مازیار مهدویفر – «آدریان سیسیل ریچ»، در سال ۱۹۲۹ در ایالت مریلند آمریکا به دنیا آمد. او اولین دختر «هلن» نوازنده پیانو و «آرنولد» پزشک پاتولوژیست یهودی بود. آدریان و خواهرش «سینتیا» سالهای اول تحصیل را در منزل و زیر نظر مادرشان گذراندند که بعد از ازدواج، نوازندگی پیانو در کلیسا را کنار گذاشته بود.
آرنولد ریچ پدر خانواده که در اصل تباری اتریشی – مجار داشت نقشههایی ویژه و جالب برای آینده دخترانش داشت. او کتابخانهای بزرگ و پر از کتابهای کلاسیک در خانه برای فرزندانش تدارک دیده بود و تلاش کرد تا حد ممکن آنها را به مطالعه و گذراندن وقت در آن کتابخانه تشویق کند.
آرنولد در رؤیاهایش سینتیا را نویسنده و آدریان را شاعر میدید. او دخترانش را موظف کرد تا هر روز قطعه شعر یا داستانی بنویسند و برای او بخوانند. شاید این موضوع برای یک کودک چندان جالب و جذاب به نظر نرسد اما به گفته آدریان این تمرین و تجربه نقش زیادی در پرورش استعداد او داشت. نهایاتاً سینتیا در نویسندگی چندان موفق نبود و تنها به نوشتن چند داستان معمولی اکتفا کرد.
اما آدریان همچنان به نوشتن شعر و فعالیت ادبی خود ادامه داد. او در سال ۱۹۵۱ از کالج رادکلیف هاروارد فارغالتحصیل شد و در همان سال جایزه اول «شاعر جوان» را به خاطر اولین کتاب خود با عنوان «تغییر دنیا» به دست آورد. دو سال بعد با اقتصاددانی به نام «آلفرد کنراد» ازدواج کرد. آدریان در جایی تنها انگیزه خود برای این ازدواج را جدا شدن از خانواده و کسب استقلال بیشتر برای رسیدن به افقهای تازهای از زندگی فردی دانسته. او تحت فشار سنتها و قوانین حاکم بر زندگی خانوادگی آن دوران در مدت کوتاهی صاحب سه فرزند شد. دیوید، پل، و ژاکوب طی سالهای ۱۹۵۵ تا ۱۹۵۹ پا به دنیا گذاشتند و این چیزی بود که آدریان از آن ناراضی بود. به همین دلیل او تصمیم شجاعانهای گرفت. تصمیم گرفت تا پس از انجام زایمان سوم خود را عقیم کند. او میگوید:
آدریان ریچ:وضعیت اغلب زنان شاعر مانند یک آهنگ به سبک بلوز است.
« از بیهوشی عمل جراحی بیدار شدم. پرستاری را بالای سرم دیدم. او نگاهی به نوشتههای روی تابلوی بالای تخت انداخت. با تعجب نگاه سردی به من کرد و گفت: “تو واقعاً خودت را عقیم کردی؟”»
این برخورد که از جانب یک پرسنل بیمارستانی با آگاهیهای پزشکی صورت میگیرد به نوعی دیدگاه جامعه آن سالهای آمریکا نسبت به نقش زن در خانواده و اجتماع را بیان میکند.
همان سالها بود که آدریان با نوشتههای زنان پیشرو در زمینه احقاق حقوق زنان آشنا شد. او در جایی عنوان کرده که پس از خواندن کتاب «جنس دوم» نوشته «سیمون دوبوار» با خودش فکر کرده آنچه دوبوار در کتابش گفته دقیقاً همان چیزهایی است که او سالها درون خود به آنها میاندیشیده و همیشه به دنبال کسی بوده تا افکارش را تآیید کند و بر آنها صحه بگذارد. در سال ۱۹۶۶ همراه همسرش به نیویورک سفر کرد و آنجا بود که به صورت عملی وارد فعالیتهای اجتماعی سیاسی ضد جنگ و و مدافع حقوق زنان شد.
او در آپارتمان شخصی خود برنامههایی در مخالفت با جنگ ویتنام برپا میکرد و در آن برنامهها برای فعالیتهای اجتماعی خود پول جمع میکرد. در این سالها بود که آرام آرام افکار فمینیستیاش شکل کاملتری به خود گرفت. آلفرد در ابتدا از حرکتهای آدریان حمایت میکرد اما رفته رفته میان این زوج اختلاف نظرهای شدیدی به وجود آمد. آلفرد اعتقاد داشت که آدریان در فعالیتهای خود بیش از اندازه افراط میکند و برخوردی تندروانه دارد. این موضوع سبب جدایی موقت این دو شد. هر کدام از آنها در مکانی جدا به زندگی خود ادامه دادند تا زمانی که آلفرد در یک تصادف رانندگی مشکوک به خودکشی کشته شد. از آن پس برگی جدید در زندگی آدریان رقم خورد. او تمامی روابط دوستی خود با همه مردان اطرافش را قطع کرد و به پیشنهادهای دوستی آنان پاسخ منفی داد.
