وقتى در طول ۱۰ روز نزدیک به ۳۰ فیلم بلند دیده باشى و بعد انتظار داشته باشى بنشینى و چیزى در موردشان بنویسى پیشاپیش به تو مى‌گویم که به جائى نخواهى رسید. گزارش‌نویسى از رخدادهاى سینمائى یک جشنواره بزرگ که بیش از ۴۰۰ فیلم در آن شرکت داشته کار تو نیست. این‌ها را دارم به خودم مى‌گویم.

بنابراین فقط از آنچه خواهم نوشت که گاهى بر مغز، گاهى بر دل، و گاهى بر هردو نیشتر زده‌اند. مى‌خواهد از پرده سینما تراوش کرده باشد یا در فاصله‌ى از این سینما به آن سینما دویدن، زیر رگبار نامنتظره‌ باران در هواى سى درجه هاوانا، به همراه صدها مشتاق کوبائى که ارزان‌ترین تفریحشان رفتن به سینماست، چرا که من هرگز پرده سینما را از صحنه زندگى جدا ندیده‌ام.

هاوانا، سالن تئاتر کارل مارکس، در محله مرفه‌نشین میرامار، محل برگزاری جشنواره سينماى نوين امريكاى لاتين (عکس: رضا علامه‌زاده)

جشن آغاز چهل سالگى جشنواره فیلم هاوانا

مراسم افتتاح جشنواره براى عموم آزاد نبود بلکه تنها دعوت‌شدگان مى‌توانستند به سالن مجلل تئاتر کارل مارکس، در محله مرفه‌نشین میرامار (با معیار کوبائى البته)، بیایند. (من پانزده سال قبل نیز در همین سالن در مراسم اختتام جشنواره سینماى نوین آمریکاى لاتین حضور داشتم وقتى که در مدرسه بین‌المللى سینما و تلویزیون کوبا ورک‌شاپ دادم.)

ستاره شبِ افتتاح چهلمین سال سینماى نوین آمریکاى لاتین نه یک کوبائى بود و نه حتى یک هنرمند از نیم قاره وسیع آمریکاى لاتین، فیلمش هم بر خلاف همیشه داستانى نبود بلکه یک مستند بلند بود با عنوان “ال په په، یک زندگى والا”. و او کسى نبود جز سینماگر نامدار صربستانى، امیر کوستاریکا که در مستندى به روانى زندگى از مردى ساده و صمیمى برایمان گفت که نامش خوزه موخیکاست و بین سال‌هاى ۲۰۱۰ تا ۲۰۱۵ رئیس جمهور اوروگوئه بوده است.

پیش از نمایش فیلم، امیر کوستاریکا، خالق فیلم‌هائى چون “آیا دالى بل را به یاد دارى؟ “، “وقتى پدرم در سفر تجارى بود” و “زمانه کولى ها”، برنده دو نخل طلاى کن و شیر نقره‌اى ونیز، با تشویق گرم تماشاگران بر صحنه رفت و با این جمله سخنان کوتاهش را تمام کرد: «امیدوارم این جشنواره در آینده هم به همان شکل گذشته مستقل باقى بماند.» (اشاره‌اى آشکار به تغییراتِ در راه، در این جزیره کوچک).

ال په په، یک زندگى والا

اگر بخواهید در مورد رئیس جمهوری کشورى، حتى کشور کوچکى مثل اوروگوئه، تحقیق کنید کافى است نامش را به اصطلاح گوگل کنید تا از زیر و بم تاریخش آگاهى بیابید. خوزه موخیکا هم که مردمش ال په په صدایش مى‌زنند مستثنى نیست. اما اگر بخواهید در جان و ذهن او نفوذ کنید و بفهمید که چطور مى شود در کشورى که همچون تمام کشورهاى منطقه‌اش در قدرت بودن معنائى جز کسب ثروت به هر قیمتى ندارد مى‌توان از کاخ ریاست جمهورى به خانه روستائى بازگشت و زندگى را به کشاورزى و گل‌کارى گذارند بى آنکه هیچ فشارى تو را به خانه‌نشینى واداشته باشد آنگاه باید فیلم امیر کوستاریکا را ببینید.

