بیش از یک سال از آغاز کارزار هزاران زن در سراسر جهان با عنوان MeToo# / «#من_هم_آزار_دیدم» برای بیان تجربههایشان در زمینهی جنسیسازی خشونت، جنسیتزدگی در جامعه و تبعیض علیه خود میگذرد. تجربههایی در دفتر کار، قطار، مترو و قرارهای دوستیابی. یک سال میگذرد که این تجربههای مشترک، بحث اجتماعی گستردهای را به وجود آوردهاند. اما از آن زمان تا کنون، واقعاً چه تغییری در برخورد با تعرضهای جنسیشده و جنسیتزدگی در زندگی روزمره رخ داده است؟
گروهی با این تردید به موضوع مینگرند و فکر میکنند کارزار رفع آزار جنسی احتمالاً باعث پیچیدگی بیشتر رابطه میان دو جنس شده است. گروهی دیگر از این موضوع سرخورده هستند، چون بدکارههای سابقهدار، حالا، دوباره رفتهرفته در کانون توجه قرار میگیرند. اکنون، این بحث اجتماعی مهم در ادامه با چه وضعی روبهرو میشود؟ رولف پوهل (Rolf Pohl)، روانشناس اجتماعی در آلمان، میگوید: «ما باید دوباره بیشتر دربارهی میل جنسی مردانه تأمل کنیم، چون میل جنسی مردان آنها را به وضعی بغرنج میکشاند.»
مصاحبه با رولف پوهل، روانشناس اجتماعی
■ آن-کریستین تلوستی (زوددویچه تسایتونگ): آقای پوهل، یک سال قبل، ماجراهای سوء استفادهی جنسی هاروی واینستین، تهیهکنندهی آمریکایی، نخست بحثی در هالیوود به راه انداخت و پس از آن، دامنهی بحث به کشورهای سراسر جهان رسید و یادآوری اتفاقهایی از آکادمی علوم سوئد گرفته تا لاسزنیهای میخانهای پیشپاافتاده را در بر گرفت. آیا کارزار مقابله با آزار جنسی یا بحث MeToo# گرفتار زیادهروی شد؟
رولف پوهل: نه، به اندازهی کافی پیش نرفت. بحث MeToo# / «#من_هم_آزار_دیدم» و تمام هشتگهای مشابه آن، حجم هولناک آزار جنسی و جنسیتزدگی روزمره را نشان میدهند که آشکارا هنوز مانند گذشته عمیقاً در فرهنگ و جامعه ریشه دارد. آزارهایی که از متلکگویی و دستدرازی گرفته تا آزار جنسی را در بر میگیرد. تا زمانی که این استواری ساختاری آزار جنسی و علتهای عمیق همپیوند با آن را جداً ریشهیابی نکنیم، بخش اصلی مشکل باقی میماند. بعد از آن هم بحث روز جنسیتزدگی رفتهرفته فروکش میکند و در بعد سیاستهای جنسیتی تا حد زیادی بیپیامد باقی میماند.
■ شما از چشمانداز روانشناسی اجتماعی در موضوع جنسیت مردانه تحقیق میکنید. از دید شما، این استواری شیوههای رفتاری جنسیتزده برای مردان در نهایت به چه معنا است؟
جنسیتزدگی (Sexism) مشکلی ساختاری است – اما این بدان معنا نیست که هر مرد منفرد گرفتار آن است. باید میان ساختاری که با اعمال فشاری فراگیر بر آموزش رفتار مردانه تأثیر میگذارد از یک سو، و فاعل مذکر و منفرد آن از سوی دیگر، تفکیک قائل شد. این را که در مسألهی جنسیتزدگی مشکلی ساختاری در میان است، میتوان از آنجا بازشناخت که تقریباً در تمام عرصههای اجتماعی، محیطها و زمینههای کاری پیش میآید.
