گروهی از پژوهشگران اندیشکده رند (RAND) در گزارشی با عنوان «جنگ سیاسی مدرن: انواع کنونی و پاسخهای ممکن به آن» (۲۰۱۸) به بررسی روشهای جنگ سیاسی پرداختهاند. این پژوهش به شکلهایی از جنگ سیاسی میپردازد که دولتها و غیردولتها انجام میدهند. دولتهایی همچون روسیه و ایران و غیردولتهایی همچون داعش و طالبان.
اندیشکده رند که ۱۹۴۸ تأسیس شده، یک اندیشکده محافظهکار است، نتایج پژوهشهایش برای وزارتخانههای دفاع و امور خارجه ایالات متحده جالب توجه است و راهکارهای مقابله با خصومتها و مسئلههای امنیتی و غیرامنیتی همچون خدمات درمانی را به واشنگتن پیشنهاد میدهد. منتقدان میگویند که دیدگاههای این اندیشکده محافظهکار را نمیتوان کاملاً مستقل از دیدگاه رسمی دولت ایالات متحده درنظر گرفت. این موسسه اما مدعی است پژوهشهای آن از روششناسیهای علمی و بینارشتهای بهره میبرند.
به گفته خود مولفان این گزارش، با توجه به حکم مشهور کارل فون کلاوزویتس ــ «جنگ ادامه سیاست با وسایل دیگری است» ــ همه جنگها در تحلیل نهایی سیاسی هستند. اما مفهوم «جنگ سیاسی» تعریف خاصی در این پژوهش دارد. جنگهای سیاسی ترکیبی از دیپلماسی سیاسیـاقتصادی و دیپلماسیِ نظامی هستند و دولتها در هر منطقهای با توجه به بستر خاص ژئوپلوتیکیشان به نحوی متفاوت آنها را بازی میکنند. در جایی از این گزارش آمده است که:
«از یک سو، جنگ سیاسی شامل همه ابزارهای قدرت ملی است: دیپلماتیک، اطلاعاتی، نظامی و اقتصادی… از سوی دیگر، جنگ سیاسی نه مراودات عادی اقتصادی و دیپلماتیک است و نه جنگ تمامعیار بین دو طرف؛ بلکه همیشه در ناحیه خاکستری بین این دو قطب قرار دارد و خط فارق بین این دو را نیز کمرنگتر و کمرنگتر میکند.»
فصلی از پژوهش اندیشکده رند به معنای خاص «جنگ سیاسی» از سوی جمهوری اسلامی، به ویژه در سالهای اخیر اشاره دارد و سبک ویژهای که تهران برای پیگیری این نوع جنگ ابداع کرده. متن زیر شرح و خلاصهای از بخش نخست این فصل است.
جنگ سیاسی به سبک ایران
جنگ سیاسی یکی از اجزاء سازنده اصلی استراتژی جمهوری اسلامی ایران برای مقاومت در برابر نفوذ ایالات متحده در خاورمیانه و شکست آن است. ضعفهای نظامی ایران نسبت به آمریکا به شدت بر نحوه کاربرد جنگ سیاسی از سوی تهران تأثیر دارد.
جنگ سیاسی ایران شامل عملیات اطلاعاتی، استفاده از رسانهها، دخالت سیاسی و سلطه اقتصادی میشود. به باور مقامهای ایرانی، ایدئولوژی «محور مقاومت» جمهوری اسلامی و مهارتش در اجرای جنگ سیاسی مجال تضعیف قدرت ایالات متحده در خاورمیانه را به این رژیم میدهد.
سرنگونی صدام حسین در ۲۰۰۳ و برسرکارآمدن احزاب شیعه در بغداد به ایران دامنه نفوذ بیسابقهای در عراق بخشید. ظهور داعش نیز تهران را با فرصتهای بیهمتایی برای اعمال قدرت سیاسی در قلمروی همسایهی غربیاش مواجه کرد. ایران برای دفاع از حکومت بشار اسد در سوریه نیز وارد جنگ سیاسی شده است، هرچند در بستر چالشبرانگیزتر کشوری که جمعیت شیعه چندانی ندارد.