نمایی از فیلم «ال په په، یک زندگى والا»

فیلمساز که در صحنه‌هائى خود نیز در این مستند حضور دارد چشم دوربینش را چنان به ریزه‌کاری‌هاى زندگى ال په په دوخته است که در همان دقایق اول تماشاگر را به دانستن هر چه بیشتر از این مرد چاق و لبخند بر لب و طنزگو ترغیب مى‌کند. مهم‌ترین ابراز نظرهاى ال په په در پاسخ به پرسش‌هاى به ظاهر ساده ولى دقیقاً طراحى شده سینماگر، نه آن‌هاست که از دوران مبارزه با دیکتاتورى نظامى، سیزده سال زندان و شکنجه و فشار مى‌گوید بلکه آن جاهاست که به سادگى یک کشاورز با تجربه، از نگرانى‌اش در مورد استفاده بى‌رویه از آب، از تغییرات جوى یا از عشق به همسرش که روزى هم‌رزمش بود حرف مى‌زند.

امیر کوستاریکا در جلسه‌اى که روز بعد در هتل ناسیونال هاوانا برگزار شد از علاقه‌اش به امریکاى لاتین گفت؛ از دیدار و رابطه دوستانه‌اش با گارسیا مارکز، از ماجراى فیلمى که در مورد ستاره فوتبال آرژانتین دیه‌گو مارادونا ساخت و شیفتگى‌اش به شخصیت ساده و صمیمى ال په په. از جمله گفت: په په به من نیرو داد که به آینده چشم بدوزم بى‌آنکه گذشته را فراموش کنم.

او در همین گفت‌وگو اعتراف کرد که در اولین نمایش همین فیلم در جشنواره فیلم ونیز که خوزه مخیکا هم حضور داشت در صحنه خداحافظى ال په په با مردمش پس از دوره ریاست جمهورى، نتوانست جلو گریه‌اش را بگیرد و خوشحال بود که تماشاگران به قدرى ال په په را دوره کرده بودند که کسى متوجه اشک‌هاى او نشد.

کوستاریکا که به نفوذ نگاه دوربینش در عمق روح سوژه‌اش آگاه است حتى در صحنه‌هاى استفاده شده از آرشیوهاى جهانى مثل سخنرانى ال په په در مجمع سالانه سازمان ملل متحد، در دیدار با پاپ فرانسیسکو، و در ملاقات با باراک اوباما رئیس‌جمهوری سابق آمریکا تنها فرازهائى را انتخاب کرده است که بیشتر آشکار کننده روح ال په به است تا موضع خوزه مخیکا رئیس جمهورى کشور اوروگوئه.

به نکته‌اى اشاره کردم که کمکم مى‌کند بیش از این از فیلم امیر کوستاریکا ننویسم و به مستند دیگرى که در همان بخش معتبر “نمایش‌هاى ویژه” به نمایش در آمد بپردازم: منظورم فیلم مستند بلند سینماگر نامدار آلمانى ویم وندرز است که “پاپ فرانسیسکو، مرد پایبند به حرفش” نام دارد؛ فیلمى که صحنه‌پردازی‌ها و شگردهاى سینمائى بسیار خلاقانه‌اش برایم به عنوان یک مستندساز سخت چشمگیر بود ولى هیچ کمکى به شناخت بیشترم از پاپ فرانسیسکو نکرد.

پاپ فرانسیسکو، مرد پایبند به حرفش

هر کس ابراز نظرهاى پاپ فرانسیسکو را دنبال کرده باشد مى‌داند که او بسیار با اسلاف خودش متفاوت است. تأکید بر نابرابرى در جهان، چه اقتصادى و چه جنسیتى و مذهبى و … و دفاع از محرومان از ویژگى‌هاى آشکار اوست که او را به عنوان شخصیتى انسان‌دوست به جهان معرفى کرده است. به نظر من فیلمى که تنها این واقعیت‌ها را به نمایش بگذارد یا بر آنان تأکید کند نیاز به سینماگرى خلاق در سطح ویم وندرز ندارد.

نمایی از فیلم «پاپ فرانسیسکو، مرد پایبند به حرفش»

قبل از نمایش فیلم در حالیکه چندین خواهر و برادر مقدس در ردیف جلو نشسته بودند نماینده واتیکان در کوبا بر صحنه رفت و توضیحاتى بى‌مورد در مورد مشکلات ساخت فیلم داد و سپس پیام ویدیوئى ویم وندرز پخش شد که در آن از عدم امکان حضورش در جشنواره فیلم هاوانا ابراز تأسف کرد و از تاثیر شخصیت پاپ بر خودش گفت.