■ جنسیتزدگی همه جا حاضر است، هر جا که زنان و مردان با هم روبهرو میشوند. اما آیا کسانی که میگویند مردسالاری سرمنشأ مشکل است، به هر حال گرفتار سادهسازی بیش از حد موضوع نمیشوند؟
چرا! در بحث از جنسیتزدگی دیگر نمیتوانیم از الگویی خردهپا بر اساس مردسالاری صحبت کنیم. از سوی دیگر، مردان در برابر زنان هنوز هم الگوهای تسلط را اعمال میکنند. به همین دلیل، در جامعهشناسی ما از رفتار سلطهجویانهی مردان یا مردانگی سلطهجو صحبت میکنیم. این، نخست به معنی رفتار مردانهی تسلطخواه است. این اصطلاح بیان میکند که درون گروه مردان، از نظر کارکرد رفتار مردانه، نوعی ردهبندی یا سلسله مراتب وجود دارد. در این بین، مردانگی دسیسهجویانه و همدستانه، حاشیهنشین و سرکوبشده، به مثابهی شکل فرودست رفتارهای مردانه، مطرح میشود.
■ در پیوند با کارزار MeToo# / «#من_هم_آزار_دیدم»، به نظر میرسد که بیش از همه، مفهوم همدستی جالب باشد: در محیط کاری هاروی واینستین، در واقع، احتمالاً مردان بسیاری از رفتار او با زنان هنرپیشه اطلاع داشتند، اما در موردش فاشگویی نمیکردند. سرچشمهی این لاپوشانی مردانه کجا است؟
شکلی از بازیهای مردانه، حریم مردانه، وجود دارد – برای نمونه، در ردههای ریاست. زنان در چنین گروههای اجتماعی همجنس و مردانه اغلب، واقعاً جایی ندارند، اما در جایگاه غایب در آن میانه، نقش مهمی ایفا میکنند: آنها نمادهای جلوهگری و قدرت هستند. آنها کارکرد پدیدهای را به خود میگیرند که شاید ویرجینیا وولف، نویسنده، آن را «آینههای چاپلوس» بنامد. جنسیتزدگی در میان مردان ابزار رقابت هم هست. وقتی بنگریم که فردی مانند دونالد ترامپ همسر خود را چگونه در مکانهای همگانی هدایت میکند، این گفته تأیید میشود. تمام همسران رئیس جمهوری های گذشتهی آمریکا یا به اصطلاح بانوان نخست ایالات متحده، دست کم تا حدی قلمرو وظایف مختص خود را داشتند. اما ملانیا ترامپ برخلاف آنها، در اصل تنها نوعی شخصیت تزئینی است. این، نمونهی خوبی برای رفتار مردانی است که با استفاده از زنان در پی افزایش اعتبار شخصیشان هستند.
■ بیشتر این انتقاد از شیوهی خبررسانی در مورد موضوع کارزار «#من_هم_آزار_دیدم» مطرح میشود که مرز میان رفتار جنسی و خشونت، آنچنان که باید، دقیق مشخص نمیشود. اما شما باز در جایی مینویسید خشونت جنسی، پدیدهای مردانه است و علت آن را هم در ساخت جنسیت مردانه میبینید. در این باره توضیح بدهید.
خوب است که گاهی دوباره به جنسیت مردانه بیندیشیم. بزرگترین نقطهی ضعف مرد میل جنسی او است، دستکم زمانی که طبیعتاً دگرجنسگرا باشد. از یک سو، – به معنای جنسیت مردانهی تسلطجویانه- او زیر فشار حفظ خودمختاری و ناوابستگی کامل است. از سوی دیگر، او در بطن اشتیاق خود به جنس دیگر درمییابد که در حقیقت بسیار به زنان وابسته است. به این ترتیب، ساختیابی میل جنسی مردانه، با حالتی ناهمگون تا ستیزهجویانه نسبت به زنان و زنانگی همراه است. من این وضع را معضل جنسیت مردانه مینامم.
استعداد خشونت به هیچ وجه در انحصار مردان نیست. زنان هم در واقع خشونتپرهیزتر از مردان نیستند. این توهمی بیش نیست که خشونت را منحصر به یک جنس بدانیم.
