هفته پیش به مناسبت سالگرد حادثه آتش‌سوزی در مدرسه شین‌آباد، به برنامه‌ای تلویزیونی دعوت شده بودم. یکی از پرسش‌های برنامه این بود که چرا حالا که دولت به وعده‌هایش در مقابل دانش‌آموزان حادثه دیده عمل نمی‌کند، نهادهای خیریه و مردمی برای کمک به آسیب‌دیدگان این حادثه پیش‌قدم نشده‌اند؟

پرسشی که من آن را به سلب مسؤولیت دولت از وظایفش و انحراف از بحث اصلی تعبیر کردم.

کمتر از یک هفته بعد، فاجعه آتش‌سوزی در مدرسه‌ای در زاهدان، نشان داد که آتشی که سال هاست به جان مدارس ایران افتاده سر خاموشی ندارد. در واکنش به چنین فاجعه‌ای که جان چهار دانش‌آموز را گرفت، سیدمحمد بطحایی، وزیر آموزش و پرورش ایران − ضمن اینکه از نمایندگان مجلس خواسته حالا که بحث بودجه مطرح است تدبیری کنند تا مشکل وسایل گرمایشی حل بشود − گفته: «با این روندی که داریم برای اینکه بتوانیم روزی به مردم بگوییم که از امروز در هیچ کلاسی بخاری غیر ایمن وجود ندارد، شاید تا ۸ و ۹ سال دیگر نتوانیم این کار را انجام بدهیم. در این روند به کمک همه خیرین و مجلس و همه نیاز داریم. با کمک رسانه‌ها از همه می‌خواهیم به میدان بیایند تا بتوانیم طی یکی دو سال این مشکل را حل کنیم.»

نظام ناکارآمد حاکم بر ایران در حالی دست به سوی خیرین و رسانه‌ها دراز می‌کند که مسؤولیت اصلی دولت و صدها نهاد تحت پوشش آن -که آنها هم به نحوی از سرمایه‌های مردمی برای تامین هزینه‌های خود استفاده می‌کنند- تأمین همین هزینه‌هاست. وزیر آموزش و پرورش ایران به جای آنکه مسؤولیت خود را بپذیرد و پاسخ دهد که بودجه‌ای که باید صرف آموزش و پرورش و تجهیز مدارس و ایمن‌سازی آنها شود، کجا صرف می‌شود، بار مسؤولیت را بر دوش مردم و خیرین می‌اندازد. پرسشگری به تکدی‌گری تبدیل می‌شود. به جای پول نفتی که باید بر سر سفره‌های مردم بیاید، سرمایه‌های اندک‌شان هم از جیب‌شان بیرون کشیده شود تا بودجه نهادهای مذهبی و خاص افزایش یابد و سرمایه عمومی کشور صرف جاه‌طلبی‌های نظامی و گردن‌کشی‌های منطقه‌ای جمهوری اسلامی در یمن و سوریه شود. کشوری که ادعا می‌کند توان تامین هزینه‌های ایمن سازی مدارس را ندارد، سخن از مالیدن بینی ترامپ به خاک به میان می‌آورد. کشوری که هنوز مدارس کپری و چادری دارد، در کشورهای همسایه مدرسه می‌سازد و میلیون‌ها دلار صرف بازسازی و نوسازی اماکن مقدسه شیعیان در عراق و سوریه و داخل کشور می‌کند.

کشورداری به امر خیریه تیدبل شده است. محیط زیست را گروه‌های مردمی باید حفاظت کنند، مدارس را خیرین مدرسه‌ساز باید بسازند، بیمارستان‌ها را باید پزشکان با سرمایه‌های شخصی تجهیز کنند، فقرا را باید مردم سرپرستی کنند و به جای تغییر قوانین و تامین حقوق اقتصادی مردم و مبارزه با فساد، خیرین باید هزینه زندانیان مالی و تامین دیه و مهریه را بپردازند. دختران شین‌آبادی هنوز بعد از شش سال با عقب‌افتاده‌ترین متدهای درمانی معالجه می‌شوند و برایشان دنیال کمک‌های مالی نیکوکاران می‌گردند.

در این آدرس غلطی که به جامعه مدنی داده می‌شود، نقش‌ها و مسؤولیت‌ها جابه‌جا شده‌اند. جامعه مدنی که باید پرسشگری و مطالبه‌گری کند، به بازوی اجرایی تبدیل می‌شود. خیرین که باید نقش حمایتی و حاشیه‌ای داشته باشد، به سرمایه‌گذاران پروژه‌های عظیم ملی تبدیل می‌شوند و در نهایت، همین فعالان مدنی و خیرین، با اتهامات امنیتی و ساختگی تحت تعقیب قرار می‌گیرند. نمونه آن فشارهای امنیتی برا فعالان محیط زیست، فعالان حوزه زنان و کودکان کار، جمعیت‌های خیریه و حتی فعالانی است که در فجایع طبیعی مانند زلزله دست به عمل می‌زنند و وارد میدان می‌شوند. اخیرترین نمونه آن در همین سیستان و بلوچستان اتفاق افتاده است. وزارت اطلاعات، لیلی خاتمی، فوق‌ لیسانس سینما از دانشکده هنرهای زیبا و فعال حقوق کودکان را که در مناطق زلزله زده کرمانشاه و مناطق محروم زاهدان برای کودکان برنامه‌های نمایشی، گروه درمانی و قصه‌خوانی برگزار می‌کرد ۱۹ آبان‌ماه به اتهام «جاسوسی» در زاهدان بازداشت کرده است.

مردم و نهادهای خیریه، قرار نیست نقش دولت و وزارتخانه‌ها و مجلس را بازی کنند. وظیفه آنها اعتراض به سیستمی است که در آن وزیر آموزش و پرورش دنبال تامین هزینه‌های وزارتخانه‌اش به دست خیریه‌هاست و وزیر بهداشتش به بیمار می‌گوید: «خودت بمال.» وظیفه مردم همانی است که معلمان اصفهانی، روز ۲۹ آذر آن را با تجمع اعتراضی خود تبیین کردند. سر دادن شعار: «آتش به جان بچه‌ها، بودجه شده سهم شما.»