شهرنوش پارسی‌پور – گفتیم که قرقاول آسمانى باعث مرگ آمه نوواکا-هیکه شد. همسر او شیتاترو-هیمه از درد مرگ شوهر چنان گریان شد که فریادش به آسمان رسید. خدایان باد نرمى را فرستادند تا جسد آمنو-واکا-هیکه را به آسمان ببرد. در آنجا آن‌ها یک خانه یخین ساختند. جسد را با احترام در آنجا گذاشتند و در عزادارى شیتاترو-هیمه شرکت کردند.

آنان براى هشت روز و هشت شب در اطراف جسد بودند و براى مرگ او اشک ریختند و عزادارى کردند. یکى از دوستان زمینى متوفى به نام آجى شیکه براى عرض تسلیت به همسر او به خانه‌اش رفت، اما از آنجایى که شباهت زیادى به مرد مرده داشت تمام اعضاى خانه فریاد زدند و دور او جمع شدند و اعلام کردند که او در حقیقت آمنو-واکا-هیکه است که به زندگى بازگشته.

آجى شیکه خشمگین شد و با شمشیر بزرگى به خانه یخین آسمانى که جسد دوستش در آن قرار داشت حمله برد. خانه به زمین افتاد و به کوه مویاما تبدیل شد.

اتمام حجت بانوخدا

اکنون آماتراسو دو تن از آسمانیان به نام‌هاى تاکامیموسوبی و کامیموسوبى را به زمین فرستاد تا به اوکونینوشى اعلام کنند که باید قلمرو خود را در اختیار او بگذارد. دو شخصیت آسمانى براى دفاع از برترى بانوخدا هرکدام شمشیر برانى در دست گرفتند و دسته‌هاى آن‌ها را در امواج ایناسا در ساحل ایزومو فروکردند. اینجا در حالى که چهارزانو در کنار شمشیر‌ها نشسته بودند خود را بر اوکونینوشى پدیدار کردند. آنان به آگاهى او رساندند که مقدر است زمین به وسیله فرزندان آماتراسو اداره شود و درخواست پاسخ صریح کردند.

 مقدر است زمین به وسیله فرزندان آماتراسو اداره شود

اوکونینوشى از پاسخگویى طفره رفت و اعلام کرد که پسرش یاکوتو-شیرونوشى به جاى او سخن خواهد گفت. پسر فراخوانده شد و گفت که تابع شخصیت‌هاى آسمانى‌ست.

برخى از محققان اعتقاد دارند که یاکوته-شیرونوشى کاهن یا خدائى را به زبان آئینى معرفى کرد و به همین دلیل تنها کسى بود که توانست با پیامبران آسمانى تماس بگیرد.

کمى پس از آن پسر دیگر اوکونینوشى، به نام تاکه-میناکاتاى جنگجو، که گرداله عظیمى را به نشانه قدرت در دست گرفته بود به میدان آمد و درخواست کرد فرصتى براى مقابله با پیامبران آسمانى در اختیارش گذاشته شود.

او کوشید سلاح تاکامیموسوبى آسمانى را به چنگ آورد، اما نتوانست، چرا که سلاح به یک قندیل یخ تبدیل شد و در آفتاب بامدادى برق زد و بعد به شمشیر تیزى بدل گشت. سپس تاکامیموسوبى سلاح تاکه-میناکاتا را چنگ زد، و سلاح در اینجا به نى نرمى تبدیل شد، که فرستاده آسمانى آن را به سرعت به چنگ آورده و در کنار خود گذاشت. تاکه-میناکاتا گریخت، اما پس از جنگ و جدال وحشیانه‌اى خدایان او را دستگیر کردند. او نفس بریده قول داد که مطیع باشد و تصمیمات اوکونى موشى را درباره وضعیت حکومت آینده سرزمین مرکزى دشت نىزار را بپذیرد.

اراده آسمان

جنگ میان پسر اوکونینوشى و آماتراسوى آسمانى به نظر برخى محققان تفسیر اسطوره‌اى برخورد میان مردم ایزومو و کلان یاماتو است. برخى دیگر بر این اندیشه‌اند که این تفسیرى از نوعى شعائر دینى‌ست. در ژاپن باستان کاربرد شعائر زد و خوردى –که به عنوان سوماپى شناخته مى‌شود، نیاى مستقیم سوموى مدرن است که‌‌‌ همان کشتى باشد، و به نحوى گسترده به عنوان اراده آسمان در برخورد و نتیجه‌گیرى از آن مورد پذیرش بود.