■ به این ترتیب، میل جنسی مردانه معضل جنسیت مردانه را به وجود میآورد و این معضل مردانگی به خشونت میانجامد؟
در واقع، گاهی طوری وانمود میکنند که گویا اینها دو قلمرو جداگانه هستند: انگار قلمرو جنسیت وجود دارد که ظاهراً فضای حفاظتشدهی رابطههای پرآرامش است و قلمرو دیگر را، خشونت، پرخاشگری و قدرت تشکیل میدهد. اما این، توهمی بیش نیست، بهویژه زمانی که موضوع جنسیت مردانه به میان میآید. نظر من این است: در تمام شکلهای خشونت جنسی، زن را برای اشتیاقی مجازات میکنند که در مرد برمیانگیزد.
■ اما چنین شکلی از جنسیسازی خشونت این مشکل را در خود دارد که به آزارها و دستدرازیهای جنسی سویههای باستانی، فطری و ذاتاً مردمنشانه میدهد. «مرد همچون حیوان» آنگونه که نشریهی «اشترن» چندی پیش در عنوان مطلبی به کار برد. اما چرا چنین کلیشههایی در بارهی مردان بر مبنای زیستشناسی تکامل انسان هنوز تا این حد مقاوم هستند؟
چون چنین دیدگاههایی کار را بسیار آسان میکنند و میتوان با آنها خشونت را بهخوبی توجیه کرد و گفت: به هر حال، مردان نمیتوانند طور دیگری رفتار کنند، آزار جنسی عمیقاً در وجودشان ریشه دارد. این ادراک با گرایش عام کنونی برای تعیین به اصطلاح ماهیتمندی دو جنس «مرد» و «زن» مطابقت دارد. «مردان همیشه همینطور بودهاند»، «زنان آنطور هستند.» البته مسلماً جامعه مدام پیچیدهتر میشود. بنابراین، قابل فهم است که چنین تمایلی برای ابهامزدایی و همگونسازی به وجود آمده است.
نظریهی رانه (Triebtheorie / Drive theory). این نظریه را اغلب بد میفهمند، یعنی آن را از بعد زیستشناسانه، به مفهوم «مرد همچون حیوان» در نظر میگیرند. اینگونه تصور میکنند که گویا میل جنسی مردان کارکردی شبیه دیگ بخار دارد، انگار مردان زیر فشاری ازلی از جانب میل جنسیشان قرار دارند، منفجر میشوند و زنان را در اختیار میگیرند.
■ «جنسیت مردانه، در اصل، وضعیتی بحرانگونه برای مرد است.» شما به این ذهنیت چگونه واکنش نشان میدهید؟
ابتدا بگویم که معتقدم استعداد خشونت به هیچ وجه در انحصار مردان نیست. زنان هم در واقع خشونتپرهیزتر از مردان نیستند. این توهمی بیش نیست که خشونت را منحصر به یک جنس بدانیم. من در برابر چنین افکاری رویکرد روانکاوانه را پیش میگیرم. در این کار، به قاعدهای در ظاهر قدیمی علاقه دارم: نظریهی رانه (Triebtheorie / Drive theory). این نظریه را اغلب بد میفهمند، یعنی آن را از بعد زیستشناسانه، به مفهوم «مرد همچون حیوان» در نظر میگیرند. اینگونه تصور میکنند که گویا میل جنسی مردان کارکردی شبیه دیگ بخار دارد، انگار مردان زیر فشاری ازلی از جانب میل جنسیشان قرار دارند، منفجر میشوند و زنان را در اختیار میگیرند.
■ شما نظریهی رانه را چگونه میفهمید؟
عامل تعیینکننده در یک رانه یا غریزه، تنها بعد زیستشناسی و بدنی آن نیست، بلکه بیشتر معیارهای تعیینشدهی اجتماعی برای بیان آن مهم است. در رفتار جنسی مردانه و دگرجنسگرا ادعای برتری، قدرت و هوس جنسی آمیزهای شوم را پدید میآورند که صرفاً در ظاهر جلوهای طبیعیگونه دارد.
