سعید راعی – “هر زمان، نظام‌های سیاسی نتایج متفاوتی به بار می‌آورند، زندگی در دیکاتوری‌ها فلاکت‌بارتر می‌شود.” آدام پرزورسکی 

آیا خودکشی یک “مشکل اجتماعی” است؟ آیا وضعیت‌های اجتماعی، در خودکشی افراد مؤثر است، یا پایان دادن به زندگی، نتیجه یک وضعیت روانی خاص در افراد است؟ آیا جنسیت در میزان خودکشی تأثیرگذار است؟ اگر چنین است، کدام جنس بیشتر در معرض اقدام به خودکشی است و چرا؟ وضعیت ایران در این بین چگونه است و چگونه می‌توان این وضعیت را فهم کرد؟

این‌ها پرسش‌هایی است که در این یادداشت تلاش می‌شود با تکیه بر یک نظریه کلاسیک جامعه‌شناسانه پاسخی برای‌ آنها ارائه شود.

خودکشی همچون یک آسیب اجتماعی

بر اساس خبری که چندماه پیش خبرگزاری پانا در ایران منتشر کرد، و گزارشی نیز در شماره ۱۶۰۸ روزنامه روزگار درباره آن منتشر شد، ایران سومین کشور جهان است که نرخ خودکشی زنان در آن، رو به افزایش دارد و در حال پیشی گرفتن از نرخ خودکشی مردان است. رتبه‌های اول و دوم در این زمینه را کشورهای چین و هندوستان دارند.

همچنین بر اساس این گزارش که مستند به نتایج پاره‌ای از پژوهش‌هاست، استان‌های ایلام، کرمانشاه، کردستان و همدان رکورددار نرخ خودکشی در میان زنان هستند و در این استان‌ها خودکشی زنان بیش از مردان است.

در حال حاضر، میزان خودکشی ۱۲ نفر در هر هزارنفر است و در استان تهران به‌طور متوسط، روزانه ۱۰ نفر خودکشی می‌کنند که البته همه خودکشی‌ها به مرگ منجر نمی‌شود. همچنین بر اساس گزارشی که روزنامه اعتماد در روزهای پایانی سال ۱۳۹۰ منتشر کرد، مرکز تحقیقات پزشکی قانونی تأیید کرده است که بیشترین فراوانی خودکشی در ایران (اعم از زن و مرد) به ترتیب به استان‌های تهران با ۴۳۴ نفر، کرمانشاه با ۲۴۷ نفر و لرستان با ۲۲۸ نفر اختصاص دارد.

 تحلیلگران مسائل اجتماعی بر اساس سنخ‌شناسی دورکیم از خودکشی، خودکشی زنان در ایران و روند رو به رشد آن را ناظر به شرایط ناهنجاری می‌دانند که در فقدان نظام‌ هنجارساز سنتی و شکل‌نگرفتن هنجارهای مدرن ایجاد شده است.

تمامی این آمار و گزارش‌ها حاکی از این است که خودکشی به مثابه یک واقعیت اجتماعی در ایران وجود دارد و انکارشدنی نیست، اما آنچه به صورت معنادار در این آمارها دیده می‌شود، روند فزاینده خودکشی زنان در ایران است. این واقعیت ایران را به سومین کشوری تبدیل کرده است که در آن نرخ خودکشی زنان رو به افزایش است.

به بیان دیگر ایران یکی از سه کشوری است که هر روز، زنان بیش از روزهای قبل خودکشی می‌کنند و این موضوع، فارغ از هر تحلیل و بدون استناد به هیچ نظریه‌ای نشان می‌دهد که شرایط آنومیک (ناهنجار) است و می‌توان به عنوان یک آسیب اجتماعی به دنبال چرایی و ریشه‌یابی آن بود.

پیش از این اما باید اثبات کنیم که روند رو به رشد خودکشی زنان در ایران یک آسیب یا مسئله اجتماعی است. بدین منظور نخست باید نشان دهیم که در اساس،‌ مسئله اجتماعی چیست و آسیب اجتماعی چگونه شناسایی و تعریف می‌شود.

