پانته‌آ بهرامی – هویت، نگاهی واقع‌گرایانه به خود و تن و روزنه‌ای برای تنفس، بن‌مایه نمایشگاه «آخرین تانگو» را رقم می‌زد که آثار چهار هنرمند ایرانی را در نیویورک به نمایش گذاشت. نمایشگاه پنج آوریل گشایش پیدا کرد و از مجموعه آثار مهرداد محمدی به نام «از دوستت دارم» عکس‌های رها راستی فرد، هنرمند مقیم ایران و آلمان، با عنوان «من و…» و همچنین آثار شروین پاشایی و دزیره نواب تشکیل شده بود.

نازگل مشتاقی طراح نمایشگاه انگیزه برگزاری این آثار را شکستن نگاه انحصاری نسبت به هنر ایران در ورای مرز‌ها و به ویژه در نیویورک می‌داند و اضافه می‌‌گوید:

شکستن نگاه انحصاری
 

نازگل مشتاقی – انگیره ما در برگزاری نمایشگاه «آخرین تانگو» به نمایش گذاشتن آثار هنرمندانی مقیم ایران است که امکان نشان دادن هنرشان در جامعه آمریکایی وجود ندارد. هدف این بود که نگاه متفاوتی از هنر مرسومی ارائه دهم که از هنر ایران به نیویورک به عنوان پایتخت هنر دنیا نشان داده می‌شود. جریان‌های غالب هنری در نیویورک وجود دارد که به عنوان هنر ایران نشان داده می‌شود و این جریان‌ها تا حدودی انحصاری شده ومتعلق به نسل گذشته است. من می‌خواستم حرف نسل خودم را بزنم. دغدغه‌هایی که نسل ما دارد و هنرمندانی از نسل ما که در شرایط سخت ایران کار می‌کنند. به ویژه هنرمندانی که در ایران کار می‌کنند و خیلی وقت‌ها هنرشان اجازه نمایش پیدا نمی‌کند. انگیره اصلی این بود که نمایشگاه محلی برای عرضه آثار این نسل باشد ونشان دهیم که در ایران چه می‌گذرد.
 

هویت دو نیمه

«من و…» مجموعه‌ای از آثار رها، هنرمند جوان مقیم ایران‌‌ است. این مجموعه عبارت است از سه عکس کولاژ شده. در این عکس‌ها هنرمند عکس خودش را در کنار عکس‌هایی از افراد نامدار مانند پینا بوش رقصنده معروف آلمانی و یا فروغ فرخزاد شاعر فقید ایرانی را نشانده است. هر سه اثر رها که سیاه و سفید هستند، تقابل و یا آمیختگی ودرهم‌تنیدگی شخصیت‌های مختلف را در منِ هنرمند نشان می‌دهد. نازگل مشتاقی طراح نمایشگاه درباره این مجموعه می‌گوید:

نازگل مشتاقی – در مجموعه «من و…» هنرمند خودش را در کنار زن‌های مهم تاریخ قرار داده. مثل این است که یک هم‌آغوشی در اثر اتفاق می‌افتد و بیننده هم شما وجوه مشترکی می‌بینید از شکل خود هنرمند یعنی‌‌ رها و آن زن بسیار مشهوری که کنارش قرار گرفته است. مثل این است که آن‌ها با هم یکی شده‌اند. یکی از این سه اثر «من و پینا بوش» است. در این اثر چهره دردناک پینا به عنوان یک رقصنده پرآواز با چهره‌‌ رها درمی‌آمیزد و وقتی شما این عکس را می‌بینید،مثل این است که پیری رها و درد را می‌بینید. احساسات مختلفی کنار هم قرار می‌گیرند. من آثار او را خیلی دوست داشتم. یعنی انگار تکه تکه‌های هویت این آدم با این آدم‌هایی که در کنارشان قرار می‌گیرد نشان داده می‌شود. یعنی او دارد می‌گوید من پینا بوش هستم، من فروغ فرخزاد هستم، من آمریتا هستم، من آنائیس نین، من سیمون دوبوار هستم. ژست‌ها و حرکت‌های جلوی دوربین آدم را دقیقاً یاد این شخصیت‌ها می‌اندازد و احساس می‌کند این‌ها همه روی این آدم انگار تأثیر گذاشته‌اند، درون این آدم هستند و این آدم خودش و هویتش را با وجود این اشخاص به ما می‌شناساند.