تا آیندهای قابل پیشبینی، مهارتهای جنگ سیاسی ایران چالشی منحصر بهفرد در برابر منافع ایالات متحده به وجود میآورند. شاید از جذابیت ایدئولوژی مقاومت ایران پس از خیزشهای عربی و جنگ سوریه ــ که به حسن شهرت این کشور در جهان ضربههای جدی وارد آورده است ــ کاسته شده باشد، اما ایران هنوز خود را قهرمان گروههای بهحاشیهرانده شیعه و در معرض خطر جهادگرایی سنی نشان میدهد. همین به تنهایی تهران را از عمق نفوذ قابل توجهی در جهان عرب برخوردار کرده است.
دیدگاههای ایران درباره جنگ سیاسی
خاطره تاریخی ایران درباره دخالت خارجی، در ترکیب با نوعی حس «اهمیت ملی» کماکان رفتار امروزیاش در جنگ سیاسی را شکل میدهد. رژیم ایران خود را در وضعیت دائمی محاصره میبیند و همزمان نقش خودخواندهاش در مقام مدافع لگدمالشدگان زیر قدرت امپریالیسم غربی را ایفا میکند.
«پرشیا» که زمانهای دورتر ابرقدرت محسوب میشد، در قرنهای نوزدهم و بیستم به دولتـملتی نسبتاً ضعیف و عقبمانده بدل شده بود. این کشور هرگز مستعمره قدرتهای غربی نشد اما مداخله بریتانیا، روسیه و بعدتر آمریکا در امور داخلیاش امری معمول بود و از نظرگاه ایران، یک اتفاق تکراری تحقیرکننده. انقلاب ۱۳۵۷ ایران که به سرنگونی حاکم اقتدارگرا و تحت حمایت ایالات متحده، شاه محمدرضا پهلوی انجامید، در اصل یک مبارزه ضدامپریالیستی بود.
علی خامنهای، رهبر کنونی ایران معتقد است که ایالات متحده با «اساس» جمهوری اسلامی مخالفت دارد و نه فقط با رفتارهای منطقهای آن. خامنهای تصور میکند که واشنگتن با تبلیغ دموکراسی غربی و کارزار روانی به دنبال بهراهانداختن «انقلاب مخملی» علیه رژیم است.
خامنهای در سپتامبر ۲۰۱۵ به گروهی از فرماندهان سپاه پاسداران هشدار داد که «نفوذ اقتصادی و امنیتی به اندازه نفوذ فکری، فرهنگی و سیاسی مهم نیست.» به گفته ولی فقیه، یکی از تکنیکهای اصلی قدرت نرم امپراتوریِ شیطان دامن زدن به اختلاف بین مردم یک جامعه است.
جنگ سیاسی ایران مقابله همزمان با ایالات متحده، عربستان سعودی، اسرائیل و داعش را هدفش قرار داده؛ مقامهای ایرانی همهی آنها را تکههای پازل وسیعی از توطئه برای شکست انقلاب اسلامی معرفی کردهاند. خامنهای میگوید ایالات متحده برای توجیه حضورش خواهان حفظ بیثباتی در خاورمیانه است. مقامهای جمهوری اسلامی از دیرباز خود را حامی آرمان فلسطین معرفی و آن را به یکی از اجزاء اصلی جنگ سیاسیشان در منطقه بدل کرده اند.