ویم وندرز در این مستند، سه گونه تصویر را در هم اقدام کرده است: فیلم‌هاى موجود از سفرهاى پاپ به این‌سو و آن‌سوى جهان به علاوه آنچه خود ویم وندرز در همراهى با او در سفرهاى دیگرش گرفته است: تک‌گوئى (مونولوگ) طولانى پاپ مستقیماً رو به دوربین؛ و صحنه‌هاى بازسازى شده سیاه و سفید و به شکل بسیار قدیمى فیلمبردارى شده از یک بازیگر در نقش فرانسیسکوى قدیس که پاپ فعلى نامش را از او وام گرفته است. روانى حرکت از این به آن شیوه بیان بى‌آنکه خط ذهنى تماشاگر را بیاشوبد را دستاورد چشمگیر ویم وندرس در این مستند مى‌دانم.

اگر چهلمین سال جشنواره سینماى نوین آمریکاى لاتین با مستند آغاز نمى‌شد شاید این نوشته شکل دیگرى به خود مى‌گرفت. ولى حالا راهى نیست جز اینکه در فضاى مستند بمانم.

گرچه سازندگان این دو مستند اروپائى هستند اما از آنجا که موضوع فیلمشان به دو شخصیت از امریکاى لاتین مربوط است و زبان هر دو فیلم هم اسپانیائى است دلیل کافى براى حضورشان در بخشى با عنوان نمایش‌هاى ویژه وجود داشت. اما در همین بخش علاوه بر چند فیلم داستانى از کوبا و آرژانتین و برزیل و مکزیک، یک مستند دیگر هم بود که بیشتر از همه توجه‌ها را به خودش جلب کرد: مستندى که نه ربطى به آمریکاى لاتین داشت و نه به زبان اسپانیائى یا پرتقالى!

این فیلم مستند بلند با عنوان “فارنهایت ۹/۱۱” جدیدترین و تکان‌دهنده‌ترین ساخته پر آوازه‌ترین مستندساز جهان است، یعنى مایکل مور. حالا که از «ترین»‌ها گفتم همینجا بگویم که فیلم مایکل مور نگران‌کننده‌ترین فیلمى نیز هست که من در این سال‌ها دیده‌ام.

اما قیل از پرداختن به آن اجازه مى خواهم نکته‌اى را روشن کنم. من در این جشنواره چند فیلم مستند دیگر هم دیده‌ام که عموماً به زخم‌هاى کهنه‌ى دوران تاریک دیکتاتورى‌هاى نظامى در کشورهاى امریکاى لاتین مى‌پرداختند ولى چیزى که براى خودم نو باشد در آنان نیافتم جز اینکه تأسف خوردم که چرا ما ایرانیان هنوز که هنوز است فرصت نیافته‌ایم تا از زخم کهنه فاجعه ى ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ در فیلم‌هاى مستند و داستانى‌مان حرف بزنیم. تا وقتى که شاه داشتیم که حرف از مصدق تابو بود و هنوز شاه نفس مى‌کشید – گیرم نه در ایران که در تبعید – که شیخ دهن‌ها را سخت‌تر از او بست. اگر از یکى دو کار که در خارج از وطن انجام شد بگذریم – مثل نمایش مصدق، کار خود من، یا صحنه‌هائى از “زنان بدون مردان” کار شیرین نشاط بر مبناى رمانى از شهرنوش پارسى‌پور –، هرگز هنرمندان ما فرصت نیافتند تا با مطرح کردن این گردش نامیمون در تاریخ معاصر وطنمان راهى براى التیام زخم کهنه کودتاى ۲۸ مرداد بیابند.

فارنهایت ۹/۱۱

عنوان فیلم بازى آگاهانه‌اى است با حادثه دهشتناک یازدهم سپتامبر و حمله تروریستى به برج‌هاى دوقلو در نیویورک (جالب است بدانیم که مایکل مور در سال ۲۰۱۴ نیز مستندى ساخت با عنوان فارنهایت ۱۱/۹ در مورد انتخاب جرج بوش در مقابل ال گور که نخل طلاى کن را برایش به ارمغان آورد).