بسته شدن گالری سیحون

در نمایشگاه «آخرین تانگو در تهران» آثار شروین پاشایی هم به نمایش گذاشته شده است. نازگل مشتاقی می‌گوید:
 

نازگل مشتاقی – هنرمند دیگری که آثارش در نمایشگاه به نمایش درآمد شروین پاشایی است. او کار‌هایش را در گالری سیحون در تهران نمایش داد و گالری سیحون بعد از سه روز بسته شد. یعنی ارشاد آمد و گالری را بست و او دو سال از کار ممنوع شد. همواره در پس زمینه کارهای شروین زن‌های عریان هستند. ولی عریانی در آثاری که در گالری سیحون نمایش داده شد چندان مشهود نبود. یعنی واقعاً باید خیلی دقت می‌کردید یا زیر ذره‌بین می‌گذاشتید تا این‌ها را می‌دیدید. برای همین اول به گالری سیحون اجازه داده شد که کار‌ها را نمایش دهد. ولی بعد متوجه شدند که واقعیت کار‌هایش چیست گالری را بستند و شروین هم ممنوع‌الکار شد.

«چادر آرت»

نازگل مشتاقی در ادامه با یادآوری تصور هنر ایرانی در نیویورک که از آن به عنوان «چادر آرت» یاد می‌کنند، بر انگیزه و اهداف نمایشگاه «آخرین تانگو در تهران» اشاره می‌کند. چادر آرت هنری‌ست که با چادر آمیخته و زن ایرانی را در چادر و نوشته‌های شعری بر پیکر او نشان می‌دهد. خانم مشتاقی می‌گوید:

نازگل مشتاقی – قصد داشتیم با برگزاری این نمایشگاه آثار هنرمندان جوان ایرانی که دغدغه‌های متفاوتی دارند را به نمایش بگذاریم و کاری کنیم که هنر ایرانی از چادر آرت که الان نیویورک را قبضه کرده (یعنی آن کلیشه‌ای که هنر ایرانی را گرفته، اینکه زن ایرانی را در چادر نشان می‌دهد به خاطر اینکه درنگاه آنان ناهمخوان است برای افراد غربی غیر عادی است، از این شکل دربیآید. نسل ما می‌خواهد روایت دیگری ارائه دهد. همین‌طور کارهای مهرداد محمدی که کار‌هایش لحظات شخصی خودش است. آدم‌هایی واقعی‌اند که با او بودند و هیچکدام از این آدم‌ها جلوی دوربین ژست نگرفتند و مدل نبودند. حتی نور تغییر نکرده، دیافراگم تغییر نکرده و دقیقاً ما داریم نگاه یک انسان را در خصوصی‌ترین لحظه زندگی‌اش نظاره می‌کنیم که عکس می‌گیرد و می‌خواهد آن لحظه را جاودانه کند. برای من، حداقل برای بخشی از نسل من، واقعیت زن ایرانی یک نمونه‌اش این است.
  

ارتباط نزدیک و احساسی بین سوژه و عکاس
  

آثار مهرداد محمدی هنرمند دیگر این نمایشگاه ارتباط بسیار خصوصی عکاس و موضوع را به تصویر می‌کشد. طبیعی بودن این عکس‌ها و رنگ‌هایی که از زندگی، تن و زیبایی نشان دارد، فضایی وجدآلود را به تماشاگر منتقل می‌کند. مهرداد محمدی نام مجموعه‌اش، «از دوستت دارم» را از شعر یدالله رویایی برگرفته. مهرداد محمدی در این‌باره می‌گوید:

مهرداد محمدی – این نمایشگاه همان‌طور که به احساسات ربط دارد، به دوست داشتن هم ربط دارد. من اصولاً آدمی هستم که از بازی کردن با نوستالژی بسیار لذت می‌برم. اکثر این سوژه‌ها با من ارتباط احساسی داشتند و بحث دوست داشتن مطرح بوده به ویژه در عمده لحظاتی که این مجموعه شکل گرفته. برای همین با الهام گرفتن از مجموعه شعر یدالله رؤیایی نام این مجموعه را «از دوستت دارم» گذاشتم.
 