ویژگی‌های مسئله اجتماعی

الف- مسئله یا مشکل اجتماعی همواره یک آسیب اجتماعی قلمداد می‌شود. یعنی نمی‌توان یک مسئله اجتماعی داشت که در آن چیزی اشتباه (wrong) و ناساز دیده نشود. دقیقاً به همین دلیل، تحلیل‌گران مسائل اجتماعی، هرگز به خانواده منسجم و پایدار، گروه‌های اجتماعی فعال و شاد، همچون یک مسئله اجتماعی نگاه نمی‌کنند. پس مسئله اجتماعی یک عنصر غلط و اشتباه در واقعیت‌ اجتماعی است که ما را با مشکل و زحمت (trouble) درگیر می‌کند.

ب- همانطور که از عبارت “مسئله اجتماعی” برمی‌آید، یک مسئله اجتماعی به مثابه آسیب،‌ جنبه عمومی و فرافردی دارد و اساساً حل کردن آن جدی و دشوار است. برای مثال،‌ مشکل مالی خانواده ما (مادامی که این مشکل، دامن‌گیر بخش قابل توجهی از جامعه و گروه‌های اجتماعی نشده باشد) یک مسئله اجتماعی نیست؛ زیرا نه جنبه عمومی دارد و نه حل کردن آن کار دشواری است. اگر بدانیم منشاء و ریشه مشکل کجاست،‌ می‌توانیم آن را حل کنیم، اما زمانی که همین مشکل، جنبه عمومی می‌یابد، دشوار و جدی می‌شود. برای اینکه در چنین شرایطی یافتن منشاء و ریشه اصلی مشکل بسیار دشوار است و بعد، برطرف کردن آن علت یا علل اصلی نیز بسیار دشوار خواهد بود.

ج- یک نکته مهم که وجه تمیز مسئله اجتماعی با سایر واقعیت‌های جمعی است، این است که یک مسئله و آسیب اجتماعی را می‌توان حل کرد. برای روشن‌ شدن بحث می‌توان به واقعه مرگ و مردن انسان‌ها توجه کرد.

مرگ یک واقعیت اجتماعی است که هم افراد را با زحمت و رنج درگیر می‌کند و هم جنبه عمومی دارد، اما هیچ امید و افقی برای حل کردن آن وجود ندارد. بنابراین در واقع مرگ، یک آسیب اجتماعی نیست و باید آن را از فهرست مشکلاتی که سیاستگذاران اجتماعی باید چاره‌ای برای آن بیندیشند،‌ خارج کرد. درباره خودکشی اما چنین نیست. یعنی می‌توان چاره‌ای برای آن اندیشید. بنابراین همواره کورسویی از امید و خوشبینی نسبت به برطرف‌ کردن آسیب‌ها و مسائل اجتماعی وجود دارد و مادامی که این امیدواری وجود نداشته باشد، واقعیت اجتماعی به شکل مسئله درنیامده است.

د- واپسین ویژگی مسئله اجتماعی این است که خرد جمعی و افکار عمومی همصدا با سیاستگذاران و کارشناسان باور داشته باشند که باید آن مشکل و آسیب را برطرف کرد. به بیان دیگر واقعیت اجتماعی مشکل‌زا،‌ علاوه بر اینکه لازم است قابلیت تغییر داشته باشد، لازم است این توافق نیز درباره آن وجود داشته باشد که باید تغییر کند. این ویژگی جنبه‌ای اخلاقی‌ و ذهنی دارد. در واقع ملاحظات هنجارین (normative) است که می‌گوید: “هم لازم هست و هم باید این مسئله را حل کرد”.

برای مثال، ممکن است حاشیه‌نشینی، به عنوان یک واقعیت اجتماعی مشکل‌زا و عمومی در جامعه‌ای مطرح باشد و مسئله‌ای جدی برای کلانشهر‌ها قلمداد شود که البته می‌توان آن را حل کرد یا حداقل طی مجموعه‌ای از اقدامات، آن را کنترل کرد، اما در این زمینه که آیا باید برای رفع این مشکل اجتماعی اقدامی انجام شود، توافقی وجود نداشته باشد. شاید اقدام‌های درنظر گرفته شده هزینه‌‌های بیشتری از اصل مسئله بر جامعه تحمیل می‌کند،‌ یا شاید پاره‌ای ملاحظات سیاسی و فرهنگی در این خصوص مطرح باشد،‌ یا حتی اولویت‌های دیگری برای عمل وجود داشته باشد که توافق عمومی درباره مهار حاشیه‌نشینی را از میان برمی‌دارد.