اوکونینوشى تضمیمى را که به وسیله پسرش اخذ شده بود پذیرفت و قبول کرد که اداره سرزمین مرکزى دشت نىزار در اختیار آماتراسو قرار گیرد. او پس از آن معبد عظیم تایشا را در ایزومو ساخت. تاکامیموسوبى و کامیموسوبى به قلمرو آسمان بازگشتند و به آگاهى آماتراسو رساندند که آن‌ها در مأموریت خود موفق شده و نظم را در سرزمین‌هاى زیرین برقرار کرده‌اند.

جیمو، نخستین امپراتور

«سپس آماتراسو نوه‌اش هونینى‌گى را براى رهبرى سرزمین مرکزى دشت نىزار، به عنوان نماینده خانواده آسمانى گسیل داشت. پسران او از جمله هیکوهوهو، پدر بزرگ جیمو، در جزیره غربى کیوشو سربلند کرد. جیمو بالغ که شد خانواده‌اش را فراخواند و اعلام کرد که او مسئولیت آسمانى را که به وسیله آماتراسو آغاز شده ادامه خواهد داد، و شکوه سلطنتى خانوادگى را به ناحیه یاماتو در جزیره هونشو گسترش داد.»

 فرصتى براى مقابله با پیامبران آسمانى

در کوجیکى درباره جیمو به عنوان یک شخصیت تاریخى صحبت مى‌کنند. در حقیقت او یک شخصیت افسانه‌اى‌ست و دانشمندان بر سر حقایق پشت اسطوره توافق ندارند. تاریخ سنتى که براى جیمو تعیین شده ۶۶٠ پییش از میلاد است. در حال حاضر کلانى که خانواده سلطنتى از آن برخاسته به قرن سوم تا پنجم پیش از میلاد بازگشت مى‌کند. آنان به عنوان یاماتو از ناحیه هونشو مشخص شده‌اند. برخى تاریخ‌دانان در این‌باره بحث مى‌کنند که داستان مهاجرت از کیوشو منعکس‌کننده جابه‌جایى به وسیله آنهایى‌ست که فرمانروایى را در ناحیه یاماتو مستقر کردند. برخى دیگر اعتقاد دارند که سلسله بحث‌انگیز دیگرى به فرض هجوم در یادماندنى در افسانه جیمو باز مى‌گردد که آن را یک حادثه تاریخى دانسته و قومى آلتائى‌زبان را که به ژاپن آمدند در بر مى‌گیرد.

بر طبق آنچه که در نیبونگى آمده امپراتور ۴۵ ساله بود که سفر خود را براى فتوحات و استقرار یافتن آغاز کرد. او با قاطعیت و از راه زمین و دریا سفر خود را از کیوشو آغاز کرد. جیمو در میان امواج و به عنوان رهبر یک ناوگان، یک خداى لاک‌پشت‌شکل را ملاقات کرد و او موافقت کرد تا در این سفر همراهش باشد. جیمو به هرکجا که مى رسید، به او خوش‌آمد گفته مى‌شد و رهبران محلى خود را در اختیارش مى‌گذاشتند.
 

بسیارى از بندرگاه‌ها، رودخانه‌ها و اماکن مسکونى در ژاپن نام خود را از حوادثى گرفته‌اند که در هنگام حرکت جیمو رخ داده است. او با خدایان زیادى ملاقات کرده و آنها را مهار کرد، که بعد‌ها به نیاکان کلان هاى مهم ژاپن تبدیل شدند.

در تپه کوساکا، لشکر جیمو با نیروى ترسناکى روبرو شد که به وسیله ناگاسونه کیهو، شاهزاده محلى اداره مى‌شد. جنگ ددخویانه‌اى بود و ایتسوسه، برادر بزرگ‌تر جیمو زخمى شد. جیمو به این نتیجه رسید که عقب‌نشینى کند، چرا که خورشید در حال فرونشستن بود و نیروهاى او در حالى‌که دربرابر نور خورشید بودند جنگیده بودند، که این براى یکى از اعقاب بانوخدا شایسته نبود. او تصمیم گرفت مدتى بعد و در جاى دیگر و هنگامى که پشت به خورشید دارند بجنگد. این براى مردان او نماد نیروى عظیم سلسله بانوخدا بود.
 

در همین زمینه:

::برنامه‌های رادیویی شهرنوش پارسی‌پور در رادیو زمانه::
::وب‌سایت شهرنوش پارسی‌پور::