عکاسی موردی حاشیه‌ای در زندگی من بود و بیشتر برای لذت بردن و کم کردن فشارهای روزمره که خیلی وقت‌ها در ایران بر انسان‌ها وارد می‌شود، عکاسی می‌کردم. بعد افرادی که در این رشته به‌طور حرفه‌ای کار می‌کنند، کارهای مرا دیدند و مرا تشویق کردند که در این مسیر ادامه دهم. مجموعه‌ای هم که اینجا می‌بینید، بر مبنای یک‌سری ارتباطات شخصی من شکل گرفته. یعنی همه آن در حریم شخصی‌ست. من هیچوقت در آتلیه و با ابزار حرفه‌ای به جز دوربین خوب کار نمی‌کنم. دوربین همواره در حریم شخصی من حضور داشت و بعد بعضی‌ها که عکس‌ها را دیدند، متوجه شدند یک ارتباط حسی بین سوژه و عکاس وجود دارد. آن‌ها از من خواستند که این کار را ادامه دهم.

من بعضی وقت‌ها جاهایی دست به دوربین می‌برم که سوژهی من به شدت به این کار معترض می‌شود. حداقل کسانی که شاید کمتر روی من شناخت داشتند، نمونه‌های اول، مواقعی که من دوربین را درمی‌آوردم، دوست نداشتند این اتفاق بیفتد. ولی به‌هرحال وقتی من کار را در حریم شخصی خودم می‌بینم،‌‌ همان موقع هم دنبال دوربین می‌گردم و معمولاً هم دوربین همیشه اطرافم یک‌جایی هست. ولی بحث ارتباط احساسی بین من و سوژه چیزی‌ست که لازمه کارم است. غیر از آن من اصلاً تقریباً عکاسی نکرده‌ام.

زندگی من حداقل تا به‌حال به هیچوجه از راه هنر تأمین نشده. الان هم این طور نیست. خصوصاً در چند سال اخیر شاید دلیل اینکه من به سمت هنر حرفه‌ای‌تر روی آوردم، به خاطر نفس کشیدن بود. من خودم بیشتر درگیر بخش صنعت در ایران هستم و درآمدم از این راه تأمین می‌شود. واقعاً آن قدر تحت فشار بودم که در این چند سال اخیر احساس کردم که باید کمی راهکار جدی نفس کشیدن را، غیر از آن چیزی که درآمد است، پیدا کنم. برای همین بیشتر متمرکز شدم روی هنر. اکنون هم به همین شکل می‌خواهم ادامه دهم. یعنی نمی‌خواهم جوری هنر مرا درگیر درآمد کند یا درگیر رزق و روزی کند که شاید بعضی جنبه‌های دیگرش را نبینم. دوست دارم‌‌ همان عکسی را که دوست دارم بگیرم. حالا اگر مخاطب من دوست داشت که داشت. اگر هم نداشت، برای خودم می‌گیرم.

برهنگی، ممنوعیت و جذابیت

دو عکس از مجموعه دیگری از این عکاس بنام «نگارگری همچنان زنده است» به نمایش درآمد. این تصاویر عکس‌های برهنه‌ای هستند که رویشان حصیر آمده. یعنی در واقع تماشاگر اول مواجه می‌شود با تصویری که نباید ببیند و بعد باید آن پرده را کنار بزند تا بتواند آن را مشاهده کند، مهرداد محمدی در مورد شکل گرفتن ایده و روند کار می‌گوید:

مهرداد محمدی – بحث برهنگی در ایران بلافاصله مساوی است با ممنوعیت. موردی که دوست داشتم در این مجموعه نشان داده شود، همین بوده. البته واقعاً بحث «تن» این قدر بحث پیچیده‌ای نیست. این عکس‌ها را مخصوصاً وقتی کسانی که عادت هم ندارند مدتی آن‌ها را می‌بینند، گرچه اصلاً سطح زمختی از برهنگی هم به‌هیچ وجه در این عکس‌ها نیست، ولی در همین حد هم بلافاصله عادت می‌کنند و خو می‌گیرند. یعنی موردی خیلی طبیعی از تن آدمیزاد است که همه هم آن را دارند و آن نوع محدودیت و ممنوعیتی که روی آن پیاده می‌شود، حالا منظور من حجاب هم نیست، اصولاً وقتی با تن برخورد غریبه می‌شود، حتی کسی با تن خودش هم این برخورد را دارد، می‌خواهد اشاره‌ای به این موضوع داشته باشد. به‌علاوه به آن محدودیت‌هایی که در ایران به طور خاص وجود دارد، به آن حصار و آن پوششی که همه جا نسبت به حریم خصوصی هست.
 

این حصیرهایی که جلو این عکس‌ها افتاده، دارد نشان می‌دهد که چه موانعی خودمان برای خودمان تولید کرد‌ه‌ایم که یکجایی را خصوصی کنیم. در حالی که وقتی آن حصیر را کنار می‌زنید، چیز خاصی هم آن پشت نمی‌بینید. پیکری است که تک تک آدم‌ها و بشر آن را دارند. ولی با ممنوع کردنش جذاب می‌شود. الان مخاطبی که به این نمایشگاه می‌آید، می‌خواهد دائم این حصیر را کنار بزند و سردربیاورد که آن پشت چیست و این دقیقاً کاری‌ست که ما در ایران با آن حریم خصوصی و به‌خصوص با تن می‌کنیم. ممنوعش می‌کنیم، بعد جذابش می‌کنیم. این اتفاقی‌ست که الان دارد برای مخاطبان این نمایشگاه هم می‌افتد. می‌روند حصیر را کنار می‌زنند و کنجکاوی می‌کنند. دقیقاً این کنجکاوی اتفاقی‌ست که در ایران دارد رخ می‌دهد و الگویی‌ست که در ایران پیاده شده.

چون با کنجکاو کردن مردم آن‌ها به حریم آن تن بیشتر سرک می‌کشند و فکر می‌کنند چیز مهم‌تری آن پشت هست. در حالی که یک جزیی از بدن است که همه آدم‌ها دارند. اصلاً ایده ولنگاری هم مطرح نیست. به هرحال قواعدی که خود بشریت روی آن توافق کرده قطعاً اعمال می‌شود. ولی من شخصاً حیطه توجه و علاقه‌ام بحث تن بوده. چون می‌بینم وقتی که تن بدون هیچ مانعی نمایش داده می‌شود یا دیده می‌شود، بلافاصله جذابیتش را از دست می‌دهد. هم جذابیت اروتیکش را ممکن است از دست دهد، هم ممکن است دیگر کنجکاوی را تحریک نکند. ولی به محض اینکه یک‌مقدار محدودیت ایجاد می‌شود، مخصوصاً در حیطه تن، همه دوست دارند بدانند آن پشت چه خبر است.
  

خانه و هویت
 

اجرای هنری دزیره نواب هنرمند ایرانی ـ یونانی مقیم نیویورک آخرین بخش افتتاحیه نمایشگاه «آخرین تانگو در تهران» بود. دزیره در ده‌سالگی ایران را ترک گفت و دو سالی در یونان زندگی کرد و سپس همراه با خانواده به آمریکا مهاجرت نمود. بخشی از آثار عکس همراه با کولاژ او نیز زینت‌بخش نمایشگاه بود. اجرای هنری دزیره مملو از حرکات درهم‌تنیدگی دست‌ها، پا‌ها و سر بود. به طوری که به پدیده‌ای تبدیل می‌شد که در نظر اول به‌عنوان تماشاگر نمی‌توانستی باور کنی که بدن انسان توانایی این همه انعطاف، درهم تنیدگی، فشار و شاید خفقان را دارد. سپس دوباره باز شدن، شکفته شدن، بارور شدن و تنفس آزادی و همه این‌ها در چارچوبی به اندازه سقف یک خانه برای انسان رخ می‌داد که پارچه‌ای بسیار ساده به رنگ آسمان زینت‌بخش رویه آن بود. طراح نمایشگاه نازگل مشتاقی درباره دزیه نواب و اثرش می‌گوید:

نازگل مشتاقی – دزیره کسی بود که امشب برای ما اجرای هنری به مدت ۱۵ دقیقه داشت. وی یک پلاتفرم ساخت. چوبی بود که روی آن رفته بود و اجرا می‌کرد و روی آن چوب هم انگار یک چپر ساخته بود و چادر معروف آبی رنگش را هم که در همه کار‌هایش نشان داده می‌شود، انداخته بود روی این چپر. انگار حالت خانه را داشت. اسم اجرای هنری هم «هوم لینگ» ( Homeling) بود. اولین باری که من این کلمه را شنیدم خیلی برایم عجیب بود. چون واقعاً نمی‌دانستم این کلمه یعنی چه. بعد از خودش پرسیدم. گفت این کلمه واقعیت ندارد. ولی داستان این بوده که مادربزرگ اشتباهاً به جای «هوم‌لس» به معنی بی‌خانمان می‌گفته «هوم لینگ». مثلا می‌گفته «ببین، اون هوم لینگ را نگاه کن». مادربزرگش یونانی‌ست. دزیره خودش نیمه‌ایرانی – نیمه‌یونانی‌ست.

کلمه «هوم لینگ» احساسی را که در آدم ایجاد می‌کند، مثل خانه داشتن یا ریشه داشتن است. یعنی حال استمراری‌ست از خانه. حداقل اول برای من چنین چیزی را القاء می‌کرد و خودش هم همین احساس را داشت. این دغدغه هویت، دغدغه وطن، وطن واقعی من کجاست، من کی هستم و خانه من واقعاً کجاست، این‌ها در این اجرای هنری به‌خوبی دیده می‌شود. انگار که او آمده اینجا یک پلاتفرم ساخته، چهار تا چوب بهش زده، آن چادر معروفش را هم انداخته روی آن و می‌گوید خانه من اینجاست. اینکه بگوید من متعلق به همه این عوامل و نشانه‌ها هستم و در همه این کشور‌ها زندگی کرده‌ام. احساس من از این اجرای هنری این بود: چقدر تغییر کرده، چقدر منعطف شده، چقدر شکسته، چقدر جمع شده، چقدر مجبور شده باز شود در محیط و تحت تأثیر محیط باشد.
  

وزیدن نسیمی تازه از هنر ایران در نیویورک
 

کار برگزاری این نمایشگاه فارغ از حرکت‌های مرسوم به نمایش گذاشتن آثار هنری و دغدغه فروش بود. انگیزه بیشتر وزیدن نسیمی از جنس دیگر در فضای هنری نیویورک در پیوند با هنر ایران بود. از طراح هنری نمایشگاه در مورد تداوم و یا یک‌باره بودن این‌گونه نمایش‌ها پرسیدم:

نازگل مشتاقی – نمایشی خواهیم داشت از تعداد زیادی از هنرمندانمان. تعداد زیادی از مجموعه‌دار‌ها تماس گرفتند و دوست دارند کارهای هنرمندان ایرانی را ببینند. ما این را نشان می‌دهیم و در آینده هم حتماً این کار را ادامه می‌دهیم. این تنها یک شروع بود؛ وزیدن هوای تازه‌ای در پیوند با هنر ایرانی در نیویورک.
 

ایمیل گزارشگر:

Pantea. bahrami@yahoo. com

در همین زمینه:
::پانته‌آ بهرامی در رادیو زمانه::