در سال ۱۹۷۶ آدریان تمایلات همجنسگرایانه خود را علنی کرد و زندگی مشترک و دیرپای خود با «میشل کلیف» نویسنده جامائیکاییالاصل را آغاز کرد. او عنوان کرد که همجنسگرایی هویتی بوده که از کودکی و نوجوانی در او وجود داشته و آن را با خود حمل میکرده اما مجبور به سرکوبش بوده. برای بسیاری از طرفداران آدریان دانستن اینکه او یک «لزبیان» است مانند یک شوک بود. اما او به سادگی این موضوع را آشکار کرد. یک خواست و تمایل درونی که در پس ازدواج او سالها پنهان مانده و حالا پس از فوت شوهرش دوباره خود را به او نماینده بود.
آدریان ریچ در طول زندگی طولانی خود کتابهای شعر و مقالات متعددی منتشر کرد و جوایز ادبی زیادی گرفت. اشعار و افکار او مخاطبان بسیاری را در سراسر دنیا به خود جذب کرد. تا جایی که میتوان او را یکی از پرمخاطبترین و تأثیرگذارترین شاعران نیمه دوم قرن بیستم دانست. وی یکی از افراد مؤثر در تبیین مکتب فمینیسم است و نقش انکارناپذیری در شکستن تابوی همجنسگرایی در جامعه آمریکا و تمام دنیا دارد. ریچ مسأله همجنسگرایی را از حالت شخصی و خصوصی خارج ساخته و به علت جایگاه ویژهاش در جامعه فرهنگی زمان خود آن را به یک موضوع اجتماعی سیاسی تبدیل کرد و جامعه را به نگاهی جدید به مسائل جنسی دعوت کرد.
آدریان ریچ در اشعارش مسأله همجنسگرایی را از حالت شخصی و خصوصی خارج ساخت و آن را به یک موضوع اجتماعی و سیاسی بدل کرد.
آدریان ریچ در مقالهای به بیان نکاتی از زندگی و عقایدش پرداخته و در پایان آن مقاله توصیههایی برای تمام زنان دنیا و به ویژه زنان شاعر دارد. حال که تنها چند روز از مرگ شاعر میگذرد بد نیست اشارهای به فرازی از این نوشته وصیتگونه داشته باشیم:
«میخواهم برایتان خوابی را که تابستان گذشته دیدهام تعریف کنم. خواب دیدم در میان جمعیتی بزرگ از زنان هستم و از من خواسته شده برایشان شعری بخوانم. به محض آنکه شروع به خواندن شعر کردم صدای ترانهای به سبک «بلوز» طنینانداز شد. این رؤیا را برایتان تعریف کردم چون احساس میکنم با مشکلات آینده زنان شاعر و حتی تمام زنان دنیا ارتباط دارد. آگاهی درونی و خودباوری چیزی مانند گذشتن از مرز یک کشور و پاگذاشتن به کشور همسایه نیست که تنها با برداشتن یک قدم انجام شود. وضعیت اغلب زنان شاعر مانند یک آهنگ به سبک بلوز است. گریهای از روی درد. درد قربانی بودن.
شعر امروز زنان دنیا مملو از عصبانیت است. ما باید از این عصبانیت گذر کنیم. اگر تلاش کنیم به واقعیت درونمان خواهیم رسید. همان تلاشی که به واقعیت درون «ویرجینیا وولف» عینیت بخشید. همان چیزی که سبب شد «جین آستین» و «شکسپیر» شخصیتی متمایز از سایرین پیدا کنند. امروز ما بسیار بیشتر از جین آستین و شکسپیر میدانیم. بیشتر از آستین، چون زندگیمان بسیار پیچیدهتر از اوست و بیشتر از شکسپیر چون ما زن هستیم و بیش از اودر مورد زندگی خودمان آگاهی داریم. همان زندگی که ویرجینیا وولف و جین آستین بخشی از آن بودند.»
یکی از اشعار آدریان ریچ با عنوان « Are These What Kind Of Times » را ترجمه کردهام. با هم میخوانیم:
«مکانیست میان دو ردیف درخت
با علفهایی روییده بر سربالایی
جادهای که در میان سایههای انبوه گم شده
و خانهای متروک
که آن هم در میان سایهها به فراموشی سپرده شده
من آنجا قدم میزنم و با ترس قارچهای جنگلی را میچینم.
اشتباه نکنید، این یک شعر روسی نیست
از مکانی در آن سوی دنیا حرف نمیزنم
آن مکان همینجاست
سرزمین ما به حقیقت خوفناکی نزدیک میشود
راهی که نتیجهاش نابودی انسان است
قصد ندارم بگویم آن مکان کجاست
آنجا که انبوه چوبها با رشته باریک نور جنزده جاده تلاقی میکند
بهشت برگها
خوب میدانم چه کسی میخواهد آن را بخرد، بفروشدش و نابودش کند
نمیخواهم بگویم آنجا کجاست
اصلاً چرا باید چیزی بگویم؟
اما تو هنوز به من گوش میکنی
و در وقتهایی اینچنین ویژه
که تو سراپا گوشی
مهمترین چیز این است که درباره درخت حرف بزنیم.»
در همین زمینه:
::آدریان ریچ، مشهورترین شاعر فمینیست آمریکا درگذشت، بخش خبر، رادیو زمانه::
ویدیو: شعر Diving Into the Wreck از آدریان ریچ با صدای شاعر