مایل مور در نمایی از تازه‌ترین مستندش: فارنهایت ۹/۱۱

با جابجائى عددهاى روز و ماه، به جاى یازده سپتامبر تاریخ نهم نوامبر به دست مى‌آید که تاریخ رسمیت یافتن ریاست جمهورى دونالد ترامپ است. و فیلم جدید مایکل مور تحقیقى است عمیق و هشیارانه از زمینه‌هاى انتخاب دونالد ترامپ، تاثیرات نگران‌کننده‌اش بر عرصه سیاسى آمریکا و جهان، و در یک کلام هشدارى سخت جدى است به جهانیان که فاشیسم مدرن در راه است.

در صحنه‌اى تکاندهنده از فیلم مایکل مور صداى دونالد ترامپ را با استفاده از فیلم‌هاى آرشیوى در دهان هیتلر مى‌گذارد که سخت جا مى‌افتد! و این صحنه را با مقایسه تصاویر جدا کردن کودکان یهودى از مادرانشان در زمان هیتلر، و ارتکاب همین کار در مرز آمریکاى امروز با مکزیک، پایان مى‌دهد.

در صحنه‌اى دیگر او حتى به روابط شخصى خودش با دونالد ترامپ و پسر و دختر و دامادش مى‌پردازد و با استفاده از تصاویر و ویدئوهاى خصوصى این رابطه را باز مى‌کند. او تمایل ترامپ به تغییر در قانون اساسى براى ماندن در قدرت را برملا مى‌کند و با استفاده از فیلم‌هاى آرشیوى نشان مى‌دهد که در آلمان دهه سى قرن بیستم چگونه ملتى که در علم و صنعت و تمدن و فرهنگ پیشتاز بود به دست خویش اختیاراتى بى‌پایان به یک بیمار روانى اهدا کرد تا دنیا را به آتش بکشد.

مایکل مور به روشنى سیاست حزب دموکرات آمریکا را براى به حاشیه راندن برنى سندرز، رقیب هیلارى کلینتون در مرحله مقدماتى، و مأیوس کردن نیروى جوان آمریکا، مسئول اصلى شکست این حزب و پیروزى غیر منتظره دونالد ترامپ مى‌داند و سعى مى‌کند این را با سند و مدرک اثبات کند.

ساختار این مستند، همان شکل شناخته شده فیلم‌هاى مطرح قبلى مایکل مور را دارد؛ بیان صریح و مستقیم موضوع مورد بحث؛ دخالت فعال در پیشبرد موضوع با حضور فیلمساز در مقابل دوربین، و به کارگیرى موسیقى براى تسهیل در انتقال احساس. و در کنار و شاید شانه به شانه این همه، به کارگیرى طنزى تلخ در اوج لحظات تفکربرانگیز.

مى‌شود فیلمى را یک بار دید و این همه را در آن تشخیص داد ولى نمى‌شود با یکبار دیدن نمونه‌هائى از آن را در نوشته‌اى ارائه داد. با این وجود طنز تلخى که با اعلام ریاست جمهور شدن دونالد ترامپ به نماى بسیار آشناى باز شدن درهاى سنگین کرملین به روى پوتین ادیت مى شود فراموش‌شدنى نیست. یا آنجا که در فیلم صحبت از بى‌توجهى حاکم ایالت میشیگان به مسمومیت آب در شهر “فلینت” است و مایکل مور با تانکر آب به در خانه او مى‌رود و وقتى در را برویش باز نمى‌کنند آب آلوده را با شیلنگ به سوى حیاط خانه‌اش شلیک مى‌کند!

باقى را مى‌گذارم خودتان ببینید! البته با این قول که مطلب بعدى‌ام در مورد چند فیلم داستانى زیبا باشد که نبض تپنده چهلمین جشنواره سینماى نوین امریکاى لاتین بودند، فیلم‌هائى مثل “بى گناهى” از کوبا، “سکوت” از برزیل، “روما” از مکزیک، “بلمونته” از اوروگوئه، “من، غیرممکن” از ونزوئلا، “فرشته” از آرژانتین، و بالاخره “یولى” فیلمى مست‌کننده از اسپانیا در مورد کارلوس آگوستا، پسرک سیاه‌پوست فقیر کوبائى که هم‌اکنون یکى از نامدارترین بالرین‌هاى جهان است.

هفدهم دسامبر ۲۰۱۸

هاوانا، کوبا

بیشتر بخوانید: