با قدرتگیری سیاستمداران راستگرا و اقتدارطلب در بعضی کشورهای غربی، الگوی حکومتی دموکراسی هدف انتقاد قرار گرفته است. با وجود این، دموکراسی همچنان برتری‌های خود را نسبت به نظام‌های دیگر نشان می‌دهد. 

تظاهرات مسلمانان افراطی در مالدیو (۶ سپتامبر ۲۰۱۴). می‌گویند دموکراسی نظامی ناقص و ناتوان است، به جای آن باید حکومت اسلامی برقرار شود.
تظاهرات مسلمانان افراطی در مالدیو (۶ سپتامبر ۲۰۱۴). می‌گویند دموکراسی نظامی شکست خورده است، به جای آن باید حکومت اسلامی برقرار شود. (منبع عکس)

بهار عربی بهترین دوران خود را پشت سر گذاشته بود و فضای تحرک سیاسی مصر روزبه‌روز تنگ‌تر می‌شد، هرچند نشر دیدگاه‌های متفاوت همچنان بدون مجازات ممکن بود. در وضعی که انبوه معترضان در میدان تحریر قاهره علیه دولت وقت بلندتر فریاد می‎زدند، در طبقه هشتم  هتلی در همان نزدیکی‌ها، یکی از سَلَفی‎های برجسته‌ی مصر خواسته‌ی توجه‎برانگیزی را مطرح می‎کرد. او خواستار برقراری دموکراسی در مصر شد، آن هم نه از هر نوع آن، بلکه نظامی دموکراتیک مانند آنچه در فرانسه حاکم بود.

فرانسه، همان سرزمین مادری انقلاب که اندکی قبل ممنوعیت روبنده یا پوشش کامل صورت را برای زنان مسلمان اعلام کرده بود؟ واقعاً؟ آن سلفی، اندکی با فاصله از اصول، راه نجات خود را به فضایی گسترده باز کرد: البته، حالا چرا نباید فراتر رفت و یک خلافت مدرن تأسیس کرد، اجتماعی از مومنان، آن هم طبق الگوی اتحادیه اروپا؟

هفت سال بعد از آن رویداد، صحنه‌‌ی سیاسی پیش رو شگفت‌انگیز به نظر می‌رسد: ناپرسیدگی و در این بین، تقریباً نوستالژیک بودن جذابیت مفهوم‌هایی مانند «اتحادیه اروپا» و «دموکراسی» و همچنین، خواست دموکراسی آن سلفی ریش‌بلند، نوعی بدفهمی بسیار امروزی و رایجِ این مفهوم‌ها را افشا می‌‌کند. طبق یک بذله‌گویی رایج میان بعضی کارشناسان خاورمیانه، تصور دموکراسی در اسلام در نوعی سازوکار کسب قدرت، آن هم در چند کلمه خلاصه می‌شود: «یک مرد، یک رأی، برای یک دفعه!» اگر اسلامگرایان یک بار در کشوری با انتخابات به قدرت برسند، می‌توان حدس زد که از فرصت فقط برای برچیدن دموکراسی بهره ببرند و البته، منظور از دموکراسی چنین روندی نیست.

در این بین، البته همین خطا در باره‌ی دموکراسی بازتاب خود را در وضعیت معاصر اروپا نیز یافته است. این‌که افراد ناشایسته از ابزارهای دموکراتیک برای مسخ یا حتا برچیدن دموکراسی سوء استفاده می‌کنند، یکی از سناریوهای تهدیدآمیز در منابع بررسی افول دموکراسی است که حتا رفته‌رفته بسیار مفصل‌تر از گذشته شده‌اند. عده‌ای از نویسندگان، از یاشا مونک، استیون لویتسکی و دانیل سیبلات گرفته تا  گئورگ زِسلن در آثارشان ضعف ایده‌ای را توصیف می‌کنند که زمانی شکست‌ناپذیر بوده است. تحلیل‌های مضطرب گئورگ دیتس («کشور دیگر»)، هانس پتر مارتین («پایان بازی») و مایکل هارتمن («ازپاافتادگان») با انتشار در پاییز ۲۰۱۸ ادامه‌ی آن جریان هستند.

البته آثار خوش‌بینانه‌تری هم  در افق این جریان به چشم می‌خورند، اما دریافت اصلی‌ای را که برای نمونه، نشریه‌‌ای مانند «فارین افرز» در مقاله‌هایی مانند «آیا دموکراسی در حال مرگ است؟» به خواننده می‌دهد، می‌توان تقریباً این‌گونه خلاصه کرد: ۲۶ سال پس از آن‌که  فرانسیس فوکویاما «پایان تاریخ» و پیروزی دموکراسی غربی را اعلام کرد، درست همان دموکراسی است که هنوز تنها ماهیتی نامنسجم و چندپاره دارد. جاذبه‌ی بی‌رقیب الگوی دموکراسی با برآمدن دوباره‌ی راستگرایان، عوام‌‌طلبان و حاکم‌سالاران، از مدت‌ها قبل در بعد اجرایی رد شده است. وقتی چین می‌تواند ابرقدرتی اقتصادی‌ باشد و روسیه در سیاست خارجی تا این حد تهاجمی، وقتی در مجارستان، لهستان و اتریش راستگرایان عوام‌طلب برنده‌ی انتخابات می‌شوند، زمان خودسنجی بی‌‌رحمانه‌ از سوی نظام دموکراتیک فرارسیده است: آیا اقلیت‌ها در خواسته‌های‌شان بی‌رویه رفتار کردند؟ «نخبگان» بیش از حد حریص بودند؟ «نخبگان حاکم» بیش از حد متکبر بود؟ رسانه‌ها بسیار خودمحور بودند؟

سرعتی که با آن از خواست عمومی دموکراسی صرف نظر می‌شود، نفسگیر است. ایوان کراستف، جامعه‌شناس برجسته‌ی بلغارستان اشاره می‌کند که در موضوع دموکراسی، فرضیه‌های پایه‌ی جهت‌بخش در عمل از دوران گذشته، «در این میان، نه تنها کهنه، بلکه بیش از هر چیز نامفهوم شده‌اند». همعصران متفاوت، جزئی‌نگرتر و جهان‌دیده‌تر ما هم با جدیت می‌پرسند: آیا دموکراسی هنوز بهترین الگوی نظام سیاسی در آلمان است؟ آیا سرانجام دموکراسی این‌گونه است؟

در سال ۲۰۰۰، در سراسر جهان جز هشت کشور، بقیه همگی دست‌کم یک انتخابات برگزار کرده بودند

اگر نگاهی دقیق‌تر به چشم‌انداز‌های تیره‌ی پیش روی دموکراسی بیندازیم، بیش از هر چیز، ترسیم ماهرانه‌ی آن‌ها را تشخیص می‌دهیم. مدت‌های طولانی ابهام و شبهه‌پراکنی، یکی از ترفندهای دشمنان دموکراسی بوده است. مدت‌ها است که از مسکو و دمشق این ایراد به گوش می‌رسد که غرب می‌خواهد زیر پوشش خواسته‌های دموکراتیک، فقط «شیوه‌ی زندگی»‌‌، تصویرهای برهنگی یا مرزهای خارجی ناتو را به درون حریم کشورهای بیگانه منتقل کند. این پرسش را هم مطرح می‌کنند که مگر انقلاب مخملی در گرجستان، اعتراض‌های اوکراین در میدان کی‌یف، بهار عربی و جنبش‌های توسعه‌طلبانه در پوشش دموکراتیک کار غرب نیست؟

این گفته‌ها تبلیغات محض علیه دموکراسی بود. اما اکنون، اتفاقاً این نگهبانان دموکراسی هستند که تندروی‌های مشابهی پیش گرفته‌اند. اجزای اصلی یک نظام دموکراتیک انتخابات آزاد، تفکیک قوا، آزادی بیان و عقیده و حاکمیت قانون است. اما هنگامی که عده‌ای از دموکراسی در حال احتضار سخن می‌گویند، منظورشان معمولاً چیزی بیش از این‌ها است: برتری اقتصادی یا نظامی، الگوی اجتماعی لیبرال، پذیرش فرهنگ‌های دیگر، ارزش‌های «غربی»، بله، منظور دقیقاً تمام «غرب» است. مغرب زمین، در گذشته به‌ندرت چنین تصویر وخیمی داشت.

ویژگی نظام‌های خودکامه: دستگاه مغزشویی، فساد اداری و دغلبازی

اگر چین از نظر اقتصادی آمریکا را پشت سر بگذارد، این، دلیلی بر برتری شرکت‌های چینی است، نه نظام سیاسی تک‌حزبی پکن. در نمونه‌ی دیگر، نقض حقوق بین‌الملل با پیوست کریمه به خاک روسیه، نیاز شهروندان اوکراین به آزادی را بی‌اعتبار نمی‌کند. الحاق شبه‌جزیره کریمه، همچنان نقض حقوق بین‌الملل باقی می‌ماند.

در وضعیت آرمانی، دموکراسی تعادل مدنی و بی‌خشونت میان منافع طرف‌های گوناگون را از جمله برای اقلیت‌ها حفظ می‌کند، اگرچه این ویژگی، در مورد همه‌ی منافع مشخص مصداق ندارد. این قابلیت دستیابی به وفاق در دموکراسی قابل تقلید نیست و نظام دموکراتیک اساساً با توزیع امتیازها، باج‌خواهی سیاسی یا تغییر ساده‌ی نخبگان سیاسی متفاوت است که نظام‌های حاکم‌سالار، جنگ‌سالاران، جناح‌های سیاسی کاخ‌نشین یا شاخه‌های سازمان‌های اطلاعاتی را خشنود نگه‌ دارد. کسی که حکومت‌های خودکامه و حاکم‌سالار را از درون دیده باشد، می‌داند که اتفاقاً ویژگی بارز آن‌ها نه قوه‌ی مجریه یا دستگاه اداری آهنین و موثری است که اروپایی‌های سرمست از دموکراسی گاهی به چنان نظام‌هایی نسبت می‌دهند، بلکه نوعی دیوان‌سالاری ذهن‌فریب، فساد اداری و دغلبازی است.

با این حال، وفاق دموکراتیک و تعالی‌بخشی که از آن گفتیم، همیشه مطلوب‌ترین امر را برای نظام‌های دیگر در بر ندارد: برای نمونه، الگوی جامعه‌ی باز، آن‌گونه که غرب پس از دهه‌ها آموخته قدردان آن باشد، مطلوب بعضی کشورها نیست. اگر جامعه‌ای محافظه‌کار نخواهد ازدواج مردان همجنسگرا را بپذیرد، بی‌شک، وضعی ناراحت‌کننده برای این گروه به وجود آمده، اما چنین تصمیمی، دلیل ناتوانی نهایی برای دموکراسی در آن جامعه نیست. دموکراسی ماشین برآورده‌سازی آرزوها نیست، بلکه امری دشوار و گاهی ناامیدکننده است. لودویگ بورنه، روزنامه‌نگار قرن نوزدهم آلمان، در دوران پیشادموکراتیک، در کمال روشن‌بینی نوشت: «ممکن است یک ملت سرکوبگر خود باشد و در تاریخ، اغلب هم همین‌طور بوده است.»

اتیوپی و ازبکستان از تازه‌ترین نظام‌های استبدادی

گذشته از آنچه آمد، پیش‌بینی‌های وخیم در مورد دموکراسی بر رخدادهای برهه‌ای محدود استوار است. افت آوازه‌ دموکراسی از یک مفهوم سیاسی احترام‌برانگیز به بدترینِ نظام‌های ممکن ظرف‌ سال‌های کمی رخ داده است. با روی کار آمدن دونالد ترامپ، ولادیمیر پوتین، ویکتور اوربان، حزب «راهی دیگر برای آلمان»‌ یا برگزیت، تصمیم خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا، هرچند این مورد اخیر اتفاقاً‌ نتیجه‌ی یک همه‌پرسی نیز بود. اما در برابر شدت رویدادهای سیاسی بین‌المللی تنها چشم‌انداز کلان تاریخی به فهم درست وضع کمک می‌کند، چون موضوع از نظر کمی مشخص است.

طبق محاسبه‌ی نشریه‌ی «اکونومیست»، در سال ۱۹۴۱ تنها نزدیک به ۱۲ کشور دموکراتیک بودند، اما در سال ۲۰۰۰ در سراسر جهان جز هشت کشور بقیه دست‌کم یک بار انتخابات برگزار کرده بودند. حتا با این‌که دموکراسی‌های ظاهری، نیم‌بند، حداقلی و حتا دروغین هم جزو آن‌ها بودند، شمار کشورهایی که در دهه‌های گذشته موفق به برداشتن گامی به سوی دموکراسی شده‌اند، چندین برابر بیشتر از آن‌هایی است که از دموکراسی به استبداد تغییر مسیر داده‌اند. اتیوپی و -در عمل بدون هیچ جلب توجهی- ازبکستان، کشور شکنجه‌‌گر مخالفان در دهه‌های گذشته، از جمله‌ی جوان‌ترین نورسیدگان جمع نظام‌های استبدادی هستند.

یاشا مونک، متخصص علوم سیاسی، اشاره می‌کند که حتا در گذشته نیز دموکراسی در جایگاه نظام سیاسی در تنگنا قرار گرفته، اما همواره موفق به گذار از آن شده است. دلیل‌های بسیار عقلانی‌ای وجود دارد که بنا بر آن‌ها باید جذابیت الگوی نظام دموکراتیک را همچنان در نظر داشت. برای نمونه، در تمام امور مربوط به گردش قدرت، الگوی دموکراسی همچنان بی‌رقیب است. در هر نظام حاکم‌سالار روند گردش قدرت همراه با لحظه‌ای بحرانی و حتا نظام‌ستیز و نظام‌برانداز است. زمانی که حاکم مستبد با زندگی وداع می‌کند، جانشینانِ به همان نسبت نامطلوب او نیز به جان هم می‌افتند. کنار گذاشتن چنان حکمرانی از قدرت نیز کار ساده‌‌تری نیست. از آنجا که شروع سیاسی دوباره پس از چند سال، ناممکن است و حاکم سرنگون‌شده نیز باید در وحشت انتقام سیاسی یا حقوقی رقیبان پیروز خود باشد، واگذاری داوطلبانه‌ی قدرت هم به نوعی خودکشی می‌ماند که به دنبال آن، حاکمیت‌های یکسره در تداوم، همواره سرسختانه‌تر از خود دفاع می‌کنند.

گسترش میل عجیب تخریب دموکراسی

هیچ‌یک از اقتدارطلبان ظاهراً تثبیت‌شده‌ مانند اردوغان، اوربان یا پوتین، تاکنون از پس انجام واگذاری دشوار قدرت برنیامده است. میان‌پرده‌ی سیاسی پوتین در مقام نخست وزیر روسیه آن هم در میان دو دوره‌ی ریاست جمهوری فقط شگردی برای طفره رفتن از مشکل اصلی بود. این واقعیت را که چنین نظامی در عمل تا چه حد لرزان و ناپایدار است، کاهش میزان محبوبیت پوتین نشان می‌دهد، آن هم زمانی که دولت قصد دارد سن بازنشستگی شهروندان را افزایش دهد. در نظام‌های دموکراتیک شکست در انتخابات عادی است، اما بسیاری از مردم روسیه دیگر تصوری از کشورشان بدون پوتین ندارند. نظام‌های اقتدارگرا تنها به‌واسطه‌ی شرایط زمان حال به بقا ادامه می‌دهند و آینده نقطه‌ی قوت آن‌ها نیست.

از این جهت، جای تعجب دارد که در حال حاضر تا چه حد در باره‌ی دموکراسی لجن‌پراکنی می‌کنند و با چه شوری درباره‌ی آن به منفی‌‌نویسی ادامه می‌دهند، امری که در هر حال، باید به هر قیمت مانع آن شد. این واقعیت که برای نمونه، لهستان و مجارستان، دموکراسی‌هایی جوان و کم‌ثبات و در حال حاضر، شاهد پسرفت‌هایی در نظام سیاسی‌شان هستند، به حد کافی ناگوار است. اما تنها تاریخدانان ناآزموده پیشرفت را در تاریخ توسعه‌ای خطی توصیف می‌کنند. در دموکراسی‌های رشدیافته با ثبات نهادینه‌شده، برای نمونه آلمان، بریتانیا، فرانسه و همچنین آمریکا قوای حکومت بر یکدیگر نظارت می‌کنند، حتا اگر نیروهایی بسیار ناخوشایند در نظام سیاسی بخواهند این ویژگی را تغییر بدهند.

با این همه، میل عجیبی برای تخریب دموکراسی در حال گسترش است که این امر یکسره عقلانی را ساده‌لوحانه می‌نامد: اعتماد به توانایی اعمال برتری الگویی سیاسی را که وینستون چرچیل، سیاستمدار بریتانیایی، آن را «بدترین شکل ممکن حکومت با صرف نظر از تمام بدترین شکل‌های ممکن دیگر» می‌نامید. البته تا کنون، هیچ چیز و هیچ‌کس این سخن را رد نکرده است.

منبع: زوددویچه‌تسایتونگ


در همین زمینه