اما با تقسیمشدن روزافزون جبهههای نزاع منطقهای در راستای خط فارق شیعهـسنی، رهبران ایران نیز عربستان سعودی را مهمترین رقیب منطقهای میشمارند. چراکه پادشاهی عربستان مبلغ وهابیگری است، تفسیری از اسلام سنی که شیعه را بدعت در دین میشمارند. ایرانیها مقامهای سعودی را مسئول ظهور داعش میدانند که ایدئولوژیای نزدیک به آنها دارد. بسیاری از مقامهای ایرانی همچنین ایالات متحده را مستقیم یا غیرمستقیم در سربرآوردن داعش مسئول شمردهاند. خامنهای میگوید که هدف آمریکا از خلق این گروهها تجزیه کشورهای منطقه به کشورهایی کوچکتر و قابل کنترلتر است و به همین خاطر درگیریها ماهیتاً فرقهای نیست بلکه «جنگ بین آنهایی است که وقف هدف آمریکا و غرب هستند با حامیان استقلال ملتها.»
برای ایران برخورداری از قدرت نرم مهمتر از قدرت سخت است. شکلدادن به روحیات و امیال مردم عوض معاهدات دیپلماتیک شکل پابرجاتری از قدرت ایجاد میکند. به گفته خامنهای، «هدف اصلی جمهوری اسلامی ملتهای منطقه» است. نفوذ بر قلبها و ذهنها میتواند نفوذ استراتژیک ایران را تسریع و تعمیق کند و هزینه کمتری نیز دارد. بنابراین، آن تاکتیکهایی که در میان همه تاکتیکهای گوناگون جنگ سیاسی در قلب رویکرد ایران قرار دارند، در زیرمجموعه «قدرت نرم» جمع میشود و هدفشان نفوذ فرهنگی و مذهبی است.
اما در واقعیت، دستزدن ایران به جنگ سیاسی به خاطر ضعف تاریخیاش در مواجهه با قدرت ایالات متحده است، اگرچه خود مقامهای ایرانی هرگز چنین چیزی را تأیید نمیکنند. ایران کشوری در حال توسعه با قابلیتهای اقتصادی و نظامی محدود است. پس باید به تاکتیکهای نامتقارن پناه ببرد. ایران علاوه بر حمایت از گروههای نیابتی مثل حزبالله و شبهنظامیان شیعه در عراق، جنگ سیاسی را یک قابلیت غیرنظامی غیرمتقارن هم میداند که باید علیه نفوذ سیاسی و اقتصادی و نظامی آمریکا از آن استفاده کرد.
روشهای جنگ سیاسی
جمهوری اسلامی در طی چهار دهه گذشته طیفی از تاکتیکهای گوناگون جنگ سیاسی را بسط داده است که مهمترین آنها از این قرارند:
- استفاده از شبهنظامیان نیابتی برای دخالت در سیاست محلی به نفع تهران
- کاربستِ ایدئولوژی مذهبی برای جذب و جلب توجه شبهنظامیان
- استفاده از نفوذ اقتصادی به عنوان اهرم سیاسی
- درگیری در جنگ روانی و انتشار ایدئولوژی انقلاب اسلامی از خلال رسانههای ملی، انجیاوها و گروههای نیابتی محلی
- دیپلماسی دینی و فرهنگی
- مصادره به مطلوب جنبشهای تودهای
اینکه ایران بر کدام تاکتیک تأکید بیشتری داشته باشد، به بستر سیاسی و اجتماعی کشور هدف بازمیگردد.
یک. سیاستورزی از طریق جنگجویان نیابتی
شبهنظامیان نیابتی ایران نقش عمدهای در استراتژی جنگ سیاسی تهران ایفا میکنند، به نحوی که مکمل قابلیتهای نظامی غیرمتقارن هستند. نیروی قدس سپاه پاسداران جمهوری اسلامی هدایت این تلاشها را برعهده دارد. این نیرو مسئول آموزش شبهنظامیان حامی ایران در سرتاسر خاورمیانه و ورای آن است. ایران از خلال شبهنظامیان وفادارش بازیگران سیاسی را مرعوب میکند و به تولید بحرانهای سیاسی دست میزند. این بحرانهای سیاسی دولتِ هدف را وادار میکند که از خود ایران برای فرونشاندن آنها دعوت کند.