■ شما ایراد میگیرید که در بحثهای جاری بیشتر از جنسیسازی خشونت صحبت میکنند تا خشونت جنسی. تفاوت میان این دو مفهوم برای شما در چیست؟
مفهوم جنسیسازی خشونت این ویژگی را القا میکند که رفتار جنسی ابزاری برای اعمال و پیشبرد قدرت است، طوری که گویا هیچ ربطی به تمایل جنسی ندارد. این ذهنیت سادهلوحانه است: تقریباً همهی شکلهای تجاوز جنسی در خدمت ارضای جنسی نیز هستند. شکلهای مشخصی از جنسیسازی خشونت وجود دارد، برای نمونه، وقتی برای شکنجه اشیائی خاص با هدف آزار جنسی به کار میبرند. افزون بر این، زنان نیز میتوانند در چنین شکلهایی از خشونت سهیم باشند، نمونهی آن را هم از زمان افشای رویدادهای زندان-شکنجهگاه ابوغریب با همکاری زنان نگهبان به یاد داریم. اما زمانی که تنها ارضای جنسی بدون توجه به خواستهی دیگری در اولویت باشد، عبارت خشونت جنسی را به کار میبرم. در این حالت، آمیزش جنسی هدف اصلی است و خشونت تنها در جایگاه ابزاری برای تحقق آن به کار میرود.
■ چگونه میتوان این موقعیت پیچیدهی معضل جنسیت و خشونت را روشن کرد؟
پرسش اساسی همین است. من هیچ نسخهی آمادهای ندارم. فقط فکر میکنم که باید بیشتر به موضوع میل جنسی مردان پرداخت، اما دقیقاً نه با فهم آن در جایگاه میراثی زیستشناختی از دوران کهن که مرد باید بر آن چیره شود. اگر کسی دیدگاههای مرا دنبال کند، پاسخ اینگونه خواهد بود: مردان باید یاد بگیرند که وابستگی به جنس دیگر را تحمل کنند. زنان هم با این وابستگی دشواریهای خاص خود را دارند، اما اغلب میتوانند بهتر با آن روبهرو شوند، چون وابستگی به جنس دیگر و خودمختاری فردی را دو قطب مخالف یکدیگر نمیبینند. مردان اغلب فکر میکنند باید برتری خود را حفظ کنند، وگرنه کار از کار گذشته و مردانگیشان از دست رفته است.
■ در ادامهی بازتاب کارزار «#من_هم_آزار_دیدم»، واقعاً بحثهای بسیاری پیرامون رواج تردید میان مردان در برخورد با زنان مطرح بود. نظرتان چیست؟
بله، تقریباً وانمود میکردند که مردان حالا دیگر مطلقاً ناتوان شدهاند: آیا از این به بعد، بلافاصله بعد از هر اظهار نظر مهرورزانه در برخورد با جنس مخالف، شکایتی وبال گردنتان خواهد شد؟ اگر کسی اینطور فکر کند، حاضر به دیدن این واقعیت نیست که هر نازکشی و معاشقهای، یک بازی دوجانبه با حفظ شأن دو همبازی است. آن لحظهای که یک طرف بازی را ترک میکند، به آن پایان میدهد و وقتی طرف مقابل که بیشتر وقتها همان مرد باشد، پایان بازی را نمیپذیرد، مرزی را میشکند. اینجا است که به جنسیتزدگی و جنسیتسالاری میرسیم.
■ به نظر میرسد کارزار «#من هم آزار دیدم» شکافی میان دو جنس، بین زنان و مردان، به وجود آورده است.
فکر میکنم پیدایش این شکل از بیاعتمادی و ناامنی برای تعرض مهم است. اما عامل تعیینکننده همین است که آن را به چه نتیجهای برسانیم. خطر، نوعی فرافکنی بر این مبنا است که زنان را مسئول این بیاعتمادی و ناامنی بدانیم، نه مردان را. در حال حاضر، در رسانههای فرامنطقهای بیشتر از این زاویه در بارهی موضوع بحث میکنند. در این بین، مردان ابتدا باید به چنین بیاعتمادی و ناامنیای مجال بروز بدهند، آن را تحمل و علتش را پیدا کنند و بپرسند: چرا دیگر برای ارتباطگیری احساس امنیت و اعتماد ندارم؟ چطور میتوانم از مقصر دانستن زنان خودداری کنم؟ و پس از آن، فرد به این نتیجه میرسد که جنسیت مردانه نه پدیدهای فخرآور، بلکه در تناقض میان خودمختاری و وابستگی به زنان، وضعیتی اساساً بحرانگونه است.