برای روشن‌تر شدن بحث، مثالی را مطرح می‌کنیم که در ادامه نیز کاربرد خواهد داشت. امیل دورکیم، جامعه‌شناس مشهور فرانسوی،‌ در نظریه‌های خود، بر این موضوع تأکید دارد که میزانی از خودکشی در هر جامعه‌ای طبیعی و بهنجار (normal) است. او و بسیاری دیگر از جامعه‌شناسان کارکردگرا، باور دارند که آسیب‌های اجتماعی نیز کارکردهایی برای بقای کل سیستم اجتماعی دارند و میزانی از این آسیب‌ها و مسائل باید در جامعه وجود داشته باشد، تا همچون سوپاپ اطمینان عمل کنند.

بنا بر چهار ویژگی مذکور، می‌توان گفت که مسئله اجتماعی به شرایطی اطلاق می‌شود که غلط، مشکل‌زا، شایع و قابل تغییر باشد و معتقد باشیم باید تغییر یابد.[۱]

 در جامعه‌ای که ازدواج دختران زیر ۱۵ سال در سال ۱۳۹۰، نسبت به پنج سال قبلش، ۴۵ درصد رشد داشته است، و یازده درصد زنان روسپی،‌ با اطلاع همسران خود تن‌فروشی می‌کنند، در جامعه‌ای که هر روز بر تعداد زنان بیکار افزوده می‌شود و سهم ایشان در مشارکت‌های مدنی کاسته می‌شود، افزایش خودکشی نه بعید است و نه پیش‌بینی‌ناپذیر.

از این منظر می‌توان پذیرفت که خودکشی اگرچه در سطحی و تاحدی ناشی از یک وضعیت روانی ناسامان و ناهنجار است، اما در سطح اجتماعی و با فراوانی زیاد، اساساً واقعیتی اجتماعی است. بدین معنی که هم وضعیت اجتماعی بر نرخ خودکشی مؤثر است و هم خودکشی بر محیط اجتماعی تأثیر می‌گذارد.

همانطور که آمارها نیز نشان می‌دهند، در شرایط خاص اجتماعی، جنسیت به‌عنوان یک ویژگی اجتماعی (و نه جنسی)، بر نرخ خودکشی مؤثر است. حال با توجه به این مباحث باید پرسید چرا خودکشی زنان در ایران روندی چنین فزاینده و شتابان دارد؟

انواع خودکشی

دورکیم در کتاب “خودکشی”[۲]، چهار گونه خودکشی را از یکدیگر تفکیک می‌کند و نشان می‌دهد در کدام شرایط اجتماعی، کدام نوع از خودکشی به مثابه یک واقعیت اجتماعی ناهنجار رایج می‌شود. از نظر دورکیم، گونه‌های خودکشی نسبتی معنادار با انسجام اجتماعی و کنترل اجتماعی دارند. بر این اساس عنوان انواع خودکشی‌ عبارتند از:

۱. خودکشی خودخواهانه (Egoistic): نرخ این خودکشی در نبود انسجام و همبستگی اجتماعی افزایش می‌یابد. با کاهش یکپارچگی اجتماعی، نرخ خودکشی خودخواهانه افزایش می‌یابد، زیرا هنجارهای لازم برای زیستن، رنگ می‌بازند و افراد از سیستم اجتماعی دور می‌افتند.

۲. خودکشی دیگرخواهانه (Altruistic): اگرچه فقدان انسجام و همبستگی اجتماعی، عامل خودکشی است، اما در مقابل آن، انسجام و یکپارچگی بیش از حد نیز به افزایش خودکشی دامن می‌زند. البته در این شرایط که نمونة بارز آن در وضعیت جنگی و انسجام ناشی از ملی‌گرایی و میهن‌پرستی دیده می‌شود، خودکشی دیگرخواهانه افزایش می‌یابد.

۳. خودکشی آنومیک (Anomic): همانطور که از نام این نوع از خودکشی برمی‌آید، در شرایطی که هنجارهای اجتماعی دستخوش تحول شدید می‌شوند و نظارت و کنترل اجتماعی کاهش می‌یابد و اخلاق اجتماعی دگرگون می‌شود، خودکشی آنومیک و ناهنجار رشد چشمگیری می‌یابد. بهترین مثال برای این نوع از خودکشی، شرایط ناهنجار ناشی از بحران‌های شدید اقتصادی و سیاسی است. شرایطی که زیست اجتماعی آسیب می‌بیند و هنجارها بر مدار و محوری دیگر از قبل تعریف می‌شوند.