تهران همچنین شبهنظامیان را تشویق میکند که سازمان سیاسی تأسیس کنند و حزبالله لبنان موفقترین نمونه این تاکتیک است. بهعلاوه، ایران از شبهنطامیان رقیب یکدیگر همزمان حمایت میکند و اغلب خود دست به تشکیل گروههای شبهنظامی رقیب میزند تا گزینههای استراتژیک در اختیار داشته باشد و اجازه ندهد هیچ یک از این گروهها بیش از حد قدرتمند شوند. تکثیر دائمی گروههای شبهنظامی همچنین میتواند دشمن را در تشخیص خاستگاه این گروههای متفاوت دچار گیجی کند و به ایران فرصت انکار دستداشتن در اقدامات خشونتآمیز را بدهد.
ابهام در میزان کنترل ایران بر گروههای شبهنظامی نیز شاید باعث شود که بازیگرانِ محلیِ ایدئولوژیِ مقاومت جمهوری اسلامی، گروههایی صرفاً ملهم از تهران به نظر برسند. در همین حال سپاه قدس در اردوگاههای آموزشیاش تلاش میکند به تازهسربازها حس معنوی و الهامبخشی را منتقل کند که جنگجویانش در خطوط مقدم جنگ ایران و عراق تجربه کردهاند.
دو. فشار اقتصادی، یک اهرم سیاسی ایران
ایران همچنین از ابزارهای اقتصادی برای جنگ سیاسی بهره میبرد و تمرکزش را به ویژه بر کسب سهم بازار در اقتصادهای ضعیف میگذارد و از آن برای فشار بر دولتها استفاده میکند. برای مثال، وقتی بغداد تعقیب شبهنظامیان حامی ایران را در ۲۰۰۸ آغاز کرد، تهران از وابستگی عراق به برق ایران سوء استفاده برد و برق بصره را قطع کرد. در سوریه نیز ایران از انزوای اسد بهرهبرداری کرده و میلیاردها دلار اعتبار، غالباً برای خرید کالاها و خدمات ایرانی به دمشق واگذار کرده است.
با این حال، تهران به ندرت به چنین شکل آشکاری فشار اقتصادی وارد میکند و به همین خاطر، تشخیص سوء استفاده از قدرت اقتصادی به عنوان اهرم مداخله سیاسی چندان آسان نیست. اما همزمان کنترل جمهوری اسلامی بر بخش عظیمی از اقتصاد ایران ــ چه از خلال شرکتهای دولتی، شرکتهای وابسته به سپاه یا بنیادهای دینی چندمیلیارد دلاری ــ این فرصت را فراهم میآورد که تهران کسبوکارهای اقتصادیاش را درون استراتژی کلی جنگ سیاسی بگنجاند.
به نظر میرسد که ایران اغلب به جای استفاده از تهدید اقتصادی برای رسیدن به اهداف سیاسیاش، از اعطای مشوق بهره برده است. در سرتاسر ریاستجمهوری محمود احمدینژاد، تهران تلاش میکرد با اعطای مشوقهای اقتصادی به کشورهای آفریقا و آمریکای لاتین از انزوای بینالمللی بگریزد. مشوقهایی که احتمالاً در ازای حمایت دیپلماتیک از موضع ضدامپریالیستی و برنامه هستهایاش اعطاء میشد.
برای مثال، همکاری و سرمایهگذاری اقتصادی ایران در موریتانی از اواسط دهه ۲۰۰۰ افزایش یافت و این کشور آفریقایی همزمان به لحاظ دیپلماتیک از اسرائیل فاصله گرفت. یا مثلاً تهران موضع ضدآمریکایی اوو مورالس، رئیسجمهوری بولیوی را با وعده سرمایهگذاری یک میلیارد دلاری در بخشهای ضعیف اقتصاد آن کشور مورد تشویق قرار داد.
سه. فعالیتهای ایدئولوژیک در جنگ سیاسی ایران
عملیات روانی و ایدئولوژیکی بخشی جدانشدنی از سیاست خارجه جمهوری اسلامی است. جمهوری اسلامی به عنوان دولتی بیرونآمده از یک انقلاب اهمیت پروپاگاندا را به خوبی میفهمد. به باور مایکل آیزنشتات، «درحالیکه ایالات متحده عملیات اطلاعاتی و روانی را برای حمایت از عملیات نظامی انجام میدهد، ایران به کرات برای حمایت از عملیات جنگ روانی و پروپاگاندای حکومتیاش دست به اقدامات نظامی میزند (مثل اجرای نمایش قدرت و عملیات تروریستی نیابتی).» به این معنا، تهران اغلب با تخریب روحیه دشمناش در پی پیروزی است و نه از طریق پیروزی نظامی سنتی ــ مثل به راهانداختن جنگ فرسایشی علیه سربازان آمریکایی در عراق و افغانستان یا ارعاب شهروندان دشمن. توصیف ایران از جنگ ۲۰۰۶ لبنان به عنوان نوعی پیروزی برای حزبالله نمونهای از عملیات اطلاعاتی این کشور است.
سازمان صداوسیمای جمهوری اسلامی بخشی اساسی از عملیات اطلاعاتی ایران است. صداوسیما جریان خبری ایران را کنترل میکند و قانون اساسی شبکههای خصوصی را ممنوع اعلام کرده. صداوسیما در ۴۵ کشور شعبه دارد و به پنج زبان خارجی کانال خبری راهاندازی کرده. و برای ایستگاه المنار حزبالله نیز برنامهسازی میکند. استفاده ایران از صداوسیما برای هدف قراردادن مخاطبهای منطقهای در ۲۰۰۳ و پس از حمله ایالات متحده به عراق بارزتر شد و صداوسیما یک کانال عربزبان ۲۴ ساعته به نام العالم راهاندازی کرد. این کانال خبری در حدود ۴۰ کشور، ۵۰ خبرنگار مستقر کرده و دفترهایی در غزه و رامالله دارد. العالم به پوشش لحظهبهلحظهی جنگ ۲۰۰۶ لبنان مشغول شد تا نفوذ «محور مقاومت» را در سرتاسر خاورمیانه افزایش دهد.
ایران کانال انگلیسیزبانش به نام پرستیوی را در ۲۰۰۷ راهاندازی کرد. هدف اصلی پرستیوی بهبود تصویر بینالمللی ایران و مقابله با پروپاگاندای آمریکایی در جهان است. این کانال سالانه بیش از ۲۵ میلیون دلار بودجه از صداوسیما دریافت میکند.
صداوسیما در ۲۰۱۱ کانال اسپانیاییزبان هیسپانتیوی را راه انداخت که در سرتاسر آمریکای لاتین قابل دریافت است. عزتالله ضرغامی، رئیس وقت صداوسیما ادعا میکرد که هیسپانتیوی «نقش عمدهای در بازتابدادن مشروعیت ایدئولوژیک نظام ما برای جهان ایفا میکند.»
ایران کانالهایش را با ذائقه مخاطبان هدفش تطبیق میدهد. برای مثال، مجریهای زن پرستیوی و هیسپانتیوی روسریهای باز را به عنوان حجاب در برابر چشم مخاطبان غربی روی سر میاندازند، اما مجریهای زن العالم سبک محافظهکارانه حجاب را که در جهان عرب متداولتر است، استفاده میکنند.