ما با آمدن هر نسل جدید، نسل تازهای از جنسیتزدگان را نیز پرورش میدهیم.
■ آیا جنسیت مردانه به خودی خود ذاتاً بحرانگونه است؟
همیشه ادعا میکنند که جنس مذکر به خودی خود گرفتار بحران نمیشود، بلکه جنبش زنان، فمینیسم، زنسالاری، زنخدایی، فاشیسم زنانه و تمام یاوهگوییهای جنسیتمحور، آن را به بحران میکشاند. در این میان، باید بیشتر بر این موضوع متمرکز شد که مردان در وضع کنونی زیر فشاری باورنکردنی قرار گرفتهاند که همواره خود را جنس مهمتر ببینند و مسلماً این وضعیتی بحرانگونه است. به این وضع باید بحرانهای اجتماعی را هم افزود که میتوانند به تصور مردانگی آسیب وارد کنند. برای نمونه، دگرگونیهای قلمرو درآمد و کار و زوال این تصور که جنسیت مردانه باید با زندگی شغلی و کسب درآمد در پیوند باشد.
■ وقتی از جنسیت مردانه در بحران صحبت میکنیم، تلاشها مدام متوجه دشمن فرضیای در هیئت مردان مسن سفیدپوست است. آیا مقولهی مرد مسن سفیدپوست را منطقی میدانید؟
من این دستهبندی را درست همانقدر کممنطق میدانم که برای نمونه، بحث سهمیهبندی جنسیتی را. بحثی که در آن فقط بر شرکتهای بزرگ مجموعهی «داکس» متمرکز میشوند. خلاصه بگوییم که این کوتهبینانه و سادهسازانه است، چون در این بین، جنسیتزدگی روزمره را که همه جا بروز میکند، نادیده میگیرند. مسلماً شخصیتهای فاعلی در مقولهی مرد مسن سفیدپوست یا امثال برنی اکلستون، دونالد ترامپ، سیلویو برلوسکونی، دومینیک استروس-کان و راینر برودرله وجود دارند. اما متمرکز کردن بحث آزار جنسی و جنسیتزدگی بر این شخصیتها اشتباه بزرگی است، چون در پس آن این فکر نهفته است: نسل آنها بهزودی ورمیافتد و سپس، نسلی کاملاً جدید و پیشرو از راه میرسد. اما اینطور نیست! برعکس، ما با آمدن هر نسل جدید، نسل تازهای از جنسیتزدگان را نیز پرورش میدهیم.
منبع: زوددویچهتسایتونگ
در همین زمینه
بسیار عالی بود.متاسفانه اهداف سیاسی و اقتصادی باعث نضج و رشد ادبیاتی شده که زنان را موجودی مظلوم و مردان را ظالم معرفی کند.پشت این جنبش های به اصطلاح mee too و… اهداف اقتصادی و بعضا سیاسی خوابیده است.سایت زمانه هم در این قافله مسیر درستی نمی رود.شدت خشونت زنان اگر بیشتر از مردان نباشد،کمتر نیست.سوء استفاده انها از وابستگی جنسی مردان در جهت کسب فواید اقتصادی تاریخی به درازنای تاریخ بشری دارد.
asef / 20 November 2018
ازدواج قدیمی ترین نهاد اجتماعی بوده که در جوامع مختلف کارکرد خود را ایفا میکرده است اما در جهان مدرن اوضاع تغییر کرد و نهاد ازدواج قادر به دفاع از طرفین نیست میتوان همین اهرم ها را در مهریه دید مرد با هزینه بسیار ازدواج میکند اما زن سپس میتواند از ازدواج خارج شده و مهریه خود را بردوش مرد بگذارد در این حالت ازدواج نقطه ضعف مرد است چیزی که این مقاله به آن اشاره کرده است و مهریه مدل ایرانی آن است که برای وصول آن دست به خشونت هم میزنند
عبداله / 02 December 2018