۴. خودکشی قضا و قدری (Fatalistic): وقتی در یک اجتماع، وجدان جمعی و کنترل اجتماعی، آنقدر زیاد باشد که اساساً هیچ راه فراری از آن وجود نداشته باشد، خودکشی قضا و قدری بیش از هر نوع دیگر دیده می‌شود. این‌ گونه از خودکشی بیشتر خاص جوامع بسته و سنتی است که نظام اجتماعی سیطره خود را بر همة ساحت‌های زندگی اجتماعی و فردی گسترده است. نمونه چنین شرایطی را در نظام‌های استبدادی نیز می‌توان دید.

زیستن در خفقان‌

تحلیلگران مسائل اجتماعی بر اساس سنخ‌شناسی دورکیم از خودکشی، خودکشی زنان در ایران و روند رو به رشد آن را ناظر به شرایط ناهنجاری می‌دانند که در فقدان نظام‌ هنجارساز سنتی و عدم شکل‌گیری هنجارهای مدرن ایجاد شده است. در گذار از جامعه سنتی به جامعه مدرن، تحت استیلای ارزش‌های مردسالارانه،‌ آنچه بیش از هر چیز در خودکشی زنان مؤثر است، بحران‌های اجتماعی و فشارهای سنتی است. این شرایط به خودکشی آنومیک، و قضا و قدری دامن می‌زند.

اگرچه باید پذیرفت که ارزش‌های مردسالارانه با نسبتی متفاوت در تمامی جوامع حاکم است،‌ اما شرایط برای زنانی که در جوامع ‌سنتی زندگی می‌کنند، دشوارتر است. خصوصاً اگر سیستم سیاسی حاکم بر این نظام‌ها دیکتاتوری باشد؛ سیستمی که هرگونه فعالیت مدنی برای احقاق حقوق را در قالب براندازی و جرم سیاسی تعریف می‌کند. اینجاست که می‌توان همصدا با آدام پرزورسکی گفت: هر زمان، نظام‌های سیاسی نتایج متفاوتی به بار می‌آورند، زندگی در نظام دیکتاتوری‌ها فلاکت‌بارتر است. [۳]

در جامعه‌ای که ازدواج دختران زیر ۱۵ سال در سال ۱۳۹۰، نسبت به پنج سال قبلش، ۴۵ درصد رشد داشته است و ۱۱ درصد زنان روسپی،‌ با اطلاع همسران خود تن‌فروشی می‌کنند؛ در جامعه‌ای که هر روز بر شمار زنان بیکار افزوده می‌شود و سهم ایشان در مشارکت‌های مدنی کاسته می‌شود، افزایش خودکشی نه بعید است و نه پیش‌بینی‌ناپذیر. در چنین جامعه‌ای این مردان هستند که قوانین را به نفع خود تصویب می‌کنند و ایشان هستند که تلاش می‌کنند، آمار مرگ‌های ناشی از خودکشی زنان را تکذیب، انکار و پنهان کنند.

پانویس‌ها

۱- برای آشنایی بیشتر با بحث تعریف و ویژگی‌های مسئله اجتماعی رجوع کنید به: ‌

نگرشی نو در تحلیل مسائل اجتماعی، دانیلین لوزیک، ترجمه سعید معیدفر، انتشارات امیرکبیر، چاپ دوم، ۱۳۸۸. صفحه ۲۵-۲۳

۲- خ‍ودک‍ش‍ی، ام‍ی‍ل‌ دورک‍ی‍م‌، ت‍رج‍م‍ه‌ ن‍ادر س‍الارزاده‌ ام‍ی‍ری، دان‍ش‍گ‍اه‌ ع‍لام‍ه‌ طب‍اطب‍ای‍ی‌، چاپ نخست، ۱۳۷۸

۳- دموکراسی و توسعه، آدام پرزورسکی و دیگران، ترجمعه جعفر خیرخواهان، سازمان مدیریت و برنامه ریزی کشور، چاپ نخست، ۱۳۸۴. صفحه ۲۹