چهار. دیپلماسی فرهنگی با تمرکز دینی
ایران دست به تلاشهایی در دیپلماسی دینی و فرهنگی نیز میزند. مشخصه دیپلماسی تهران طی دهه نخست جمهوری اسلامی تلاش برای صادرات ایدئولوژیاش از خلال نهادهای گوناگون همچون سازمان تبلیغات اسلامی بود. ایران اما تا اواسط دهه ۱۹۹۰ و در پی جنگ عراق دیگر دریافته بود که مردم عرب بیش از علاقه به وحدت اسلامی، به وحدت عربی علاقه دارند. به همین خاطر، «میل به اشاعه پروپاگاندای انقلابی به تدریج به تلاشی ظریفتر و سازمانیافتهتر برای معرفی فرهنگ و ارزشهای ایران در خارج این کشور تبدیل شد.» ایران در تلاش برای هماهنگکردن اقدامات متفاوت در حوزه دیپلماسی فرهنگیاش، سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی را در ۱۹۹۵ بنیان نهاد. مأموریت این سازمان معرفی ارزشهای انقلاب اسلامی و تحقق «وحدت اسلامی بهوسیلهی تقویت مناسبات فرهنگی بین دولتهای مسلمان» است.
به ادعای مقالهای در فصلنامه ایرانی «دانش سیاسی»، وابستگان فرهنگی سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی «وظیفه مهم [شکلدادن به] عقاید عمومی و [برقراری رابطه با] نخبگان اجتماعی و انتقال ارزشهای اسلامیـملی» را در کشورهای خاورمیانه برعهده دارند. در عین حال، این موقعیت پوشش مناسبی برای فعالیتهای اطلاعاتی و تلاش برای جذب نیرو از جمعیتهای محلی فراهم میآورد. برای مثال، محسن ربانی، وابسته فرهنگی پیشین ایران در آرژانتین مظنون اصلی در حادثه بمبگذاری ۱۹۹۴ یک مرکز یهودیان در بوینسآیرس به شمار میآید. خامنهای با داشتن کنترل مستقیم بر صداوسیما و سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی نفوذ زیادی بر فعالیتهای ایران در حیطه قدرت نرم دارد.
۷۰ مرکز فرهنگی ایران در سرتاسر جهان بخش مهمی از دیپلماسی فرهنگی تهران را برعهده دارند و اداره آنها بر عهده سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی است هرچند اقدامات آنها از طریق سفارتهای ایران مدیریت میشود. مراکز فرهنگی سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی در اغلب کشورها برنامههای آموزش زبان فارسی دارند یا به راهاندازی آنها کمک میکنند. این مراکز میزبانی رویدادهای فرهنگی را عهدهدارند و فعالیتهای ایدئولوژیک آنها بر حسب کشوری که در آن قرار دارند، تعدیل و تنظیم میشود. در کشورهای عمدتاً شیعهنشین، تمرکز ایدئولوژیک بر اتحاد شیعیان است و در کشورهای عمدتاً سنینشین، تمرکز بر حمایت از اسلام به طور کلی قرار دارد. در کشورهای غیرمسلمان نیز موضع ضدامپریالیستی جلوه اصلی فعالیتهای این مراکز است.
برای مثال، در سوریه که جمعیت شیعیان قابل توجه نیست، مراکز فرهنگی به لحاظ تاریخی بر آموزش زبان و فرهنگ فارسی و نیز تبلیغ وحدت اسلامی متمرکزند. از سوی دیگر، این مراکز در بیروت که جمعیت شیعه زیادی دارد، از دیرباز مراسم عاشورا برگزار میکنند. در عین حال، مراکز فرهنگی ایران در کشورهای عمدتاً غیرمسلمان همچون کشورهای آمریکای لاتین یا شماری از کشورهای آفریقایی بر پروپاگاندای ضدامپریالیستی و ضدصهیونیستی تمرکز دارند. برای نمونه، این مراکز در سیرالئون میزبان مراسم سالانه روز قدس علیه اسرائیل هستند.
