوابش را پیدا کردید جواب خیلی سئوالها پیدا میشود.
کاربر مهمان / 27 April 2012
همه این افت و خیزها، تلفات و قربانیها، جلب حمایت خارجی و مبارزه را به هر طریق (مسلحانه و غیرمسلحانه) ادامه دادن برای رهایی از بشاراسد تحت حمایت روسیه و چین و غیره اجتناب ناپذیر بود. نتیجه هر چه باشه بهتر از سابق خواهد بود. مبارزه همینه دیگه. قربانی و تلفات داره. وسط دعوا که حلوا پخش نمیکنند. بشاراسد رفتنی است.
عبدالسلام سلیمی / 11 July 2012