تهران در کشورهای عمدتاً شیعهنشین به جذب روحانیون محلی میپردازد تا در مقام سفیران ایدئولوژی جمهوری اسلامی عمل کنند. ایران هزینه مالی آموزش این روحانیون در حوزه علمیه قم را پیش از بازگشت آنها به کشورشان به عنوان رهبران دینی تقبل میکند. مجامع جهانی اهل بیت که تحت نظر سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی اداره میشوند و در سرتاسر جهان حضور دارند، در این گونه فعالیتها نقش ایفا میکنند.
تلاشهای ایران برای توسعه نفوذش بر اجتماعهای شیعه تا آمریکای لاتین، به ویژه برزیل و آرژانتین نیز گسترش یافته. برزیل و آرژانتین محل زندگی جمعیت قابل ملاحظهای از شیعیان لبنانی هستند. برای مثال، در شهر فوز دو لواچو در برزیل مسجدی به نام مسجد آیتالله خمینی وجود دارد که شیخ محمد خلیل، از روحانیون وابسته به حوزیه علمیه قم بر آن نظارت دارد.
ضعف دیپلماسی فرهنگی ایران
علیرغم تلاشهای هماهنگ سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی و صداوسیمای جمهوری اسلامی، بسیاری از تحلیلگران ایرانی از به گفته آنها «نقاط ضعف» دیپلماسی فرهنگی تهران انتقاد میکنند.
یکی از انتقادها این است که بیانیههای رسمی همچنان بخش اعظم تلاشهای ایران را شکل میدهند. برخی تحلیلگران نیز ادعا میکنند که برنامههای تبلیغی فرهنگی ایران از خلاقیت بیبهرهاند. مسئلهای که به باور آنها یک مشکل عظیم است، به ویژه در مواجهه با آنچه به گفته آنها تلاشهای صبورانه و بهخوبی سازمانیافته غرب برای لکهدارکردن تصویر جمهوری اسلامی است.
به باور محمودرضا گلشنپژوه، یک تحلیلگر سیاست خارجه در مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص، رسانههای غربی در ترساندن مردم از ایران با تمرکز بر نقض حقوق بشر و زدن برچسب «نیروی بیثباتکننده» بر این کشور موفق بودهاند. گلشنپژوه توصیه میکند که ایران به نمونه کشورهای موفق در صدور فرهنگ توجه کند. برای مثال، چین بیش از ۳۰۰ انستیتو کنفسیوس در سرتاسر جهان تأسیس کرده که فرهنگ و زبان چینی را ترویج میکنند. پکن همچنین سرمایهگذاریهای زیادی در بهبود رسانههای انگلیسیزبان خود انجام داده و شمار کارکنانش را تا ۲۰۱۶ ده برابر کرده و تعداد ایستگاههای پخش برنامه را به ویژه در ایالات متحده و آفریقا افزایش داده است. گلشنپژوه به سریالهای عامهپسند ترکیه و فیلمهای بالیوود نیز به عنوان ابزارهای ارزشمند کسب قدرت نرم برای آنکارا و دهلی نو اشاره میکند. او معتقد است که با صبوری و مدیریت صحیح، میتوان این دست اقدامات در دیپلماسی فرهنگی را به عنوان ابزاری جهت گسترش قدرت نرم جمهوری اسلامی در سطح منطقهای و بینالمللی به کار بست.
صداوسیمای جمهوری اسلامی ابتکار عمل جدیدی را برای پاسخگویی به این نقاط ضعف ترتیب داده است. ایران در ۲۰۱۴ تولید یک فیلم عربی به نام «آوازهای سرزمین من» را آغاز کرد که تلاشی برای مقابله با پروپاگاندای داعش بود. طرح این فیلم که داستان عاشقانه یک زن مسیحی و یک مرد مسلمان زیر تهدید داعش است، و نیز دیالوگهای عربی آن نشان میدهند که این پروژه پیام مشخصی برای مخاطبان عرب دارد: اینکه ایران دغدغه رفاه تمام ساکنان منطقه را دارد و نه فقط دغدغه شیعیان آن را. این فیلم همچنین قصد داشت دغدغههای شهروندان عرب منطقه را از ایران به سمت غرب جهتدهی کند. عباس رافعی، کارگردان فیلم تأکید کرده بود که فیلم «سلاحهای آمریکایی داعش را نشان میدهد و میگوید اغلب تجهیزات آنها را صهیونیستها فراهم کردهاند.»
جمهوری اسلامی در میان دگرگونیهای اخیر در جهان عرب تلاش کرده است تا از طریق بسیج تودهها اعتبار کسب کند. به ادعای مقامهای ایرانی، نمونههای موفقیت ایران در این زمینه پرشمارند. برای مثال، بهار عربی را بخشی از «بیداری اسلامی» توصیف کردهاند که انقلاب ایران منبع الهامش بوده است. به گفته حسین امیر عبداللهیان، معاون پیشین وزیر خارجه در امور کشورهای عرب، رهبران انقلاب مصر تحت تأثیر انقلاب اسلامی و نقش ایران در منطقه بودند.
عبداللهیان ادعا میکند که جوانان عرب با دسترسی به رسانههای بیشتر قادر بودند ببینند که چگونه ایران پیشرفت کرده و چگونه در برابر غرب برای محافظت از دستاوردهای علمی بومیاش مقاومت کرده است. علیرضا زاکانی، نماینده محافظهکار پیشین مجلس نیز در سپتامبر ۲۰۱۴، پس از سقوط صنعا، پایتخت یمن به دست شورشیان حوثی ادعا کرده بود که سه پایتخت عربی امروز در دستان ایران هستند و به انقلاب اسلامی ایران تعلق دارند و ابراز امیدواری کرد که صنعا چهارمین آنها باشد. زاکانی به دمشق، بغداد و بیروت اشاره میکرد.
گوشی شده قیمت ماشین
ماشین شده قیمت خونه
خونه شده قیمت کارخونه
تنها چیزی که ثابت مونده یارانه هاست
ﺳﺮﻭﺩ ﺟﺸﻦ ﻓﺎﺭﻍ ﺍﻟﺘﺤﺼﯿﻠﯽ ﺩﺭ ﺣﻮﺯﻩ ﻋﻠﻤﯿﻪ
.
.
.
.
.
.
ﺁﺧﻮﻧﺪﻫﺎﯼ ﺧﻨﺪﺍﻧﯿﻢ
ﻣﺎ ﺩﺯﺩﺍﻥ ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﻢ
ﻣﺎ ﮐﺸﻮﺭ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺭﺍ
ﺍﺭﺙ ﭘﺪﺭ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﯿﻢ
ﻣﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﺩﺍﻧﺎ ﺑﺎﺷﯿﻢ
ﻫﻮﺷﯿﺎﺭ ﻭ ﺑﯿﻨﺎ ﺑﺎﺷﯿﻢ
ﺩﺭ ﺩﺯﺩﯼ ﺍﺯ ﺑﯿﺖ ﺍﻟﻤﺎﻝ
ﺑﺎﯾﺪ ﺗﻮﺍﻧﺎ ﺑﺎﺷﯿﻢ
ﺁﺑﺎﺩ ﺑﺎﺷﯽ ﻟﺒﻨﺎﻥ
ﺁﺯﺍﺩ ﺑﺎﺷﯽ ﻏﺰﻩ
ﺍﺯﺑﻬﺮ ﺣﻔﻆ ﻣﻼ
ﻭﯾﺮﺍﻥ ﺑﻤﺎﻧﯽ ﺍﯾﺮﺍﻥ
ﺁﺧﻮﻧﺪﻫﺎﯼ ﺧﻨﺪﺍﻧﯿﻢ / 17 August 2018